جبهه مستحکم قرآن در برابر پوزیتیویسم و نسبیت‌گرایی

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، و به گزارش خبرگزاری کتاب ایران جهان فرهنگی قرآن به عنوان گفتمانی جاودانه، الگوی تمام عیاری برا‌ی به سامان کردن ارزش‌ها و هنجارهایی است که به موازات حیات دنیوی انسان، تأمین سعادت اخروی او را نیز در نظر دارد. این الگوی برتر به دنبال بر پا ساختن یک سازه نظام‌مندی است که با منطق گفتمانی خود از عمق تا افق تمام لایه‌های فرهنگ و جامعه را تسخیر کرده و به آن شکلی آسمانی می‌دهد.

گرانیگاه این گفتمان جاودانه، متکی و متعلق به مفهوم مهم توحید است که ذخیره شگرفی از معنادهی را در خود دارد. این کانون معرفت‌بخش، عناصر و نشانه‌هایی را بر پایه مبانی، غایات، اصول و فرض‌های بنیادین حول خود مقوله‌بندی می‌کند که به تمام آن‌ها صبغه‌ای الهی می‌بخشد و با ادراکات نظام‌یافته‌‌ای که در زندگی انسان نهادینه می‌کند، هویت فرهنگی و اجتماعی انسان‌ها را تابع خود می‌سازد. «جهان فرهنگی قرآن» عنوان کتابی است که ایبنا برای آشنایی بیشتر با محتوای این کتاب به سراغ مولف آن سید حسین فخرزارع، عضو هیئت علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه رفته و با او گفت‌و‌گویی انجام داده است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

«جهان فرهنگی» یعنی چه و اصطلاح «جهان فرهنگی قرآن» چه مفهومی را پوشش می‌دهد؟
جهان فرهنگی ترسیم زیست‌جهان و جهان زیسته‌ای است که می‌تواند براساس آیات قرآن زندگی انسان را در حوزه فرهنگ تحت‌الشعاع خودش قرار دهد. فرهنگی که ما در این کتاب مد نظر داریم حوزه عام آن است. یعنی تمام حوزه‌های زیستی بشر را اعم از ابعاد شناختاری، معرفتی و ساختاری می‌تواند در بر بگیرد. بر این اساس یعنی کل جهان زیست بشر، در حوزه فرهنگ می‌تواند بر مبنای آیات قرآن ترسیم و بازسازی دوباره‌ای باتوجه به آیات و منطق قرآنی داشته باشد. تقریبا همان کاری که ایزوتسو کرده من نیز به همان روش پیش رفتم. به این صورت که جهان زیست انسانی، یک مرکزی و عناصر پیرامونی دارد و تمام زندگی و تفکر و اذهان انسان می‌تواند حول یک محوری با عناصر وابسته به آن بچرخد و امیدوارم در این ترسیم جهان زیست انسانی بر مبنای آیات قرآنی در حوزه فرهنگ موفق بوده باشم.

جهان فرهنگی قرآن از چه ساختاری تشکیل شده و چه عناصری دارد؟
در یکی از فصل‌های کتاب خیلی مفصل به این بحث پرداخته شده است که مولفه‌ها و عناصری که جهان فرهنگی دارد شامل مولفه‌های ساختاری، معرفتی و شناختاری است. یعنی عمده مباحث آن بر شناختارها و معرفت‌ها استوار بوده و همچنین ذهنی و نظری است. در توضیح بیشتر باید بگویم مبانی نظری، اصول فکری و مباحثی که از نوع عقلانیتی که در جهان فرهنگی قرآن در حوزه فرهنگ حاکم است در حوزه شناختاری جای می‌گیرد. یعنی یک برش کلی از مباحث جهان فرهنگی به حوزه شناختاری که اعم از مبانی، اصول فکری، نوع عقلانیت و … است تعلق دارد. یک برش دیگری از مباحث جهان فرهنگی قرآن، حوزه ساختاری و مولفه‌های وضعیتی است؛ یعنی چیزهایی که الان قابل مشاهده است و تقریبا می‌توان آن را به صورت ملموس اشاره کنیم. سرمایه‌ اجتماعی انسان روابط انسان تاثیر و تاثراتی که در حوزه روابط انسانی می توانیم به آن اشاره کنیم و … وضعیتی و ساختاری است. این ساختارها اعم از آموزش، خانواده، نهادها و … است که قابل اشاره و ملموس در جهان انسانها است. این دو برش کلی است که در تقسیم بندی مباحث در این کتاب در نظر گرفته‌ام.

 در جایی از کتاب از بحران معرفتی صحبت به میان آمده است. این بحران معرفتی چیست و برای حل این بحران چه باید کرد؟ 
انسان معاصر به تعبیر یکی از نویسندگان خارجی، سرمایه‌های خود را از این جهان که سطح متنازلی از زیست انسانی است جستجو کرده است، یعنی صرفا در این دنیا در جستجوی گم‌شده‌های خود است و وقتی انسان فقط در این دنیا مفاهیم گمشده خود را جستجو کند گویا روح انسان از کالبد اصلی خود جدا شده و گریخته است. من در جهان فرهنگی با بهره گرفتن از قرآن به این دغدغه اشاره کرده‌ام که این روح گریخته انسان از آشیانه خود را باید برگردانیم و برای برگشت آن نسخه شفابخشی که تبیان کل شی است قرآن است و من در این کتاب به یک مدل شماتیک برای برگرداندن روح گریخته از آشیانه انسانی در انتهای کتاب اشاره و نشان دادم که انسان از کجا شروع کند. انسان در این باره می‌تواند از یک جهان بینی  شروع کند. این جهان‌بینی ممکن است الهی یا مادی باشد. در هر کدام از این جهان بینی‌ها یک سری اصول و مبانی، متدولوژی، نوعی عقلانیت و نظریاتی که بافته از این جهان بینی است وجود دارد و مسیری را برای ما بر مبنای قرآن جدا می‌کند.

از آن طرف اگر جهان‌بینی ما یک جهان‌بینی مادی باشد آن طرف هم مبانی نظری و اصول فکری و متدولوژی خاص خودش را دارد. مثلا چیزی که انسان امروز به آن مبتلاست این است که در متدولوژی تمام یافته‌های خودش را بر مبنای شیوه پوزیتیویستی جستجو می‌کند. این شیوه یک سطح خیلی اندکی از راه‌هاست که می‌تواند به انسان مسیر را نشان دهد. اما ما با یک تکثر روشی جلو رفتیم یعنی در روش‌هایمان از عقل، وحی، تاریخ و تجربه استفاده شده و از هرکدام به نسبتی که در روابط انسانی و برای به سعادت رسیدن انسان مورد نیاز است استفاده می‌شود. بنابراین در مبانی به صورت جامع سعی کردیم بر مبنای جهان بینی الهی برویم. در اصول فکری و متدولوژی هم به همین صورت عمل کردیم. در اصول فکری که متخذ از این مبانی است هم سعی کردیم آن را در چارچوبی قرار دهیم که زندگی انسان بر اساس آن بتواند سامان خوبی بگیرد.

ضرورت تالیف این کتاب در چه بود و به طور کلی از نگارش این کتاب چه هدفی را دنبال می‌کردید؟
در این باره سه نگاه معرفتی و دانشی، نگاه زیستی و نگاه ایمانی وجود دارد؛ در این سه نگاه شکاف‌ها و خلاءهایی دیده می‌شود. به لحاظ معرفتی آن پارادایم‌هایی که اکنون وجود دارد، مثلا پارادایم اثبات گرایی، در روش، هدف و موضوع، فقط جنبه تجربی را گرفت و از جنبه‌های دیگر مثل عقل، تاریخ، از وحی و … غفلت کرد. این یک سری خلاءهای معرفتی برای انسان ایجاد کرد. این سطح متنازل و اندکی است که به جهان ماده مرتبط است و ما عوالم دیگری داریم که انسان دارد در آن زندگی می‌کند و برحسب جهان‌هایی که انسان در آن زندگی می‌کند باید دانش‌های مختلفی به‌وجود بیاید. به نظر من در سده اخیر معرفت‌های انسانی به تجربه، حس گرایی و پوزیتیویسم محدود شده است. بعد از آن برای پر کردن این شکاف، ماکس وبر به فرهنگ و ذات اشیا و آن پستویی که در جهان پدیداری وجود دارد اشاره کرد، ولی بعد می‌بینیم آن هم سر از جهان نسبیت درآورد و آن شکاف بزرگتری برای بشریت ایجاد کرد. بنابراین ما برای پر کردن یک شکاف، دچار خلاء دیگری تحت عنوان نسبیت گرایی شدیم.

بعد از‌ آن انتقادی‌ها یک پارادایم و یک گفتمان دیگری را مطرح کردند که آن پارادایم هم گرچه توانست خلاء های قبلی را پر کند اما بازهم شکاف‌های جدیدی را ایجاد کرد. به نظر من قرآن توانسته و می‌تواند این خلاءها را برطرف کند چون به ادعای خودش تبیان من کل شیء است. ما می‌توانیم از آیات قرآن بسیاری از معرفت‌هایی که مورد نیاز انسان است را به صورت کلی (نه جزئی)، کشف کنیم. چون قرآن یک کتاب علمی نیست که بتوانیم علوم زیستی یا تاریخ را از آن استنتاج کنیم اما کلیاتی به دست انسان داده که برای سعادت دنیوی و اخروی انسان مفید است. به عقیده من در قبال این چهار پارادایمی که در جهان علمی انسان وجود دارد قرآن توانسته جبهه خوب و مستحکمی بگیرد که من سعی کردم هم به لحاظ روش‌شناختی، هم موضوعی به اهدافی که دنبال می‌کنم در این کتاب برسم و به قسمتی از این دغدغه پاسخ بدهم.