تفاوت پیشرفت اسلامی با غربی

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از رسا،‌ حجت‌الاسلام سیدحسین میرمعزی رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه در گفت‌وگویی به تفاوت پیشرفت اسلامی با غربی پرداخته است که متن گفت‌و‌گو در ادامه از منظرتان عبور خواهد کرد:

اگر موافق باشید بحث را از تعریف مفهوم پیشرفت آغاز نمائیم؟

پیشرفت بدون قید اسلامی به معنای عام، یعنی فرآیند حرکت از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب یا حرکت به جلو میباشد. حال هر مقوله ای چه متعلقش پیشرفت انسان یا پیشرفت در یک رشته یا در یک جامعه باشد را شامل می شود. به هر حال وقتی در مسائل اجتماعی، آن را بررسی می کنیم در یک معنای عامش فرایند حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب است. این یک تعریف عامی است که مورد قبول همه مکاتب می باشد. منتهی تفاوت مکتبها و بینشها در ترسیم وضعیت مطلوب و در چگونگی حرکت از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب است، البته خود وضعیت مطلوب هم فرق می کند، آسیب شناسی وضعیت موجود هم با یکدیگر تفاوت پیدا می کند. بنابراین ارزشها و بینشها در هر سه بخش تأثیر می گذارد؛ هم در ترسیم وضعیت مطلوب، هم در آسیب شناسی وضعیت موجود و هم درکیفیت حرکت از وضعیت موجود به مطلوب.

وقتی که بخواهیم از مفهوم پیشرفت اسلامی صحبت و آنرا از دید مبانی ارزشی و بینشی اسلام در چارچوب حقوق و فقه اسلامی ترسیم کنیم قطعاً تعریف ما فرق خواهد داشت، یعنی وضعیت مطلوبی را که در نظر می گیریم یا شناخت هستها و یا راهبردهای تغییر وضعیت موجود به مطلوب با گونه های دیگر پیشرفت متمایز خواهد بود. اگر بخواهیم پیشرفت اسلامی را در یک جمله خلاصه ارائه بدهیم عبارت خواهد بود از فرآیند حرکت از وضعیت موجود جامعه به وضعیت مطلوب اسلامی مبتنی بر مبانی بینشی و ارزشی در چارچوب فقه و اخلاق اسلامی.

جنابعالی مؤلفه‌های پیشرفت در یک جامعه اسلامی را چه چیزی می‌دانید و تفاوت‌ها و شباهت‌های مفهوم پیشرفت مدرن و تلقی متداول غربی از آن‌ را با اسلام در چه می‌بینید؟

اگر بخواهیم در پیشرفت اسلامی ریز و وارد عرصه ها نشویم مانند پیشرفت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… و بخواهیم با یک نگاه کلان به مقوله پیشرفت اسلامی در مقابل توسعه غربی نگاه کنیم چند تفاوت اساسی بین این دو مشاهده می کنیم: یک تفاوت اساسی در بحث معنویت است. در پیشرفت اسلامی معنویت هم پیشرفت پیدا می کند و در ابعاد معنوی نیز جلو می رویم ولی در پیشرفت غربی به این مقوله پرداخته نشده است.

ما در جهان بینی اسلامی معتقد هستیم که یک عالمی بنام عالم غیب وجود دارد که مدبر عالم ماده است. این عالم غیب یعنی عالم مجردات که غایب از حواس است. این عالم مجردات مدبر و تأثیرگذار در عالم ماده است. در این چارچوب، معنویت به نوعی ایمان به عالم غیب، خدا و ملائکه مدبر این عالم می باشد. با این نگاه ما، با دو جنبه، وارد بحثهای توسعه می شویم: یک جنبه از این جهت است که وضعیت مطلوب یک وضعیت مادی صرف نیست یعنی ما دنبال این نیستم که انسانها فقط رفاه مادی داشته باشند بلکه ما دنبال رشد معنوی انسانها نیز هستیم، یعنی اینکه آنها ایمانشان نسبت به عالم غیب تقویت شود. تأثیر دوم این است که این عالم مجرد در فعل و انفعالات و تحقق پدیده های این جهان مؤثر است. شما وقتی می خواهید پدیده فقر را فرض کنید از این جامعه محو کنید و به سمت رفاه حرکت کنید عوامل فقرزدائی مختص به عوامل مادی نیستند بلکه یک سری عوامل مجرد هم در کار هستند. نتیجه اش این می شود که ما در سیاستگذاریها و برنامه ریزی ها، عوامل مجرد این عالم را هم باید در نظر بگیریم که در بحث روش می توان به آن پرداخت. بنابراین یکی از ویژگیهای اساسی پیشرفت اسلامی این است که هم در علل و عوامل و هم در وضعیت، آمیخته با معنویت است.

ویژگی اساسی دیگری که تفاوت ما را با غرب نشان می دهد بحث عدالت است. ما عدالت را در هدف، اول قرار می دهیم یعنی در مقایسه با رشد رفاه و رشد ثروت، عدالت را هدف برتر می دانیم و رشد را هدف دوم و مقدماتی و برای عدالت می خواهیم، البته ممکن است برخی بگویند اگر تزاحمی بین رشد و عدالت اتفاق بی افتد چه باید کرد، پاسخش این است که در اسلام نهادهایی وجود دارند که موجب می شوند تا رشد و عدالت همسو بشوند. به هرحال اگر در یک مکان یا زمانی در اثر یک عامل خارجی بین رشد و عدالت تزاحمی به وجود بیاید، عدالت تعطیل خواهد شد. هر چند باید توجه نمائیم که رشد هدف مقدماتی است، لذا ما در اولویت بندی اهداف، با غرب تفاوت داریم.

یکی دیگر از اختلافات ما با غرب در خصوص عدالت، این است که ما عدالت را به معنای رفع فقر و توزیع درآمدها براساس یک سری از شاخصه ای معطوف به توزیع متناسب درآمد و ثروت جامعه می دانیم ولی آنها عدالت را به این معنا نمی دانند، البته مصادیق مختلفی در غرب وجود دارد ولی بحث ما بیشتر ناظر بر مکتب مسلط یعنی همان مکتب سرمایه داری است. در بحث توسعه غربی، جریان اصلی علم و دانش مربوط به مکتب سرمایه داری، رشد را هدف نخست اعلام کرده اند که باید برای آن برنامه ریزی کرد. آنها می گویند عدالت خود به خود ایجاد می شود و یا با ابزارهایی مثل مالیات و غیره بعدها باید ایجاد کرد. ولی ما می گوییم هدف اول ما عدالت است و باید برایش برنامه ریزی کرد و استراتژی رشدی که در تقابل و تضاد با عدالت باشد را رشد اسلامی نمی دانیم. این یکی از مباحث خیلی مهم است.

در اندیشه اسلامی در برخی موارد شاخص‌هایی می‌بینیم که با شاخص‌های غربی هم‌پوشانی داشته و با آنها تفاوتی ندارند چه در شاخص‌های خرد و چه شاخص‌های کلان. در این خصوص نظر شما چیست، چه تفاوت‌های بارز دیگری بین شاخص‌های مورد نظر ما و آنها وجود دارد؟

ما حتی در مسئله رشد و رشد تولید و مفهوم و ویژگی های رشد تولید با آنها متفاوت هستیم. شما در غرب رشد تولید را رشد کالا و خدمات می بینید. اما کدام دسته از کالا و خدمات؟ آیا کالا و خدماتی که ثروتمندان مصرف می کنند یا کالا و خدماتی که نیاز قشر متوسط و فقیر جامعه است؟اینها اصلاً به این بحث توجهی نمی کنند چرا؟ چون برای آنها عدالت مهم نیست. وقتی رشد را در نظر می گیرند می گویند رشد کالا و خدماتی که جامعه تقاضا می کند. جامعه چه چیزی را تقاضا می کند؟در واقع تقاضا برای کسی است که پول دارد، بنابراین نوع کالا و خدماتی که باید در بازار تولید شود را آنهایی تعیین خواهند کرد که پول در دستشان باشد. بدین ترتیب کلیه کالاها لوکس، تجملی و مورد نیاز ثروتمندان و خیلی ویژه است و میزان رشد را بر همین اساس محاسبه می کنند. در حالی که در همین بحث که کدام رشد هدف است ما با آنها فرق داریم. ما می گوئیم رشد یعنی تولید کالا و خدمات موردنیاز اکثریت جامعه و این رشد مد نظر است، حتی در نوع کالاها و خدمات، ما بعضی از کالاها را حرام و تولید آنها را جایز نمی دانیم، یعنی حتی در بخشهای مادی قضیه هم که در بخش رشد تبلور پیدا می کند، ما با آنها موافق نیستیم. در کیفیت ایجاد این رشد هم ما قوانینی داریم که در یک سری چارچوبها باید حرکت کنیم و این خیلی متفاوت است با چارچوبهای و قوانینی که در غرب وجود دارد.

متأسفانه در ارزیابی‌ها همین شاخصهای رایج غربی مبنای بررسی و قضاوت است و در مقام مقایسه به شاخصهای مرسوم توجه داریم. شاخصهای مشهور توسعه انسانی که چند تا گزینه هم بیشتر ندارد مثل امید به زندگی و … در حالی که باید واقعاً همین شاخصهای رشد اقتصادی مبنای بررسی و ارزیابیها باشد و تحقق این امر به نظر می آید که چندان مشکل نیست.

من وارد بحث شاخص‌ها نشده ام چون در مورد بحث ویژگیها، دیدگاه، اهداف توسعه و پیشرفت صحبت کردم که عدالت، امنیت، رشد و معنویت است، ولی شاخصها به اصطلاح یک کمیتهایی هستند که تعریف می شوند و برای اینکه ما بتوانیم تشخیص بدهیم که چقدر به اهداف خودمان نزدیکتر شده ایم از آنها بهره می گیریم مثلاً شاخص رشد، نرخ رشد تولید ملی است یا رشد سرانه، نرخ رشد تولید ملی تقسیم بر جمعیت است. قطعاً وقتی ما تفسیرمان از رشد و عدالت فرق می کند نمی توانیم به صورت کامل بگوئیم شاخصهای ما با آنها متباین است و یک سری تفاوتها در شاخصها ایجاد می شود، البته روی این بحث کم کار شده که اگر ما عدالت را به مفهوم اسلامی آن تفسیر کردیم مثلاً شاخصهای ما با شاخصهای غربیها در رابطه با عدالت چقدر تفاوت پیدا می کند؟ در این خصوص کار زیادی صورت نگرفته است، در رابطه با رشد و مفاهیم دیگر هم وضع به همین صورت است. به هرحال می شود این را حدس زد و اطمینان داشت که وقتی ما رشد را این طور تفسیر می کنیم باید در شاخصهای سنجش رشد هم تعدیلهایی صورت گیرد و یا وقتی عدالت را این طور تعریف می کنیم در شاخص عدالت نیز باید جرح و تعدیلی صورت گیرد.

اگر صلاح می‌دانید به بحث سابقه متدولوژی نظریه‌پردازی یا روش نظریه‌پردازی در مورد پیشرفت یا روش رسیدن به پیشرفت بپردازیم؟

من بیشتر در مورد روش نظریه‌پردازی پیشرفت صحبت می‌کنم. ما در روش تفاوت کلانی با غربی‌ها داریم و آن هم به برخی ریشه های علم دینی و یا علم اسلامی برمی گردد. چون به هر حال وقتی که می خواهیم نظریه پردازی کنیم و روش نظریه پردازی داریم در حقیقت در چارچوب یک کنش صحبت می کنیم. در یک جلسه ای راجع به این موضوع که خدمت مقام معظم رهبری(مدظله العالی) رسیدیم مقاله من این بود که بحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و بحث اسلامی سازی علوم انسانی دو روی یک سکه و دو بخش بسیار مرتبط با هم هستند. به هر حال فرق ما با کسانی که درباره توسعه غربی نظریه پردازی می کنند این است که ما یک بخشی از این مطالب را از نقل می گیریم و تنها بحث عقل و تجربه نیست و بسیاری از مباحث را باید با عقل و نقل پیش ببریم.

در بحث جایگاه عقل و نقل ما تجربه را هم عقل تجربی می دانیم و در کنار عقل نمی بینیم. برخی مثل استاد جوادی آملی حتی عقل و نقل را جدا از هم نمی بیند و می گویند عقل درون دایره هندسه معرفت دینی است. در اینجا ما با این بحث کاری نداریم و می خواهیم از روش علوم انسانی و روش نظریه پردازی صحبت کنیم. اکنون می خواهیم در رابطه با پیشرفت، نظریه پردازی کنیم و ببینیم عقل و نقل هر یک چه سهمی دارند؟ اینکه آیا عقل داخل دایره معرفت دینی هست از جهت علم فلسفه یا کلام دینی مهم است. آنجا شبه های به وجود آمده که باید به آن جواب داده شود، اما از جهت نگرش نظریه پردازی در الگوی اسلامی علمی پیشرفت، سؤال این است، حال که می خواهم درباره الگوی پیشرفت نظریه پردازی کنم، سهم عقل و نقل در این نظریه چقدر است؟ و چه مقدار برهان و استدلال بیارم؟ از برهان عقلی یا از عقل تجربی چقدر استمداد بگیرم؟ چه مقداری از نقل به روش اجتهاد استمداد بطلبم؟ این بحث، بحث بسیار مهمی است.

به هرحال این جهت، در نظریه پردازی توسعه غربی نیست. نقل چگونه وارد جریان می شود، یعنی جایگاه نقل در نظریه پردازی چیست؟ من یک استنباطی دارم. اگر معتقد شدیم که انسان، جهان و جامعه دارای دو بعدی مجرد و مادی هستند که براساس جهان بینی اسلامی درست هم است، در این صورت این سؤال پیش می آید که آیا عوامل مجرد پدیده های مادی و انسانی با عقل قابل دریافت هستند؟ و یا با عقل به آن می توان رسید؟ بنابراین ما می توانیم با استدلال خیلی کوتاه یک جایگاه برای نقل در نظر بگیریم که جایگاه اول آن نیز است، یعنی وقتی سراغ نقل می رویم که می خواهیم بدانیم خارج از فضای مادی چه خبر است؟ علل، عوامل، تأثیر و تأثراتی که در رابطه با مقوله پیشرفت در آنجا وجود دارد چیست؟ البته نقل در رابطه با مباحث عقلی هم مؤثر است آنجایی که اگر انسان می خواست با عقل خودش به آن برسد باید هزینه هایی را تاریخ بشریت متقبل و متحمل می شد تا به حقیقتی دست یابد. آنجا هم از باب لطف خداوند متعال، انبیاء، پیامبران و ائمه اطهار(ع) را مؤظف نمودند تا این قسمت را هم به اطلاع بشر برسانند.

ما می توانیم بگوئیم جایگاه نقل روشن و مشخص است. جایگاه نقل، عوامل و ابعاد مجرد مقوله پیشرفت است، یعنی ابعادی را که عقل به سختی و در زمان طویلی به آن دست پیدا می کند. اینجا جایگاه نقل است و البته قسمت اول مربوط به عالم مجرد و عقل را هم در آنجا راهی نیست که اصلاً بحث تعارض بین عقل و نقل هم پیش نمی آید. در جایگاه غیر از این جایگاه ممکن است نقل نه به صورت یک وظیفه بلکه به صورت یک ارشاد از طرف ائمه اطهار(ع) در مسائل مادی وارد شده باشد که سبب تعارضی بین عقل و نقل شود که باید اینها را برطرف کرد. اما اصل بحث را هم حضرت آیت ا… جوادی آملی در بحث تعارص عقل و نقل در کتاب معرفت دینی خود بحث کردند.

اما من از این بحث این نتیجه را می گیرم که روش نظریه پردازی در الگوی پیشرفت این است که باید ابتدا تمام احادیث و آیات نازل به مقوله ای که می خواهیم راجع به آن نظریه پردازی کنیم را مورد کنکاش و مطالعه قرار دهیم و آنرا بفهمیم و بعد در چارچوب این نقل وارد بحثهای عقلی شویم. در رشته اقتصاد، کلا ًنقل از طریق سنتهای الهی وارد شده است؛ یعنی اگر خواستیم وضعیت مطلوب را ترسیم و کلیه شاخصهای اصلی آن را در ابعاد مادی و معنوی بشناسیم نمی توانیم با عقل همه ابعاد آنرا به دست بیاوریم و حتماً باید به نقل مراجعه نمائیم. آسیب شناسی وضعیت موجود با توجه به وضعیت مطلوب یک بحث عقلی است، ممکن است که در اصول روشی آسیب شناسی چیزهایی در نقل داشته باشیم ولی اصل و اساسش عقلی است. وقتی که می خواهند به آسیب شناسی وضعیت موجود و فاصله آن با وضعیت مطلوب بپردازند متدولوژی روشنی وجود دارد و آن هم شاخص سازی و برآورد شاخصها در جامعه موجود و مطلوب و تشخیص تفاوتهای آنها با یکدیگر می باشد.

البته ممکن است بگوئیم که معنویت را به عنوان یکی از ویژگیها چگونه شاخص سازی کنیم، این هم مشکلی ندارد برای شاخص ساختن به اصطلاح مفاهیم ارزشی و معنوی غیرمادی یک متدولوژی روشنی وجود دارد. به این صورت که جلوه های مادی و کمّی آنرا شاخص سازی و برآورد می کنند. بحث بسیار مهم دیگر، بحث راهبردهاست، یعنی حرکت از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب در قالب سنتهای الهی. در مباحث اقتصادی و کلاً مباحث پیشرفت و همه سنتهای کلی و کلان این آیه وجود دارد که می فرماید: «ولو أنّ أهل القری آمنوا و اتقوالفتحنا علیهم برکات من السماء» در حقیقت این سنت، سنت عام الهی است؛ «ایمان و تقوا». حال ظل این سنت ایمان و تقوی است که برکات الهی نازل می شود.

این برکات مادی و معنوی که مفسرین گفته اند درحقیقت مایه پیشرفت حقیقی است و ما به آن اعتقاد داریم. مثلاً در روایات ما گفته شده است که دروغ گفتن چه تأثیری در دنیای آدم (پیشرفت دنیای آدم) دارد، حتی پیشرفت مادی جلو پیشرفت آدم و یا رزق را از آدم می گیرد یا فرض کنید توسل یا توکل یا حتی زیارت عاشورا چه تأتیری در پیشرفت دارد، البته کار و تلاش تدبیر هم جای خودش را دارد، یعنی همه اینها به صورت سنتهای الهی وجود دارند. بنابراین اگر بخواهم در یک جمله روش نظریه پردازی را بیان کنم، باید بگویم نظریه پردازی در چارچوب سنتهای الهی می باشد یعنی ما باید در بحث نظریه پیشرفت در چارچوب سنتهای الهی نظریه پردازی کنیم. در حالی که در توسعه غربی به این مسئله هیچ توجهی نشده است.

بحث آخر این است که چه گام‌هایی برای نظریه‌پردازی با همان معنایی که فرمودید برداشته شده و چه گام‌هایی را باید برداریم؟

ابتدا باید بدانیم وضعیت مطلوب ما در صحنهی دانش نظریه پردازی در باب پیشرفت چیست و وضعیت موجود چگونه است و چه گامهایی باید برداریم تا به آن حالت مطلوب برسیم؟ وضعیت مطلوب ما این است که از طریق استخراج تمام مباحث و مبانی و ارزشها به محصول آن یعنی روش نظریه پردازی در ترسیم جامعه مطلوب و آسیب شناسی وضعیت موجود و راهبردها دست پیدا کنیم. وضعیت مطلوب این است که بر اساس روش مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی استخراج و انسانها و دانشمندانی که مسلط به مبانی اسلامی و فضای دانش روز هستند با استفاده از این روش دست به نظریه پردازی و تولید فکر بزنند تا جایی که اینها متراکم شود و به یک وفاق در میان دانشمندان درباره الگوی پیشرفت اسلامی برسیم. این وضعیت مطلوب است.

آنچه از نظر دانش پیشرفت در وضعیت موجود داریم مبانی است. ما مبانی انسان شناسانه، هستی شناسانه و معرفت شناسانه اسلام را داریم و کاری را که باید انجام دهیم تولید روش قابلدفاع در نظریه پردازی در رابطه با نظریه پیشرفت است. در مورد روش یک بحثی وجود دارد که گفته می شود که اگر بخواهید براساس مبانی در یک جامعه مشکلی را حل کنید حرکتی از آسمان به زمین است، یعنی اگر بخواهید از آسمان حرکت و مشکلی از زندگی بشر را حل کنید که بینید پیشرفت به چه صورت است فایده ندارد. این فاصله یک فاصله نظری است یعنی ما باید راه حرکت به سمت حل مسائل را پیدا کنیم که در این بحث ایدهها و حرفهایی بیان شده است، ولی اینکه این موضوع تبدیل به یک دانش روشمند مورد وفاق علمی شده باشد چنین نیست.

وضعیت مطلوب انسان و جامعه اسلامی را تا حدی که روایات ما بیان کرده اند و مبتنی بر استفاده از عقل در کنار روایات به نحو خوب انجام داده ایم. مشکل ما در نظریه در پیدا کردن، مستدل و منقح نمودن یک روشی است که مبتنی بر آن بتوانیم از این مبانی حرکت کنیم و راه های تغییر جامعه را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب پیدا کنیم. این نظریه پردازی از جهت دانشی کم صورت گرفته است.

حال، دانشمندان ما اکنون در چه وضعیتی هستند؟ خیل عظیم دانشمندان ما در دانشگاهها آن دانشی که به دست آوردند و تدریس کردند و به مقام دانشیاری و استادی در این زمینه رسیدند همان دانش غربی است. نمی گوییم این بی فایده است، منتهی باید به این دانش تسلط بر مبانی و ارزشهای اسلامی و آموزه ها، اخلاق و حقوق اسلامی ضمیمه شود. بنابراین یک طرف دانشگاههایی هستند که دانش غرب را خوب فرا گرفتند ولی از دانش اسلامی بهره ای ندارند یا کم بهره اند. به ایمان آنها کاری نداریم از قضا آدمهای مؤمن، از فرزندان انقلاب و مربوط به دورهی معاصر ما هستند. ما بحث دانشی می کنیم و با شخصیت افراد کاری نداریم. بحث میزان دانش آنها برای توان نظریه پردازی است. این یک طرف قضیه است اما از این طرف هم روحانیونی داریم که مسلط بر مباحث دینی هستند ولی آشنائی کافی با مباحث روز و راهبردی ندارند، البته این وسط ما یک تعداد روحانیونی را داریم که اینها دو رشته ای هستند هم در حوزه و هم در دانشگاه بوده اند و اینها یک تسلط نسبی بر مسئله دارند. لشکر ما بالفعل برای نظریه پردازیها در زمینه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، فعلاً لشکر کوچک و ناتوانی است. آن وقت آن استراتژی که باید قاعدتاً به کار ببندیم در این فضا این است که همه این توانها البته هر کدام در جای خود را به خدمت بگیریم و اگر قاطی کنیم به نتیجه نمی رسیم و این همان چیزی هست که مقام معظم رهبری تأکید دارند.

مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت چقدر توانسته است به این الگوی مطلوب نزدیک شود؟

مطلوب این است که دانشگاه و حوزه با تمام توان وارد این بحث بشوند و دغدغهی آنها، پرداختن به نظریه پردازی در رابطه با پیشرفت باشد و روند دانشهایی که مورد نیاز آنها هست را کسب کنند و بخوانند، این وضعیت مطلوب است. منتهی هر قشری در آن بخشی که مزیت دارد باید نقش آفرینی کند نه اینکه دانشگاهی بیاید نظریه اسلامی بدهد؛ یعنی بعضی از اساتید دانشگاه بدون اینکه توجه و تسلطی بر منابع اسلامی داشته باشند میآیند میگویند فلان نظریه، نظریهی اسلام است. شما از کجا احراز کردید این نظریه، اسلامی است؟ اگر یک آدمی که در رشته شما تخصص نداشت و چنین حرفی می زد به آن فرد می خندیدید، قاعدتاً نباید این طور باشد یا کسی که اطلاع از مباحث کاربردی و راهبردی ندارد ولی مسلط بر مبانی و ارزشهاست بخواهد در آن فضا اظهار نظر کند. خوب، ایشان در آن بخش تخصص ندارد که اظهار نظر کند. ما باید در واقع با یک دیالوگ و گفتمانی، این دو قشر را به هم پیوند بزنیم تا هم خلأهای علمی یکدیگر را جبران کنند هم از همدیگر برای این کمک بگیرند برای اینکه بتوانند به یک وفاق در نظریه سازی پیشرفت اسلامی ایرانی برسند.