در ساختمان کلی اثر قدیس با روایت قاب‌گذاری شده مواجهیم

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست نقد و بررسی کتاب قدیس نوشته ابراهیم حسن بیگی در راستای مجموعه نشست‌های «روایت داستانی از امر قدسی» به همت گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با حضور دکتر زهرا حیاتی، دکتر محمد رودگر و دکتر احمد شاکری روز گذشته مورخ ۲۰ آذرماه جاری در سالن جلسات پژوهشگاه برگزار شد.

در ابتدای این نشست دکتر احمد شاکری، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: سخن گفتن درباره روایت از امر قدسی نیازمند عبور از دو مقدمه مبنا پردازانه است. نخست چیستی امر قدسی، انواع و مراتب و مولفه‌های ان و دیگر چیستی رمان یا داستان مدرن. ادبیات داستانی خاصه در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه به لحاظ ابعاد عملی، گونه‌های پدید آمده و رویکردهای تحقق‌یافته و ابعاد نظری و تئوریک، درصدد تولید ادبیات داستانی متناسب با ارزشها و مبانی انقلاب اسلامی و بازتعریف شیوه‌های نوین داستان‌گویی متناسب با خود بوده است. در صورتی که یکی از مولفه‌های کانونی ادبیات برآمده از ارزشهای انقلاب اسلامی را نسبت یافتگی آن با امر قدسی بدانیم، تلاقی امر قدسی با رمان مدرن و امکان یا عدم امکان روایت یا نمایش از امر قدسی در رمان از اهم مسائلی است که به صورت عملی و تئوریک کنشگران این عرصه را مسئله‌مند ساخته است. امر قدسی در قالب متعلق‌ها و اجزاء و ارکان مختلفی از داستان امکان ظهور و بروز دارد. از جمله، شخصیت، موضوع، مضمون، موقعیت، زمان و مکان، در برخی ژانرهای داستانی ترکیبی از ظرفیت های ظهوری امر قدسی با یکدیگر ترکیب می‌شوند. طبعاً به میزان شدت‌یافتگی ظهورات امر قدسی در داستان نوین، مسئله اشکارتر و بغرنج‌تر خواهد شد. در نتیجه از جمله دشواره‌های این امر را می‌توان در روایت از تاریخ معصومین دانست. رمان قدیس از این جهت که شخصیت امیر المومنین علی علیه السلام را محور روایت-نمایش خود قرار داده است، می‌تواند نمونه قابل بحثی از چگونگی مواجهه با امر قدسی در روایت داستانی باشد.

شاکری در این نشست ادامه داد: آنچه روایت از امر قدسی را در ادبیات داستانی نوین تبدیل به مسئله می‌کند، چگونگی نمایش امر قدسی است. چرا که روایت از امر قدسی در صورتها و انواع دیگری چون تاریخ، گزارش، زندگی‌نامه و خاطره دشواری‌های کمتری از ادبیات داستانی دارد. لذا تعیین هدف نمایشی در ادبیات داستانی و اصرار بر تحقق آن است که امر قدسی را به مقوله‌ای چالش‌برانگیز خواهد کرد. از جمله دشواری‌های روایت از امر قدسی بحث احاطه بر امر قدسی (شخص قدسی) و شناخت موضوع پیش از روایت و نمایش آن است. به تعبیری چگونگی روایت و نمایش موخر از کیستی و چیستی امر قدسی است. در چالش با این موضوع “قدیس” تلاش کرده شخصیت امیرالمومنین علیه السلام را در تضارب و تقابل خرده روایت‌های تاریخی به مخاطب بشناساند. محوریت روایت از امر قدسی نیز در داستان با کشیشی است که کتابی گرانبها و قدیمی را یافته که در آن اخبار تاریخی مربوط به دوره ان حضرت و جملات ایشان بیان می شود. “قدیس” در این انتخاب آگاهانه با چالشی نیز روبرو است. زیرا مدعی است روایت‌های تاریخی از راویان آشنا و گمنام در کتابی کهن به دست کشیش رسیده و مستقیماً برای مخاطب بیان می‌شود. در حالی که لازم است برای باورپذیر ساختن این کتاب روایت‌ها را در حد روایت‌های تاریخی ساده نگهدارد. کاری که انجام آن نقض غرض رمان قدیس خواهد بود. به همین سبب است که رمان قدیس تقریباً در تمامی روایت‌های خود نشان دهنده نویسنده‌ای است که طبق الگوهای داستان نویسی نوین دست به قلم برده است. اما نمایش شخصیت امیر المومنین از خلال روایت‌های راویان تاریخی علاوه بر چالش حل نشده تاریخ-داستان، نیازمند استقلال راویان، تضارب روایت‌ها و چند صدایی است. چرا که در غیر این صورت نه تنها شخصیت آن حضرت شناسانده نمی‌شود بلکه دشمنان و مخالفان آن حضرت نیز آن‌گونه که بوده‌اند به نمایش در نمی‌آیند. “قدیس” با توجه به این موضوع روایتی کاملاً تک صدایی است. به تعبیری شخصیت‌های تاریخی ضد آن حضرت نه نماینده فکری خودشان که نمایندگان نویسنده داستان (ابراهیم حسن بیگی) هستند.

وی گفت: دشواره دیگری که در این باره وجود دارد نمایش امر قدسی است. در اینجا باید تفاوتی میان نمایش و گزارش قائل شویم. غرض از داستان به اشتراک گذاشتن تجربه‌ای زیستی است و نه گزارش صرف شخصیت تاریخی. “قدیس” در این باره نیز موفق عمل نکرده است. گرچه حضور کشیشی که کتابی گران‌بها و بسیار قدیمی را می‌یابد خود می‌تواند مشتمل بر مراتبی از تجربه امر قدسی باشد. چرا که هم کشیش در کیش ترسایان فردی مقدس است هم کتابی که یافته مولفه‌های موضوع مقدس را دارا است. با این وجود این قدسانیت از روایت کشیش به روایت تاریخی امیرالمومنین راه نیافته است. در مجموع، “قدیس” را می‌توان تلاشی برای ایجاد روایتی خوش‌خوان‌تر و جذاب‌تر از روایت‌های تاریخی ارزیابی کرد. کسانی که به دلایلی مواجهه‌ای با کتاب‌گران سنگ “نهج البلاغه” نداشته‌اند و از تاریخ دوران آن حضرت بی‌اطلاعند، بهانه‌های بیشتری برای مرور این تاریخ و برخی بیانات آن حضرت می‌یابند. اما “قدیس” در گونه داستانهای روایتگر امر قدسی جایگاه درخوری نخواهد داشت.

دکتر زهرا حیاتی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در این نشست گفت: با خواندن این داستان و در مقام خواننده از نو به علی ابن ابیطالب دل بستم اما با نگاه منتقد برخی نکات درباره این داستان وجود دارد؛ مباحثم را ذیل رویکرد روایت‌شناسی بیان می‌کنم. در نظریه ارسطو روایت ماحصل شخصیت و کنش است ما با رمانی سر و کار داریم که رمان مدرن است نه کلاسیک. طبق نظر پراب به جای محتوا باید به شکل داستان توجه نمود و به ساختارها و موقعیت‌های تکرار شونده باید اهتمام داشت؛ طبق این نظر شخصیت ابزاری است برای این کارکرد و مقولاتی مانند بدذاتی، شروری، یاریگری، دست نیافتنی بودن و… اما قدیس طبق این نظر جای نمی‌گیرد. نظریه دیگری توسط ژرژ ژند وجود دارد که بر خلاف دو نظر قبل به نحوه ارائه شدن روایت می پردازد؛ اینکه قصه چگونه گفته می‌شود در اینجا مهم است. برای روایت ۶ شیوه شناخته شده وجود دارد؛ در شیوه اول نویسنده یا محاکات می‌کند یا نقل می‌کند. در محاکات فقط راوی زمان و مکان را نقل می‌کند. در نقل، راوی وقایع را خلاصه می‌نماید. در شیوه دوم نویسنده برای روایت یک دیدگاه مشخص را انتخاب می‌کند و این دیدگاه کانونی می‌شود. در شیوه سوم روایت‌ها را راویانی می‌گویند که یا راوی هویت مشخص ندارد یا راوی شخصیتی معین و مداخله‌گر است. در شیوه چهارم نویسنده رمان داستان را به هم می‌ریزد و مخاطب باید خط سیر را در ذهن خود بازسازی کند. ما در قدیس شاهد کندی‌هایی در این روایت هستیم که چندان موجه نیست و دلیل روانشناختی ندارند. در شیوه پنجم نویسنده از روش قاب‌گذاری استفاده می‌کند،‌ روایت اولی را مطرح و روایت های ثانویه‌ای را در دل روایت اول بیان می‌کند. در شیوه ششم نویسنده گفت‌و‌گوی شخصیت‌ها را بازنویسی و بازپروری می‌نماید. نظریات ژند اهمیت بیشتری دارد چراکه نقطه عطفی در مطالعات روایت‌شناسی است. از منظر روایت یا نقطه دید باید گفت که ما با رمانی طرف هستیم که یک رمان مدرن است؛ به همین دلیل باید همه چیز را از منظر شخصیت بببینیم نه راوی؛‌ اینکه اطلاعات چگونه گزینش و توزیع در دل رمان می شود، در اینجا مهم است. وجه ایدئولوژیکی کانونی‌سازی در مرکز توجه است؛ در ساختمان کلی اثر قدیس ما با روایت قاب‌گذاری شده مواجهیم. روایت اول را با صدای راوی پنهان می شنویم.

حیاتی افزود: ماجراهای پیرامونی شخصیت کشیش در قدیس متعدد نیست. نویسنده بعد از پایان روایت دوم کمی از پرسش‌گری مخاطب می‌کاهد و این نقطه ضعف اثر است. راوی روایت دوم شخصیت روایت اول است و کشیش نخستین عامل کانونی‌کننده لقب می‌گیرد. انتظار می‌رود جذابیت رمان بیشتر شود؛ اما موقعیت زیادی در اینجا حاصل نمی‌شود. در قدیس، ‌راویان به جای پردازش رویدادها به نقل روی می‌آورند. کانونی‌سازی تلویحی به کانونی‌سازی تصریحی مبدل می‌شود و این وضعیت تا فصل ۱۱ کتاب ادامه می‌یابد. در فصل ۱۲ روایت ثانویه به پایان می‌رسد. نویسنده از خرده شخصیت‌ها زیاد استفاده نمی‌کند.

دکتر محمدرودگر، محقق و پژوهشگر حوزه ادبیات داستانی، سخنران بعدی این نشست گفت: باید به شرایط ارائه قدیس توجه کنیم، نویسنده از نسل نویسندگانی است که علقه خاصی به مباحث دینی و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دارد و نیز تجربیات شخصی زیادی در این حوزه‌ها با او همراه است.حسن بیگی جزء اولین‌هایی است که وارد مباحث دینی شده است و موقع نوشتن زیاد به مباحث نظری داستان‌نویسی تعمدًا التفات نمی‌کند. نویسنده خلوص نیتی دارد که همان را در امر داستان‌نویسی دنبال می‌کند. البته حاشیه‌هایی هم در مورد قدیس، در مورد تیراژ،‌ رقم فروش و… وجود دارد مثلاً گفته شده که ناقوس تلخیصی از این اثر است. اما با همه این حرفها قدیس اثر ارزشمندی است. به طور کلی مقوله داستان و رمان اساساً هنر غربی است و ما باید این هنر غربی را بومی کنیم؛ باید به این موضوع بیندیشیم که چرا جریان مستقل ادبی با وجود ذخایر غنی ادبی نداریم. ما باید واقع‌گرایی خاص هنری خودمان را از منظر فلسفه هنر داشته باشیم. گشایش داستان قدسی باید به درون مایه معطوف باشد. داستان نویسان بزرگ دنیا با زیر و بم فرهنگ خودشان آشنا هستند و بعد از سالها بررسی اقدام به نگارش اثر می‌نمایند. داستان نویسان ایرانی عموماً ذیل مباحث هستی‌شناسی علاقه‌ای به رویکرد‌های عرفانی و فلسفی ندارند.

رودگر افزود: در ادبیات داستانی دنیا چند مؤلفه برای کشمکش‌سازی و ایجاد جذابیت وجود دارد؛‌ عشق،‌ جاه و مقام و پول. ما در فرهنگ ایرانی و اسلامی متون روایی جذابی داریم که این مولفه‌ها را ندارند اما موفقند. باید به سمت تقلیل عناصر داستانی پیش رویم و به نفع درون‌مایه از این عناصر کمتر الهام بگیریم. در قدیس تطور شخصیتی کشیش جالب نیست؛ چون ما شگرد‌های باور پذیری تحول را به درستی نمی‌دانیم؛ قصه‌های قران را باید نگاه کرد در آنها کشمکش وجود دارد و نوع روایت‌پردازی می تواند مورد الگو قرار گیرد. صفحات ابتدایی قدیس خوب است اما ضرباهنگ آن در ادامه افول می‌کند.

دکتر محمد رضا سنگری، مدیر گروه ادبیات اندیشه در این نشست گفت: در قدیس از وقتی که شخصیت کشیش به لبنان می رود، دیدگاه‌های او متفاوت می‌شود؛ این تفاوت نظر و دیدگاه را باید بررسی نمود که چقدر با واقعیت تطابق دارد. تزریق مداوم جملات نهج البلاغه در لابه لای اثر قابل تامل است؛ بهتر بود گزینش‌های دقیق‌تری صورت می گرفت. اگر بخش‌های طلایی نهج البلاغه آورده می‌شد، بهتر بود. هر چه قدر در قدیس جلو می‌رویم حادثه‌ها در خلال داستان کمتر می‌شود و بالتبع جذابیت کمتر می‌شود و این نقطه ضعف محسوب می‌شود. باید به این سوال بیندیشیم که چرا عناصر داستان را نباید از فرهنگ خودمان استخراج کنیم؟ داستان از دستان گرفته شده است و به معنی ترفند است. باید به ادبیات بومی خودمان بازگردیم‌. قرآن به ما می‌گوید شما باید باور به غیب داشته باشید و جهان اصلی آن طرف‌(جهان آخرت) است؛ شهود اندک است و گستره غیب بالاست.

حامد رشاد، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: ما با مخلوقی به نام رمان مواجهیم که از اقلیم دیگری به نام غرب آمده است؛ این مخلوق نسبت به برخی از مضامین سخت کرنش می‌کند. اگر رمان را در بستر امر تاریخی بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که سخت می‌توانیم در این حوزه بتازانیم و امر قدسی یا امر متعهدانه را پیگیری کنیم. رمان قدیس شبیه اثر دیگر نویسنده یعنی اثر «محمد» است و اساساً فرمت ذهنی نویسنده امر قدسی را زیاد روایت نکرده است؛ باید اشاره کنیم که نهج البلاغه که به خودی خود مقدس نیست بلکه این شخصیت امام علی(ع) است که مقدس است. قدیس بنا دارد که روایتی فرامذهبی را ارائه کند؛ البته در این زمینه چندان موفق نیست.

حجت الاسلام مهدی جهان، عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه بیان داشت: کلمات، ترمینولوژی خاص خودشان را دارند؛ دکتر نصر در کتاب معرفت قدسی به این مطلب اشاره می‌کند که اصطلاحات را دقیقاً باید به جای خودشان استفاده کرد. باید معنی دقیق معرفت قدسی را دانست تا بتوانیم روایت قدسی را درک کنیم. نویسندگانی مانند ابراهیم حسن بیگی و برخی نویسندگان دیگر دهه ۶۰ براساس رفاقتی که با آقای شجاعی داشته اند در نیستان تولید اثر کرده اند؛ این افراد قرار بود در مقابل جریان گلشیری رمان بنویسند. متن آثار افرادی مثل اقای حسن بیگی بدون شخصیت‌پردازی و صحنه‌پردازی است. قدیس روایت خطی تاریخی دارد و این نقطه ضعفی برای اثر محسوب می‌شود اما در رمان «شیر نشو» روایت جدید جذابی به وجود می‌آید که خواننده را تا انتها همراه خودش می‌آورد.

محمد حسن شاهنگی، عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه بیان داشت: گره‌های داستانی قدیس به سهولت توسط خواننده قابل حدس است و به همین دلیل جذابیت داستانی زیادی در متن دیده نمی‌شود. از سوی دیگر تطور فکری شخصیت کشیش،‌ شعاری، کلیشه‌ای و باور ناپذیر جلوه می‌نماید. نکته سوم اینکه ما در این اثر اساساً دیالوگی نمی‌بینیم هر چه هست مونولوگ است، حتی جملات شخصیت‌های منفی از حیث لحن همسو به شخصیت‌های مثبت است در حالی که باید هر کاراکتر بیان خاص خودش را داشته باشد تا قابل پذیرش گردد. نکته چهارم اینکه با وجود ظرفیت بالای این اثر جهت بهره‌گیری از قابلیت فلش بک و فلش فوروارد، این قابلیت به صورت حداقلی استفاده شده و بازی با زمان به صورت اندک مورد استفاده نویسنده واقع می‌شود.