رهبر معظم انقلاب و فلسفۀ فرهنگ
نوشتاری از مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در راستای همایش ملی فلسفه فرهنگ
[یکم]. میتوان در گفتارهای فرهنگیِ رهبر معظم انقلاب، نشانههای فراوانی از جوشیدن تفکّر ایشان از خاستگاه فلسفی یافت و پذیرفت که ایشان، نسبتِ پوستهای و ابزاری با فرهنگ برقرار نکرده و حتی از چشمانداز سیاسی نیز به فرهنگ ننگریسته است. نظریۀ فرهنگیِ ایشان، بر یک بنیان فلسفی استوار است که ریشه در فلسفۀ اسلامی دارد و ایشان بر اساس امتدادبخشی به این فلسفه، سخن توصیفی و توصیهای میگوید. ازاینرو، میتوان در گزارههای فرهنگی ایشان، تأمّل کرد و رگهها و ریشههای فلسفی را شناسایی نمود. از جمله، در بخشهایی از حکم انتصاب اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در دورۀ جدید، ایشان چند گزارۀ جدی و تعیینکننده نگاشته است که بهراستی، درخور تدقیق و موشکافی است. ایشان چنین نوشته است: «فرهنگ، جهتدهندۀ همۀ اقدامهای اساسی و زیربنایی جوامع بشری و شتابدهنده یا کُندکنندۀ آن است. … فرهنگسازی در هریک از اجزاء تمدّنیِ جامعه، برترین وسیلۀ پیشرفت و موفقیت آن و بینیازکننده از ابزارهای الزامآور و تحکّمی است. … شاکله و آرایش عمومی فرهنگ در همۀ بخشهای گستردۀ آن، نیازمند نظم و محتوای انقلابی است؛ این، یگانه وسیلۀ مصونسازی فرهنگ عمومی کشور در برابر هجوم فرهنگی و رسانهایِ برنامهریزیشدۀ بیگانگانِ بدخواه است.»
[دوم]. در علوم انسانی، رویکردهای مختلف از طریق «تأکیدها» یا «اصالتها»یی که در جهان انسانی تعیین میکنند، مشخص میشوند؛ چنانکه کارل مارکس از اصالت اقتصاد سخن میگوید و ماکس وبر از اصالت فرهنگ. تحلیلهای علوم انسانی، چه متقدّمان و چه متأخّران، مبتنی بر همین «تمرکزها» و «تکیهها» است و این به آن معنی است که در چشماندازهای تحلیلی، یک تکه از واقعیّت در جهان انسانی، برجسته و عمده میشود و به این ترتیب، تمایز و تشخّص نظری پدید میآید. طبق آنچهکه نقل گردید، آیتالله خامنهای از زاویۀ فلسفی، معتقد به «اصالت فرهنگ» است و آن را در میان عناصر و اجرای جهان انسانی، مولّد و زیربنا میشمارد. درست است که در جهان انسانی، واقعیّتها نسبت به یکدیگر، تأثیر دوسویه و متقابل دارند، اما همۀ واقعیّتها، وزن و مدخلیّت یکسان ندارند، بلکه برخی بر برخی دیگر، تأثیر تعیینکنندهتری دارند و گویا اجزای دیگر را مشروط به خود میکنند. همین خصوصیّت «مشروطکنندگی» سبب میشود که نظریۀ اصالت شکل بگیرد. اصالت، حاصل مدخلیّتی از این دست است؛ وگرنه روشن است که در جهان انسانی، اجزا دارای مناسبات دوسویه هستند و همچنین بدیهی است که یک عامل، اثر مطلق و محض ندارد.
[سوم]. نکتۀ دیگری که در نوشتۀ آیتالله خامنهای، هویّت فلسفی دارد این است که فرهنگسازی، بینیازکننده از ابزارهای «الزامآور» و «تحکّمی» است. جهان انسانی، جهان «معانی» و «نمادها »و «انگیزهها» و «اندیشهها» است و بدین سبب، باید بر همین امور تأکید ورزید و از طریق آنها، تغییر اجتماعی را رقم زد. جهان انسانی، بر مدار زور و جبر و تحمیل نمیگردد؛ چنانکه فلاسفۀ ما گفتهاند القسر لایدوم. در این جهان، باید هویّت ایجاد کرد و معنا آفرید. منطق تدبیر در جهان انسانی، اینچنین است و غیر از آن، امر اضطراری و فرعی و عَرَضی است. تولید معنا و هویّت، همان فرهنگسازی است، بلکه باید افزود حتی تعبیر ساختن نیز دربارۀ فرهنگ، از سر تسامح است؛ چراکه فرهنگ، همانند اشیای طبیعی نیست که ساخته شود. در اینجا، فرهنگسازی به همان معنایی است که در تعبیر نظریهسازی اراده شده است. بههرحال، هرچه در زمینۀ تولید معنایی و هویّتی و اندیشهای، کوتاهی و اهمال صورت بگیرد، بهناچار باید به سراغ مقولات قهری و جبری و نامعنایی و غیراندیشهای رفت و این خود موجبات تنش و تلاطم در جهان انسانی را فراهم میکند.
[چهارم]. در بخش دیگر از این نوشته که رهبر معظم انقلاب به نظم و محتوای «انقلابیِ» بخشیدن فرهنگ اشاره میکند و آن را یگانه وسیلۀ مصونسازیِ فرهنگ عمومی میشمرد، پای قضاوت ارزشی ایشان به میان میآید؛ در تفکّر ایشان، فرهنگها در عرض یکدیگر نیستند و چنین نیست که اگر در علم، صدق و کذب راه دارد، در فرهنگ اینگونه نباشد. بسیاری از فرهنگها، نسبی و سلیقهای و بریده از واقعیّت هستند، اما برخی از فرهنگها، از واقعیّتها حکایت میکنند و اعتباریِ محض نیستند. از جمله، فرهنگ اسلامی و انقلابی، ازآنجاکه مبتنی بر فطرت الهیِ انسان است، نسبی و دلخواهانه و بیبنیاد نیست. در فلسفۀ غربی، دوگانۀ «واقعیّت/ ارزش» حضور دارد؛ زیرا ارزشها که درونمایۀ فرهنگ هستند، ریشه در حقایق ندارند و حاصل انتخابهای قراردادی و اجتماعی و قومی هستند. ازاینرو، باید در جایی که مسألۀ علم و شناخت واقعیّت در میان است، از ارزشها برید. در نگاه آیتالله خامنهای، «حق» و «باطل» در فرهنگ نیز معنا و موضوعیّت دارد و نباید حکم به تکثّر لیبرالی کرد و همۀ هویّتها را به رسمیّت شناخت.