پژوهش هاى تاريخى نشان مى دهد كه رفتار على(ع)با مخالفان خود هرگز سياسى نبوده است. هر چه هست، سلوك دينى است و سرسپردگى در برابر فرمان خدا. در هنگام غصب خلافت، امام با بيان دلايل برترى خويش، مردمان را به سفارش هاى پيامبر تذكار مى دهد. همچنين حضرت با اقدام عملى، بدون اين كه به نصيحت بسنده كند، به گفت وگو با مهاجران و انصار مى پردازد و مى كوشد تا خلافت را به مسير واقعى خويش بازگرداند. هوشيارى در برابر فرصت طلبان و تفرقه افكنان نيز از مواضع امام به شمار مى آيد.
پرهيز از خويشاوندسالارى، جلوگيرى از بروز بحران و سختگيرى امام در اجراى عدالت، دلايل اصلى مخالفت با ايشان بود. مخالفان، جوانى و شوخ طبعىِ امام را بهانه كردند و بر باطل خويش اصرار ورزيدند. برخى از مردمان نيز بيعت پيشين خود با ابوبكر را بهانه بى اعتنايى به حقِ على(ع)ساختند. امام نيز پس از آن، براى حفظ وحدت جامعه نوپاى اسلامى و جلوگيرى از تزلزل عقيدتى مردم، سكوت پيشه كرد و از خلافت چشم پوشيد. در عين اين سكوت، امام از بيعت داوطلبانه خوددارى ورزيد، و پس از آن، با انتقاد از عملكرد خلفا، ناديده گرفتن فرمان هاى آنان و حمايت از منتقدان سياسى، آشكارا به مخالفت با غاصبان پرداخت.
امام پس از به خلافت رسيدن، با چهار گروه مخالف روبه رو شد كه مى كوشيدند ايشان را از پرداختن به برنامه هاى حكومتى اش باز دارند. اين چهارگروه، به قاعدين، ناكثين، قاسطين و مارقين شهره اند. دنياطلبى، رياست خواهى، كينه هاى پنهان، نادانى و عدالت گريزى، عوامل مخالفت و ستيز آن گروه ها با امام به شمار مى آيند. على(ع)امتيازات طبقاتى را لغو كرده بود، بر مصادره ثروت هاى نامشروع پاى مى فشرد و در اجراى حدود و احكام الهى جديت داشت. تحمل اين عدالت بر بسيارى دشوار بود. مخالفان براى رويارويى با امام، قتل عثمان و همگانى نبودن بيعت و اجبارى بودن آن را دستاويز خود مى ساختند. شيوه درس آموز امام در مواجهه با مخالفان، نخست گفت وگو و سپس مدارا بود، و سرانجام، وقتى هيچ راه ديگرى باقى نمى ماند، شدت و قاطعيت.
سيره اخلاقى امام در نبرد با مخالفان نيز شگفت است. امام در هيچ ميدانى آغازگر جنگ نبود، و از لشكريان خود مى خواست كه به پيام رسانان دشمن آسيبى نرسانند. على(ع)با مجروحان و ناتوانان خوشرفتارى مى كرد، و در همه حال، با آيين فتوت و جوانمردى مى جنگيد.