دکتر روزبه زارع
عضو هیات علمی گروه غربشناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
پیشینه و تاریخچه علمگرایی
اصطلاح علمگرایی، تقریباً اصطلاحی جدید است.[۱] «علمگرایی» توسط هایک[۲] تبدیل به اصطلاحی شایع و عمومی شد. او علمگرایی را اینطور تعریف میکرد: «تقلیدی بردهوار و بیاراده از روش و زبان علم». (Hayek, 1942)
علمگرایی به معنای عام آن، قاعدتاً قدمتی به درازای خودِ علم دارد. اما در بیان تاریخچه این اصطلاح، نظر به آن سیری است که صورتهای امروزین این آموزه از آن نشأت گرفته اند. از همین رو، طبیعی است که روایتمان را از آغاز پیدایش علوم جدید شروع کنیم.
انقلاب علمی
ریشههای علمگرایی را میتوان تا اوایل قرن هفدهم میلادی به عقب برگرداند؛ بازه زمانی که با عنوان انقلاب علمی شناخته میشود. تا آن زمان، اکثر دانشمندان با معارفی مشغول بودند که تلفیقی از محتوای کتب مقدس مسیحی-یهودی و حکمت باستانی یونان بود. اما سیلاب آموزشهای جدید در اواخر دوره رنسانس، اقتدار این معارف سنتی را به چالش کشید و مبانی قدیمالتأسیس دانش، شروع کرد به رخنه برداشتن. فرانسیس بیکن انگلیسی، رنه دکارت فرانسوی و گالیلئو گالیله ایتالیایی، پیشقراولان جریان عمومی بودند که مبنای جدیدی برای کسب دانش را ادعا میکرد. بر اساس اين مبنا، كشف حقيقت جهان خارج، از موشکافی دقیق طبیعت بدست ميآمد بهجای آنکه مبتني بر تحلیل متون باستانی باشد.
دکارت و بیکن از لفاظیهای کاملاً اثرگذاری برای جاانداختن روش جدید خود استفاده میکردند. آنها مدعی بودند با فهم اینکه جهان فیزیکی چگونه کار میکند، میتوانیم «ارباب و مالک طبیعت[۳]» شویم. با این شیوه، انسانها قادر خواهند بود با یافتههای کشاورزی جدید بر گرسنگی غلبه کنند، بیماریها را با تحقیقات پزشکی نوین فیصله دهند و کیفیت کلی زندگی را بهوسیله پیشرفت تکنولوژی و صنعت بالا ببرند. نهایتاً علم میتواند نوع بشر را از رنجهای غیرضروری رها کند و دستیابی به این هدف را در همین زندگی تضمین نماید بهجای آنکه آنرا به حیات پس از مرگ حواله دهد.
از آنجاییکه این روش، موفقیتهای بزرگی را حاصل کرد، هیولای علمگرایی سر برآورد. هردوی بیکن و دکارت، اعتبارِ بهکار بردنِ دلیل و منطق را با بیاعتبار کردن سایر قوای ادراکی بشر بالا بردند؛ قوایی مانند خلاقیت، حافظه و تخیّل. طبقهبندی بیکن، ادبیات و تاریخ را در وضعیتی درجه دو جای میداد و اینکه دکارت کل جهان را به سان یک ماشین بزرگ تصویر میکرد، جای کمی برای هنر و سایر صورتهای خودافشایی انسان باقی میگذاشت. اما از سوی دیگر، بازهای بسیار باریکتر را برای فعالیت ارزشمند انسانی پیشنهاد میداد.
معماران جهانبینی جدید و به طور شاخص، گالیله و دکارت، فرض میکردند چیزهاییکه میتوان آنها را وزن کرد، اندازه گرفت و شمارش نمود، واقعیتر و با اهمیتتر از چیزهایی هستند که کمیتپذیر نیستند. اگر نمیتوانیم چیزی را بشماریم، بهتر است آنرا به حساب نیاوریم و درنظر نگیریم. این ادعا، پشتوانه همان رویهای است که با عنوان کاربرد ریاضیات در شناخت طبیعت و بخصوص علم فیزیک خوانده میشود و از ابتکارات گالیله به حساب آمده و یکی از فصل ممیزهای فیزیک ارسطویی و فیزیک جدید میباشد.
روشنگری
یک قرن بعد، بسیاری از اندیشمندان روشنگری، عشقورزی به قدرت علوم طبیعی را ادامه دادند. آنها ادعا داشتند که نه تنها علم، کیفیت زندگی انسان را بالا میبرد، بلکه به ارتقای اخلاقی او نیز کمک میکند. دنیس دیدروت[۴]، از اصحاب دایره المعارف، درصدد بود تا همه دانش بشری را به اینصورت جمعآوری، تنظیم و صیانت کند: «فرزندان ما، اگر بهتر تعلیم ببینند، هم درستکارتر خواهند شد و هم خوشحالتر». بسیاری از فیلسوفان فرانسوی حتی مدعی شدند که علم میتواند جایگزین دین شود. در واقع، در طول انقلاب فرانسه، کلیساهای بسیاری به «معبدهای استدلال» تبدیل شدند و خدمات نیمه دینی را برای ستایش علم ارائه میکردند.
تحصلگرایی
سده نوزدهم، شاهد قدرتمندترین و پایدارترین صورتبندی علمگرایی بود؛ نظامی که تحصلگرایی نامیده شد. مؤسس آن اگوست کنت[۵] بود که فلسفه تحصلی را بر اساس تجربهگرایی و شکگرایی هیوم بنا نهاد. کنت مدعی بود که دادههای معتبر، تنها از طریق حواس بدست میآیند. هیچ چیز متعالی یا متافیزیکی دارای اعتبار نیستند. وظیفه دانشمندان دو چیز است: اول اینکه نشان دهند چگونه همه پدیدهها که شامل رفتار انسان هم میشود، موضوع قوانین طبیعیِ تغییرناپذیر هستند و دوم اینکه این قوانین طبیعی را به کمترین تعداد ممکن فروبکاهند و نهایتاً آنها را در حیطه قوانین فیزیک وحدت ببخشند.
کنت همچنین تصویر روشنی از مسیر تاریخ اندیشه در نظر داشت که آن را قانونِ مراحل سهگانه مینامید: هر شاخهای از دانش [در مسیر رشد و بالندگی] از سه منزل عبور میکند: مرحله الهیاتی یا اساطیری، مرحله متافیزیکی یا انتزاعی و نهایتاً مرحله علمی یا تحصلی. او بر این باور بود که در مسیر پیشرفت فهم بشر، دین محو میشود، فلسفه و علوم انسانی به مبانی طبیعتگرایانه تغییر صورت میدهد و همه دانش بشری نهایتاً محصول علم تجربی خواهد شد. هر ایدهای خارج از این قلمرو، خرافه یا توهمی خالص خواهد بود.
شاید شناختهشدهترین طرفدار تاریخی علمگرایی، اگوست کنت، فیلسوف اجتماعی فرانسوی باشد. او تلاش کرد دینی بر پایه علم بنا کند: دین انسانیت. تلاش جالب و همهجانبه دیگر برای اینکه علم جای بسیاری از عملکردهای دین را بگیرد و درنتیجه خودش به دین تبدیل شود، بهوسیله شیمیدان آلمانی و برنده جایزه نوبل، ویلهلم اوستوالد[۶] انجام شد. او علم را جانشین دین میدانست.
مـوج تجربـهگرايـي علمـي كـه در قـرن هفـدهم بـا بـيكن آغـاز گرديـد، از طريـق روشنفكران قرن هيجـدهم فرانـسه و اصـحاب دايـره المعـارف ماننـد لاك و تجربـهگرايـان قـرن نوزدهمي مانند آگوست كنت به قـرن بيـستم كـشيده شـد و بـه دسـت اصحاب حلقـه ويـن در دهـه ۱۹۲۰ بـه اوج خـود رسـيد.
تحصلگرایی جاذبه خود را در قرن بیستم نیز از دست نداد. حتی گروهی که با عنوان حلقه وین شناخته میشوند مبانی تحصلگرایی را با استفاده از منطق نمادین و نظریه معنا، جانی مضاعف بخشیدند. آنها رویکرد خود را، به درستی، تحصلگرایی منطقی نامیدند. در این نظام، تنها دو نوع گزاره معنادار وجود دارد: گزارههای تحلیلی (که شامل منطق و ریاضیات هم میشود) و گزارههای تجربی که موضوع بررسی تجربی قرار میگیرند. هرچیزی خارج از این چارچوب، مفهومی تهی و بیمعنا است. ايـن مكتـب تـا دهــه ۱۹۵۰ رهبري فلسفه علـم را بـر عهـده داشـت كـه تـأثير آن تـا بـه امـروز بـر فلـسفه مانـدگار شـده اسـت؛ ماننـد توجـه بـسيار بـه تحليـل تفكـر علمـي و لـزوم پـژوهش دربـاره منطـق صـوري و نظريه احتمالات.
وضع امروزین علمگرایی
جکسون لیرز، مورخ اندیشه، استدلال میکند که اخیراً ایمان تحصلگرایی قرن نوزدهم دوباره سربرآورده و این ادعا که علم، همه واقعیات مهم درباره حیات انسان را کشف کرده یا خواهد کرد، دوباره زنده شده است. در این دیدگاه، اندازهگیری دقیق و محاسبات موشکافانه، مبنای حل و فصل مناقشات اخلاقی و متافیزیکی خواهند بود.
حدوداً از ۱۹۷۰، تعداد رو به افزایشی از دانشمندان برجسته در حوزه علوم طبیعی، از صورتهای متنوع علمگرایی پشتیبانی میکنند. از این میان میتوان به کریک[۷]، اتکینز[۸]، هاکینگ[۹]، داوکینز[۱۰]، سگن[۱۱] و ویلسون[۱۲] و همچنین فیلسوفانی نظیر دنت[۱۳]، روزنبرگ[۱۴] و روس[۱۵] اشاره کرد. اگرچه علمگرایی از دوره رنسانس آغاز شده بود، اثر بزرگی که جانبداری این افراد بر فرهنگ عمومی غرب گذاشته، پدیدهای جدید است. آنها نه تنها علم، بلکه علمگرایی را هم وارد زندگی عامه مردم کردند.
منابع:
Burnett, T. (2019, January 09). What is Scientism? Retrieved from American Association for the Advancement of Science (AAAS): https://www.aaas.org/programs/dialogue-science-ethics-and-religion/what-scientism
Hayek, F. A. (1942). Scientism and the Study of Society. Part I. Economica, ۲۶۷–۲۹۱٫
Wikipedia. (2019, June 3). Scientism. Retrieved from Wikipedia: The free encyclopedia: https://en.wikipedia.org/wiki/Scientism
[۱] درباره این اصطلاح، به تفصیل در یادداشت قبلی صحبت کردیم.
[۲] F.A. Hayek
[۳] Masters and Possessors of Nature
[۴] Denis Diderot
[۵] Auguste Comte (1798–۱۸۵۷)
[۶] Wilhelm Ostwald (1853–۱۹۳۲)
[۷] Francis Crick (1916)
[۸] Peter Atkins
[۹] Stephen Hawking (1942-2018)
[۱۰] Richard Dawkins (1941)
[۱۱] Carl Sagan
[۱۲] Edward O. Wilson (1929)
[۱۳] Daniel D.Dennett
[۱۴] Alexander Rosenberg
[۱۵] Michael Ruse