روش شناسی امتدادگیری از فلسفه برای شکل دهی به علوم انسانی اسلامی

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همزمان با هفته پژوهش کرسی علمی ترویجی با موضوع “روش شناسی امتداد گیری از فلسفه در علوم انسانی“  یکشنبه ۲۱ آذرماه سال جاری توسط گروه منطق فهم دین پژوهشگاه به صورت مجازی برگزار شد.

این کرسی علمی با حضور حجت الاسلام و المسلمین عبدالحمید واسطی به عنوان ارائه‌دهنده، دکتر سیدمحمدتقی موحد ابطحی و حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پیروزمند به عنوان ناقد دنبال شد.

حجت ­الاسلام واسطی مباحث خود را در محورهای زیر ارائه کرد:

  1. مساله بحث و هدف از بحث
  2. مفهوم شناسی عنوان بحث
  3. تصویر کلی از مسیر تحلیل و پل های ارتباطی فلسفه و علوم انسانی (مدل نیازها، مدل رشد، مدل عدالت)
  4. شبکه هستی و رویکرد شبکه ای، و ابزارهای آن برای دست یابی به روش تحقیق در علوم انسانی
  5. نتیجه گیری
  6. ارائه منابع برای بررسی بیشتر

محور اول: مساله و هدف بحث:

ایشان گفت: در این بحث به دنبال پاسخ به مساله زیر هستیم:

چگونه می توان از نظریه های فلسفی، به نظریه هایی در علوم انسانی رسید؟

و هدف از تلاش برای پاسخ به این سوال، ایجاد زیرساخت های برهانی برای علوم انسانی است بالخصوص در صورتی که از فلسفه اسلامی این کار صورت پذیرد و بالاخص در صورتی که از حکمت متعالیه صدرایی اتخاذ نظریه گردد.

علت تاکید بر فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه، اشراب این نحلۀ فلسفی از آورده های وحیانی است بدین معنی که فیلسوف مسلمان و حکیم متالّه از داده های وحی جهت گیری برای دست یابی به طیفی از نظریه های فلسفی و چینش برهان برای اثبات آنها گرفته است. (به کلمۀ «جهت گیری» توجه شود که سبب ایجاد تمایز میان فلسفه و کلام اسلامی می شود.)

محور دوم: مفهوم شناسی عنوان بحث:

ارائه کنندۀ بحث در محور دوم چنین بیان کرد:

مقصود از «فلسفه»، هستی­شناسی برهانی است و مقصود از «هستی­شناسی» دست­یابی به نقشه کلان هستی و موجودات، و روابط میان آنهاست. و مقصود از «حکمت متعالیه»، فلسفه اسلامیِ بازتولید شده توسط صدرالدین محمد شیرازی، مشهور به ملاصدرا (متوفای ۱۰۴۵ قمری) است که برآیندی از حکمت مشاء، اشراق، عرفان اسلامی، کلام اسلامی و آموزه­های وحیانی است.

مقصود از «علوم انسانی»، علومی است که به فهم، توصیف و تبیین ظهور و بروزهای انسان در حیطه‌های فردی، جمعی، تاریخی، تمدنی و ماورائی می‌پردازند و این پردازش در لایه‌های ظهور و بروزهای ذهنی، احساسی، گفتاری، وکارکردی رفتاری گسترده شده و دامنه آن از حداقل‌های لازم تا حداکثرهای مطلوب نوسان یافته است (اعم از اینکه روش فهم، توصیف و تبیین در این علوم، مشاهده و تجربه باشد یا استنتاج و برهان). و مقصود از «علوم انسانی اسلامی»: توصیف‌ها و توصیه‌های استخراج شده از گزاره‌های دین،‌ در پاسخ به شبکه مسائل علوم انسانی، بعلاوه مسائل جدید استخراج شده از گزاره‌های دین و پاسخ به آنها، به­علاوه نقشه و منظومه ارتباطی این مسائل و پاسخ‌هاست که براساس نگرش، قانون و فرهنگ اسلام بازتعریف شده باشند.

مقصود از «امتداد» در عنوان بحث، «دلالت­های التزامیِ» مفاهیم و نتایج ترکیب مفاهیم و نتایج کارکردی و آثار مفاهیم در صحنه زندگی» است.

مقصود از «روش شناسی» در اینجا، دست یابی به مسیر تحلیل مفاهیم و حلقه های وصل مفاهیم فلسفی و نظریه های علوم انسانی است

محور سوم: تصویر کلی از مسیر تحلیل و پل ارتباطی فلسفه و علوم انسانی:

عضو هیات علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه در محور سوم از بحث گفت:

در یک تصویرسازی کلی (تصویر از بالا) از پل ارتباطی میان فلسفه و علوم انسانی، می توان دید که: مبحث «قوه و فعل» در سرفصل های فلسفی که تبیین کنندۀ چیستی چرایی و چگونگی «حرکت» است (حرکت به معنی عام)، حلقه اصلی اتصال نظریه های فلسفی با نظریه های علوم انسانی است. شاید بتوان گفت تمام فلسفه به معنای عام، مقدمه ای برای رسیدن به تبیین «حرکت» است. و در سوی دیگر، غایت و کارکرد تبیین حرکت، برای رسیدن به تبیین «استکمال» در نفس انسانی است که اتصال به صِرف الوجود است. تعبیر حکماء در این زمینه در بیان غایت فلسفه بسیار گویاست: «صیروره الإنسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی‏» (اسفار، ج۵ ص۳۰۰)

اگر مطلب فوق صحیح باشد آنگاه عنوان های زیر پل های اصلی ارتباطی میان نظریه های فلسفی و نظریه های علوم انسانی هستند:

قوای نفس (نیازها) ← مرتبط با مدل نیازها

قوای نفس (ظرفیت ها) ← مرتبط با شاخص های «رشد» و شاخص های انسان سالم و انسان کامل (رشدیافته)

اتحاد عقل و عاقل و معقول + مراتب هستی (نظام العالم) + حرکت جوهری ← مرتبط با مراحل رشد و نظریه رشد

و از آنجایی که «عدل» عبارتست از: «نسبتی میان نیازها و امکانات، که منجر به زمینه‌سازی برای رشد در مقیاس شبکه هستی شود»، تمام نظریه های عدالت، مبتنی بر نظریه در مدل نیازها و مدل رشد است چه در مقیاس فردی و چه در مقیاس جمعی.

هم چنین در یک قدم به جلو و تعیین برخی مصادیق در موارد فوق می توان چنین تصویر کرد:

نمونه یک) اگر اشتداد وجودی از عالم ذهن و خَیال به عالم عقل است آنگاه در مدل نیازها باید نیازهای مرتبط با ارتقاء مهارت های ذهنی و دست یابی به مهارت های ادراکی در عالم عقل دیده شود و در امتداد آن باید منابع درسی و آموزش های تخصصی و عمومی برای تحقق این هدف، جهت دهی شوند.

نمونه دو) اگر کمال در حرکت به سوی وحدت (سفر اول از اسفار اربعه) و در نهایت نیز جمع میان وحدت و کثرت است (سفر چهارم از اسفار اربعه) آنگاه باید جزو شاخص های رشد، توانایی کشف وحدت در ضمن کثرات و توانایی وحدت سازی در میان کثرات باشد که امتداد میدانی این مطلب به «هنر و درک زیبایی» می رسد زیرا تعریف هنر عبارتست از: «برقراری رابطه میان کثرات به طوری که سبب درکی از وحدت شود که شوق ایجاد کند.» تعبیر فارابی در این زمینه راهگشاست، او در تعریف زیبایی چنین بیان کرده است: «الجمال و البهاء والزینه فی کلّ موجود هو ان یوجد وجوده الافضل ویحصل له کماله الاخیر» (کتاب آراء اهل المدینه الفاضله، ص۵۲). اگر این تحلیل درست باشد آنگاه تعیین مصادیق هنر واقعی و دست یابی به مهارت های هنری از نیازها و از شاخص های رشد و از راهبرهای نظریه های در رشته های مختلف علوم انسانی خواهد بود.

نمونه سه) اگر هستی یک شبکه بهم پیوسته علّی معلولی است و تمام حرکت ها در آن، «برآیندی» هستند (به زبان فلسفی، دارای وحدت ترکیبی هستند نه وحدت انضمامی) و منجر به اشتداد یا تضعیف وجودی می شوند آنگاه برای دست یابی به مصادیق «عدالت» باید برآیند اثرگذاری و اثرپذیریِ تمام موجودات فعال در هستی را در نظر گرفت، یعنی هر حرکتی که برخاسته از اراده انسان باشد برای اینکه عادلانه باشد باید تناسب میان نیازها و امکاناتِ رشددهنده برای تمام مراتب وجودی انسان را در نظر بگیرد یعنی مطلوبیت برای فکر و برای روح انسان داشته باشد، باید مطلوبیت برای محیط زیست را هم در نظر بگیرد، باید مطلوبیت برای دیگر انسان ها را هم در مقیاس های مختلفِ «خانواده، شهر، کشور، بین الملل، بین نسلی» در نظر بگیرد، و اگر برآیند کل هستی به سمت وجود اطلاقی است که بینهایت است و امتداد آن، مفهوم «ابدیت» را شکل داده است آنگاه باید هر حرکتی، مطلوبیت اتصال به ابدیت را هم در نظر بگیرد تا بتواند عادلانه باشد.

اگر مطالب فوق صحیح باشد آنگاه در امتداد میدانی این نظریه (عدل شبکه ای)، می توان به عنوان نمونه چنین تصویر کرد که: کلیه اسناد سیاستی در کشور باید دارای پیوست سنجش «عدالت» باشند و پرسشنامه و چک لیست عدالت سنجی باید محورهای مذکور در فوق را پوشش بدهد.

محور چهارم: شبکه هستی و رویکرد شبکه ای، و ابزارهای آن برای دست یابی به روش تحقیق در علوم انسانی

حجت الاسلام واسطی در ادامه در بیان بُعد دیگری از ارتباط فلسفه با علوم انسانی به امتداد «اخذ رویکرد و روش تحقیق» اشاره کرد و چنین گفت:

علم فلسفه، ابزارهای تحلیل موجودات برای رسیدن به واقعیت ها و جداسازی از توهم ها را ارائه کرده است؛ علامه طباطبایی در ابتدای نهایه الحکمه این مطلب را دلیل پرداختن به فلسفه دانسته اند (نهایه، ص۴). از سوی دیگر «روش های تحقیق» دقیقا همین ماموریت را دارند و به دنبال ارائه مراحل قدم به قدم برای دست یابی به پاسخی موجّه برای حل مساله ها هستند.

اگر مطلب فوق صحیح باشد می توان از روش تحلیل پدیده ها در فلسفه برای رویکرد و روش تحقیق استفاده کرد. این رویکرد براساس خصلت «شبکه ای بودنِ هستی» اتخاذ می شود

رویکرد شبکه ای، محصول دیدگاه فلسفه اسلامی به «کلان هستی» است؛ در این دیدگاه، «هستی» یک شبکه نظام مند است و به صورت یک نظام ذومراتب و بهم پیوسته است که تمام موجودات در آن با یکدیگر ارتباط دارند و هر حرکتی در هستی، برآیند  تمام این ارتباطات است؛ و تمام هستی به صورت یک شبکۀ با ساختارها و فرآیندهای از وحدت به «کثرت سازی» و از کثرات به «وحدت سازی» در حرکت است. از این شبکه، به «نظام العالم، نظام الخلقه» تعبیر شده است.

«شبکه»، محصول ارتباط منسجمِ مجموعه ها است به­ طوری که دارای حداقل یک برآیند کارکردی باشند. «شبکه»، هم ­جنس «سیستم» است؛ سیستم، مجموعه ­ای از عناصر است که با برقراری روابط میان آنها یک خروجی به­دست آید. جوهرۀ سیستم ­ها را «فرآیندها» شکل می­دهند که عبارتند از: فعل ­و انفعالات میان عناصر سیستم به ­طوری که کمیت، کیفیت، زمان، مکان، زمینه­ ها، شرایط، علل، نقطه شروع، مراحل، نقاط بحران و …دقیقا تعریف شده باشد. و «رویکرد شبکه ای» که از آن به «نگرش سیستمی» نیز می توان تعبیر کرد عبارتست از: فعال سازی توجه به اینکه:

  • موضوع مورد نظر دارای اجزاء مرتبط با یکدیگر است.
  • این اجزاء احتمالا دارای لایه‌های درونی و عمیق‌تر نیز هستند که باید مشخص شوند. (تجزیه تا رسیدن به ذرات بنیادین)
  • ارتباط اجزاء با یکدیگر به‌صورت بُرداری و برآیندی است. (موضوع، مجموعه‌ای از عناصر مستقل از هم نیست.)
  • موضوع مورد نظر احتمالا دارای ارتباط با متغیرهای بیرون از خود می‌باشد.
  • ارتباط موضوع با متغیرهای بیرون از خود احتمالا به‌صورت برداری و برآیندی است. (موضوع، کارکردی مستقل از دیگر عناصر محیط ندارد.)
  • ارتباط موضوع با متغیرهای بیرون از خود احتمالا دارای سطوح و مراتب فوقانی متعددی نیز می‌باشد. (ترکیب تا رسیدن به علت‌العلل‌های کلان و ریشه‌ای در ابعاد مختلف)
  • موضوع مورد نظر و عناصر درونی و بیرونی، احتمالا در حال تغییر دائمی هستند.
  • هدفی را موضوع مورد نظر دنبال می‌کند میتواند دارای ابعاد و مراتب و مراحل باشد.
  • هدف نهایی و دیگر اهداف موضوع، احتمالا دارای شدت و ضعف می‌باشند و نیاز به اولویت گذاری نیز دارند.
  • صورت‌بندیِ موضوع،‌ احتمالا از زوایای دیدِ مختلف، تغییر می‌کند.
  • ایجاد روابط برای تحقق برآیندِ مورد نظر، توسط یک یا چند عامل ترکیبی فعال میشود
  • فرآیندی که توسط عامل فعال میشود، دارای نقطه شروع، مراحل، مرکز ثقل و نقطه پایان است.
  • هر کدام از موارد فوق، دارای ابعاد زمانی، مکانی، کمّی و کیفی است.

«ابزارهای تحلیل شبکه ای»، که براساس رویکرد شبکه ای در فلسفه استفاده می شوند عبارتند از:

الف – «علل اربع = سوال از عامل پدید آورنده(علت فاعلی)، سوال از جنس پدیده (علت مادی)، سوال از شکل و صورت و قالب پدیده (علت صوری)، سوال از هدف تحقق پدیده (علت غایی)»

ب – «مقولات عشر = کمّ ، کیف ، زمان ، مکان ،‌ اجزاء درونی ، روابط بیرونی ، نحوه اثرگذاری، نحوه اثرپذیری ، موقعیت نسبت به دیگر موضوعات، زمینه تحقق موضوع»

ج – «مقوّمات ستّه حرکت = متحرک، محرک، نقطه شروع حرکت، نقطه پایان حرکت، جهت و نوع حرکت، سرعت حرکت» (این مقومات حرکت، نحوۀ شبکه­سازی میان این اجزاء و عناصر، یک پدیده است.)

اختصاص اصطلاحاتی مانند مقولات عشر، به فلسفۀ ماهیت­محور، رهزن نگردد، ابزارهای فوق، برای تمام تحلیل­های زبانی، مفهومی ذهنی، کاربردی عینی، و تحلیل­های خُرد و کلان، ساختار و عامل و برآیندگیری از آنها به­کار می­روند و به علت اینکه هر کدام از لایه­های ذکر شده، طیفی از مراتب وجودی هستند، این ابزارها به حسب همان مرتبه شکل می­گیرند و حتی در اعتباریات نیز به حسب منشاء حقیقی آن اعتبارها، جاری می­شوند. تجمیع این ابزارها را می توان به صورت سوالات زیر ارائه کرد:

«چه عاملی، چه چیزی را، با چه اجزاء و روابط درونی، با چه کمیت و کیفیتی، در چه زمان و مکانی، با چه بستر و شرایط اولیه­ای، با چه روابط بیرونی، با چه نحوه اثرگذاری و اثرپذیری (مثبت یا منفی)، از چه نقطه­ای، در چه جهتی، با چه نوع تغییری، با چه مرکز ثقلی؟ در چه مراحلی، به سمت چه مقصدی، و با چه هدفی حرکت می­دهد؟»

۵- نتیجه گیری:

حجت الاسلام واسطی در نتیجه گیری از بحث چنین بیان کرد:

دانش فلسفه و بالخصوص فلسفه اسلامی و بالاخص حکمت متعالیه، با تمرکز بر تبیین حرکت هستی و انسان از وحدت و به کثرت و بالعکس، فرمول عام حرکت و تغییر را ارائه کرده است و در علم النفس، فرمول عام رشد را ارائه کرده است که با استفاده از آنها می توان نظریه های راهنمایی که راهبر دیگر نظریه ها هستند را به دست آورد مانند مدل نیازها، مدل رشد، مدل عدالت، الگوی معرفتی (پارادایم) و روش تحقیق کارآمد.

ناقدان محترم نیز ملاحظات خود را بیان کردند که شاید تلخیص و تجمیع برخی از آنها را بتوان در موارد زیر ارائه کرد:

  • آیا حکمت متعالیه واقعا فرمول حرکت را ارائه کرده است و اصولا چنین ظرفیتی را دارا هست؟
  • استفاده از علل اربع و مقولات عشر، مبتنی بر نظریه «اصاله الماهیه» هستند و در دیدگاه حکمت متعالیه معنادار نمی شوند.
  • دانش فلسفه به دلیل ابتناء بر روش قیاسی نمی تواند سیستم ارائه کند. (سیستم ها تعیین کنندۀ رابطه جزء با کل هستند نه جزیی با کلی)
  • آیا حکمت متعالیه برای دست یابی به نظریه ها در علوم انسانی کفایت دارد؟ و رابطه آن با مدلولات نقلی چه می شود؟
  • نسبت دیدگاه شما با بقیه مدل های مفهومی در علم دینی و علوم انسانی اسلامی چیست؟

ارائه کننده کرسی در پاسخ به این ملاحظات گفت:

  • دانش فلسفه جنس «راهبری» دارد و «کارگزار» نیست و آنچه در بحث حرکت ارائه کرده است فرمول عام حرکت در کل هستی و تطبیق آن برای حرکت در نفس انسان است و دست یابی به فرمول تغییر و حرکت در پدیدهای صحنه زندگی بشر نیاز به دانش های مرتبط با هر پدیده را دارد که ذیل فرمول عام حرکت تعریف می شوند. نمونه های عینی از این امتداد نیز در جلسه عرضه گردید.
  • تمام پردازش در سیستم ها که تعیین کننده رابطه اجزاء است به طوری که منجر به یک برآیند شود، در ذیل صغری و کبرای قیاسی تعریف می شوند و هر قیاسی در حقیقت تعیین کننده تکلیف یک پدیده است و جهت حرکت موضوع در صغری را مشخص می کند.
  • حکمت متعالیه برای دست یابی به «چگونگی ها» کفایت لازم را ندارد و نیاز به تعیین معادله حرکت ها توسط وحی یا تجربه میدانی بشری است که در علوم مختلف ارائه شده است.
  • این دیدگاه تحت عنوان «رویکرد شبکه ای» طرح می شود و از «پارادایم شبکه ای» و «روش تحقیق شبکه ای» شروع شده به «حق، صدق و معرفت شبکه ای»، «انسان شبکه ای»، «عدل شبکه ای»، «نیازهای شبکه ای»، «رشد شبکه ای» و دیگر امتدادهای زیرساختی در علوم انسانی منتهی می گردد. این دیدگاه بیشترین نزدیکی را با دیدگاه «حکمی اجتهادی» حجت الاسلام خسروپناه دارد.

در انتها، ناقدان محترم موضوع بحث را نیازمند گفتگو و پاسخگویی بیشتر ارائه دهنده دانستند.

سه فایل توسط ارائه دهندۀ کرسی در اختیار جلسه قرار گرفت که در ذیل قابل دریافت است.

نمونه امتداد مبانی پارادایمی در علوم انسانی

روش شناسی تولید فلسفه های مضاف

ده ظرفیت حکمت متعالیه در تولید علوم انسانی اسلامی