حکمرانی پیشرفت؛ “نشت نشا” و فقدان روایت

دکتر حسین بابایی مجرد

عضو هیات علمی گروه مدیریت اسلامی پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

حکمرانی پیشرفت؛ “نشت نشا” و فقدان روایت

ذهن برخی از اندیشمندان و دوست­داران انقلاب اسلامی حدود ۱۰ سال است که بر مفهوم پیشرفت و گفتمان­‌سازی آن جهت عینی‌­سازی و اجتماعی­‌سازی‌­اش متمرکز است و این یعنی ایران پساانقلاب خود را می­خواهد ناظر به موقعیت مسئله پیشرفت، مسئله­‌مند کرده و تمام تاریخ و جغرافیای خود را برای تحقق و ارتقایش فراخوان کند. از کنش‌­های سیاستی در مستوای حاکمیتی گرفته تا اقدامات اجرایی برای ساخت سوخت حرکت پیشرفت­‌گونه انسان ایرانی تا روایت تحرکات آرمان­‌جویانه تا … همه همه از اقداماتی بوده است که بنای ایجاد جزم علمی و عزم عملی ایرانی برای تغییر موقعیتش و تعقیب افق­‌هایش را فراهم آورد. ورود رهبری برای تشکیل جلسات راهبری پیشرفت در طلیعه ورود نظام اسلامی به موضوع الگوسازی اسلامی ایرانی اماره متقنی بر عزم حاکمیتی بود؛ تشکیل اندیشکده‌­های متفاوت و دعوت از اندیشمندان مختلف و بعضاً متهافت، گویای میل این حرکت بر عصاره‌­گیری معرفتی ـ تجربی از تمام ظرفیت‌­های نخبگانی کشور بود؛ ساختارهایی که در این ارتباط ساخته شد و بناهایی که در همان راستا سوخته شد؛ جلسات متعدد استماع و هزینه‌­های معتنابهی که در این جریان مصروف شد همگی دلالت بر یک خواست داشت که البته در آن زمان و شاید این زمان یک خواست حاکمیتی و در برهه­‌ها و مقاطعی خواست برخی از نخبگان بود اما شاید تصورات عموم، فاش از آن غایت و غرض دور بود و هست؛ عمومی که تمنای تأمین اولیات زیست فردی و خانوادگی‌اش را دارد و تحقق این خواست را در نه تراکم معرفتی ـ اجتماعی معنایی چون پیشرفت در زیست جمعی­ و مناسبات اجتماعی‌­اش که در انحراف مسیر شیر نفت از جریان عمران و آبادسازی و در یک کلام تأمین زیرساخت­‌ها به سوی تأمین هزینه‌­های سبد مصرفی خانوار می­بیند؛ امر دغدغه­‌مندسازی، مسئله­‌مندسازی و متقاعدسازی این عامه دور از پیشرفت، کار سختی است؛ صبوری می‌­خواهد و تدبیر.

اما رهبر انقلاب تلقی دیگری از پیشرفت دارد و تجلی تمام دغدغه‌­ها و تقاضاهای عموم را مندرج در مفهوم پیشرفت می­داند؛ پیشرفت در قاموس معرفتی ـ تجربی ایشان کلان مسئله ایران معاصر است. کلان­‌مسئله­‌ای که قدرت اجماع­‌سازی، توان فراخواندن همه تاریخ برای تجلی در این عصر و مصر، صلای دعوت از هر آنکه می­خواهد نقش تاریخی خود را برای ارتقای ایران ایفا کند و در یک کلام مفهومی گرانبار از معرفت و عینیت که حد مشاهدات، تمنیات، تعاملات و تعاطفات اجتماعی را تعیین و ملتی را هم­آرمان و هم­‌جهت برای ضمانت از انجام یک حرکت بزرگ به طول تاریخ و جغرافیای ایران می­کند. این حرکت تاریخی موقع و موضع انسان ایرانی را اعتلا داده و موقعیت مسئله را برای ایجاد امکان­‌های تمدنی فراهم می­‌کند.

در مقابل این جبهه که از آن با نام جبهه رفیق یاد می­کنم جبهه رقیبی وجود دارد؛ رقبایی که بعضاً تخصصاً از موضع پیشرفت ایران به دورند و بعضاً تخصیصاً؛ آنکه تخصصاً دور است ایران پیشرفته را نمی­‌خواهد؛ با استقرار و استمرار ایران معارضه می‌­کند یا در مرتبه رقیق­‌تر لابه­‌شرط و بی­‌تفاوت نسبت به وضع ایران است. اما گروه دومی وجود دارد که ایران­ دوست است اما مسیر رشد، تکامل و ارتقای ایران را در سنتی فکری ـ معرفتی ممتاز از سرشت انقلاب اسلامی می­­داند؛ توسعه ­خواه است هرچند با هزینه ذبح عدالت محقق شود؛ نوگراست هرچند پرده‌­های عقیده و اخلاق دریده شود؛ این گروه را تخصصاً از موضوع ایران پیشرفته جدا می­‌کنم چراکه می‌­توانند برخی از بار پیشرفت را به دوش بکشند.

نکته مهم در ارتباط با دو جبهه رفیق و رقیب آنکه وضعیت هر دو جبهه از جهت معرفتی و مواجهات حکمرانانه خیلی متفاوت نیست یعنی هر دو امکان حضور در نهاد علم بلکه نهادسازی علمی را داشته­‌اند در عین حال که هر دو در موضع و مستوای حکمرانی قرار گرفته­‌اند هرچند یکی بیشتر قبل از انقلاب اسلامی و دیگری عمده بعد از آن. اما طرفه آنکه چالش­‌های حکمرانی می‌‌­تواند موضع هر دو جبهه و به صورت خاص موضع جبهه رفیق را در نسبت مفهوم پیشرفت ارتقا و تعالی دهد و نباید از این مهم غافل بود. آرایش جبهه رفیق بعد از انقلاب اسلامی خواه در نهاد علم، خواه نهاد سیاست و خواه در تمام عرصه­‌هایی که نسبت میان این دو نهاد را تقویت کرده و معنا می­بخشد نشان می­دهد هنوز این معنا به تمامه دریافته نشده است که انقلاب اسلامی نه گسست و دوپارگی زمانی به زمان پیش و پس از خود که نوعی گسست معرفتی ـ تمدنی بود و به اقتضای این گسست می­‌بایست مفاهیم متناسب با دوره پساانقلابی ساخته و سخته ­شود و این در حالی است که غفلتی تاریخی و ترک فعلی مفرط در مقام فهم چنین معنایی از نهادهای مؤثر کشور شاهدیم گویی انقلاب چون فرزندی بلانسبت با جریان­‌های انقلابی به حال خود واگذار شده است و بنا نیست این نهادها در نسبت آرمان­‌های انقلاب، حیات و هویت خود را بازخوانی و بازیابی کنند.

اما در این بین یعنی در دوران بی­هویتی نهادهای رسمی نسبت به سرشت انقلاب اسلامی مواجه با پدیده “نشت نشا” هستیم؛ جوانه‌­هایی که از جانب این بازار بی­هویتی رشد و نما یافته و خلاف جهت متعارف و در مسیر پیشرفت با سرعت در حرکت است. این جوانه­‌ها را باید شناخت و شناساند؛ برخی مأموریت خود را همین شناسایی­‌ها و شناساندن­‌ها دانسته و صورت و سیرت­شان را بدان‌­سو متمایل کرده‌­اند.

برای خلق گفتمانی با نام پیشرفت باید هر آنکه در دایره این معنا خود را تعریف کرده بازشناخت و جهت­‌گیری‌­ها، سازکارها، غایات و اغراض، مبادی و قواعد رفتاری­اش را در کل صحنه گفتمان پیشرفت جانمایی کرد. و این فرایند جانمایی نیازمند تصویری هرچند اجمالی از مطلوبیت‌­های ایران پیشرفته است تا از رهگذر نوعی قیاس و تطبیق بتوان هویت­‌های متشکل حوزه پیشرفت را ارزش­گذاری کرد.