به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه در یادداشتی، به نقد عملکرد بنیاد شعر و ادبیات داستانی بهویژه در برگزاری جایزه جلال آل احمد پرداخته است.
متن یادداشت ایشان که خطاب به آقای سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته شده است، بهشرح ذیل میباشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
وَتِلکَ الأَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ وَلِیَعلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا وَیَتَّخِذَ مِنکُم شُهَداءَ وَاللَّهُ لایُحِبُّ الظّالِمینَ
و ما این روزها را میان مردم میگردانیم؛ تا خدا، افرادی را که ایمان آوردهاند، بداند و خداوند از میان شما، شاهدانی بگیرد. و خدا ظالمان را دوست نمیدارد.
جناب آقای سید عباس صالحی
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی
با سلام
پیشاپیش از اینکه فردی دانشآموخته حوزه علمیه و آشنای با مبانی حکمی و فلسفی بر مسند هدایت مهمترین مجموعه دولتی متولی فرهنگ و هنر تکیه زده است استقبال کرده و آن را فرصتی برای رونق فرهنگ و هنر میدانیم. میراث گرانبهای معارف شیعی در طول صدها سال بههمت فقیهان، محدثان، فلاسفه و مفسران نامدار حفظ شده و در طول زمان زنده و زاینده بوده است. فرهنگ و هنر ایران اسلامی مرهون و مدیون این معارف و آموزههای قدسی است لذا توفیق ادبیات و هنر انقلاب اسلامی در حفظ و بسط میراث انقلاب اسلامی و ارزشهای دفاع مقدس جز با تمسک به این معارف ممکن نخواهد بود.
قریب به چهار سال قبل (دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۲) نشستی با حضور شما بهعنوان معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نویسندگان و شاعران دارای نشانه درجه یک هنری در سرای اهل قلم برگزار شد. در آن جلسه، سلایق مختلفی در حوزه ادبیات حضور داشتند و برگزاری چنین جلسه ای نوید بخش مدیریتی همه جانبه نگر و با دغدغه های اصیل فرهنگی و هنری بود. نشست با ابتکار عمل شما در دعوت از نویسندگان و شاعران برگزار شد و هر یک از حضار به بیان دیدگاهها، فرصت ها و کاستی ها در حوزه های تخصصی شان پرداختند. وعده دادید چنین جلسات گفتگو محوری به همت خانه کتاب ادامه خواهد داشت. تا انجا که می دانم ان جلسه، اولین و آخرین جلسه ای بود که با دارندگان نشان درجه یک هنری به عنوان نخبگان عرصه ادبیات برگزار شد. در ان جلسه، ده محور اساسی در حوزه ادبیات و کتاب که حاصل تجربه و مطالعه پانزده ساله بنده بود خدمتتان بیان شد. اکنون چهار سال از ان زمان گذشته است و عملکرد شما چه در منصب معاونت فرهنگی و چه به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در معرض قضاوت اهالی فرهنگ و هنر قرار دارد. به نظر می رسد بخش عمده ای از مطالباتی که در ان جلسه مطرح شد همچنان لاینحل باقی مانده است.
اما آنچه من را به نگارش این نامه ناگزیر ساخت مشاهدات و اخباری است که از عملکرد “بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان” دیده و شنیده ام. این اخبار به اندازه ای نگران کننده و هشدار دهنده هستند که کسی چون شما را درباره عملکرد یکی از زیر مجموعه های وزارت ارشاد به بررسی و فکر وادارند. در طول سالهای گذشته به أشکال مختلف درباره خطاهای استراتژیک و مدیریتی این مجموعه به دست اندرکاران آن هشدار داده ام. اما از انجا که مدیریت این بنیاد را در استقبال از نقد و مشورت پذیری با انگیزه نیافتم و از گفتگوی حضوری و مناظره رسانه ای گریخته اند، شما را مخاطب این نامه قرار دادهام. با توجه به شناختی که از مجموعههای دولتی و فضای حاکم بر مناسبت های مدیریتی آن دارم امید چندانی به تغییر وضعیت در شرایط حاکم بر این بنیاد ندارم. به نظر میرسد به واسطه خوش بینی و اعتماد شما به طیف خاصی از مدیرانتان و اخبار ناقصی که از مجموعههای تحت مدیریتشان در اختیارتان قرار میدهند دست آنها را در عملکرد آزاد باز گذاشتهاید. واکنش شما به نامه ریاست انجمن قلم ایران خطاب به جنابعالی که در برگیرنده دیدگاه طیف مهم و پرشماری از نویسندگان متعهد و انقلابی بوده و بخشی از نقدهای وارده بر مدیریت بنیاد ادبیات داستانی و بخصوص انتخابهای آن مجموعه درباره جایزه ادبی جلال را تذکر داد، امید ها را برای شنیده شدن نقد ها و مشورت با اهالی نظر از سوی شما کاهش داد. با این وجود به چند دلیل بر انتشار این نامه تاکید دارم.
نخست آنکه در سکوت حاکم بر فضای ادبیات داستانی کشور و بخصوص جریان ادبیات متعهد، صدای مطالبات به حق ارزشی و انقلابی را به گوشتان برسانم. غبار زمانه و فاصله گرفتن از ایام الله انقلاب اسلامی و سالهای پر حماسه دفاع مقدس ما را از برخی ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی دور ساخته است. تا جایی که سخن گفتن از آرمانها و مطالبه انچه بنیانگذار جمهوری اسلامی بدان تاکید داشت با اتهام پاسخ داده میشود. سکوت جامعه ادبی درباره آنچه بخصوص در بنیاد شعر و ادبیات داستانی در حال وقوع است به معنای رضایت جامعه ادبی یا تایید عملکردهای آن بنیاد نیست. ادبیات داستانی معاصر سالها است چون بیماری است که فریاد نمیکشد. چهره در هم نمیکشد. چرا که کسانی که از درد ادبیات خبر دارند امیدی به نجات و دادرسی به فریاد نمیبینند و کسانی که از درد بی خبرند ضرورتی به فریاد نمییابند. دلایلی چون نا امیدی از تغییر، بی تفاوتی نسبت به وضعیت ادبیات داستانی، بی خبری از برنامهها و عملکرد مجموعههای ادبی، ترس از کین جویی و انتقامکشی و تغییر باورها و عقاید انقلابی همه و همه در این سکوت معنی دار دخیل اند. برای دیدن و شنیدن واکنش نویسندگان به عملکرد بنیاد ادبیات داستانی نیاز به گوش و چشم دیگری خواهید داشت. به تحلیل دیگری غیر از انچه رسانههای دولتی و خبرگزاریهای روشنفکری می پراکنند خواهید داشت. بنابر این ادعای عوامانه برخی مدیرانتان در جایزه جلال درباره توفیق این جایزه در ایجاد همدلی ملی درباره برگزیدگانش یا توفیق جایزه در استفاده از سلایق متفاوت در امر داوری و برگزیدگان، بیش از ان که واقعی باشد کارکردی ژورنالیستی و منطقی مخدوش دارد.
از آنجا که شما را متخصص در حوزه ادبیات داستانی نمی دانم و بررسی ها نشان میدهد دقیقا از آنچه در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان میگذرد اطلاع ندارید یا گزارشهای جهت داری به شما ارائه میشود بنا دارم اندکی پردهها را کنار زده و نظر و تحلیل طیفی از نویسندگان متعهد نسبت به این مجموعه را به شما یادآور شوم. گمانم زمانی که برای اهدای جوایز جلال پا روی سن میگذارید از ضمیر شنوندگانتان بی اطلاعید و از مطالبات تعداد پرشمار نویسندگانی که در این جلسات حاضر نبوده و نیستند آگاهی ندارید. زمانی که به سخنرانی می پردازید تصویری انتزاعی و نه واقعی از حوزه ادبیات داستانی و مخاطراتش دارید و هنگامی که به اثار داستانی و پژوهشی برگزیده جلال جایزه میدهید، خود آنها را نخواندهاید و تنها به اعتماد مدیرانتان از انها تقدیر میکنید. شاید بهتر باشد با اگاهی از اثاری که به انها جایزه داده یا خواهید داد با تردید بیشتری بر روی سن قدم بگذارید و بدانید سابقه علمی و عملی تان و جایگاه حقوقی تان را صرف چه آثاری میکنید.
سوم آنکه امید دارم این نامه ذهن و قلم دلسوزان ادبیات داستانی متعهد را در رصد جدی و مشارکت فعال و سازنده در نقد رخدادهای ادبی بجنباند و انان را از محافظه کاری و عزلت گزینی بیرون بیاورد. ادبیات تنها با انتشار داستان و رمان زنده نیست. بلکه نشانه ادبیات پویا و جامعه ادبی بالنده حضور جریانهای قوی و ریشه دار نقد در آن است. داعی بنده در انتشار این نامه احیای سنت فراموش شده نهی از منکر است. سنتی که ترک آن در طول چهار دهه، ذخایر عظیمی از میان نویسندگان انقلاب اسلامی را از دست جریان متعهد خارج کرد و هزینههای هنگفتی را به واسطه ضعف در مدیریت ها و خطاهای استراتژیک بر نظام اسلامی تحمیل کرد.
چهارم آنکه تاریخ ادبیات داستانی معاصر و آنان که دهههای بعد به مرور و تفسیر ادبیات داستانی پس از انقلاب میپردازند شاهد چنین واکنشهایی باشند و حقایق را انگونه که واقع شده قضاوت کنند. خاموشی جامعه ادبی درباره وقایع مهم ادبی را به معنای رضایت و همدلی انان تفسیر نکنند. انحراف جریانهای ادبی و متولیان دولتی ان را به پای جریان ادبیات متعهد کشور و دغدغه های انقلابی ان نگذارند. ناظرانی که از دور به ادبیات نگاه می کنند و ان را از پشت شیشه رسانه ها و خبرگزاری ها و حتی صدا و سیما می شناسند در شناخت جریان اصیل و پابند به ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس به خطا نروند. برای شناخت حق به معیارهای ان تمسک جویند و مدیران و نویسندگان را معیار حق و باطل قلمداد نکنند.
و بالاخره آنکه امید دارم با انتشار این نامه، ماهیت فتنههای ادبی که گرداگرد ادبیات داستانی معاصر را فراگرفته و در فضایی غبار آلود خط فکری و فرهنگی غرب را پیش میبرد آشکار شود.
جناب وزیر
جنگ واقعی امروز، جنگ فرهنگی است و خطرناکترین جنگها و پیچیده ترین آنها، پنهان ترینشان هستند. در فضای غبارآلود حق و باطل، تنها بصیرت و ایمان به مبانی و ارزشهای انقلاب است که پرده فتنه را خواهد درید. فضای کنونی ادبیات داستانی با انچه در دهه های ۶۰ و ۷۰ با ان مواجه بودیم بسیار متفاوت است. حقیقت آن است که در دهههای اول پس از پیروزی انقلاب اسامی تفکیک و تمایز دو جبهه روشن ادبی در کشور کار چندان دشواری نبود. طیف نویسندگان لیبرال و چپ پیش از انقلاب با مواضع سیاسی و مبانی فکری و محتوای قلمی شان اشکارا از طیف نویسندگان نسل اول انقلاب اسلامی قابل تمایز بودند. تغییر و تحولات فکری و فرهنگی در طی سه دهه گذشته، خطاهای استراتژیک مدیریت های ادبی و غفلت از سیاست گذاری های کارامد در مقابله با تهاجم فکری و فرهنگی موجب شد نسل نویسندگان متعهد و انقلابی با مقوله پیچیدهای به نام نفوذ فرهنگی مواجه شوند. اکنون مشکل اساسی در حوزه ادبیات داستانی متعهد، نویسندگانی چون هدایت و چوبک و ساعدی و … نیستند. چرا که این گروه چه از بعد نظر و چه عمل تناسبی با دین، ارمانهای انقلابی و اسلامی ندارند. خطر مغفولی که ادبیات داستانی امروز را تهدید میکند روشنفکرانی نیستند که در جبهه مشخص معارض قلم میزنند. بلکه خطر امتزاج حق و باطل و تشبه باطل به حق است. شبه روشنفکرانی که حتی یک روز را در خط مقدم نبودهاند، نمیتوانند به راحتی دفاع مقدس را تحریف کنند. نویسندگان شبه روشنفکری که داعیه پیروی از ولایت فقیه را راسا قبول ندارند نمیتوانند مبانی امام راحل و مقام معظم رهبری را تفسیر به سوء کنند. نویسندگانی به ارزشهای دفاع مقدس پشت پا میزنند که خود در ان حضور داشتهاند. و خود را محق به بیان واقعیت های آن میدانند. شرایط کنونی ما شرایط فتنه ادبی است. شرایطی که تنها با تکیه بر شخصیت های ادبی یا سوابق کلی انها نمیتوان درباره صحت و فساد نظر و رای انها قضاوت کرد. شرایط کنونی ما شرایطی است که جز با تمسک به مبانی فکر شده و تئوری ادبی انقلاب اسلامی نمی توان از ان رفع شبهه کرد. تنها نور معرفت و شناخت دقیق از مبانی دینی و مولفه های ادبی انقلاب اسلامی است که میتواند کوره راههای خطر را در پیش پای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی آشکار سازد. امروز دشمن بیش از هر زمانی به ما نزدیکتر است و بدون شناخت خود، بدون شناخت عمیق خود انقلابی، متعهد و نویسنده قادر نخواهیم بود دشمن را شناسایی نماییم. و بدون آن، باسیاست های غلط، آب بر اسیاب دشمن خواهیم ریخت و دوست را قربانی کج اندیشی خود خواهیم ساخت.
جناب دکتر سید عباس صالحی
پیش از هر چیز شما را به عمل و تصمیم عالمانه دعوت میکنم. یکی از مهمترین خلأ های مدیریتی در حوزه های فرهنگ و هنر، بخصوص ادبیات داستانی در طول قریب به چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی تولیت افراد غیر متخصص در مناصب تخصصی حوزه ادبیات داستانی است. از شما انتظار نمیرود به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزه های مختلف هنر متخصص باشید، اما حتما انتظار می رود در انتصاب افراد در مدیریت های کلان فرهنگی و رصد دائمی عملکرد انها به متخصصان همان حوزه رجوع کنید. در مقام قضاوت و تصمیم، شنوای توصیههای دلسوزان انقلاب اسلامی باشید و به گمان و ظن بسنده نکنید.
نخستین خطای استراتژیکی که در دوره شما درباره ادبیات داستانی رخ داد ادغام شعر و داستان در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان بود. این انتخاب و عملکردهای بنیاد در طول چهار سال اخیر ایدههای عالی و آرزوهای بلند درباره تاسیس مرکزی که چون بنیاد فارابی دست به اقدامات اساسی در حوزه مظلوم داستان بزند را از بین برد. بنیادی که سیاستهای کلی را تعیین کند و به جای تبدیل شدن به یک بنگاه ادبی خُرد، درباره أهم مسائل استراتژیک ادبیات فکر و برنامه ریزی کند. مجموعهای که به جای اجرای جشنواره های رنگارنگ ادبی –که در طول سال دهها نمونه ان در کشور برگزار میشود- کارهای اساسی بر زمین مانده در حوزه ادبیات داستانی را در سطح ملی پایه گذاری کند. نخستین خطای استراتژیک ساختاری، همراه ساختن داستان و شعر در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان بود. این موجب شد ادبیات داستانی که پس از چند دهه صاحب یک بنیاد مستقل و تخصصی شده بود عملا دو پاره شود و از مسئولیتهای تخصصی اش باز بماند. واقعیت آن است که ادبیات داستانی به دلایلی که طرح آن مثنوی هفتاد من میطلبد، حکم مرغی را دارد که هم در عزا و هم در عروسی قربانی میشود. از سویی سینما، بی توجه به ادبیات داستانی و بر خلاف رویه جهانی که بر اساس آن، سینما زاده ادبیات و وامدار و مدیونآان است، راه خود را میرود و مدیران نا اگاه و کوته بین، همواره ادبیات را قربانی سینما کردهاند. سینمایی که بودجه های میلیاردی را میبلعد، رونق بخش جشنوارههای پر زرق و برق است و بازیگران آن الگوی رفتاری و سبک زندگی جوانان امروزیاند. در چنین فضای چشم پرکنی، غنای ادبیات و ضرورت آن درک نمیشود و به عنوان هنر درجه سوم و چهارم به حیات نباتی خود ادامه میدهد. وضعیت ادبیات داستانی در مقابل شعر هم بهتر از این نیست. اگر نبود برخی تقریظهای مقام معظم رهبری و همت بلند عدهای معدود از نویسندگان انقلاب اسلامی که در گمنامی، چراغ مستند نگاری و خاطرات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی را برافروختند و ادبیات دفاع مقدس را به میان مردم کشاندند، معلوم نبود وضعیت ادبیات انقلاب و دفاع مقدس در کشور مان چه شود.
اما خطای دیگری که در ادامه رخ داد انتخاب مدیریت بنیاد ادبیات داستانی بدون آگاهی از وضعیت ادبیات داستانی ایران پس از انقلاب اسلامی، ضرورت ها و اقتضائات این دوره، توجه و إشراف به جریان های ادبی فعال و اهداف بلندی بود که برای بنیاد در نظر گرفته شده بود. تاریخچه نه چندان طولانی ادبیات داستانی پس از انقلاب اسلامی با وجود انکه چند دهه بیشتر از ان نمی گذرد ولی سرشار از تجربیات تلخ و شیرین است. تنها مدیریتهایی در سطح کلان میتوانند ادبیات داستانی در حال گذار انقلاب اسلامی را از دوره لیبرالی و سوسیالیستی پیش از انقلاب به مرحله ای بالاتر در نیل به ادبیات داستانی مطلوب نزدیک نمایند که اولا آگاهی عمیق و به روزی از جریانهای داستانی داشته باشند، ثانیاً موید به مبانی فکری اندیشیده شده در حوزه فلسفه ادبیات داستانی و مولفههای آن باشند، سوما موضع روشن و صریحی در مواجهه با جریان ادبیات داستانی شبه روشنفکر و ادبیات داستانی اغوا گر فتنهانگیز داشته باشند. مدیریت در این سطح با مدیریت خانه فرهنگ یک محله یا یک فرهنگسرا متفاوت است. مدیریت در این سطح با مدیریت یک انتشارات یا اداره یک حلقه نقد ادبی بسیار تفاوت دارد. مدیریت در این سطح نیاز به عمق فکر مدیریتی و کلان نگری در حوزه فرهنگ دارد. مدیریت در این سطح نیازمند تسلط و إشراف به گفتمان ناب انقلاب اسلامی دارد. جا داشت با توجه به اهمیت این بنیاد در انتخاب مدیریت ان با مجموعه های انقلابی مشورت میکردید و دیدگاهی که بهترین و جامع ترین و اولویتدار ترین برنامه را برای آینده ادبیات داستانی معاصر معرفی می کرد بر مدیریت بنیاد ادبیات داستانی می گماردید. جا داشت تجربه قریب به چهار دهه فعالیت ادبی در حوزه داستان را نصب العین خود قرار داده راه را بر تکرار اشتباهات پرهزینه مدیریتی و اجرایی و سیاست گذاری می بستید.
جناب آقای صالحی
شما چه مدیرانی را برای بنیاد ادبیات داستانی انتخاب کرده اید؟ اینان چه گفتمانی را در این بنیاد پیش می برند؟
انچه درباره فضای حاکم بر بنیاد ادبیات داستانی و مدیران آن میتوان گفت “بی گفتمانی” است. مدیریت ملی نیازمند دانش و بصیرت ملی است. بصیرتی که از در غلطیدن به دام دشمن پرهیز می دهد و مدافع اصول و آرمانهای انقلابی و اسلامی است. خطا است گمان کنیم میانه روی، به معنای بی رنگی و عدم دفاع همه جانبه از هیچ موضع قطعی است. خطا است گمان کنیم مدیریت کلان ادبیات داستانی در کشور با چشم بستن بر جریان شبه روشنفکری و کوتاه آمدن از ارزشهای انقلابی و سهیم کردن شبه روشنفکران در سفره انقلاب اسلامی میتواند همه طوایف را در زیر چتر خود جمع کند. مدیریتی که بر بنیاد ادبیات داستانی گماردهاید، نماینده واقعی هیچ گفتمان فکر شده و مبنایی در ادبیات داستانی پس از انقلاب اسلامی نیست. واقعیت آن است که دیگاه حاکم بر این بنیاد نه از شفافیت و عمق اندیشگانی برخوردار است که نماینده طیفهای شبه روشنفکر باشد و نه از خلوص و تعهد لازم برخوردار است که نماینده جریان ادبیات داستانی متعهد به انقلاب اسلامی به شمار رود. آنچه در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان دیده می شود گفتمانی بی هویت و جعلی است. گفتمانی که تلاش میکند با عادی سازی هنجار شکنیها و احاله قضاوت به عوام خود را از معرض سئوالهای تخصصی دور نگاه دارد. واقعیت آن است که مدیریت در چنین سطحی نیازمند فردی شناخته شده است که یا با شیخوخیت خود محل اعتماد و رجوع و فصل الخطاب جریانهای ادبی باشد یا فردی که به واسطه عمق تحلیلی، علمی و تئوریک قدرت اقناع کنندگی و همراه سازی نویسندگان را داشته باشد.
نشانه این بی گفتمانی، عدم مرز بندی مشخص میان جریانهای ادبی متعارض در گستره ادبیات داستانی معاصر است. ادبیات داستانی معاصر معرکه نبردی واقعی میان انقلاب اسلامی و ارزشهای دینی برامده ان و سکولاریسم و ضد ارزشهای اومانیستی غربی است. معرکه جنگی واقعی میان تعهد در ادبیات و ادبیات بی درد و بی تعهد است. چگونه می توان بدون ترسیم مرزهای دقیق و مبتنی بر مفاهیم اندیشیده شده درباره ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با حفظ این مرزها به نبرد با جریان ضد ارزشی پرداخت؟ فقر علمی و عملی که اکنون در بنیاد ادبیات داستانی دیده می شود موجب آمیخته شدن مرزها و کمرنگ شدن آنها شده است. مشخص نیست در این نبرد بنیاد ادبیات داستانی در مقاطع و برنامه ها و برون دادهای مختلف به کدام جبهه تعلق دارد. گاهی با انتخاب ها ، اموزش ها و ستایش ها و تقدیرها بر جبهه ادبیات انقلاب اسلامی و ارزشهای ان می تازد و گاهی در سخن و نظر خود را متفاوت و متخاصم با جریان شبه روشنفکر نشان می دهد. گاهی در عرصه تصمیم سازی و سیاست گذاری چهره های شاخص جریان شبه روشنفکری را به همکاری دعوت می کند و گاه از آنها اعلام برائت می جوید. این بیش از هر چیز اگر نشان دهنده نفاق موجود در این مجموعه نباشد نشان دهنده حیرت متولیان ان در تشخیص جریانها و ضرورت های ادبیات داستانی معاصر است. ایده غلطی که از زبان دبیر جایزه جلال و مدیر بنیاد ادبیات داستانی بارها تکرار شده است مبنی بر انکه تمامی نگاهها، تمامی سلایق در این برنامه جای دارند و بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان متعلق به همه نویسندگان کشور است، بر گرفته از همین مبنا است. زیرا این گفته نه به معنای ملی بودن این بنیاد بلکه بدان معنی است که نویسندگان ادبیات پرده در، نویسندگان ادبیات شبه روشنفکر خنثی نویس، نویسندگان ادبیات سیاه دفاع مقدس، نویسندگان تطهیر کننده رژیم پهلوی و فرمالیست های ضد محتوا و تعهد نیز، نویسندگان توجیه کننده رفتار سازمان مجاهدین خلق، جزو همین سلایقی هستند که قرار است مقدرات ادبیات داستانی جمهوری اسلامی بدانها سپرده شود.
هویت اسلامی و انقلابی که حضرت امام و حرکت انقلابی پدید آورد در دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی نویسندگانی جدید پدید آورد. در دوره ای که نویسندگان شبه روشنفکر با انقلاب اسلامی قهر کرده و درباره ان ننوشتند و به تحریف ارزشهای ان پرداختند نویسندگانی از کوران خطر و از میان دود باروت و دریای خون به روایت آنچه بر فرزندان خمینی رفته بودن پرداختند. ادبیات داستانی دفاع مقدس اینگونه آغاز شد.
جناب آقای صالحی
لَختی درنگ کنید!
چه شد که بعد از چهار دهه اکنون بنیاد ادبیات داستانی و مدیران آن دست نیاز به سوی نویسندگان شبه روشنفکر دراز می نند و با نویسنده “زوال کلنل” عکس یادگاری میگیرند؟ چه شد که افتخار مدیران بنیاد ادبیات داستانی تجلیل و گرفتن عکس با سنگ قبر فلان نویسنده چپ است که ارزشهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را تحریف کرده است؟ این آغوش گشاده در مقابل جریان شبه روشنفکر پس از قهر و بایکوت آنها چه معنی دارد؟ ایا تاریخ ادبیات انچه بر سر ادبیات داستانی انقلاب رفته را فراموش خواهد کرد؟ جایزه جلال، جایزه ای به نام جلال آل احمد است، اما نویسنده آرمانی اش آل احمد نیست. ما آل احمد را تنها با “غرب زدگی” اش نمی شناسیم. بلکه او را با «سنگی بر گوری»، «از رنجی که میبریم» و «سفر به اسراییل» نیز شناخته ایم. آل احمد در میان نویسندگان عصر خود ممتاز و منصف بود. اما ادبیات داستانی انقلاب اسلامی چه در پدید اوردن اثار داستانی و تئوری ادبی و چه در غرب شناسی بسیار از آل احمد پیشتر رفته است.
وزیر محترم فرهنگ و اندیشه اسلامی
انچه از افقهای بلند بنیاد ادبیات داستانی باقی مانده مجموعهای با کارکردی محفلی است که اساسا نمیتواند “ملی” تلقی شده و برای جغرافیای ایران –چه رسد به زبان فارسی- و افقهای بلند چند دهه بعد کاری انجام دهد. بدون تردید هر سیاستگذار و برنامه ریزی نیازمند شناخت کافی درباره وضعیت گذشته، حال و تصوری درباره افقهای آینده آن مقوله است. ادبیات داستانی در طول دو دهه گذشته گستردگی قابل توجهی یافته است. اکنون مراکز و موسسات دولتی و خصوصی بسیاری دستی در حوزه ادبیات داستانی دارند. فضای مجازی و کانالهای مختلف از راه آموزشهای مجازی و انتشار آثار داستانی خارج از محدوده و کانالهای رسمی چاپ و انتشار و نظارت در حال فعالیتاند. در گوشه و کنار کشور و شهرهای کوچک صدها محفل داستانی و نقد برقرار است. تعداد جشنوارههای خرد و ملی هر ساله افزایش می یابد. نسل جدیدی در حوزه ادبیات داستانی در حال شکل گیری است که ضرورتها، آرمانها و ساختارهای خود را دنبال میکند. نمیتوان چشم بر همه این گوناگونی بست و بدون اطلاع از چیستی و کیستی افراد، اثار، جریانها و روشها درباره آینده ادبیات داستانی صحبت نموده یا برنامهریزی کرد؟ چه مجموعه ای در کشور درباره این مسائل کلان مطالعه میکند و کدام اتاق فکر این وضعیت گونه گون را رصد می کند؟ این پذیرفتنی نیست که بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان نام ملی را یدک بکشد و با بیانی ژورنالیستی و تبلیغی از برنامه ریزی برای فارسی زبانان سخن بگوید اما حتی از انچه به نحو واقعی در پایتخت میگذرد بی اطلاع باشد. این پذیرفتنی نیست که مجموعهای با ابعاد و کارکرد ملی تبدیل به موسسه ای خرد برای انجام برنامه هایی شود که فرهنگسراهای شهر مانند آن را انجام می دهند. چگونه است که در سند چشم انداز ایران ۱۴۰۴ مجموعه های تولیدی و اقتصادی افق حرکت خود را می دانند اما مهمترین نهادهای دولتی موظف درباره ادبیات داستانی سند چشم انداز کوتاه مدت یا بلند مدتی از ادبیات داستانی در دهههای بعد تنظیم نکرده اند؟!
پیش از این و در جلسه ای که با حضورتان در چهار سال قبل برگزار شد در یکی از بندهای ده گانه عرایضم به وضعیت جشنواره های ادبی در کشور متذکر شدم. آن زمان این نگرانی وجود داشت که کارکرد مجموعه های دولتی متولی ادبیات تنها در برگزاری جشنواره ها خلاصه شود. اکنون و پس از چهار سال به نظر می رسد بنیاد ادبیات داستانی بیش از هر چیز بر برگزاری جشنواره های ادبی از جایزه جلال ال احمد گرفته تا شعر فجر متمرکز شده است. این یعنی کار برای ویترین ادبیات، این یعنی تمرکز بر دیده شدن، این یعنی عدم برنامه ریزی بلند مدت. تاریخچه ادبیات داستانی معاصر نشان داده است زمانی که مسئولانی نه از جنس ادبیات و نه از جنس دغدغه های اصیل ان روی کار امده اند با بی حوصلگی و شهوت در دیده شدن و ارائه بیلان کار، نمایش تکراری برگزاری جشنواره های ادبی را راه انداخته اند و در رقابت با دیگر جشنواره ها بر مبلغ جوایز آن افزوده اند و با جایزه های گران قیمت خود فخر فروخته اند.
جناب آقای صالحی
به عنوان یکی از نویسندگان این سرزمین به شما هشدار میدهم که ادبیات هر کشوری نه در جشنوارهها و ویترین ها که در جای دیگری ساخته می شود. اجرای نمایش اختتامیه جشنواره ها گرچه ممکن است چشمها را به خود خیره کند و لذتی مقطعی و زودگذر را به برگزار کنندگان و برگزیدگان آن إلقا کند، اما این لذت، ماندگار نخواهد بود. اکنون و پس از گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی میدانیم اثار مطرح جریان شبه روشنفکر چگونه به شهرت رسیدند، نویسندگان آنها چگونه از کنج انزوا بیرون آمدند، شاگرد پروری کردند و تکثیر شدند. اکنون می دانیم ادبیات چگونه پیوند خود را با نظریه ادبی برقرار میکند و جهانی میشود. میدانیم چه عواملی در حوزه نقد ادبی بر ماندگاری و سلامت ادبیات داستانی تاثیر میگذارند. میدانیم نویسنده چگونه هویت صنفی و اجتماعی خود را مییابد و چگونه در ارتباط با انچه در ان زیست میکند گونه ای را پدید آورده و در آن مینویسد. میدانیم چگونه جریانهای ادبی از یکدیگر یارگیری میکنند و چگونه ظهور یافته افول مینمایند. می دانیم که در بسیاری از این تحولات و تحولات عمیق دیگر، جشنوارهها ـ یا حداقل انچه بنیاد در حال برگزاری آن است ـ بی تاثیر یا کم تاثیر است. واقعیت آن است که بر خلاف تصور متولیان بنیاد ادبیات داستانی و به گمانم وزارت ارشاد که تصور میکنند با برگزاری جایزه جلال، ادبیات ملی را هدایت کرده و به نویسندگان جهت می دهند، خود تحت تصرف جریانهای ادبی که هویت آنها بر اهل نظر پنهان نیست بوده و توسط آنها هدایت میشوند.
جناب وزیر
شما بیش از مدیرانتان در بنیاد ادبیات داستانی از مبانی فلسفی امام راحل قدس سره مطلعید.
از شما دعوت میکنم “منشور هنر انقلاب” را به عنوان سندی بالادستی درباره کارکرد و ماهیت هنر انقلاب اسلامی بار دیگر مطالعه کنید و آن را با آنچه در اموزش ها، انتخاب ها، نقدها و داوری های بنیاد ادبیات داستانی می گذرد مقایسه نمایید. نگاهی به رزومه و سابقه داوران این جشنواره بیندازید. جز عده قلیلی از نویسندگان متعهد که داوری بخش مستند جایزه جلال ال احمد را بر عهده داشتند و به دلایلی که به حوزه مستند نگاری باز میگردد، نوعا از نیروهای متعهد بوده و انتخابهای شایستهای انجام دادهاند وضعیت در بخش داستان بلند، داستان کوتاه و نقد ادبی کاملا متفاوت است. نویسندگان ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس که به صراحت از مردن قهرمانان یاد میکنند. به صراحت دفاع مقدس را جنگ لعنتی و بی حاصل میشمارند، به صراحت حاکمیت و ایدئولوژی اسلامی را منکوب مینمایند در میان داوران بخش داستان این جشنواره چه میکنند؟ مدرسان و اساتید غرب زده ادبیات در دانشگاههای کشور که اساسا اعتقادی به ادبیات انقلاب نداشته و همواره در تعارض با جریان نویسندگان متعهد هستند در میان داوران چه میکنند؟ نویسندگان شاخص جریان شبه روشنفکر ضد دین که از دین امری خرافی و غیر منطقی به نمایش در می اورند در میان داوران این جایزه چه می کنند؟
ایا احتمال میرود از چنین مجموعه ای در هیئت علمی جایزه و داوران آن اثری برگزیده شود که در جهت منشور هنر انقلاب اسلامی و سیاست ها و خواست مقام معظم رهبری باشد؟
جناب آقای صالحی
همانطور که پیش از این عرض کردم برخی انتخابهای صورت گرفته در جایزه جلال در بخش مستند نگاری و خاطره جزو آثار خوب انقلاب اسلامی اند. همچنین با وجود نقد هایی که بر بنیاد ادبیات داستانی وارد میدانم معتقدم ایده راه اندازی “سایت نقد داستان”، ایدهای کارآمد است. همچنان که ایده برگزاری مسابقه و جمع کردن انجمن های ادبی جزو کارهای ابداعی و ضروری است.
اما مجموعهای که با برگزاری دورههای محدود آموزش داستان در مرکز، تنها به آموزش چند ده نویسنده اقدام میکند خود تبدیل به موسسهای خرد در انجام برنامهای محدود شده است. وظیفه اصلی بنیاد ادبیات داستانی راه اندازی چند دوره اموزش داستان نیست. بلکه توجه به مسائل بسیار مهمتری از جمله وضعیت اموزش در ادبیات داستانی معاصر، احصا و شناسایی محافل آموزش داستان و محافل کارگاهی، شناسایی مدرسان داستان، بحث بر سر روش ها و منابع بومی آموزش داستان، بحث بر سر فلسفه اموزش داستان و هدایت و نظارت بر مجموعه های پراکنده در کل کشور است. برگزاری چنین دوره هایی با مدرسانی مشخص و تکراری که خود محور فتنه های ادبی و بعضا سیاسیاند چه معنایی می تواند داشته باشد؟ ایا هزینه کردن بیت المال و سفر های بدون برنامه و بدون خروجی مشخص برای نویسندگان میتواند مشکلی از ادبیات داستانی معاصر حل کند؟ اینکه دو یا چند نویسنده با صرف هزینه به فلان دانشگاه کشور غربی بروند و نتیجه بحث های مطرح شده به زیر سئوال بردن ادبیات داستانی انقلاب اسلامی یا وارونه نشان دادن آن بیانجامد جای نگرانی دارد. اینکه جمعی از نویسندگان با صرف هزینه راهی فلان شهر شوند تا متن های یک صفحه ای خود را بخوانند مصداق اسراف اموال عمومی است.
برای آشنایی با عملکرد بنیاد ادبیات داستانی در حوزه نشر کافی است به مجموعه کتابهای آموزشی این بنیاد توجه نمایید. آنچه ادبیات داستانی معاصر ما بدان نیازمند است تولید متون و منابع آموزشی بومی، ارزشمند و کارامد است. آنچه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بدان نیازمند است بازخوانی متون آموزشی عموماً غربی، نقد و تحلیل مبنایی آن، گرداوری تجربههای ارزشمند غیر مکتوب و تأسیس الگویی بومی برای آموزش داستان است. این نیاز جدی از دست رفته ادبیات داستانی است. منابع بومی و غفلت از تولید آن است که نسلهای متعددی از نویسندگان ایرانی را گرفتار تئوریهای غربی و کتابهای دست چندم آنها کرده است. ارجاع به این منابع است که رهزن ادبیات متعهد انقلاب بوده و ارزشها را اندک اندک قربانی فرمالیسم غربی کرده است. آنچه بنیاد ادبیات داستانی در حوزه منابع آموزشی در ده جلد منتشر ساخته، نه متنی بومی و نه حتی متنی مرجع و مهم که برگردان متون دست چندم غربی است. متونی سرشار از نوع و سبک اندیشه و زندگی غربی که اگر رهزن نباشد، وضعیت ادبیات داستانی را بهبود نمی بخشد.
در بخش سایت نقد داستان با وجود ایده نوی که در راه اندازی این سایت وجود داشت، بررسی آثار مطرح در این سایت و نوع نقدهایی که از منتقدان کمتر شناخته شده و بعضا زاویهدار با ارزشهای انقلاب دیده میشود گویای ان است که نوع نقدها صرفاً صوری و فرمالیستی است. نقدهایی که در بهترین حالت راهنماییهای دست و پا شکسته ای در بهتر شدن صورت و فرم داستان ارائه میکنند و محتوا و مغز داستان را رها کردهاند. این همان بلیهای است که در طول این چند دهه برخی نوآموزان و هنرجویان ادبیات داستانی را با وجود علایق ابتدایی انقلابی و دینی به نویسندگان سکولار بدل ساخته است. اندکی تامل و تدقیق کافی است تا بدانید برخی منتقدان این سایت در چه مجموعههای شناخته شده شبه روشنفکری کار میکنند. مبانی نظری شان چیست و چه نگاهی به ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی دارند. اندکی توجه کافی است تا بیابید ذهنیت و ضمیر هنرجویان را به چه کسانی سپرده اید.
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی
مهمترین عاملی که طی هفته های گذشته بنیاد ادبیات داستانی را در خبرها و نقدها محور توجه قرار داده است جایزه جلال و دبیری آن توسط جناب آقای شهریار عباسی است. نوعا توجهات پس از انتصاب اقای عباسی به دبیری جایزه جلال متوجه مصاحبه ایشان در سال گذشته شد. در جایی که جوایز دولتی را تقبیح می کردند. با انتشار این بیانات این سئوال مطرح شد که چگونه دبیری مهمترین جایزه ادبی در جمهوری اسلامی به کسی سپرده شده است که تولیت دولت (بخوانید حکومت) را قبول ندارد. بلکه در ژستی اپوزیسیون و همنوا با جریانهای شبه روشنفکر در مخالفت با جوایز دولتی سخن می راند و سال بعد همین شخص با عزت و احترام به عنوان دبیر جشنواره ای دولتی انتخاب می شود. البته این ظاهر ماجرا است و امید دارم با برخی نکاتی که در این نامه امد دریافته باشید ابعاد فاجعه در بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، عمیق تر از انتصاب فردی با سابقه شبه روشنفکری مشخص است. ابعادی که از چشم برخی پنهان مانده است و برخی دیگر صلاح می دانند درباره ان سکوت کنند.
بزرگترین منتقد جایزه جلال اثار برگزیده آن هستند. مسئله امدن یا رفتن یک نفر به عنوان دبیر جایزه جلال نیست. گرچه اعلام نامزدهای جایزه جلال در سال جاری نگرانیهای به حق دلسوزان ادبیات انقلاب را درباره انتصاب شهریار عباسی تایید کرد. نوع چنین انتصابهای جهت دار و سهل گیرانهای در مراتب بالاتری از این جایزه نیز دیده میشود. بررسی ترکیب هیئت علمی این جایزه و داوران آن گویای همین مدعی است. بر خلاف ادعای متولیان بنیاد، مروری بر اثار برگزیده این جایزه در بخش داستان و نقد و پژوهش گویای فاصله معنیدار ان با مبانی انقلابی، ارزشهای دفاع مقدس و سیاستهای کلی است که مقام معظم رهبری در حوزه فرهنگ داشته و توصیههای جزیی که ایشان درباره ادبیات داستانی و کارکردها و وظایف ان بیان داشتهاند.
حقیقت آن است که چرخه مشخصی از داوران و برگزیدگان در این جایزه طراحی شده است که خروجی غیر از انچه بیان خواهد شد نمی تواند داشته باشد. و حضور یک یا دو نفر از افراد قابل اعتماد در بین داوران عملا تاثیری در رای گیری و نتایج داوری نخواهد داشت.
جناب وزیر محترم ارشاد
شما در برنامه اختتامیه جایزه جلال حضور خواهید داشت و به اثاری جایزه خواهید داد. همانگونه در دوره های پیشین اتفاق افتاده است. بنابر این شایسته است این بار آثاری که به انها جایزه می دهید را بخوانید. مروری بر اثار برگزیده این جایزه نشان می دهد نه تنها غالب این اثار در نمایش ارزشها و اهداف انقلاب اسلامی و مبانی دینی فاخر نیستند بلکه نوعا جهتی کاملا متضاد با ان دارند. برگزیدن اثاری کاملا با دید جبری مسلک در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس، برگزیده شدن اثار سیاه دفاع مقدس که جز سیاه نمایی از دفاع مقدس کارکرد دیگری ندارند، برگزیده شدن اثاری با رویکرد خنثی و بی تعهد، برگزیده شدن اثاری که در انها صحنه ها و توصیف های اروتیک وجود دارد، برگزیده کردن اثاری که سبک زندگی کاملا غربی را ترویج می کنند و برگزیده کردن اثاری که بن مایه ضد دینی دارند همه و همه جزو واقعیت های خروجی جایزه جلال در ۴ سال گذشته اند. انچه در وصف این اثار آمد نه امری برگرفته از نگاهی تاویلی و تفسیری که جزو مصرحات این اثار است که بعضا نویسندگان انها بدان تصریح کرده و از ان دفاع کردهاند. حتی میتوان گفت طبیعی است که در نظام جمهوری اسلامی افرادی با گرایشات مختلف تحت قانون جشنواره ادبی برگزار کنند و به سلایق شان جایزه بدهند. اما جایزه جلال و کتاب سال جمهور اسلامی نه برآمده از هر سلیقه سخیف و هتاکی که نشان دهنده سیاست های نظام و ارزش های اصیلی است که خونهای بی شماری برای آن ریخته شده است.
یکی از نامزدهای بخش داستان سال جاری جایزه جلال جانبداری روشنی از سازمان مجاهدین خلق دارد و دیگری با متهم کردن کشور به نظام امنیتی صحنه های غیر اخلاقی رابطه یک طلبه را به نمایش گذاشته است. وضعیت در بخش اثار پژوهشی و نقد از این هم اسفناکتر است. تنها به این دلیل که اثار پژوهشی مخاطب اندکی دارد و توجه مخاطبان عام به جهت گیری های فکری این اثار کمتر جلب می شود، نوعا درباره خروجی برگزیدگان این بخش سخنی در رسانه ها منعکس نمیشود. در نقد و تحلیل این بخش شما را به مطالبات مقام معظم رهبری از دانشگاهها و تولید علوم اسلامی و توجه به تولید علم و فاصله گرفتن از علم ترجمه ای و مبانی غربی جلب می نمایم. نگاهی که در بخش پژوهش این جایزه در طول سالهای اخیر وجود داشته از یک سو اثار تولیدی بومی دانش بنیان را کناری نهاده و از سوی دیگر روال تئوری ترجمهای غرب را بر صدر می نشاند. همان مسئله ای که غفلت از ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را به دام تفسیرهای غیر دینی و غیر متعهد کشانده است. همان تئوری هایی که با تقلیل ادبیات به فرم پدید اورنده ادبیات پوچ و خنثی بوده است.
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی
هفته آینده در اختتامیه جایزه جلال ال احمد حضور خواهید داشت.
انچه بیان شد مبتنی بر مبانی است که به پشتوانه تحصیلات حوزوی و باورهای دینی تان امید دارم در شما دغدغه ایجاد کند. امروز اینده چهار سال گذشته و اولین ملاقات شما با دریافت کنندگان نشان درجه یک هنری بود. چهار سال بعد شاید شما در مصدر وزارت ارشاد نباشید. اما ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ادامه خواهد داشت. سهم خود را به ادبیات داستانی متعهد بپردازید و با انتخاب و عمل تان در اینده ان نقشی سازنده ایفا کنید.»