حمایت از مردم فلسطین، افق و امتداد فکری نظام اسلامی است

جمهوری اسلامی سیاست خارجی خود را تنظیم کرده که از همه مسلمانان بر اساس منطق جغرافیای سیاسی و جغرافیای عقیدتی دفاع کنیم؛ زیرا همه در ذیل دارالسلام قرار داریم و بر اساس منطق دفاع در قبال نظام سلطه‌گر، باید همه کشورهای سلطه‌پذیر اتفاق کنند که سلطه را از بین ببرند.

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مسئله فلسطین یکی از پیچیده‌ترین موضوعات تاریخ معاصر پس از جنگ جهانی دوم بوده و همواره یکی از کانون‌های مهم تحولات غرب آسیا بوده است. مسئله فلسطین همچنین موجب تشکیل بلوک‌بندی‌های این منطقه بوده است. قدرت‌های حمایتگر رژیم صهیونیستی و دستگاه‌های امنیتی و سیاسی این رژیم همواره تلاش نموده‌اند، قدس را از مرکز تحولات و توجهات دور سازند و آن را از تقابل«سلام- صهیونیسم» به جنگ «عرب-یهود» و نهایتاً به «فلسطینی-صهیونیستی» تبدیل سازند. لذا حمایت ما از مردم مظلوم فلسطین نه‌تنها یک حق مشروع در اسلام و حقوق بین‌الملل معاصر، بلکه یک وظیفه دینی، ملی و انسانی است. در همین راستا سایت اجتهاد با حجت‌الاسلام‌ و المسلمین دکتر سید سجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه به گفتگو پرداخته است که متن این گفتگو خدمتتان ارائه‌می گردد:

  •  دلیل فقهی لزوم حمایت از مردم فلسطین چیست؟

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران طبیعتاً تابعی از آموزه‌های فقهی و اسلامی است. در فقه اگر به این باور رسیدیم که ما باید در ساختار جهان اسلام حرکت کنیم طبیعتاً سیاست خارجی ما بر حمایت از سیاست جهان اسلام محقق می‌شود و اگر غیر از آن باشد رویکرد دیگری دارد. ما در فقه شیعه آموزه‌ای تحت عنوان جهان اسلام داریم که از قدیم خط‌مشی‌هایی که بر این اساس اتفاق افتاده است خط‌کشی کشورها به ملاک دارالسلام و دارالکفر یا دارالشرک است؛ یعنی عملاً بین کشورهای اسلامی اگرچه مرزهایی وجود دارد اما عمدتاً اعتباری است و باید در داخل جهان اسلام و اقتضائات آن بنا کرد. فارغ از این‌که ما اکنون مرز جغرافیایی سیاسی تحت عنوان جهان اسلام نداریم و عملاً مجموعه‌ای از کشورهای مستقل سیاسی با همدیگر در یک ائتلاف تقلیدی تحت عنوان سازمان کنفرانس اسلامی کاری را انجام می‌دهند اما قدر متیقن آن این است که ما در قبال دارالکفر، دارالاسلام را داریم؛ یعنی ما اگر از مقوله فکری و هنجاری تحت عنوان غریب یاد کنیم، در مقابل آن، دارالاسلام را داریم؛ یعنی مناطقی که مسلمانان در آن از غلبه جمعیتی برخوردارند و نفوذ احکام اسلامی در آن جاری است و باوری به اسلام دارند. یک منطقه جغرافیایی مشخصی در جهان اسلام وجود دارد و آموزه‌های ما می‌گوید که باید جهت‌دهی و تمایز رفتاری ما بر اساس دارالاسلام در برابر دارالکفر باشد. لذا اگر در داخل جهان اسلام دارالایمان داشته باشیم، این دارالایمان که کشورهای مذهب اسلام تلقی می‌شوند نمی‌تواند در تقابل با دارالاسلام قرار بگیرد و دارالسلام را مورد هدف قرار دهد. این مورد را در تاریخ اسلام بسیار مشاهده می‌کنیم که اهل‌بیت رفتار تعاملی مثبتی با اهل سنت دارند و اگر کسی پشت سر آن‌ها نماز بخواند، انگار پشت سر پیامبر نماز خوانده است. این آموزه‌های ما در تعامل با اهل سنت در جهان اسلام وجود دارد و طبیعتاً نمی‌توان از آن گذر کرد.

نکته دوم این‌که در جهانی زندگی می‌کنیم که به دو قطب سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تقسیم می‌شوند؛ یعنی کشورهایی هستند که زیر نظام سلطه قرا می‌گیرند و کارشان استعمار و استکبار است. از طرفی دیگر کشورهای ضعیفی تحت سلطه آن کشورها قرار دارند و مقتضای نفی سبیل و استقلال آن اقتضا می‌کند همه کشورهای ضعیف در مقابل نظام سلطه یک ائتلاف و طبیعتاً برهمان اساس یک سیاست مشترک داشته باشند.

نکته سوم این است که ما عملاً از لحاظ عقیدتی وقتی از دارالاسلام یاد می‌کنیم یعنی آن مجموعه کشورهایی که بر اساس باور به دین با همه اختلافاتی که در آن وجود دارد اقرار می‌کنند و دین و آرمان و پیامبر مشترک دارند. نقطه مقابل هم نقطه مقابل دارالاسلام است. لذا در تاریخ اسلام اسمی برای این کشورهای اسلامی یاد نشده است لذا همان دارالاسلام نامیده می‌شوند. اگر در دارالاسلام این منطق سه‌گانه وجود داشته باشد طبیعتاً اقتضا می‌کند جبهه مشترکی نسبت به همه مسلمانان در قبال کفار داشته باشیم.

در بحث فلسطین می‌توان گفت یک‌جهت این منطقه اشغال‌شده و بخش اندکی از آن در اختیار صاحبان اصلی آن قرار داده شده است و در مقابل آن اسرائیل قرار دارد و آن‌ها عملاً از چند جهت در امتداد ان منطق قرار دارند؛ یعنی در جبهه سیاسی دارالکفر قرار دارند که به آن دارالحرب گفته می‌شود. از یک طرف دولت‌های سلطه‌گر قرار دارند که می‌خواهند کشورهای را بگیرند. لذا فلسطین و جنوب لبنان را گرفته‌اند و شعارشان هم از نیل تا فرات است. نکته سوم باورهای عقیدتی است که باور عقیدتی اسلام در مقابل باور صهیونیزم و یهود قرار دارد.

بر این اساس، جمهوری اسلامی سیاست خارجی خود را تنظیم کرده که ما از همه مسلمانان بر اساس منطق جغرافیای سیاسی و جغرافیای عقیدتی از همه مسلمانان دفاع می‌کنیم، زیرا همه در ذیل دارالسلام قرار داریم و بر اساس منطق دوم ما در قبال نظام سلطه‌گر، همه کشورهای سلطه‌پذیر اتفاق کنند که سلطه را از بین ببرند.

بر اساس این منطق ما نمی‌توانیم با کشوری چون اسرائیل همراهی داشته باشیم و نمی‌توانیم از مردم فلسطین حمایت نکنیم. این عامل نه‌تنها جزء آرمان‌های نظام جمهوری اسلامی است بلکه افق و امتداد فکری نظام اسلامی است.

نکته‌ای که لازم به ذکر است این است که در قبال این منطق، از اشخاصی چون گروه شیرازی یاد می‌شود که در سیاست خارجی برخلاف رویکرد وحدت در جهان اسلام رویکرد مقابله با اهل سنت را در نظر می‌گیرند؛ یعنی می‌گویند ما باید محوریت شیعه را در نظر بگیریم و با کفر علیه اهل سنت متحد شویم. نتیجه منطقی آن، مثل عربستان و گروه شیرازی‌ها می‌شود که با امریکا و اسرائیل علیه شیعه اتفاق کنند و مسلمانان دیگر مثل عراق و سوریه را تحت‌فشار قرار دهند. این منطق که ما وحدت را کنار بگذاریم و این‌که نمی‌توانیم اهداف اسلام را مقدم نداشته باشیم و فرقه‌ای را مقدم بداریم نتیجه‌اش این می‌شود که ما گروهی داریم به نام وهابیت که منطق آن‌ها تقابل با دارالاسلام است و در قبال آن همراهی کردن با نظام سلطه و کفر است. به همین خاطر از یک طرف وقتی با فلسطین همراهی می‌کنیم با لبنان هم همراهی می‌کنیم و منطق ما فرق نمی‌کند. منطق ما دارالاسلام است. ولو این‌که دارالایمان بر ما مقدم است اما وقتی در تقابل با دارالکفر و دارالحرب قرار دارد، طبیعتاً آن جا دارالسلام مقدم است و سیاست خارجی ما هم بر این اساس باید تنظیم شود. بدین خاطر سیاست خارجی ما همراهی حداکثری با مسلمانان آن هم مسلمانانی که در خط مقدم مقابله با دارالکفر و دارالحرب قرار دارند می‌باشد.

  • با توجه به مرزبندی‌های جغرافیایی میان کشورهای اسلامی، مفهوم امت اسلامی اولاً اساساً قابل تصویر است؟ ثانیاً این تصویر، چه آثاری به لحاظ فقهی دارد؟

با توجه به این‌که ادبیات فقهی، ما را به دارالسلام سوق می‌دهد و از دارالکفر متمایز می‌کند اما عملاً دولت ملت‌هایی که در دو قرن اخیر ایجاد شده‌اند، طبیعتاً این‌ها مرزهای داخلی جهان اسلام‌اند؛ یعنی عملاً جهان اسلام به‌مثابه گروه و جمعیتی است که غلبه جمعیتی با مسلمانان است و عقیده به آموزه‌های اسلام در آن‌ها وجود دارد و شرایع ما در جامعه اجرا می‌شود، لذا به آن دارالاسلام گفته می‌شود. با وجود اختلافاتی که در دارالاسلام وجود دارد اما عملاً با همه کشورها از آفریقا تا کشورهای آسیا بر اساس این منطق سه‌گانه حرکت کرده و وحدت نوعی به وجود آمده است. عملاً اتحاد مفهومی در جهان اسلام ما را به‌مثابه یک امت یاد می‌کند و این امت اگر هست طبیعتاً مرزهای موجود را باید کمرنگ کرد و به آن محوریت اصلی دارالاسلام را داد.

مسئله مهم این است که عملاً بین هست و باید فرق است. این‌که ما یک امت هستیم، اما عملاً گرفتار حاکمانی هستیم که با نظام سلطه همراهی دارند و بین کشورهای اسلامی اختلاف انداخته‌اند و این اختلاف موجب شده همگرایی وجود نداشته باشد و واگرایی پدید آید؛ اما نکته مهم این است هیچ واگرایی در جهان اسلام به‌واسطه کشور ایران پیگیری نشده است. چون همواره به دنبال همگرایی و اتحاد بوده‌ایم و بر نظام سلطه سخت خواهد آمد که با مجموعه‌ای از کشورهای دارالاسلامی مقابله کند. طبیعی است که بین آن‌ها اختلاف بیندازد کمااینکه انداخته و طبیعتاً کار اندیشمندان است که این اختلافات را کمرنگ‌تر کنند و رویکرد حداکثری مبنی بر همگرایی ایجاد کنند تا بتوانند به‌مثابه یک سیاست واحد برای توسعه جهان اسلام، تقابل با نظام سلطه و کفر، دعوت حداکثری غیرمسلمان به اسلام و حاکمیت حداکثری دین در جوامع توسعه قدم بردارند. لذا دشمن هم در راستای اختلاف‌افکنی فعالیت داشته و داعش و وهابیت را شکل داده است.

  •  سخن پایانی خود را بفرمایید؟

سیاست همگرایی جهان اسلام در قبال سیاست عربستان و طیف شیرازی که عمدتاً همگرایی در جهان اسلام را برنمی‌تابند و مقدسات اهل سنت را نمی‌شناسند و تفرقه ایجاد می‌کنند دو سیاست راهبردی است که اول در کشورهای امت اسلامی پیگیر می‌شود و سیاست دوم داعیه‌دار آن‌ها از نظام سلطه جهت‌دهی می‌کنند. ما باید منطق وحدت و اتحاد را در جهان اسلام داشته باشیم و به مقدسات همدیگر اهانت نکنیم تا این‌که یک کل واحد پرقدرت در مقابل نظام سلطه باشیم. ولی وضع جهان اسلام شایسته نیست که در حال جنگ باشند و این جنگ هم بین خود مسلمانان است؛ البته گفتنی است محرک آن از خارج است لذا باید این نبرد را به کشورهای نظام سلطه برده و با همگرایی داخلی یک توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برای جهان اسلام به ارمغان بیاورند.