سخن سروش بدون دلیل و گزاف است!

پاسخ به ادعای سروش که عارفان و فیلسوفان را تنها شارح دین نمی‌داند بلکه کاشف تجارب دینی جدید می‌داند[۱]

سلسه نوشتارهایی به قلم حجت‌الاسلام و المسلمین محمد عرب‌صالحی رئیس پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه در نقد عبدالکریم سروش/ نوشتار دوم

در یادداشت قبلی پاسخ جناب سروش از زبان خود جناب صدرا و جناب مولانا داده شد و معلوم شد داوری ای که سروش در مورد این بزرگان کرده مورد قبول خود آنها نیست و آنها نه تنها چنین ادعایی ندارند بلکه صریحا آن را رد کرده اند. در این یادداشت ادعای ایشان را به داوری  قرآن و روایات گذاشته و بعضا پاسخ های برون دینی هم ارائه شده است.

۱-ادعایی فراتر از ظرفیت

ادعای سهمگین و ناپخته سروش مبنی بر اینکه امثال غزالی، سهروردی، مولانا، صدرا و… اموری ورای قرآن و علاوۀ بر آن،  برای هدایت و تکامل انسان آورده اند، متوقف است بر احاطه کامل ایشان بر تأویل و تفسیر و بطون کل قرآن و چنین امری از صدر اسلام تا کنون از سوی هیچ دانشمند و نابغه ای غیر از شخص پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) ادعا نشده است. جایی که حضرت امیر(ع) قرآن را دریایی می داند که عمق آن دست نایافتنی است،[۲]آیا ایشان می تواند چنین ادعایی داشته باشد و بر فرض، آیا کسی آن را می پذیرد!؟

۲-تأویل بطون قرآن

هم قرآن کریم و هم روایات متواتر اهل بیت(ع) به وضوح، راهیابی به تمام حقیقت و بطون قرآن را منحصر به عده ای خاص می دانند و بقیه موظفند از سفره علوم بیکران آنها ارتزاق کنند. « انّه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسّه الا المطهّرون» (واقعه/ ۷۷-۷۹) همانا این قرآن کریم است در کتابی پوشیده و محفوظ که جز پاک شدگان دستیابی به آن ندارند؛

صدرالدین شیرازی (ره) در تفسیر این آیه می گوید: قرآن مراتب و منازلی دارد، همان گونه که انسان هم درجات و مراتب ترقی مختلف دارد؛ برای فهم و درک هر درجه و مرتبۀ قرآن،  طهارت و تجرد از علائق، مطابق همان مرتبه لازم است. برای مسّ ظاهر قرآن باید بدن انسان از نجس، پاک و با طهارت و وضو باشد و از نجاست روحی کفر هم بری باشد و برای رسیدن به فهم و درک قرآن  باید خود را از تمام وجوه امکانی و اشتغالات نفسانی و غیر الهی تطهیر کرده باشد و این، جز برای انبیا و اعاظم مرسلین و ملائکه مقرب امکان ندارد.[۳]

روایاتی که شناخت حقیقت قرآن را منحصر به مخاطبان قرآن می داند و آن مخاطبان را منحصر به پیامبر و اهل بیت طاهرین آن حضرت می داند، مثل کلام امام صادق (ع) خطاب به قتاده: « ویحک یا قتاده انما یعرف القرآن من خوطب به»؛[۴]  وای بر تو ای قتاده! تنها مخاطب قرآن است که قرآن را می شناسد.

واضح است که مراد از شناخت قرآن، معنای ظاهری و لغوی قرآن نیست، چرا که این، برای نوع افراد ممکن است بلکه مراد، تأویل و شناخت بطون قرآن است.

هم چنین روایاتی که برای قرآن، بطون فراوان تا هفتاد بطن قائل شده اند؛

امام باقر (ع) فرموده اند: «یا جابر انّ للقرآن بطناٌ و لبطنه بطن و له ظهر و لظهره ظهر یا جابر لیس شیئ ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن»[۵] ای جابر! همانا برای قرآن باطنی است و برای آن باطن هم، باطنی دیگر و برای قرآن ظاهری است و برای آن ظاهر هم، ظاهری دیگر؛ ای جابر!  برای عقل های مردم، چیزی  دورتر از تفسیر قرآن نیست.

روایات دیگری، ائمه(ع) را در زمره راسخین در علم که تأویل قرآن در انحصار آنان است، بر شمرده است؛ امام صادق (ع) :« نحن الراسخون فی العلم ونحن نعلم تأویله»[۶] راسخان در علم ما هستیم و مائیو که تأویل قرآن را می دانیم؛

و از حضرت امیر(ع) هم روایت شده که فرمودند: « اگر می خواستم، به اندازه بار هفتاد شتر در تفسیر سوره حمد، کتاب می نوشتم.»[۷]

روایاتی در حد متواتر معنوی وارد شده به این مضمون که « پیامبر علم آنچه بوده و آنچه تا روز قیامت به وقوع می پیوندد را دارد و همین علم به ائمه(ع) به ارث رسیده است»؛[۸] و حضرت علی(ع) می فرمایند:«همانا پیامبر  هزار باب از حلال و حرام و از آنچه هست و تا روز قیامت واقع می گردد، به من آموخت که از هر در آن هزار در دیگر گشوده می گردد به طوری که تاریخ مرگ ها و وقوع حوادث را هم آموختم»!!![۹]

حال از جناب دکتر سروش سئوال می شود آیا جنابعالی بر تمام وجوه این علوم که در روایات آمده احاطه پیدا کردید تا بتوانید در مورد قرآن اظهار نظر کنید یا از دور دست بر آتش گرفتید و هنوز  معارف بلند قرآن را تلقی نکرده اید.

کلامی از استاد مطهری(ره)

از پیامر اکرم(ص) دو جمله لطیف وارد شده؛ یکی اینکه فرموده است: «نحن الآخرون السابقون یوم القیامه»[۱۰] ما در دنیا پس از همه انبیا آمده ایم، اما در آخرت در صف مقدم هستیم و دیگران پشت سر ما هستند. و جمله دیگر اینکه فرموده اند:«آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیامه»[۱۱] تمام پیامبران در روز قیامت زیر پرچم من اند. علت این مساله آن است که همه مقدمه اند و این پیامبر نتیجه؛ وحی آنها در حدود یک برنامه موقت بوده و وحی این پیامبر در سطح قانون اساسی کلی همیشگی است. پیوند نبوّت ها و رابطه اتصالی آنها می رساند که نبوت یک سیر تدریجی به سوی تکامل داشته و آخرین حلقۀ نبوت مرتفع ترین قلّۀ آن است؛ به قول عارفان، پیامبر خاتم آن است که همه مراحل را طی کرده و راهِ نرفته و نقطه کشف نشده از نظر وحی باقی نگذاشته است و با کشف آخرین دستورات الهی جایی برای تحقیق جدید و کشف جدید باقی نمی ماند. مکاشفه تامۀ محمدیّه کامل ترین مکاشفه ای است که در امکان یک انسان است و آخرین مراحل آن است. در این صورت بدیهی است که از این پس هر مکاشفۀ دیگری مکاشفه جدید نخواهد بود ؛ «و تمت کلمه ربک صدقا و عدلاً لا مبدل لکلماته و هو السمیع العلیم» (انعام/۱۱۵) و سخن پروردگارت تام و کامل شد؛ کسی را یارای تغییر دادن آنها نیست؛ همانا او شنوای داناست.[۱۲]

سروش بر رد این دیدگاه چه سخنی دارند؟

۳-مغالطه و تناقض در گفتار سروش

نظرات نو در ملاصدرا، غزالی، مولوی و…، آورده هایی در زمین معرفت دینی است و نه توسعه و بسط دین؛ سروش، خود به کرّات در کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» به این نکته اعتراف دارند و به همین علت، او گفته های فقها و علمای دینی را به خیال خود از اعتبار می اندازد، اما در این جا این نوآوری ها را تجربه نبوی و عین دین می داند. این در حالی است که ایشان این را در حق ائمه اطهار(ع) روا نمی داند و معتقد است این امر پس از پیامبر به کسی منتقل نشده است؛او می گوید: «امروز سخن هیچ کس برای ما حجت تعبدی دینی نیست چون حجیت و ولایت دین از آن پیامبر اسلام است و بس .با بسته شدن دفتر نبوت به مهر خاتمیت، شخصیت هیچ کسی پشتوانه ی سخن او نیست از همه  حجت می خواهند جز از پیامبر که خود حجت است .»[۱۳]

۴- جامعیت و کمال قرآن از دیدگاه معصومین(ع)

گرچه ممکن است سروش قائل به عصمت ائمه(ع) نباشد و از این رو از استناد به سخنان آنان روی برتابد، لکن به جهات متعدد این استناد در این جا منطقی است؛ زیرا از یک طرف، ایشان، خود، آنجا که بر وفق نظرش افتد به سخنان آنان استناد می کند و از سوی دیگر ایشان نمی تواند از این سخنان که از سوی نخبگان در این فن صادر شده به سادگی عبور کند و از جهت سوم آوردن چنین سخنانی برای کسانی که به حق به عصمت  ائمه(ع) ایمان دارند، راهگشاست.

از حضرت امیر (ع) نقل شده:« و أنزل إلیکم الکتاب تبیانا لکلّ شیئ و عمّر فیکم نبیّه(ص) ازماناً حتّی أکمل له و لکم فیما أنزل فی کتابه دینه الّذی رضی لنفسه.» [۱۴] قرآن را آشکارکنندۀ همه چیز به سوی شما فرستاد و آن قدر عمر پیامبر را طولانى کرد تا دین مرضى خود را در کتابش براى مردم کامل نمود.

در جای دیگر حضرت فرموده اند:« نور خود را [کنایه از قرآن‏] تمام کرد و دینش را به واسطه آن کامل نمود و در حالى پیامبرش را قبض روح کرد که او از ابلاغ احکام هدایت فارغ شده و چیزى از دین را براى مردم مخفى نگذارده بود و براى تمام احکام الهى نشانه آشکار و دلیلى محکم قرار داده بود.» [۱۵]

از امام باقر (ع) در روایتی آمده است: «خداوند هر آن چه امت او تا روز قیامت نیازمند آن باشند، در کتابش فرو فرستاده و برای پیامبرش تبیین کرده و برای هر چیزی حدی قرار داده و راهنمایی هدایتگر گمارده است.»[۱۶]

امام صادق (ع) قسم یاد می کنند و می گویند: «و الله قسم خداوند چیزی را که بندگانش به آن نیازمندند در کتابش فرو گذار نکرده و آن را برای مردم تبیین نموده است.»[۱۷]

از امام صادق(ع) سؤال شد: چگونه است که قرآن با نشر و تدریس تازه‏تر می گردد؟ ایشان فرمودند: «لا نه لم ینزل لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى کل زمان جدید و عند کل قوم غضّ الى یوم القیامه.»[۱۸] قرآن برای زمان خاص و مردم خاصی نازل نشده است؛ به همین خاطر در هر زمانی تازه است و نزد هر قومی تا روز قیامت جان فزاست.

همچنین در روایتى دیگر از حضرت رضا(ع) در  وصف قرآن آمده است: «لایخلق من الازمنه و لایغث على الاسنه لانه لم یجعل لزمان دون زمان بل جعل دلیل البرهان و حجه علی کل انسان.»[۱۹]

قرآن با مرور ایام کهنه نمى‏شود (یا قرآن زائیده زمان‏ها و فرهنگ‏ها نیست) و با گردش بر زبان‏ها نحیف و لاغر نمى‏گردد زیرا مخصوص زمان خاصى نیست بلکه برهانی راهگشا و حجت بر هر انسانی است.

قرآن در کنار عترت بسان چشمه جوشانى است که هرگز خشک نمى‏گردد و در طول روزگار، ارواح تشنه را سیراب مى‏گرداند بدون آنکه شامل مرور زمان گردد و همانند آب چشمه همواره تازه و روح‏افزاست و جریانش چون جریان خورشید و ماه است که همواره تازه و مفید و ثمر بخش باقى خواهد ماند.[۲۰]

 

[۱] -سروش، بسط تجربه نبوی، ص ۲۶-۲۷

[۲] -مجلسی، بحار، ج۸۹، ص۲۱

[۳] – صدرالمتألهین، تفسیرالقرآن الکریم، ج۷، ص ۱۰۸-۱۰۹

[۴] – الکافی، ج۸، ص۳۱۱

[۵] – بحار، ج۸۹، ص۹۱

[۶] – بحار، ج۸۹، ص۹۲

[۷] – بحار، ج۸۹، ص۹۳

[۸] -بحا، ج۲۶، ص۱۱۱

[۹] -بحا، ج۴۰، ص۱۳۰

[۱۰] -بحار، ج۱۶، ص ۱۱۸ و کشف الغمه، ج۱، ص۱۱ و صحیح بخاری، ج۱، صص ۲۱۱ و ۲۱۶

[۱۱] -بحار، ج۱۶، ص۴۰۲ و مسند احمد، ج۱، صص ۲۸۱ و ۲۹۵

[۱۲] -مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۱۶۵-۱۶۸

[۱۳] – سروشّ بسط تجربه نبوی، ص۲۸

[۱۴] – صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه ۸۶، ص ۱۱۷

[۱۵] – همان ، خطبه  ۱۸۳، ص ۲۶۶-۲۶۵

[۱۶] -. مجلسی، بحارالانوار، ج۸۹، ص۸۴

[۱۷] -مجلسی، همان، ج ۸۹، ص۸۱

[۱۸] – مجلسى، همان، ج۱۷، ص۲۱۳

[۱۹] – مجلسى، همان، ج۱۷، ص۲۱۰

[۲۰] – مجلسى، همان، ج۲۳، ص۱۹۷