نشست دوم کرسی ترویجی دشمن شناسی شکست در ادبیات داستانی دفاع مقدس برگزار شد

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دومین نشست کرسی ترویجی “دشمن شناسی شکست در ادبیات داستانی دفاع مقدس” به همت گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و با ارائه دکتر احمد شاکری و نقد استاد علیرضا کمری و خانم فرانک جمشیدی روز دوشنبه مورخ ۷ خردادماه جاری در محل سالن جلسات این پژوهشگاه برگزار شد.

در آغاز، دبیر نشست، دکتر محمد رضا سنگری با اشاره به ناتمام ماندن بحث‌ها و ضیق وقت در نشست اول این کرسی ترویجی گفت: خانم جمشیدی با توجه به ناتمام ماندن نقدشان بر این مقاله پیشنهاد کردند نشست دیگری با این موضوع برگزار شود تا مطالب ایشان با دسته بندی و ارائه کامل تری مطرح شود و فرصت کافی برای پاسخ گویی به پرسشهای مشخص ایشان درباره مقاله توسط اقای شاکری در اختیار قرار گیرد.

فرانک جمشیدی در سخنان خود پس از ارائه چکیده ای از مقاله “دشمن شناسی شکست در ادبیات داستانی دفاع مقدس” و بیان اهم نکات ان پرسشهایی را دراین باره مطرح کرد.

جمشیدی گفت: به نظرم فاعل‌شناسایی که به‌شدت برای آقای شاکری مسئله است، «فاعل‌شناسای شخصیت» نیست، بلکه دقیقاً «فاعل شناسای راوی»، «فاعل شناسای روایت» و «فاعل شناسای روایت‌نیوش» است. زیرا از سخنانشان این دغدغه ادراک‌شدنی است که با داستان‌نویسانی مسئله دارند که در داستان‌هایشان دیگر جنگ، دفاع مقدس نیست بلکه فقط انبوه آزاردهنده‌ای از خاطرات تلخ و سیاه و درد و رنج‌های جانکاه است،

به همین دلیل ادعای من این است که مسئله‌ی ایشان با «راوی» است، با «روایت» است و با «روایت‌نیوش»، و به‌زعم من، اول از همه با روایت‌نیوش است. زیرا ایشان نگران معرفت روایت‌نیوش از روایتی هستند که داستان‌نویس (در مقام راوی شکست جبهه‌ی خودی از دشمن) روایت می‌کند و برای رفع این نگرانی ـ بی‌آنکه اراده کرده باشند ـ مدام از روایت داستانی دفاع مقدس مراقبت می‌کنند.

فرانک جمشیدی سپس در قالب پرسشی انتقادی  گفت: پرسش اینجاست که چه کسی «شکست» را در قالب روایت داستانی صورت‌بندی می‌کند تا متضمن معنای دفاع مقدس باشد؟ آیا غیر از راوی داستان؟ و چه کسی معنای شکست‌ناپذیربودن دفاع مقدس را از ورای شکست ظاهری شخصیت داستان استنباط می‌کند؟ آیا غیر از روایت‌نیوش؟ پس چرا تئوری دشمن‌شناسی شکست، عمدتاً متمرکز بر فاعل‌شناسای شخصیت است؟

جمشیدی در فراز دیگری از سخنانش گفت: آقای شاکری می‌فرمایند، «شکست» در داستان، محدود به یک بازه‌ی زمانی است و باید متوجه وجه مایز چنین شکستی از کلیت دفاع مقدس باشیم. به این معنا که شخصیت داستانی، در یک بازه‌ی زمانی مشخص، طی یک کشمکش داستان، در مقطعی، به دلایلی، شکستی را تجربه می‌کند. ولی این شکست را باید متمایز دانست از جریان کلی دفاع مقدس که شکست‌ناپذیر است. پرسش این است که وقتی َآقای شاکری می‌توانند چنین معنایی را از ورای شکست ظاهری شخصیت داستانی جبهه‌ی خودی خوانش کنند، چرا دیگر روایت‌نیوشان نتوانند؟ اگر متن داستان، جهانی باز و گسترده است که امکان چنین خوانشی را برای خواننده‌ای چون آقای شاکری فراهم آورده، آیا نمی‌توان وقوع مجددش را برای خوانندگان یا مخاطبان دیگر نیز محتمل دانست؟

پرسش به‌مراتب جدی‌تر این است که تئوری دشمن‌شناسی شکست که خود را منحصراً متوجه «فاعل‌شناسای شخصیت» کرده است تا یک نمونه‌ی آرمانی بسازد از یک شخصیت جبهه‌ی خودیِ شکست ظاهری خورده از دشمن و در عین حال مکلف به ادامه‌ی راه و مؤمن و موقن به پیروزی واقعی حقیقت مجرد حق بر باطل، آیا می‌تواند بی‌اعتنا به راوی باشد که اساساً قرار است در قالب روایت داستانی چنین نمونه‌ی آرمانی‌ای را از شخصیت‌(های) داستانی خود برسازد؟

به فرض اگر چنین وضعیتی حاصل‌شدنی باشد، برسازی نمونه‌ی آرمانی روایت‌نیوش داستان‌های ادبیات دفاع مقدس تا چه حد ممکن است؟ چرا تئوری دشمن‌شناسی شکست، روایت‌نیوشانی که قرار است از نوشته‌ها، نانوشته‌ها را بخوانند، دست‌کم گرفته یا اصلاً محاسبه‌شان نکرده است؟

جمشیدی با اشاره به فرازی از مقاله مبنی بر کنشهای فردی شخصیت و شناخت انحصاری او از دشمن گفت: الگوی مطلوب مفروض ادبیات داستانی دفاع مقدس که برساخته‌ی نوع شناخت آقای شاکری از موقعیت شکست جبهه‌ی خودی از دشمن است، چگونه شناختی فردیت‌یافته تلقی نمی‌شود و اصرار دارد که معیار و مبنا قرار گیرد برای ترسیم الگوی مطلوب ادبیات داستانی دفاع مقدس؟

وی در ادامه، با طرح احتمال ممنوعیت خوانش های جنگ دراین مقاله گفت: آقای شاکری چقدر با این احتمال همراهی می‌کنند که مبادرتشان به تفکیک فاعلان شناسای «راوی» و «روایت» و «روایت‌نیوش» از «فاعل شناسای جبهه‌ی خودی» در نمودار «دشمن‌شناسی در ادبیات داستانی دفاع مقدس» (صفحه‌ی ۹)، این شبهه را ایجاد ‌کند که ایشان علامت ورود ممنوع مقابل خوانش متکثر از جنگ گذاشته‌اند؟ و چقدر موافق‌اند با اینکه باور ایشان به اینکه یک روایت بیشتر وجود ندارد که همان روایت دفاع مقدسی از جنگ است و فقط هرکس راوی و روایت نیوش آن باشد، جزو جبهه‌ی خودی به شمار می‌آید، باب گفتگوی نظری میان ایشان و دیگران را، که الزاماً در تقابل با آقای شاکری هم نیستند، مسدود می‌کند؟

تئوری دشمن‌شناسی شکست چرا به جای شناخت دشمن در دو موقعیت شکست و پیروزی، دشمن را در دو موضع یا موقعیت «هجوم» و «دفاع»، کانونی نمی‌کند و به بررسی آن نمی‌پردازد؟ ۱۰ـ۱ـ آیا شیفت یا تغییر کانون در نظریه‌ی دشمن‌شناسی شکست از «پیروزی» به «دفاع» و از «شکست» به «هجوم»، دریچه‌های فراخ‌تری برای جهان داستانی ادبیات دفاع مقدس فراهم نمی‌آورد؟

جمشیدی با اشاره به اینکه تئوری دشمن شناسی شکست تلاش دارد نویسنده شخصیت داستانی را حفظ و حراست کند از اینکه شکست جزئی خود را تعمیم دهد به شکست راه مقدسی به نام «دفاع»، بلکه همواره او را به‌واسطه عنصری به نام «تکلیف»، در موقعیت کنشگر پویا و پیروز واقعی میدان نبرد حق و باطل نشان دهند گفت: این نگاه نازمان‌مند از مفهومی نازمان‌مند به نام «دفاع مقدس» و این نوع تأویل و تفسیر از موقعیت شکست چگونه مقوم خرد استراتژیک جامعه خواهد بود و چگونه افراد جامعه را برای مواجهه با موقعیت‌های زمان‌مند کمک خواهد کرد؟ چه معیارهایی برای اینکه انسان عصر کنونی به واسطه آنها دریابد متعلق جبهه‌ی حق است، در اختیار او قرار می‌دهد و با چه معیارهایی او را مطمئن می‌کند که دیگری یا غیرخودی متعلق به جبهه‌ی باطل است؟ به پشتوانه‌ی کدام خرد، جبهه‌ی حق و باطل را برای او مشخص می‌کند؟ و با کدام استراتژی، او را به جنگ با جبهه‌ی باطل فرامی‌خواند؟ و چگونه از جنگ‌هایی که اساساً باطل است، او را بازمی‌دارد؟

در ادامه نشست، احمد شاکری در پاسخ به پرسشهای مطرح شده گفت: این مقاله برگرفته از پژوهشی پرحجم با عنوان دشمن شناسی در ادبیات داستانی دفاع مقدس است. با توجه به بکر بودن موضوع و بی پیشینه بودن ان در تاریخ ادیبات داستانی، این پژوهش در سه دفتر “شناخت شناسی”، “روایت شناسی” و “جریان شناسی” تدارک دیده شده است. مقاله ای که دراین نشست مورد بررسی قرار گرفته است بخشی از دفتر نخست این پژوهش (شناخت شناسی) است که حجمی بالغ بر هشتصد صفحه دارد. ذکر این مطلب بدان خاطر بود که برخی مبادی و مبانی فکری موضوع مطرح در این مقاله در بخشهای دیگری از دفتر  اول یا دفاتر دوم و سوم بحث شده است. مسئله شناخت شناسی و تفکیک مدرک یا شناسنده از جمله مسائلی است که در دفتر نخست بدان پرداخت شده است.

نکته دیگری که باید بدان توجه شود تلاش نگارنده بر تحدید و تجزیه موضوعات برای دست یابی به سئوالات مشخص نظری است. در طول تحقیق تلاش شده است تا اقسام و فروض یک مسئله تفکیک شده و سپس مسئله ای خاص بنابر اولویت و ضرورت مورد بحث قرار گیرد. مسئله تفکیک فاعل های شناسای چهارگانه (راوی، روایت، شخصیت و روایت نیوش) نیز دقیقا بر اساس همین رویه صورت گرفته است. نتیجه این تفکیک و تشقیق شقوق اولا تنوع و تکثر دامنه موضوعات است که به خودی خود می تواند به درک بهتر مسئله پژوهش منجر شود اما درعین حال دامنه و حجم تحقیق را افزایش می دهد. لذا محقق ناگزیر است با رعایت اولویت ها به مهمترین موضوعات و شقوق توجه نماید. مجموع سئوالاتی که سرکار خانم جمشیدی مطرح کردند درباره ناگفته ها و دلیل انتخاب شقوق مورد نظر است. انتخاب فاعل شناسای شخصیت به معنای بی اهمیت بودن دیگر فاعل های شناسا در مقوله دشمن شناسی نیست. همچنان که در متن پژوهش نیز امده است علت غایی اثر داستانی مخاطب یا روایت نیوش و تاثیری است که بر او می گذارد. همچنین مجرای روایت راوی است. لذا شناخت راوی که متاثر از ابزارها و انواع راوی است می تواند در شناخت از دشمن تاثیری بسزا داشته باشد. اما کانون توجه این پژوهش بر شخصیت بوده است. زیرا گرچه راوی نتیجه شناخت خود را از دشمن ارائه می کند اما این فرایند را با تمرکز بر شخصیت اصلی و کنشگری او و حرکت او در طول داستان انجام می دهد. مخاطب نیز در طول داستان شخصیت را دنبال کرده و با ایجاد همذات پنداری یا بیگانه پنداری درباره دشمن قضاوت می کند. بنابر این محوریت روایت و کانون توجه راوی و مخاطب کسی جز شخصیت نیست. این درک و معرفت شخصیت است که احساسات و تاثیر داستان را بر مخاطب کنترل و هدایت می کند. بنابر این در مقایسه میان معرفت راوی و معرفت روایت نیوش، شخصیت در جایگاه مهمتری قرار دارد.

شاکری در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اشکال وارد شده مبنی بر خوانش این مقاله از معنای شکست و امکان این خوانش توسط مخاطبان گفت: بحث این مقاله ممنوعیت خوانش ها نیست. بلکه در چارچوب مباحث نظری و بر اساس مبانی فکری و اعتقادی و فلسفی درباره جهاد، تلاش دارد تعریف نظام مند و علی المبنایی از مقوله شکست و نحوه ظهور و بروز ان در روایت داستان ارائه دهد. کلید واژه ای که از فحوای بیانات مستشکل محترم برداشت می شود مقوله تکثر قرائت ها و خوانش ها از جنگ است. در این باره باید حوزه بحثهای نظری را از مباحث اجرایی و عملی جدا کرد. ساحت بحث تئوری پردازی تعیین تکلیف درباره ممنوعیت یا مجاز بودن انتشار کتاب نیست. بلکه به اقتضای مبانی فکر شده اعتقادی و فلسفی تلاش دارد با تعیین حدود ادبیات داستانی دفاع مقدس این گونه را از اغیار خود از جمله ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس متمایز سازد. اما اگر خوانش مخاطبان به معنای ایجاد و القای معنایی غیر از حقیقت دفاع مقدس باشد قطعا غیر قابل قبول خواهد بود. اگر این خوانش منطبق بر مبانی فکری و فلسفی جهاد باشد طبعا خوانش ها اختلاف مبنایی با یکدیگر نخواهند داشت.

شاکری در ادامه با غیر وارد دانستن اشکال مطرح شده در این باره که الگوی مطلوب مفروض ادبیات داستانی دفاع مقدس که برساخته‌ی نگارنده از موقعیت شکست جبهه‌ی خودی از دشمن است، چگونه شناختی فردیت‌یافته تلقی نمی‌شود و اصرار دارد که معیار و مبنا قرار گیرد برای ترسیم الگوی مطلوب ادبیات داستانی دفاع مقدس، گفت: معیارهایی برای این شناخت وجود دارد و اصل کار پژوهشی نیز بر این مبنا قرار گرفته است تا ذهنیت ولو درست پژوهشگر و فرضیه علمی او را با طرح ادله علمی و دلایل برهانی به اثبات برساند. لذا ادعای مطرح شده در نقد این مقاله خود اغاز کلام است که ایا مطالب مطرح شده توسط نگارنده صرفا شناختی فردیت یافته است یا خیر. منتقد محترم دلایلی بر فردیت یافته بودن مدعای نگارنده مقاله بیان نکردند.

شاکری در پاسخ به پرسش دیگر منتقدان گفت: سرکار خانم جمشیدی فرمودند باور بنده به اینکه یک روایت بیشتر وجود ندارد که همان روایت دفاع مقدسی از جنگ است و فقط هرکس راوی و روایت نیوش آن باشد، جزو جبهه‌ی خودی به شمار می‌آید، باب گفتگوی نظری میان ایشان و دیگران را، که الزاماً در تقابل با آقای شاکری هم نیستند، مسدود می سازد. با این بیان موافق نیستم. قطعا این مقاله مدعایی دارد و مدافع و مفسر واقعه تاریخی هشت ساله با عنوان کلی دفاع مقدس و مولفه های ارزشی ان است. برای این تفسیر نیز مبانی فکری و فلسفی وجود دارد که بخشی از انها در کتاب “جستاری در اصطلاح شناسی و مبانی ادبیات داستانی دفاع مقدس” امده و بخش دیگر در تحقیق حاضر موجود است. استدلال علمی ایجاب می کند نگارنده فرضیه مورد نظر خود را اثبات کند. اما این اثبات منافی با گفتگوی علمی نبوده بلکه بالعکس فضا را برای نقد و نظر اماده می سازد همانند انچه در این جلسه در جریان است. باب گفتگوی علمی زمانی بسته می شود که جامعه ادبی به جای رونق بخشیدن به جریان نقد و پژوهش و تاسیس کرسی های علمی و ازاد اندیشی به ژورنالیسم سطحی و مبتذل روی بیاورد. تجربه بنده در طول این چند سال ثابت کرده است که عمده مخاطبان این صحبت ها و بخصوص کسانی که در ذیل ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس مورد نقد قرار گرفته اند حاضر به شرکت در جلسات گفتگو و مناظره نیستند. بنابر این دلیل انسداد باب گفتگو را نه در طرح مقاله علمی که در امادگی طرف مقابل برای شرکت در چنین جلساتی باید جست.

در ادامه نشست شاکری در پاسخ به اینکه این نوع تأویل و تفسیر از موقعیت شکست چگونه مقوم خرد استراتژیک جامعه خواهد بود و چگونه افراد جامعه را برای مواجهه با چنین موقعیت هایی کمک خواهد کرد؟ چه معیارهایی برای اینکه انسان عصر کنونی به واسطه آنها دریابد متعلق جبهه‌ی حق است، در اختیار او قرار می‌دهد. گفت: مشابه این اشکال در نشست اول کرسی ترویجی نیز طرح شد و با اندک تغییری در این جلسه مطرح شده است. از خلال این اشکال اینگونه بر می اید که مستشکل نگران اینده جامعه و تاثیر ادبیات داستانی دفاع مقدس با تفسیری که در مقاله امده است در مواجهه با نبردهای آتی است. ایا اینگونه تفسیر و تعریف از دفاع مقدس واکنشی خردمندانه و صلح طلبانه نسبت به موقعیت های احتمالی جنگ خواهد افرید یا جامعه را در مواجهه های احتمالی از جنس نبردهای نظامی به بی خردی و جنگ طلبی خواهد کشاند؟

شاکری گفت: این البته به شکلی ادعای جریان ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس نیز هست. این گروه واکنش رزمندگان را در دهه شصت در مقابل دشمن احساسی و بر اساس هیچان ارزیابی کردند و روایت حماسه گونه و ارزش محور را نیز روایتی تبلیغی و تاریخ مصرف دار دانستند. اما در پاسخ کافی است به مفاهیم بلند وحیانی و روایی درباره جهاد و ارزشهای ان توجه کنیم. به نظر حقیر مشکل ورود عقل عرفی مادی اندیش به حوزه بلند عرفانی دفاع مقدس است. در ترازوی ارزش گذاری حقیقی، دفاع مقدس همه اش سود معنوی است. هیچ واقعه ای نیست که برای ان سودی متصور نشویم. بلکه روایت از حقایق ارزشمند دفاع مقدس است که کشور را برای ورود احتمالی به چنین عرصه هایی تقویت می کند و ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس که مورد نقد این مقاله واقع شده است نوعا زایشی جز تردید و قبول شکست و ترک مقاومت نداشته است. اما اینکه چگونه می توان به حق بودن و قرار داشتن در جبهه خودی یقین داشت امری مسلم و مقدور است. البته موضوع این مقاله اثبات مولفه ها و تشریح خصوصیات جبهه حق نیست. اما معارف دینی و تجربه های تاریخی سرشار از مبانی است که رسیدن به این یقین را مقدور می سازد. انگونه که در جریان دفاع مقدس نیز نوعا رزمندگان درباره حضور در جبهه خودی و تفاوت میان حق و باطل به یقین رسیده بودند.