دکتر ابراهیم دادجو
عضو هیات علمی گروه معرفتشناسی و علوم شناختی پژوهشکده حکمت و دینپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
دولت تعادل
لیبرالیسم، سوسیالیسم، و دولت رفاه، مهمترین نظامهای سیاسیای هستند که در دهههای اخیر بر کشورها حکمرانی میکنند. لیبرالیسم از آزادیهای بیش از حدّ افراد؛ سوسیالیسم از محدودیتهای بیش از حدّ افراد؛ و دولت رفاه از مسئولیتهای بیش از حدّ دولت نسبت به افراد دفاع کرده است. اما رهاورد لیبرالیسم آزادیهای بی حدّ و حصر افراد و ظهور قشر اندکی از ابرثروتمندان و قشر انبوهی از فقیران؛ رهاورد سوسیالیسم مالکیت دولت بر بیشتر سرمایههای کشور، و عدم آزادیهای انسانی؛ و رهاورد دولت رفاه رفاهزدگی مردم و بدهکاری بیش از حدّ دولت است. دولت تعادل پیشنهاده جدیدی است که، با نظر به تعادلی که طبیعت، جسم آدمی، و روح آدمی، در ذات خود، به آن گرایش دارند و بر اساس حقوق و اصولی که در ذات عموم انسانها ریشه دارند و آنان را به تعادل در خوبیها رهنمون میشوند، بهترین نظام را نظامی میداند که بتواند این تعادل را در میان انسانها و جوامع بشری برقرار سازد.
طبیعت و جسم و روح آدمی در جوهره خود به این فرایند گرایش دارند که تعادل را حفظ کنند یا به تعادل خود برگردند، و به تبع تعادل و توازن است که طبیعت و جسم آدمی به اعتدال، و روح آدمی به اعتدال و عدالت گرایش مییابند. از همین رو است که دولت تعادل غیر از دولت اعتدال، به معنای دولت میانهرو، است. دولت تعادل از دولت اعتدال اعم است و میانهروی را جزوی از تعادل و تابع تعادل میداند.
دولت تعادل میتواند فلسفه سیاست جدیدی باشد. این فلسفه سیاست از طبیعت، طبیعت مشترک انسانها، روح و روان مشترک انسانها، و حقوق و اصول مشترک انسانها الهام گرفته است، و از این روی فلسفه سیاسی واقعبینانهای راجع به جوامع بشری است، و به جای اینکه به اصالت فرد(لیبرالیسم) یا اصالت جامعه(سوسیالیسم) یا اصالت رفاه(در دولت رفاه) باور داشته باشد، بر اساس تعادلی که طبیعت و جسم و روح انسانها قائم به آن است از تعادلی سخن میگوید که قوام جوامع بشری به آن است و از طریق این تعادل میتوان بر انسانها حکمرانی عادلانه داشت.
تکتک افراد انسانها از (۱) حقوق فردی، (۲) حقوق اجتماعی مشترک، و (۳) حقوق اجتماعی خاص به جامعه یا سازمان یا گروه، یا ……..، برخوردارند. (۱) حقوق فردی انسانها در ذات(سرشت و فطرت) انسانها ریشه دارند، و امثال حق حیات، حق امنیت، حق تأمین نیازها، حق ازدواج، حق مسکن، حق فرزندآوری، مهر و محبت، عدالت، انصاف، ترحّم، خوراک و پوشاک، زندگی اجتماعی، عدم تبعیض، و …….، از جمله آنهایند. (۲) حقوق اجتماعی انسانها نیز بر دو گونهاند، یا در ذات انسانها ریشه دارند، و امثال عدالت، تساوی در فرصتها، مالکیت، آموزش و پرورش، آزادی در انتخاب محل زندگی، در دین، در عقیده، در شغل، درآمد، عدم تبعیض جنسیتی، عدم زورگویی، عدم تجاوز، عزّت نفس، حرمت و احترام، ……..، از جمله آنهایند، و (۳) یا در فرهنگها و تمدنها و بطورکلّی در اجتماع خاصی ریشه دارند، و امثال آداب و رسوم، تشویق و جزا، پوشش، ……..، از جمله آنهایند.
حقوقی که در ذات انسانها ریشه دارند مشترک بین انسانها هستند و هر فرد یا جامعه یا سازمانی که بخواهد حقوق مشترک انسانها را به هم زده و عدهای را از حقوقی بیشتر یا عدهای را از حقوقی کمتر برخوردار سازد توازن در حقوق انسانها را به هم زده و زمینههای تقابل طرف مقابل را به بار میآورد. ذات و سرشت مشترک انسانها به آدمی این اجازه را میدهد که از حقوق فردی و اجتماعی برخاسته از ذات آدمی برخوردار باشد. حیات اجتماعی انسانها نیز به آدمی این اجازه را میدهد که، علاوه بر حقوق اجتماعی برخاسته از ذات آدمی، از حقوق اجتماعی خاص به جامعه خود نیز برخوردار باشد. اینها ایدهآلهای آدمی را تشکیل میدهند و آدمی را در حالت تعادل و توازنی که به آن میل دارد حفظ میکنند.
همین ایدهآلها منشأ صدور اصولی هستند که فهم آدمی میتواند به دست دهد، و آنها را از قالب حقوقیای که دارا است به قالب اصولیای که از آن حقوق حکایت دارند درآورد، و در چهارچوب اصول یا اخلاقیات فردی، اجتماعی قائم به ذات، و اجتماعی قائم به جوامع، به تبیین آنها بپردازد.
اینها ایدهآلها و اصولی هستند که اخلاقیات نیک ما را تشکیل میدهند و میتوانند، با دوری از افراط و تفریط، انسانها و جامعه انسانی را در حالتی از تعادل و توازن نگه دارند یا به آن حالت متمایل سازند.
وظیفه دولت تعادل، و هر دولتی، حفظ تعادل و توازن اجتماعیای است که هم در تناسب با تعادل و توازن طبیعت، هم در تناسب با تعادل و توازن جسمی انسانها، و هم در تناسب با تعادل و توازن روحی انسانهایی است که در اجتماعی که با هم دارند جامعه بشری را به بار آوردهاند.
همانطور که طبیعت و طبع آدمی آنگاه که در نظم و انتظام است در تعادل و توازن است روح و روان آدمی نیز آنگاه که در خوبی و نیکی است در تعادل و توازن است. دولت برای اینکه از افراط و تفریط مانع باشد و تعادل را برقرار کند باید زمینههای تحقق همان خوبیها و نیکیها را، در تعادلی که بین علم، حقوق، آموزش و پرورش،اقتصاد، سیاست، و فرهنگ، برقرار میکند، فراهم سازد.
در جهانبینی اسلامی نیز، تعادل و اعتدال اصلیترین پایه جهان هستی و جامعه بشری است. در این جهانبینی، «خداوند آسمان را برافراشته و در آن تعادل را قرار داده است»[۱]، «شما را امّتی میانهرو قرار داده»[۲]، مقصود از ارسال پیامبران و انزال کتاب را اقامه تعادل و عدالت معرفی کرده[۳]، و مومنان را به اقامه عدل و عدالت فرمان میدهد[۴].
دولت تعادل اسلامی نیز، هرقدر که بتواند بین عرصههای علمی، آموزشی، پرورشی، سیاسی، حاکمیتی، دفاعی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و دینی، تعادل برقرار کند، به همان میزان، میتواند، به یاری منابع عقلانی و دینی خود و فرهنگسازی جهان آخرت و پاداشهای اخروی، هم مدیران و شهروندان را به تعادل و عدالت سوق دهد، و هم آنان را در جهت امثال تعادل در تولید و مصرف، دوری از تقاضاهای غیراخلاقی، دوری از اسراف، رعایت حقوق دیگران، پایبندی به اخلاقیات و برابری و برادری، و …….، راهبری کند. هرگونه فربهسازی یکی یا برخی از این عرصهها، و عدم تعادل بین آنها، میتواند دولت تعادل اسلامی را با بیتعادلیها و بیعدالتیها همراه ساخته و زمینه اعتراض یا دوری شهروندان از دولت تعادل اسلامی را فراهم سازد.
دولت تعادل اسلامی باید بین تعادل و آزادی نیز جمع کند، از آزادیهای فردی و اجتماعیای که بر ذات و فطرت مشترک انسانها قائماند حمایت کرده، از آزادیهای مخالف با ذات و فطرت مانع باشد، و آزادیهای مبتنی بر قرارداد یا مبتنی بر خصوص فرهنگها و تمدنها را محترم شمارد، و در مواردی که اختلاف است به جهانبینی عقلانی اسلامی خود رجوع کند.
[۱] . قران کریم، سوره الرحمن، آیه ۷ : و السماء رفعها و وضع المیزان.
[۲] . قران کریم، سوره بقره، آیه ۱۴۳: و کذلک جعلناکم امه وسطاْ …. .
[۳] . قران کریم، سوره حدید، آیه ۲۵: لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط …. .
[۴] . قران کریم، سوره نساء، آیه ۱۳۵ : ….. کونوا قوامین بالقسط…..