عاشورا نمایشگاه گزاره‌های عرفانی است

حجت‌الاسلام دلیر با بیان‌اینکه کربلا نمایشگاه گزاره‌های عرفانی است، گفت: حق نداریم با سلایق خودمان عاشورا و وقایع آن را تفسیر کنیم. منازل عرفانی در این جریان موج می‌زند واگرنه هیچ یک از یاران نمی‌گفت از دست دادن جانم در راه سیدالشهداء(ع) شیرین است.

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در راستای بررسی ابعاد عرفانی عاشورای حسینی با حجت‌الاسلام دکتر بهرام دلیر عضو هیات علمی گروه عرفان پژوهشگاه گفت و گویی با سایت شبستان داشته‌اند که در ادامه حاصل آن را می‌خوانید:

عرفان در واقعه عاشورا و رقم زدن این تصویر تاریخی از عشق و حماسه، چه نقش و جایگاهی دارد؟

 آنچه که در دشت کربلا اتفاق افتاد به نوعی نمایشگاه گزاره‌های عرفانی است. حافظ در ابیاتی سروده است: «در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت». این شعر نمایی از مظلومیت امام حسین(ع) است که در اوج مرتبه عرفانی که داشت چنین با قساوت و مظلومیت در واقعه عاشورا به شهادت رسید.

در واقعه عاشورا، ابعاد مختلفی از مباحث عرفانی نظیر بحث ولایت، توحید، اسماء الله و انسان کامل را شاهد هستیم، همچنین لقاء الله و فانی فی الله نیز مطرح است. امام حسین(ع)، امام عرفان است و حرکت سیدالشهداء(ع) از اول تا آخر اگرچه در ظاهر، سفری طبیعی است اما در باطن یک سفر عرفانی است با این وجود باید توجه کنیم که اصل در تفسیر واقعه عاشورا، سخن معصوم(ع) و حقایق تاریخی است و حق نداریم با سلایق خودمان عاشورا و وقایع آن را تفسیر کنیم.

توجه به رویکردهای عرفانی در واقعه عاشورا ذیل عزاداری ها عموما مساله ای گذرا بوده است، یعنی کمتر اشاره ای به طور مستقیم به ابعاد عرفانی این جریان شده است، حتی از نظر تاریخی نیز ظاهرا چنین شرایطی بر مجالس ذکر مصیبت اهل بیت(ع) حاکم بوده است، در این مورد تحلیل تان چیست؟

در دوره قاجار فقط اشک و آه در مجالس عزاداری وجود داشت یا تفسیر حال امام حسین(ع) بود، اما در زمانه ما شرایط به گونه ای دیگر رقم خورده و گروه‌ها و گرایش‌های مختلف بعضا تفسیر به رای داشته و هر کسی به سلیقه خودش در مورد واقعه عاشورا صحبت می‌کند در حالی که امام حسین(ع)، امام معنویت بود. حسین بن علی(ع)، اسلام مجسم است و هر تفسیری که با موازین اسلام ناخوانا و ناهمسو باشد، قطعاً عاشورایی نیست.

اگر بخواهیم به صورت مصداقی ابعاد عرفانی آنچه که در دشت کربلا اتفاق افتاد را بررسی کنیم، چه مصادیقی را ذکر می کنید؟

یکی از مباحثی که در عرفان مطرح می‌شود، بحث فنا است یعنی همه عارفان بالله و سالکان الی الله ،نهایت تلاش شان این است که به خدا برسند. عاشورای حضرت حسین بن علی(ع) و یارانش غرق در حب پروردگار است.

شب عاشورا یک شب تماشایی است. حضرت امیر(ع) در وصایایی که به کمیل دارد، می‌فرماید: «مامِنْ حَرَکهٍ الَّا وَانْتَ مُحْتاجٌ فیها الی مَعْرِفَهٍ» (هیچ حرکتی نیست مگر آنکه در آن نیاز به شناخت داشته باشیم).

شب عاشورا سرشار از شناخت است. شب عاشورا مشخص شد که فرداروز، قدرت و ثروت و حکومتی در کار نیست و به بیان دیگر فردا روز شهادت است. نکته جالب اینکه زمانی که امام حسین(ع) فرمود: بیعت خود را از شما برداشتم، یارانش پاسخ دادند: اگر هفتاد بار کشته شویم، آتش مان بزنند و خاکسترمان کنند و خاکسترها را به هوا پخش کنند و دوباره زنده شویم باز هم جانمان را فدای تو می کنیم.

عرفان بالاتر از این نیست که وقتی می دانند به شهادت می رسند و دیگر در این دنیا نیستند، باز هم از جان گذشته و پای کار می مانند. عرفان در جریان عاشورا در قالب معرفت و شناخت متجلی می شود. حُر و رویکردی که اتخاذ کرد یک منزل از منزل های عرفان عملی بود.

در عرفان عملی صد منزل داریم، گاهی هم می گویند هزار و صد منزل اما آنچه که هست اینکه: یک قدم در خویشتن نِه و آن دگر در کوی دوست.

شخصیتی مثل حُر، در منزل اول عرفان عملی، سرافکنده و پشیمان به خیمه امام حسین(ع) می آید و چنان سرافکنده وارد می شود که حضرت(ع) می فرماید: سرت را بالا بگیر. سیدالشهدا(ع) با آغوش باز او را پذیرا می شود. در اینجا تجلی نام غفاریت پروردگار را در رفتار سیدالشهداء(ع) می بینیم، حضرت(ع) اصلا به روی خود نمی آورد که تو چنین کردی و راه را بر من بستی. با آغوش باز پذیرا می شود. پروردگار عالم نیز چنین است درب توبه اش به روی بندگان باز است و هرگز بنده اش را به خاطر گناهان از درگاهش نمی راند.

 چه ابعاد و منازل عرفانی دیگری در واقعه کربلا مشهود است؟

یکی از منازل عرفانی بصیرت است. بصیرت در میان یاران امام حسین(ع) کاملا مشهود است. همه می دانند حق و باطل چیست و اینجا نه بحث تطمیع است و نه بحث تهدید. آنها پای حسین(ع) ماندند در حالی که می دانند قطعاً در این معامله جان خود را از دست می دهند اما جز شهادت هم از خیمه گاه حضرت(ع) انتظاری ندارند. اصلا آمدند تا در راه او شهید شوند.

بنابراین تصور می کنم که بحث های عاشورایی عموما به سلیقه مطرح می شود، در حالی که اگر نگاهی به خطبه ها، مباحث و گفت وگوهای حضرت با یاران بیندازیم به وضوح می‌توانیم این ابعاد عرفانی را مشاهده کنیم؛ اما متاسفانه رویکرد ما به گونه ای شکل گرفته که گاهی شمشیر به دست امام حسین(ع) داده ایم و به گونه ای رفتار کردیم که گویا امام حسین(ع) در حال جنگ است در صورتی که امام حسین(ع) دنبال جنگ و کشتار نبود و حتی آخرین روزها فرمود: بگذارید به مدینه بازگردم.

حال توجه داشته باشیم که این قبیل مباحث ذیل معرفت دینی مطرح می شود که خود به دو شاخه نص و ظاهر تقسیم می شود. نص یعنی تصریح و شفافیت، نمی توان در مورد نص گفت: نظر من چنین است و چنان. اما از ظاهر معانی متعددی را می توان برداشت کرد، به نظر من مواضع امام حسین(ع) از هنگام حرکت تا مکه و از مکه به سوی کربلا شفاف است، حضرت(ع) حتی زمان حضور در مکه هم نمی خواست که از شهر خارج شود منتهی خود فرمود که آنها جای امنی نگذاشته‌اند و اگر قرار است که حرمت خانه خدا با ریختن خون من از بین برود من نمی خواهم چنین شود، اگر مکه را امن می کردند اگر مدینه را امن می کردند، می ماندم.

بنابراین جایی نمانده بود که حضرت سیدالشهداء(ع) در امان باشد و با وجودی که می دانست این مسیر به شهادت ختم می شود برای احیای دین از جان و هستی گذشت؟

بله، در قلمرو جغرافیایی یزید جای امنی باقی نمانده بود. وقتی هم وارد کربلا می شوند، می‌فرماید من به نامه های شما پاسخ دادم و آمدم (به روایتی تا هجده هزار نامه نوشتند). بنابراین معتقدم وجود مقدس حضرت حسین بن علی(ع) و حرکت شان به سوی کربلا، لحظه لحظه سرشار از عرفان بود، منازل عرفانی در این جریان موج می زند، که اگر موجب نمی زند هیچ یک نمی گفتند که از دست دادن جانم در راه تو شیرین است.