یکی از مهمترین مبانی انسانشناختی علومانسانی اسلامی، فطرتمندی انسان است. در انسانشناسی کلامی، صفات و ویژگیهای انسان به ذاتی و عرضی تقسیم شده و ویژگیهایی که از انسان جداناشدنی و مقتضای ذات انسان است، ذاتی دانسته میشود.
بر اساس مباحث کلامی و با نگاهی به معنای خاص فطرت که به معنای بخشی از ساختار وجودی انسان است و صدق ویژگیهای سهگانۀ اکتسابی نبودن، فراگیری و زوالناپذیری، میتوان بر اموری در حوزههای سهگانۀ ادراکات، گرایشها و توانشها، به فهرستی از امور فطری دست یافت.
بنا بر نظر محققین اسلامی، برخی دادههای علومشناختی در تضاد آشکار با این مبنا قرار دارد. رهآورد پذیرش این دادهها، تمکین و پذیرش نسبیت در علومانسانی است؛ ازاینجهت، بهمنظور دفاع از رکن اساسی تولید علومانسانی اسلامی، ضروری است هم تصویر صحیحی از فطرت و امور فطری و مؤیدات آن از ناحیۀ دو علم کلام و علومشناختی، بهصورت ایجابی ارائه شود و هم مباحث علومشناختی در نفی فطرت و امور فطری مورد نقد قرار گیرد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مجلۀ خردورزی، به منظور بررسی امور فطری و رابطۀ آن با علومشناختی، مصاحبهای را حجتالاسلام و المسلمین قاسم ترخان، مدیر گروه تخصصی علوم انسانی قرآنی پژوهشگاه، ترتیب داده است.
مفهوم طبیعت و فطرت آدمی در اسلام چیست؟ و اینکه انسان موجودی فطرتمند است، به چه معناست؟ اساساً به چه اموری امور فطری میگویند؟
بیشتر اندیشمندان اسلامی با پذیرش ذاتگرایی، انسان را موجودی فطرتمند میدانند. فطرت از مادۀ «فطر» است. «فطر» معنایی معادل شکافتن، گشودن شیء و ابراز آن، ابتدا و اختراع، شکافتن از طول و ایجاد و ابداع دارد. ازآنجاکه آفرینش و خلقت الهی به منزلۀ شکافتن پردۀ تاریک عدم و اظهار هستی امکانی است، یکی از معانی این واژه، آفرینش و خلقت است؛ البته آفرینشی که ابداعی و ابتدایی باشد.
واژۀ «فطرت» بر وزن «فعله»، بر نوع ویژه دلالت میکند و ازاینجهت، فطرت به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژۀ انسان است. برای فطرت سه ویژگی برشمردهاند:
۱. تحمیلی و اکتسابی نیست و در نهاد انسان تعبیه شده است؛
۲. در میان همۀ انسانها فراگیر و همگانی است؛
۳. زوالپذیر و تبدیل یا تحویلپذیر نیست؛ گرچه شدت و ضعف را میپذیرد.
این معنای فطرت در مقابل طبیعت و غریزه به کار میرود و به ویژگی خاص روح انسان اشاره دارد؛ اما واژۀ فطرت کاربرد و معنای عامی نیز دارد که شامل طبیعت و غریزه میشود. اگرچه واژۀ طبیعت در مورد جاندارها به کار میرود، ولی کاربرد غالب آن در مورد اشیای بیجان است و به ویژگی ذاتی اشیا اشاره دارد.
طبیعت، همانند فطرت از ویژگیهای سهگانۀ فوق برخوردار است؛ ولی در این نکته با فطرت تفاوت دارد که فطرت گرایش و بینش به کمال مطلق و خالق هستی دارد و به مسائل ماورای حیوانی مربوط است. در واقع، هر کمال و صفات نیکی را که انسان به دست میآورد، بر فطرت انسانی مبتنی است و از طریق شکوفا کردن آن به دست میآید.
به آن دسته از امور که دارای ویژگیهای سهگانۀ فوق باشند، امور فطری گفته میشود. این معنا میتواند از سنخ حقیقت تکوینی، مانند شناخت شهودی یا مفاهیم تصوری یا تصدیقی باشد. ملاک فطریبودن مفاهیم یا قضایا در مسائل مربوط به حکمت نظری -ادراک بود و نبودها و هستها و نیستها- و حکمت عملی -ادراک بایدها و نبایدها- بدیهی و اولیبودن آنهاست؛ به این معنی که وقتی ذهن بشر به مرحلۀ ادراک برسد، در فهم آنها نیازمند به فراگیری از غیر نیست.
بنابراین، مقصود از فطریبودن معرفت حصولی، آن چیزی نیست که عقلگرایان غرب بدان باورر دارند که در ذات و سرشت انسان معرفت حصولی نهاده شده است و انسان آن را از حین تولد به همراه دارد؛ به دلیل اینکه بنا بر نظر مختار، علم حصولی از حس آغاز میشود، ولی در حس نمیماند، بلکه در فرایند معرفت، به معرفت عقلی میانجامد. بیگمان امتناع تناقض در حکمت نظری و حسن عدل و قبح ظلم در حکمت عملی را میتوان از اصول بدیهی برشمرد.
نکتۀ قابلتوجه آن است که انسان در کنار ادراکات و گرایشهای فطری، برخوردار از برخی تواناییهاست. این تواناییها ازآنجهت که به انسان اختصاص دارد و بهرغم تنوع افراد بشر از نظر ویژگیهای مادی و معنوی، در همۀ انسانها ثابت و تغییرناپذیر هستند، فطری دانسته شدهاند؛ مانند توان اعتبارسازی در رفع نیازها یا برخورداری انسان از قوۀ تعقل و توان درک کلیات.
البته آنگونه که اشاره شد، محصول این قوه در دو حوزۀ نظر و عمل در احکام بدیهی به جهت بدیهیبودن، فطری محسوب شده و احکام او، حتی در قضایای غیربدیهی نیز از آن رو که تشخیص حق از باطل و خیر از شر از کارکردهای اوست، احکام فطری شمرده میشوند.
برایناساس، میتوان فهرستی از امور فطری در حوزههای سهگانۀ ادراکات، گرایشها و توانشها ارائه کرد که مهمترین آنها عبارتاند از: شناخت خدا، امور اخلاقی و قوانین اولیۀ تفکر مانند قاعدۀ امتناع تناقض در بُعد ادراکات و گرایش به خدا؛ امور اخلاقی و عشق به خیر در بُعد گرایشها و توان اعتبارسازی در رفع نیازها و… در بعد توانشها.
نکتۀ قابلتوجه این است که شناخت و گرایش با یکدیگر نسبت عموم و خصوص مطلق دارند؛ مثلاً لازمۀ فطری بودن شناخت خدا، فطری بودن گرایش به خدا نیست؛ اما لازمۀ فطری بودن گرایش به خدا، فطری بودن شناخت خداست.
همچنین باید توجه داشت که فطریات ادراکی، شامل علم حضوری و علم حصولی میشود. فطریات علم حصولی گاهی تصوری است و گاهی تصدیقی. فطریات تصوری به معنای مفاهیم بدیهی است که به تعریف نیازمند نیست.
فطریات تصدیقی شامل اولیات و فطریات منطقی -که قضایا قیاساتها معها است- میشود. اولیات، گزارههایی است که صرف تصور موضوع و محمول برای تصدیق آنها کفایت میکند. فطریات به معنای منطقی به گزارههای نظری گفته میشود که حد وسط آن در ذهن حاضر است.
برخی مدعی تضاد معنادار علومشناختی دینی و فطرت هستند. به نظر شما علومشناختی دینی به چه معناست و چه ارتباطی با فطرت تعریف شده در دین دارد؟
در اواخر دهۀ پنجاه و اوایل دهۀ شصت قرن بیستم میلادی، دانش مربوط به مطالعۀ ذهن دچار تحولی شگرف شد. در این سالها، دانشمندان حوزههای متنوعی چون علم اعصاب، زبانشناسی، روانشناسی، هوش مصنوعی و فلسفه متوجه شدند که همگی سرگرم حل مسائل مشترکی در مورد کارکرد ذهناند و رهیافتهای متفاوت آنان در جهت حل این مسائل میتواند مکمل یکدیگر باشد.
این اندیشمندان معتقد بودند که میتوان با روشهای غیرمستقیم به بررسی و تحقیق دربارۀ فرایندهای ناپیدای ذهن پرداخت و محدود کردن روانشناسی به بررسی رفتارهای قابل مشاهده، آنطور که رفتارگرایان معتقد بودند عملی نادرست است.
در واقع نگاه این محققین به ذهن، مبتنی بر بررسی بازنمودهای ذهنی و نحوۀ پردازش آنها بود. نهایتاً، همکاری و همفکری آنها منجر به پدیدآمدن دانشی میانرشتهای شد که امروزه آن را علومشناختی مینامند. برایناساس، علومشناختی علمی میانرشتهای است که به بررسی شناخت میپردازد؛ اینکه شناخت چیست و چگونه عمل میکند؟
این مطالعه، بین رشتههای زبانشناسی، علومعصبی، روانشناسی، هوش مصنوعی، فلسفۀ ذهن، علوم کامپیوتری و انسانشناسی صورت میپذیرد و درصدد جستجوی چگونگی کارکرد ذهن در فرایندهای عملیاتی است.
ذهن در عملیات هوشمندانۀ خود محاسباتی را انجام میدهد یا اطلاعات را پردازش میکند. در اینجا منظور از ذهن، مجموع هر آنچه که نمودهای هوشمندی و آگاهی هستند میباشد؛ مانند تفکر، ادراک، حافظه، احساس، استدلال و نیز تمام روندهای ناآگاهانۀ شناختی. این گسترۀ پژوهشی، با ماهیتی میان رشتهای در پی مطالعۀ پدیدهها و رفتارهای شناختی است؛ از ادراک -شامل حواس پنجگانه- گرفته تا فرایندهای هوشمندانه -از قبیل حساب، حل مسأله، تفکر شهودی، تصمیمگیری و… – و نیز زبان، حافظه، یادگیری و هر آنچه که بتوان آن را رفتار و پدیدهای شناختی در نظر گرفت.
علومشناختی دین (CSR) یکی از دانشهای میانرشتهای جدید بهشمار میرود که با همکاری علومی که از آنها در این قسمت یاد شده و با رویکرد طبیعتگرایانه، در پی تبیین چگونگی تولید باور دینی و بازنمایی آن است.
در علومشناختی، فطری بودن پارهای از امور به چالش کشیده شده است؛ برای نمونه میتوان به چهار محور اساسی اشاره کرد که عبارتاند از: خداباوری شهودی، دادههای عقلی مشترک، حقایق اخلاقی مشترک و اثبات معاد از طریق فطرت که برخی اندیشمندان به توضیح و تبیین آنها و وجه تضاد بین علومشناختی و این امور پرداختهاند.
برای مطالعه نسخه کامل متن گفتگو اینجا کلیک نمائید