بيعت به معناى عهد و پيمان بستن بر طاعت است. درباره سهم بيعت در گزينش حاكم اسلامى، نظريه هاى گوناگون مطرح است. بيعت مى تواند مبناى مشروعيت سياسى حاكم اسلامى باشد يا به معناى كشف كسى كه از همه به خلافت شايسته تر است. در باب ماهيت حقوق بيعت، برخى آن را عقد وكالت دانسته اند و برخى ديگر آن را عقد مستقل شمرده اند. سابقه تاريخى بيعت در ميان عرب، به پيش از اسلام باز مى گردد. اما اسلامْ فرهنگ قبيله اى را از ميان برد و مشاركت همگانى دينى را پديد آورد. پيامبر نيز در برهه هاى مختلف از بيعت سود جست. پس از رحلت پيامبر، مفهوم بيعت دوباره به كاركردهاى قبيله اى خود بازگشت، و حتى بعدها مبنايى براى برخى استنباطهاى فقهى خاص شد.
على(ع)نيز از حق مردم در گزينش حاكم سخن گفته و رضاى خداوند را همراه انتخاب مردم دانسته است. حكومت علوى بر اثر انتخاب عمومى و بيعت همگانى شكل گرفت، و آن حضرت، مردم را به بيعتى فكورانه و آزادانه فراخواند. امام در موارد پرشمار، احكام بيعت را برشمرده و به آن استناد كرده است. با اين همه، رواياتى در دست است كه على(ع)بيعت مردم با خلفا را درست نمى دانسته و از آن اظهار شگفتى كرده است. آن حضرت خلافت را از آنِ خود مى شمارد، و خود را «احق» به آن مى داند. در هر حال، روايات معارض با بيعت، اعتبار سندى دارند و دلالت آن ها بر نفى بيعت واضح است. تأويل شارحان نيز نمى تواند از روشنى الفاظ و مفاهيم اين روايات بكاهد. دلالت و ظهور روايات بيعت نيز ناظر به مواردى است كه لزوم نظم اجتماعى، نياز به حكومت را پيش مى آورد. كراهت آغازين حضرت در باب پذيرش حكومت نيز به معناى بيان مشكلات آينده حكومت علوى است. سخنان حضرت دلالتى بر مشروعيت بيعت در انتخاب امام معصوم به زعامت ندارد، بلكه تنها رعايت قواعد معرفى مورد پذيرش مردمى است كه شئون امام را از ياد برده اند. حضور و بيعت مردم، نشان قدرت امم براى تشكيل حكومت است.
اصل ولايت دينى، باوجود حقانيت و مشروعيت الهى، خود را بر مردم تحميل نمى كند. درباره جايگاه مردم در دوران غيبت نيز نظريه هايى وجود دارد. بررسى سخنان على(ع)در اين عرصه و نيز پژوهش در باب نظريه ها و استنباطهاى فقهى، روشن مى كند كه بيعت در روزگار غيبت، ابزارى تأكيدى است، يا مى تواند مبنايى براى مشروعيت سياسى قلمداد شود.