مخاطرات ورود جریان ادبیات داستانی زرد به موضوع روایت تاریخی از زیست و زمانه معصومین (ص)
نوشتاری از جناب آقای دكتر احمد شاكری عضو هیأتعلمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه
پیدایش دوره جدید ادبیات داستانی معاصر پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ظهور گونه هایی همراه بود که اگر در تاریخ ادبیات داستانی معاصر ایران بی پیشینه اند. گونه هایی چون ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و ادبیات داستانی دفاع مقدس. ارتقای جایگاه ادبیات داستانی، ظهور نویسندگان جدیدی، وقوع تجربیات غنی و ارزشمند، تحول فرهنگی، معرفی کارکردهای جدید برای ادبیات داستانی، غایتمندی و تعهد ادبیات داستانی و ظهور ارزش ها و بنیان نهادن مبانی دینی در حوزه ادبیات داستانی همه و همه در تغییرات عمده و پیدایش گونه های جدید تاثیر گذار بوده اند.
اما در این میان سهم گونه های نوظهور در تاریخ چهل ساله گذشته یکسان نبوده است. می توان یکی از گونه های ادبیات داستانی در دوره جدید را متاثر از الهام گیری از تاریخ اسلام، دانست. در طول دهه های گذشته، همواره انگیزه ای جدی در طیفی از نویسندگان متعلق به جریان انقلاب اسلامی وجود داشته تا با گذر از حجاب زمان به ساحت معصومین و اولیای دین صلوات الله علیهم نزدیک شده و درباره این ذوات مقدسه داستان بنویسند. ضروت های منجر به شکل گیری این جریان بدین قرار است:
- پیچیدگی های زبانی و روایی تواریخ کهن و دست اول
- پراکندگی روایت ها در متون متنوع تاریخی
- اختلاف نقل ها و روایت ها در متون تاریخی خاصه در ارتباط با زیست معصومین صلوات الله علیهم
- بی بهره گی روایت های تاریخی از ظرفیت ها و ظرافت های روایت های داستانی در حس برانگیزی، باورپذیری، شخصیت پردازی و زبان تصویری
- نیاز جامعه به اشنایی با زیست و زمانه معصومین و فقر و فقد روایت های تاثیر گذار
- علاقه و اشتیاق مخاطبان علاقمند به معصومین در ایران و دیگر کشورها برای اشنایی با معصومین صلوات الله علیهم
- نفوذ ادبیات روشنفکری و وارداتی غربی و جایگزینی الگوهای بدلی و فرهنگ منحط غربی به جای معارف ناب اسلامی و شخصیت های برجسته ان
- معرفی حضرات معصومین، اشنایی مخاطبان با تاریخ اسلام و بیرون اوردن تجربه های ناب از حصار تاریخ.
ضرورت های پیش گفته در طول بیش از چهل سال گذشته و پس از پیروزی انقلاب اسلامی که زمینه شکل گیری جریان ادبیات داستانی متعهد را فراهم اورد، در مسیر ازمون و تجربه و در کشمکشهای نظری و تجربیات عملی فراز و فرودهایی داشته است. مسائلی از قبیل استنادات تاریخی و تفکیک روایت های تاریخی معتبر از نامعتبر، میزان و چگونگی نزدیک شدن راوی به شخصیت معصوم، رعایت و حفاظت از قول و فعل معصوم به عنوان حجت شرعی، عدم توانایی ورود نویسندگان داستان به ذهنیات و ضمیر و درونیات معصوم، امکان یا عدم امکان روایت داستان توسط دیدگاه اول شخص معصوم، نحوه مواجهه و روایت داستانی مقولات کلامی چون علم معصوم، امکان پردازش و حتی خلق شخصیت های مادون معصومین صلوات الله علیهم، ساده سازی و روان سازی روایت های مستند، محدوده و میزان استفاده از زبال حال -در مقابل زبان قال- در روایت های داستانی و مواردی از این دست موجب می شده تا نویسندگان با رعایت احتیاط کامل به این موضوع بنگرند و به خود اجازه شکستن خطوط قرمز تاریخی، فقهی و اعتقادی را ندهند. در بُعد نظری نیز بحث از “چیستی داستان تاریخی” و “مولفه های داستان معصومین” همواره یکی از دشوار ترین و پیچیده ترین موضوعات بوده که کمتر بدان پرداخته شده است. روشن است که این چالشها از سویی به مسایل نظری در حوزه فقه، کلام، اخلاق، تاریخ، روایت داستانی، رمان و از سوی دیگر به دشواره های عملی و مهارتی مرتبط است. این در حالی است که مسیر روایت های داستانی چه صورت های مکتوب در ادبیات داستانی و چه روایت های تصویری در مدیوم سینما نوعا تجربه محور بوده و مسایل نظری و جوانب علمی مضاف به داستان از سوی علومی چون فقه، اخلاق، کلام و تاریخ توسط اصحاب نظر در این رشته چندان توسعه نیافته و در وزان کار عملی پیش نرفته است. این عقب ماندگی علمی چه در سطح نظریه پردازی داستان تاریخی خاصه داستان معصومین و چه در سطح جریان نقد ادبی کاملا محسوس بوده و به مرتبه ای از انفعال انجامیده است. در نتیجه این کم کاری نوعی از سوی اهالی دانشگاه و حوزه و صاحب نظران علوم مرتبط با داستان تاریخی و داستان معصومین، نوعی عدم نظارت و رها شدگی در این حوزه دیده می شود. به نحوی که مشهورات شبه علمی غیر دقیق نوعا از سوی نویسندگان داستان دینی که خود صرفا نویسنده بوده و تخصصی در رشته های مرتبط و مضاف به داستان ندارند رواج یافته اند. رواج این گفته ها و ایدها ها بعضا به مسایل مضاعفی در حوزه روایت دینی انجامیده است.
اکنون و پس از گذشت چهار دهه از ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و با وجود تولید هزاران عنوان روایت داستانی در موضوعات مختلف، همچنان این احتیاط معقول در نوشتن از معصومین وجود دارد. طبعا پرداخت به موضوع معصومین در روایت های داستانی از کنشگران و نویسندگانی سر می زند که دغدغه های دینی داشته و عموما با نیت ابلاغ معارف معصومین به طبقه ای از ضعاف کتابخوان ها دست به تولید اثر می زنند. “جذابیت” تاریخ معصومین و “اهمیت” و “جایگاه” ان مانع از این نشده تا برخی نویسندگان نهایت تلاش و هنرخود را در بازافرینی زندگی و زمانه معصومین بکار بندند. “سید مهدی شجاعی” در اثار متعدد خود تلاش کرد تا با نثری شاعرانه، غنی و خیال برانگیز به ساحت قدس معصومین نزدیک شود و در شعر- داستانهای خود سبک جدیدی را معرفی کرد. محمد رضا سرشار با کوله باری از پژوهش و نقد ادبی، سالهای متمادی از عمر ادبی خود را صرف تولید روایتی از زندگی پیامبر اکرم در “انک ان یتیم نظر کرده” کرد. اثری که از نثری فاخر برخوردار است و با زاویه دید ترکیبی بیشترین احتیاط را در نزدیکی به ساحت قدس پیامبر بکار بسته است. ابراهیم حسن بیگی در “قدیس” با خلق شخصیت خیالی در دوران معاصر تلاش کرد از محدوده انچه در نهج البلاغه و کتابهای معتبر تاریخی درباره امیرالمومنین امده فراتر نرود و از خود چیزی بدان نیفزاید. مجید قیصری در “شماس شامی” با خلق راوی خیالی در جهان داستانی تاریخی تلاش کرد به زندگی و زیست سفیر روم در شام بپردازد تا با فاصله ای زیاد امام حسین علیه السلام و قیام ایشان را روایت کند. سلمان کدیور نیز در “پس از بیست سال” با خلق شخصیت خیالی تاریخی فاصله خود را با امیرالمومنین حفظ کرد. علی موذنی در “احضاریه” تلاش کرد با خلق موقعیت های مشابه، تقریبی میان زندگی حضرت زینب با شخصیتی امروزی برقرار کند. مظفر سالاری در رویای نیمه شب با خلق شخصیت های غیر معصوم و بعضا مخیل تلاش کرد از دایره شخصیت های معصوم فاصله بگیرد. انچه از برایند این تلاشها بر می اید، تلاشهایی که همچنان ادامه خواهد داشت، یافتن شیوه ها و تکنیک هایی است که با استفاده از ان هم بتوان زندگی معصومین و ائمه شیعه را روایت کرد و هم از سوی دیگر کوچکترین وهن و کذبی به این شخصیت های عالی مرتبه نسبت داده نشود. با این وجود تجربه های محقق در حوزه داستان معصومین همچنان محل تحلیل و تامل بوده و خالی از خطا و نقص نیست.
می توان میان حداقل پنج دسته از نویسندگان داستان تاریخی معصومین تمایز قایل شد
دسته نخست نویسندگان اثار داستانی هستند که به فراخور با عناصر داستان و ابزارها و عناصر ان اشنا بوده و چالشهای نوشتن از زندگی معصومین را درک می کنند. این گروه پایبند به تاریخ و چارچوبهای روایت از معصومین بوده و با احتیاط کامل یا در حد توان در این زمینه به تولید داستان مبادرت می کنند.
دسته دوم نویسندگانی هستند که در صدد امروزی کردن شخصیت های تاریخی خاصه شخصیت معصومین از طریق خلق موقعیت های مشابه و شخصیت های مشابه هستند. خاصه شبه جریانی با این محوریت درباره داستان پیامبر اکرم شکل گرفت. این حرکت به صورت مضاعفی با مساله همانند سازی موقعیتی و شخصیتی و مضمونی انسانهای امروزی با شخصیت مبارک پیامبر اکرم مواجه بوده و هست و البته مخاطرات علمی و علمی و محتوایی که به ان اسیب زده است.
دسته سوم نویسندگانی که صرفا به ساده سازی یا روان سازی تاریخ می پردازند. در این قسم روایت ها یا نویسنده یک متن تاریخی را ساده سازی و روان سازی می کند و نثر دلپذیر و تصویری داستانی را جایگزین نثر رسمی و بعضا مغلق تاریخی می کند یا با گزینش بخشهایی از روایت های تاریخی و کنار هم قرار دادن انها و ساده سازی نثر انها به نثر واحدی متمایل می شود. در این قسم روایت ها دخالت خیال کمتر از اقسام دیگر است.
دسته چهارم را باید روضه های ادبی دانست. کارکرد این گونه روایت های شبه داستانی نه دقیقا منطبق بر ساختار و کارکرد داستان و نه دقیقا منطبق بر ساختار و کارکرد تاریخ است. بلکه در این روایت ها هدف اصلی حس برانگیزی و تاثیر بر عواطف مخاطبان است. لذا روایت داستانی و شرح وقایع در این قسم روایت ها اصیل نبوده بلکه تبعی است.
دسته پنجم روایت های شبه داستانی هستند که از برخی عناصر و ابزارهای داستانی برای ساده سازی و جلب نظر مخاطب و حس برانگیزی استفاده می کنند. از جمله رایج ترین شیوه ها در این دسته استفاده از زاویه دید معصومین و نثر امروزی در روایت داستانی است.
می توان مسایل مشترک و مختص هر یک از این اقسام پنج گانه را شناسایی کرد. اما به نظر نازل ترین و پرخطر ترین روایت ها اثار هستند که خاصه در چند سال اخیر در ذیل قسم پنجم تولید شده و می شوند. اثاری چون: همه نوکرها، نوشته محمد رضا حدادپور جهرمی، حیدر، نوشته ازاده اسکندری، داستان بریده بریده و داستان فاطمه نوشته علیرضا نظری خرم. این تولیدات که محتمل است با توجه به اقبال مخاطبان و تجدید چاپهای مکرر انها به جریانی جذاب برای نویسندگان، ناشران و مخاطبان تبدیل شود در سایه سکوت منتقدان ناظران اگاه یکه تازی می کند. از سویی در محافل داستانی این اثار به لحاظ ضعف هنری جدی گرفته نشده و مورد نقد جدی نیز قرار نمی گیرند. از سوی دیگر محافل حوزوی و دانشگاهی نیز به دلیل تنه زدن این اثار به ادبیات زرد و عامه پسند چندان اقبال و توجه محققانه ای به انها ندارند. نتیجه این کم کاری و بی توجهی رها شدگی این جریان است.
تحلیل اقبال از چنین اثاری می تواند درک بهتری از نسبت میان مخاطبان و اثار روایی و مراتب و درجات و جوانب ان بدست دهد. نسبتی که مخاطب با داستان معصومین برقرار می کند از جهاتی در مقایسه با نسبتی که با دیگر گونه های روایی داستانی برقرار می سازد پیچیده تر و پیامدهای ان بنیادین تر خواهد بود. پرسش این است که داستان معصومین بر کدام بستر، تولید شده، خوانده می شود و مورد قضاوت قرار می گیرد. تفاوت داستان معصومین با گونه ای چون داستان دفاع مقدس ان است که در این گونه خاص با امری به نام تاریخ معصومین مواجه هستیم که حساسیت های خاص خود را دارد. نوشتن از اولیای دین که خلفای شارع مقدس اند و انتساب گفتار، عمل، اندیشه و احساس بدانها همانند هیچ شخصیت دیگر تاریخی و معاصر نیست.
بستری که چنین اثار داستانی در ان شکل می گیرند “تاریخ” است. بازسازی تاریخ و خلق داستانی در ظرف زمانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تاریخی علاوه بر لزوم برخورداری از مهارت های داستان نویسان در سطح عالی و قدرت تخیل، نیازمند تسلط بر منابع تاریخی و درک روح تاریخی است. کار داستان نویس از این حیث دشوار تر از تاریخدان است. زیرا او قادر نخواهد بود به مستندات تاریخی از منابع دست اول بسنده کرده و نیازمند طراحی روایت در خلاهای تاریخی و ناگفته های ان است و این محقق نخواهد شد مگر انکه داستان نویس تاریخی، روح حاکم بر تاریخ را درک کند. علاوه بر این، تقرب به ساحت بلند علمی و عملی معصوم و ولی الهی قله بلندی است که دست هر کسی بدان نخواهد رسید. مرور اثار تولید شده در این گونه نشان می دهد اثار داستانی درباره معصومین یا در همان مرحله اول شناخت تاریخ مانده اند، یا به درک روح تاریخی نایل نشده، یا ساحت معصوم را درک نکرده ، یا مقتضیات نوشتن از معصومین (فقه داستان) را رعایت نکرده اند. تعداد به واقع انگشت شماری از اثار در حد قابل قبولی به چنین توفیقی دست یافته اند.
نکته دیگری که حائز اهمیت است بستر خوانش اثار تاریخی درباره معصومین است. خوانندگان چه نسبتی با داستان تاریخی معصومین علیهم السلام برقرار می کنند و واقعیت تاریخی در پس پرده داستان چگونه بر انها نمایان می شود. روشن است که مهمترین انگیزه برای خواندن چنین اثاری جنبه تاریخی و اخبار و گزارش انها از شخصیت و وقایع تاریخی است. با وجود انکه این اثار عنوان “داستان” را با خود همراه دارند هیچ یک از مخاطبان اندک تردیدی به خود راه نمی دهد که شخصیت امامان در این اثار شخصی تاریخی است. همچنان که انتظار مخاطب ان است که با رخدادها و کنشهای مرتبط با این شخصیت نیز از منظر واقعیت های تاریخی مواجه شود. روشن است که نه ادعای داستان معصومین ان است که شخصیتی کاملا ذهنی و مجعول را روایت کرده اند و نه مخاطبان با چنین تصوری به استقبال داستان می روند. با این وجود، “تفکیک” و “تمایز” واقعیت تاریخی از روایت مخیل داستانی در چنین اثاری بسیار دشوار است. مخاطبان چنین آثاری بدون ورود به پژوهش تاریخی، نه قادر خواهند بود صحت استنادات تاریخی چنین داستانهایی را قضاوت کنند و نه بخشهای تاریخی را از ناتاریخی تمایز دهند. نتیجه چنین مواجهه ای برای عامه مخاطبان عادی و فرهیخته داستان تاریخی امتزاج و ادعام واقعیت و امر غیر واقعی و در نتیجه قرار گرفتن تمامی انها در ظرف امکان تحقق تاریخی است. این بدان معنی است که داستانهای تاریخی نه تنها برای ذهنیت اینده مخاطبان –که نوعا مواجهه عالمانه ای با متون دست اول تاریخی ندارند- تاریخ سازی می کنند. بلکه از قِبَل این تاریخ سازی دست به امام شناسی، شریعت شناسی، انسان شناسی، خدا شناسی، جهان شناسی و شناساندن احکام و اعتقادات می زنند. مواجهه با کتابهای دسته پنجم از این دست مواجهه های معیوب و پر اشکال است. اما چنین نسبتی در شرایطی میان مخاطب و داستان برقرار می شود که نقد ادبی متعهد در دوره کنونی بسیار تنگدست تر و ضعیف تر از ان است که بتواند به صورت فعال و مستمر و تاثیر گذار و سازنده، اثار داستانی تاریخی معصومین را رصد کرده و اهرم مناسب برای تاثیر گذاری بر روند چاپ و نشر داشته یا ارتباط سازنده ای با مخاطبان این اثار برقرار سازد. این دسته کتابها با وجود ادعای به ظاهر دهان پر کن خود مبنی بر ارجاع به “صدها منبع” و ذکر صدها پانوشت در پایان کتاب به اقرار و تفحص اهل تحقیق کتابهایی پر اشکال از نظر مستندات تاریخی و بلکه درک تاریخی است. نویسندگان نه تنها اشرافی بر تاریخ شیعه نداشته، منابع قوی و ضعیف را از یکدیگر بازشناسی نکرده یا از مصاحبت و مشورت تاریخ دان استفاده نکرده اند بلکه در مقوله امام شناسی نیز فاقد رویکرد صحیح است.
برجسته ترین نکته ای که درباره کتابهایی چون حیدر و داستان فاطمه جلب توجه می کند استفاده از زاویه دید “اول شخص معصوم” است. امری که نویسندگان بزرگ و با تجربه با “ترس” و “احتیاط حداکثری” با ان مواجه شده و از ان در روایت معصومین پرهیز کرده اند. به این دلیل مشخص که راوی اول شخص هر چه می کند “فعل” و “کنش” معصوم محسوب می شود. شان “راوی” بودن در این شبه داستان ها برای امیرالمومنین، انبیای الهی، پیامبر اکرم و حضرت فاطمه سلام الله علیهم، شانی کاملا مجعول، تخیلی و غیر مستند است. تا کنون در اثار مشابه داستانی درباره معصومین موضوع این بوده است که نویسنده چگونه می تواند به معصومین نزدیک شود تا از زبان خود انها را روایت کند. اما در این داستانها تصمیم جسورانه نویسنده این است که نه تنها به معصوم نزدیک شده بلکه نویسنده روایت را از زبان معصوم بیان می کند.
نویسندگان تازه کار این داستانها از زبان حضرات معصومین و انبیاء به بیان خیالات، احساسات، ذهنیات و حافظه انها ورود می کنند. اما کسی که راوی این داستان است و انچه از خود روایت می کند در معنای واقعی، کلمه ان حضرات نیست. بلکه شکل “موهن” و تقلیل یافته ای از شخصیت قدسی است که ارتباطی با ان حضرات صلوات الله علیه ندارد.
ضلع دیگر اثاری چون حیدر، داستان بریده بریده و داستان فاطمه ادبیات سخیف و لمپنیزم کلامی است. نویسندگان این اثار با تلقی خام دستانه امروزی کردن روایات معصومین، با شکسته نویسی، استفاده از کلمات و اصطلاحات عامیانه، بکارگیری لحن امروزی-بلکه تهرانی- برای معصومین صلوات الله علیهم، به این گمان بوده اند که مخاطب پس از خواندن این اثار احساس تقریب به معصوم می کند. اما فی الواقع انچه مخاطب به ان تقریب جسته شخصیت مجعول بی ربط به ذوات مقدسه معصومین است. ورود به جزییات تجربه حسی و عاطفی معصومین از سوی نویسندگان ان هم نه با درک تجربه مقام عصمت بلکه وارد ساختن تجربیات نویسندگان و جانمایی ان به عنوان تجربه معصوم از دیگر خطاهای غیر چشم پوشی این اثار است.
مخاطب بی خبر تحت تبلیغات ناشر و برخی محافل مذهبی و شخصیت های تریبون دار به این اثار اعتماد کرده و گمان می برد نهادها و جریان ها و شخصیت های اگاه به مسایل تاریخی و مذهبی چنین اثاری را تایید کرده و از صحت ان اطمینان یافته اند. در حالی که اساسا هیچ نظارتی نه در سطح ممیزی ارشاد و نه محافل علمی دیگر بر این کتابها وجود ندارد.
رواج بیش از پیش این کتابها، شهرت یافتگی اثار و اقبال مخاطبان به این اثار نه تنها نویسندگان هنجار شکن این اثار را به توسعه دامنه موضوعی اثارشان تشویق خواهد کرد بلکه دیگر نانویسندگان را نیز به ورود در این وادی ترغیب می کند. شکل گیری جریانی که صورت معیوب و معوجی از حضرات معصومین صلوات الله علیهم را در اختیار مخاطبان قرار دهد می تواند اسیب های جدی و جبران ناپذیری به معارف اهل بیت و اعتقادات مخاطبان وارد سازد و زمینه را برای شکل گیری جریانهای مخرب تر فراهم اورد.