بازتاب نشانه‌های شناخته‌شده ادبیات داستانی ضدجنگ در «اثریا»

احمد شاکری عضو هیأت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه در بخشی از یادداشت نقادانه خود بر رمان «اثریا» نوشت: «اثریا، پشتوانه تاریخی و سنتی ندارد. نه در آن «دفاع مقدس» و شخصیت‌های آن الگوی مبارزه‌اند و نه ارجاعی به تاریخ می‌شود و نه حتی اصراری بر مناسک دینی به‌عنوان پیوند‌دهنده رزمنده با معتقدات در آن دیده می‌شود.»

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اختتامیه دومین دوره دوسالانه انتخاب کتاب جبهه مقاومت و دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) (جایزه سردار سرلشکر پاسدار شهید حاج حسین همدانی) آثار منتخب خود را در گروه‌های شش‌گانه معرفی کرد. آنچه پیش‌روی شماست، تحلیلی بر گزینش یکی از آثار منتخب در بخش داستان این جشنواره و «پیام‌ها» و «پیامدهای» آن در فضای ادبیات داستانی است.

بود و نمود جشنواره‌های ادبی
تأسیس جشنواره‌های ادبی که ماهیتا کنش‌هایی «زودبازده»، «مصرف‌گرا» و «غیربنیادین» به‌شمار می‌روند در طول سه دهه گذشته «رواج» چشمگیری یافته است. «تعداد» و «تنوع» چشمگیری از جشنواره‌های ادبی توسط «جریانها»، «محافل»، «انجمن‌ها»، «نهادها» و «موسسات» در طول چند دهه گذشته تأسیس شده است. این تکثر و تنوع «فی نفسه» خطایی راهبردی و استراتژیک در عرصه مدیریت ادبیات محسوب نمی‌شود، چراکه در فضای ادبی جهانی، خاصه جوامعی که پیشینه‌ای طولانی در ادبیات داستانی نوین داشته و خود را صاحب مکاتب و سبک‌های ادبی و کرسی‌های نقد و نظریه‌پردازی می‌دانند، تنوع جشنواره‌های ادبی کاملا رایج است.

اما در فضای ادبی معاصر ایران، جشنواره‌ها عموما به‌عنوان راه‌حل‌های «انحصاری» و انتخاب‌های «اولویت‌دار» شناخته شده و «مسئله‌مندی» فضای ادبی به مسائل اصیل و راه‌حل‌های آن را به «تأخیر» می‌اندازند. بلکه بالاتر از این، بعضا با کارکردی تخدیری، «پندار حل مساله» را به جامعه ادبی منتقل کرده، توجه واقعی و حل کامل آن را کمرنگ می‌کنند. این در حالی است که تنوع جشنواره‌های ادبی و تکثر آنها، نه به پشتوانه تنوع و تکثر سلایق سخته و پخته یا مبانی اندیشیده شده و حاکی از بروز و ظهور «فکر ادبی» در شاخه‌های مختلف، که نوعا برخاسته از اراده «مدیریتی» برای «هدایت» و «تاثیر‌گذاری» بر فضای ادبی کشور است.

در چنین شرایطی است که جشنواره‌های ادبی عموما حلقه‌های سرگردان و رهاشده‌ای از زنجیره به‌هم پیوسته تولید فکر و اندیشه، تأمین مبانی نظری هنر و ادبیات، جریان پویای نقد و چرخه تولید و مصرف خواهند بود. نه به معنای واقعی کلمه ترجمان تئوری خاصی در حوزه ادبیات‌اند و نه تأثیر بسزایی در جلب و جذب مخاطب دارند. این خصوصیتی است که می‌توان مراتبی از آن را در تاریخچه عالی‌ترین جشنواره ادبی ملی (جایزه جلال ال احمد) تا جشنواره‌های محدود موضوعی، منطقه‌ای، جنسیتی، مضمونی و صنفی مشاهده کرد. با این وجود، کم‌کاری‌ها در دیگر ارکان ادبیات داستانی -خاصه پژوهش و نقد ادبی- و مرتبط‌سازی آنها با فرایند انتخاب و گزینش جشنواره‌های ادبی، موجب شده تا جشنواره‌ها با ظرفیت‌سازی‌های رسآنهای فضای ادبیات را متوجه آثار برگزیده خود کرده و آن آثار را تثبیت کنند. کاملا روشن است که در توجه فضای ادبی به آثار داستانی و روایی در طول چهار دهه گذشته، بیش از آنکه آراء پژوهشگران یا پایان‌نامه‌های دانشگاهی یا نقدهای مکتوب، سازنده و تاثیرگذار باشند، فهرست جوایز و افتخارات کسب شده، برای آثار ادبی و نویسندگانشان شهرت‌سازی کرده و آنها را در جایگاه خود تثبیت نموده است. در چنین شرایطی، ارتقاء جشنواره‌ها از طریق نقد دقیق و عالمانه عملکرد آنها می‌تواند راه­حلی- ولو مقطعی و ناقص- برای شرایط کنونی ادبیات کشور بوده و برنامه‌ریزان و مدیران جشنواره‌های ادبی را به بازنگری معیارها و فرایندهای انتخاب متوجه سازد.

سه‌گانه اثر مجاز، اثر ارزشمند، اثر برگزیده
فضای ادبی شاهد سه سطح از آثار داستانی است. سطح نخست آثار داستانی (روایی) اند که مجوز نشر را دریافت کرده و به‌صورت قانونی و در ذیل قواعد و قوانین حاکمیتی منتشر می‌شوند. این سطح نخستی است که می‌تواند -با اغماض و فرض رعایت ضوابط- مرز کتاب‌های منتشرشده از کتاب‌های غیرقابل چاپ و مضر به ارزش‌های حاکم بر جامعه را مشخص نماید. طبعا این سطح اولیه‌ای است که به آثار اجازه ورود به عرصه نشر و توزیع می‌دهد و ملاک‌های آن کاملا «حداقلی» است و نمی‌تواند طبق ادعای متولیان برخی جشنواره‌های ادبی ملاکی برای «صلاحیت» آثار داستانی به‌عنوان آثار برگزیده جشنواره‌های ادبی باشد. سطح دوم آثار ارزشمند به حساب می‌آیند که واجد ارزش‌های نسبی (فرمی و محتوایی) بوده با این وجود نمی‌توانند با احراز نصاب لازم به‌عنوان اثر شاخص و برگزیده معرفی شوند. اما سطح سوم یا عالی‌ترین سطح به آثاری اختصاص می‌یابد که در محدوده داوری جشنواره‌های ادبی (زمانی –موضوعی-مضمونی) می‌توانند به‌عنوان شاخص معرفی شوند. معیارها در انتخاب آثار این سطح سخت‌گیرانه‌تر و انتظارها از این آثار در برخورداری از مولفه‌های محتوایی-فرمی موشکافانه‌تر است، چراکه انتظار می‌رود آثار برتر در کارکرد متوقع از جشنواره‌های ادبی «جریان‌ساز» بوده و الگوهای مورد تایید و انتظار را به جامعه ادبی معرفی کنند.

بر این اساس، به میزان اعتبار ادبی، جایگاه اجتماعی و فرهنگی جشنواره می‌توان مراتبی از ارزشمندی را در آثار برگزیده فهرست کرد. لذا جایزه ادبی جلال ال احمد، علی‌القاعده باید بازتاب‌دهنده ارزش‌های هنری و محتوایی در سطح ملی باشد و جوایزی که منتسب به نهادهای انقلابی یا مسمی به نام شهدا هستند به نحو دقیق‌تر و سخت‌گیرانه‌تری ارزش‌های معنوی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را در انتخاب آثار برگزیده بکار بندند. در نتیجه تسامحی که در سطح نخست می‌شود در سطح دوم جایز نیست و تسامحی که در سطح دوم (آثار ارزشمند) می‌شود در سطح سوم (آثار برگزیده) روا نخواهد بود.

نکته راهبردی دیگر، رصد و پایش مولفه‌های ادبیات دفاع مقدس و بالتبع مدافعان حرم و برآورد واقعی از حضور آنها در آثار شرکت‌کننده در جشنواره‌های ادبی است. ادبیات داستانی به یاد دارد که چگونه در «جشنواره بیست سال ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» برخی آثاری برگزیده شدند که بعدها با توسعه معیارها و تشدید آنها، «ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس» را رقم زدند. «تغییر» و «تبدیل» جریان‌ها در حوزه ادبیات داستانی امری «بطئی»، «زمان‌بر» و «نامحسوس» است. تا مولفه‌های ارزش‌ساز در گونه‌ای چون ادبیات داستانی دفاع مقدس یا ادبیات داستانی مدافعان حرم شناسایی نشده و دسته‌بندی نشوند و در نقطه مقابل مولفه‌های ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس فهرست و تقسیم‌بندی نشود، نمی‌توان به «جابه‌جایی» یا «تداخل» معیارها در انتخاب‌های جشنواره‌های مرتبط ادبی اشراف یافت.

ادبیات دفاع مقدس، ادبیات مدافعان حرم، ادبیات مقاومت
فرایند نامگذاری «گونه‌ای» در طول دهه‌های گذشته فراز و فرودهای متعددی داشته است. فارغ از کارکردهای ویژه پژوهشی در هر نوع از نامگذاری، در طی دو دهه گذشته شاهد تحویل نام «دفاع مقدس» به «مقاومت» و «پایداری» در ترکیب «ادبیات مقاومت» بوده‌ایم. خاصه با شکل‌گیری نبرد با تکفیری‌ها و حوادث دهه گذشته، این قسم به واسطه همین نامگذاری تحت نظارت عنوان «ادبیات مقاومت» قرار گرفت. همانطور که در بخش گذشته آمد، سطح عالی «انتخاب-گزینش» در جشنواره‌ها به حسب انتساب و هویت آنها، سطحی سخت‌گیرانه است که باید نمایندگی حداکثری از معیارها را داشته باشد. درحالی‌که تبدیل عنوان دفاع مقدس به «مقاومت» به‌عنوان مضمونی «جهانی»، منجر به «تنزل» آن به مبادی «انسانی» و «عام» و در نتیجه از اولویت افتادگی یا از میان رفتن «مولفه‌های اختصاصی ادبیات جهاد و شهادت برامده از روحیه انقلابی و آرمان‌های شیعی» می‌شود. در نتیجه چنین تلقی‌ای، معیارها نیز حداقلی شده و محتمل است اثری که می‌تواند حداکثر نماینده ادبیات مقاومت باشد به‌عنوان نماینده ادبیات دفاع مقدس و ادبیات مدافعان حرم شناخته شود. درحالی‌که لزوما هر اثری در ذیل ادبیات مقاومت در چارچوب ادبیات دفاع مقدس قابل پذیرش نیست.

«اثریا» نماینده کدام گونه ادبی است؟
در دومین دوره جشنواره سردار شهید همدانی، داستان بلند «اثریا» از انتشارات سوره مهر به‌عنوان اثر «تقدیری» انتخاب و معرفی شد. انتخاب «اثریا» حامل «پیامی روشن» برای فضای ادبیات داستانی، داستان‌نویسان جوان و خاصه جریان ادبیات داستانی متعهد به ارزش‌های انقلاب و دفاع مقدس است. پیامی که لایه‌های معنایی و محتوایی این اثر به وضوح آن را در معرض قضاوت مخاطبان قرار خواهد داد. می‌توان با تفکیک مولفه‌های اختصاصی گونه‌های ادبی، نسبت این اثر و آثاری مشابه آن را با گونه‌های ادبی مورد ارزیابی قرار داد. طبعا در این توزین پیش‌فرض‌ها و مصلحت‌اندیشی‌های حاکم بر جشنواره‌های ادبی نمی‌تواند این پیام را تغییر دهد. اثر منتخب، چه از میان آثاری پرشمار برگزیده شده باشد، چه در رقابت با آثار کم تعداد یا بی‌کیفیت جایگاه اثر برگزیده را کسب کرده باشد در فضای ادبیات داستانی به‌عنوان «برگزیده» از آن یاد خواهد شد. چه تلاش برای تشویق یا جذب نویسنده یک اثر جزو ملاک‌های گزینش فرض شده باشد یا صرفا متن محور تأملات داورانه قرار گرفته باشد، این متن داستانی است که باید به تمامه قدرت تحمل عنوان «برگزیده» را داشته باشد.

نکته حائز اهمیت در جای‌شناسی یک اثر در میان گونه‌های مرتبطی چون «ادبیات داستانی دفاع مقدس»، «ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس»، «ادبیات داستانی مقاومت» و «ادبیات داستانی مدافعان حرم» مولفه‌های اختصاصی و اشتراکی این گونه‌ها با یکدیگر و ذومراتب بودن (شدت و ضعف- کثرت و قلت) معیارها در هر اثر است. به‌نحوی که در هر گونه‌ای «طیفی» از آثار می‌توانند نمونه‌های ناقص و کامل آن گونه را نمایندگی کنند. طبعا نمونه‌های کامل هرگونه که مولفه‌های آن را به تمامه دارا می‌باشند از سویی «نادر» و از سوی دیگر «برجسته و متمایز» و «غیر قابل انکار» هستند. به‌عنوان مثال نمونه ادنای ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس که شدیدترین صورت مولفه‌ها را در خود جای داده باشد از سویی «کمیاب» بوده و از سوی دیگر کاملا با اندک تاملی قابل شناسایی است. طبعا اختلاف‌نظر در این نمونه‌ها کم و اتفاق نظر زیاد است.

اما دو دسته از آثار در ذیل گونه‌های پیش‌گفته همواره اهالی نظر را به خود مشغول داشته «مسئله‌مند» کرده‌اند. نخست آثاری که مراتب ضعیف مولفه‌ها را در خود جای داده یا از مولفه‌های دو گونه معارض به‌صورت توامان استفاده کرده‌اند و دیگر، آثاری که با ظرافت هنری تلاش داشته‌اند مولفه‌ها را به لایه‌های پنهانی و زیرین متن منتقل کرده و تشخیص گونه اثر را برای مخاطبان به مقوله‌ای چالش‌برانگیز بدل کنند. «اثریا» را باید از نوع نخست این آثار ارزیابی کرد. داستان بلندی که به‌صورت توامان مولفه‌های مشترک ادبیات داستانی متعهد به ارزش‌های دفاع مقدس و مدافعان حرم و برخی مولفه‌های ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس را در خود جای داده است.

مولفه‌های ادبیات مقاومت در «اثریا»
۱- اثریا داستان موقعیت «شکست» یا «فرار» نیست، بلکه داستان «محاصره» است. داستانی که با پیروزی نظامیان ایرانی در مقابل تکفیری‌ها به پایان می‌رسد.

۲- شخصیت اصلی اثریا به «جبر» به جبهه جنگ نرفته و از آن فراری نیست، بلکه به «انتخاب» خود به جنگ رفته و پس از بازگشت از جبهه نبرد، بار دیگر به آن بازمی‌گردد.

۳- شخصیت اصلی اثریا بهانه‌ای برای مقاومت و جنگ دارد که مهمترین یا اصلی‌ترین آن حفظ «ناموس» و «خانواده» است در مقابل دشمنی که اگر رها شود به این ارزش‌ها دست‌درازی خواهد کرد.

۴- شخصیت اصلی در اثریا برای لحظاتی-ولو اندک- به ارزش‌های دینی و باورهای معنوی متوجه می‌شود.

۵- شخصیت اصلی در اثریا و دیگر شخصیت‌های حاضر در طول نبرد با تکفیری‌ها رنج‌های زیادی را بر جان خریده و برای نجات همرزمان خود «ایثار» می‌کنند.

مولفه‌های ادبیات داستانی سیاه در «اثریا»
اما آنچه پیش از این آمد تنها مولفه‌های موجود در اثریا نیست. حال چه این اثر، از جریان ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس یا جریان ادبیات داستانی ضد جنگ در جهان تاثیر پذیرفته باشد، چه نتیجه مستقیم تجربه جنگ در سوریه باشد، مولفه‌ها و نشانه‌های شناخته‌شده‌ای از ادبیات سیاه دفاع مقدس را در خود بازتاب داده، نمایشی می‌کند.

۱- ملاک مجربی که معمولا در تشخیص ادبیات متعهد به ارزش‌ها از ادبیات «دیگری-غیر» به‌کار می‌رود، تغییر «اعلام» است. فرض کنید نام اشخاص و مکان وقوع داستان تغییر کند. چه نشانه‌ای از اختصاص افراد به جبهه «حق-مدافعان حرم» باقی می‌ماند؟ هویتی که از قبل رفتار آنها به نمایش گذاشته می‌شود تا چه میزان معرف هویت ایرانی-اسلامی آنها است؟ درباره اثریا نتایج کاربست این روش به نفع ادبیات هویت‌زدا است.

۲- «انگیزه» یا «قصد» سرباز یا رزمنده در شرکت در جنگ جزو مولفه‌های مهم و متمایزساز در گونه‌های پیش‌گفته است. در ادبیات سیاه یا این انگیزه در سرباز -برای خود سرباز یا خواننده- مشخص نیست یا اساسا انگیزه اهمیت چندانی ندارد. یا شخصیت در انگیزه خود مردد یا مجبور است یا انگیزه‌های مادی در میان است و یا به انگیزه‌های حداقلی بسنده شده است. شخصیت اثریا بر جهل خود نسبت به انگیزه‌های حضور در جنگ تصریح می‌ورزد. در پایان نیز این انگیزه‌ها را صرفا «حمایت از خانواده» اعلام می‌کند، درحالی‌که دفاع مقدس و جریان مدافعان حرم، حرکتی دینی و براساس ارزش‌های دینی بوده است. طبعا عیار عمل و ارزشمندی آن با «نیت» و «انگیزه» شخصیت در ارتکاب به آن قابل توزین است.

۳- نحوه جنگ در اثریا نشانی از آداب جنگ اسلامی و رفتار مومنانه ندارد. اگر تکفیری‌ها سر رزمنده ایرانی را بریده و بر چوب می‌زنند، رزمندگان ایرانی نیز با ریختن مواد سوختی بر روی اسیران تکفیری و شکیک گلوله منور آن‌ها را زنده زنده در آتش می‌سوزانند. ارتکاب حرام در جنگ و پا گذاشتن بر قواعد فقهی و عدم التزام به آنها از نشانه‌های ادبیات سیاه و ادبیات ضد جنگ در جهان است. این رویکرد اساسا جایی برای رفتارهای انسانی با دشمن باقی نمی‌گذارند، چه رسد به رفتار دینی.

۴- لمپنیسم و هرزه‌گویی و هرزه‌شنوی ازجمله خصوصیاتی است که در «اثریا» بسیار چشمگیر است. راوی خود را انسان خوبی نمی‌داند، اما روایت داستان انباشته از «بدگویی» و «ناسزا»ی شخصیت‌ها به یکدیگر، تشبیه افراد به حیوانات و استهزاء و شوخی‌های زننده است. سلوک و سبک گفتاری و رفتاری مومنانه در این فرازها دیده نمی‌شود. لذا این سئوال پدید می‌آید که واقعا این سربازها از چه بطن تربیتی و دینی و اخلاقی به میدان جنگ آمده‌اند؟ آیا این شخصیت‌های بی‌مبالات می‌توانند حامل ارزش‌های دینی باشند و از آن دفاع کنند؟

۵- عریان‌نویسی و آشکارسازی خشونت جنگ در ضمن توصیف‌های داستانی راهکار مشترک ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس است. این خصوصیت برخی از این داستانها را به نگاه ناتورالیست‌ها نزدیک می‌کند. تأکید بر خشونت مفرط به‌عنوان مقوله‌ای زشت و جان‌کاه در این آثار بیش از آنکه درصدد بیان واقعیت باشد، تلاشی برای ایجاد نفرت و بیزاری از جنگ در مخاطب است.

۶- جداافتادگی از تاریخ و سنن شیعی و دینی. تردیدی در این نیست که دفاع مقدس و ادامه این فرهنگ در بحث مدافعان حرم با الگوگیری از قیام ابی عبدالله الحسین علیه‌السلام ممزوج بوده است. توجه و توسل و استمداد از این ذوات مقدسه موجب شد تا هر گروهی در دفاع مقدس عمل و رفتار شخصیتی در واقعه کربلا را الگوی خود قرار دهد. «اثریا» پشتوانه تاریخی و سنتی ندارد. نه در آن «دفاع مقدس» و شخصیت‌های آن الگوی مبارزه‌اند و نه ارجاعی به تاریخ می‌شود و نه حتی اصراری بر مناسک دینی به‌عنوان پیوند‌دهنده رزمنده با معتقدات در آن دیده می‌شود.

۷- قهرمان‌زدایی از دیگر مولفه‌های مشترک ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس است. برخی نویسندگان داستان‌های سیاه دفاع مقدس با این نگاه که اساسا دفاع مقدس قهرمان نداشته است یا اگر قهرمانی هم داشته است آن‌ها مربوط به دوره خود بوده‌اند تلاشی وافر برای «زمینی» کردن شخصیت‌ها داشتند. مشخص مراد از زمینی کردن «پایمال کردن» فرازهای قدسی و شخصیت‌های قدسی دفاع مقدس بود. ازجمله راهکارهای این هدف انتخاب شخصیت‌ها از میان انسان‌های شکاک و مردد بود. ادعای این جریان مقابله با «دور از دسترس شدن» شخصیت‌ها در برخی آثار متعهد دفاع مقدس بود. اما در نقطه مقابل نمودهای بارز قدسانیت از شخصیت‌ها زدوده شد و شخصیت‌ها به اعماق تاریکی هدایت شدند. در اثریا نیز شخصیت راوی خود با اذعان به اینکه آدم خوبی نبوده است، عملا این را قبول دارد.

۸- مرگ و جایگزینی آن با شهادت، مولفه دیگر ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس است. در ادبیات متعهد مرگی برای رزمنده وجود ندارد، همانطور که شکستی وجود ندارد. آنچه هست «احدی الحسنیین» است. اما حضور مرگ و سایه‌افکنی ان بر فضای داستان و ذهن و ضمیر شخصیت کاملا آشکار است. در اثریا یکی از مضامین غالب «حفظ جان» است. راوی بارها می‌گوید که می‌خواهد «زنده بماند» در پاسخ اینکه چرا می‌خواهد زنده بماند، می‌گوید چون شب عید است و خبر مرگ او می‌تواند خاطره بدی برای خانواده ایجاد کند. در این رویکرد شهادت یک نقطه ایده‌ال و فوزعظیم نیست. بلکه شخصیت می‌جنگد تا زنده بماند. به تعبیری برای زنده ماندن می‌جنگد.

۹- جدایی رزمنده از جامعه یکی دیگر از مضامین حاکم بر ادبیات داستانی سیاه است. به تقلید از ادبیات داستانی و سینمای ضد جنگ غرب، جنگ سربازان را به «کهنه سربازان»ی تبدیل می‌کند که دیگر جایی در جامعه ندارند. نه جامعه آنها را می‌فهمد و در خود می‌پذیرد و به آنها احترام می‌گذارد نه آنها جامعه را درک می‌کنند. لذا پس از بازگشت از جنگ به عناصری زاید و مزاحم تبدیل می‌شوند. لذا یا به شخصیت‌های روان‌پریش تبدیل شده یا مجبور می‌شوند خود را بار دیگر به میدان جنگ تبعید کنند یا ناچار به خودکشی می‌شوند. آنچه بر سر شخصیت «اثریا» می‌آید نیز دقیقا همین است. او جایی در جامعه پشت جبهه ندارد و بار دیگر به جنگ باز می‌گردد.

۱۰- فراموشی از دیگر مضامین حاکم بر ادبیات داستانی سیاه است. کسانی که در جنگ بوده‌اند چندان تمایلی برای مرور خاطرات خود ندارند و از آن لذت نمی‌برند، زیرا جنگ چیزی برای افتخار ندارد. بلکه سرشار از حرمان و رنج است.

۱۱- سقوط اخلاقی سربازان جنگ و بروز رفتارهای غیرمنطقی از آن‌ها از دیگر مولفه‌های ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس است. سربازان بازگشته از جنگ چون پشت جبهه را درک نمی‌کنند، دست به شورش و اعتراض می‌زنند، رفتارهای غیرمعقول و خشنی -که تنها در منطق جنگ قابل قبول است- از خود بروز می‌دهند. در «اثریا» نیز گروه ایرانیات در هتلی که محل اقامت آنها است به انسان‌های بی‌منطقی بدل شده‌اند که می‌خواهند با زور خود را به جامعه تحمیل کنند.

۱۲- در آثار داستانی سیاه دفاع مقدس «جنگ» مقوله‌ای منفور است. جنگ همانند «اکل میته» است که هیچ نشاط و لذتی را در خود ندارد. برخلاف نگاه دینی به جهاد فی سبیل‌الله که دری از درهای بهشت تلقی می‌شود. تعبیر «جنگ لعنتی» فشرده گویایی است که سیاه‌نویسان آن را بارها تکرار کرده‌اند. در ادبیات سیاه تفاوتی میان «دفاع مقدس» و «جهاد فی سبیل‌الله» با «جنگ» نیست و همواره بر طبل «زشتی» جنگ کوبیده می‌شود.

۱۳- شخصیت‌های ادبیات داستانی سیاه، نوعا از تیپ‌هایی انتخاب می‌شوند که فاقد «درک بالای سیاسی» یا «معرفت عمیق دینی» اند. شخصیت‌های ادبیات سیاه یا افراد روشنفکر متزلزل نسبی اندیش‌اند یا افرادی که اساسا نه تحلیل سیاسی و اجتماعی درستی دارند، نه دشمن خود را به‌خوبی می‌شناسند نه بُن‌مایه‌های معارفی و دینی قوی‌ای دارند. بنابراین به راحتی در معرض «شک»‌ های نظری و «تردید» های عملی‌اند.

۱۴- در ادبیات داستانی سیاه، ارتباط با عالم غیب، «شهود»، «رویای صادقه»، «امداد غیبی» دیده نمی‌شود. در اثریا، گرچه راوی در لحظات اخر شلیک گلوله ضد تانک برای انهدام انتحاری تکفیری‌ها آیه «و ما رمیت اذ رمیت« را زیر لب می‌گوید اما اندکی بعد در اینکه چه عاملی -شانس یا دیگر عوامل- دخیل دراین واقعه بوده‌اند، تردید می‌کند.

۱۵- در ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس، پشت جبهه و آنچه در میان بستگان و اطرافیان رزمندگان و شهدا می‌گذرد نیز مشحون از «ترس» و «تردید» است. در این داستان‌ها شخصیت‌های زینب‌گونه و مادران و زنان مقاوم حضور ندارند، بلکه تلخی و ترس مدامی شخصیت‌های پشت جبهه را در برگرفته است. آنچه در اثریا می‌بینیم نیز اینگونه است. پدر رزمنده جوانی که به منطقه آمده پشت جبهه را به‌هم ریخته و خواهان بازگشت فرزندش است. راوی نیز می‌داند که اگر شهید شود، خاطره بدی برای خانواده‌اش بر جای خواهد گذاشت.

اما همه آنچه آمد، مروری کوتاه بر برخی مولفه‌های حاکم بر محتوای «اثریا» بود. می‌توان به لحاظ فرمی نیز به بایسته‌های فرمی اثری که به‌عنوان «برگزیده» معرفی می‌شود، توجه کرد. آنچه به اجمال در این بخش یاد گفته شد، ساختار «خاطره‌گون» این داستان بلند است. علاوه بر آنکه حدودا چهار فصل پایانی این داستان در حقیقت بیانیه‌ای مستقیم‌گو برای اعلام مواضع صریح نویسنده است و اساسا خط داستانی مشخص و قابل‌قبولی ندارد.

آنچه آمد، به‌نظر می‌رسد می‌تواند «نگرانی» هایی را درباره انتخاب‌ها در جشنواره‌ای نوظهور ایجاد کند و البته دغدغه‌ای در متولیان جشنواره شهید گرامی سردار همدانی تا از کنار انتخاب‌ها به آسانی عبور نکنند و راه‌های به خطا رفته را اصلاح نمایند.