به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست علمی با موضوع “رویکردی/ راهبردی فقهی- حقوقی تازه در آیات حجاب” توسط گروه فقه و حقوق پژوهشگاه با همکاری انجمن فقه و حقوق اسلامی حوزه به صورت حضوری و مجازی برگزار شد.
این کرسی علمی، حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمدحسن جواهری به عنوان ارائه دهنده، دکتر محمود حکمتنیا به عنوان ناقد و دبیر علمی این کرسی، حجتالاسلام دکتر غلامرضا پیوندی دنبال شد.
گزیده ای از مطالب ارائه شده توسط حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمدحسن جواهری عضو هیأت علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه در ادامه میآید:
الف) آیات حجاب
در باره حجاب آیات متعددی وجود دارد که برخی از آنها ویژه اعضای خانواده است؛ مانند زمانهایی که لازم است اعضای خانواده برای ورود به خلوتگاه پدر و مادر اجازه بگیرند. برخی نیز احکام خاص همسران پیامبر اکرم ص است. لیکن در بین آیات حجاب، آیات ۳۰ و ۳۱ و ۶۰ سوره نور و ۵۹ سوره احزاب مشتمل بر احکام عمومی حجاب است؛ از این رو تنها این آیات محور سخن است و به دیگر آیات در صورت نیاز به قدر ضرورت خواهیم پرداخت.
آیات ۳۰- ۳۱ سوره نور
– وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ يحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضْرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلىَ جُيُوبهِنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ … وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخُفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُواْ إِلىَ اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكم تُفْلِحُونَ.
- حکم حجاب در آیه ۳۱ به تفصیل آمده و پیش از این زنها- هرچند حجابی اجمالی و در سطوح مختلف که پیشتر بیان آن گذشت، داشتهاند، به ویژه زنان آزاد که برای بازشناخته شدن از کنیزها چیزی بر سر میبستند- به این نوع حجاب مقید نبودهاند و یا عمومیت نداشته است.
- فراز «وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» حکم کلی مجمل است که یا بر اساس روایات و فتاوی مشهور به وجه و کفین و بر اساس برخی دیگر، افزون بر آن دو, به قدمها تا قوزک تفسیر شده و یا به عرف واگذار شده و وجه و کفین حکم مصداق غالب است؛ به دیگر سخن, برای مثال کسانی که وظیفه آنان شستن لباس در رودخانه بوده است، به طور طبیعی « إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» کمی بالاتر از مچ دست است؛ زیرا عرفاً هنگام لباس شستن تا مچ دست پوشیده نمیشود, لیکن در خرید و فروش یا کشاورزی، عرفا تا مچ دست پوشیده میماند؛ از این رو تفسیر آن به وجه و کفین میتواند در خصوص مصداق غالب بوده باشد (والله العالم).
- فراز «وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخْفِينَ مِن زِينَتِهِن» نشان میدهد در دستور پوشش، ساق پاها تا قوذک (محل قرار گرفتن خلخال) نیز مشمول حکم است و مراد از زینتی که پنهان شده، خلخال و مانند آن است؛ زیرا «لیُعلم» یعنی دانسته شود و خلخال اگر پنهان شود، با ضربه پا دیگران میفهمند که خانم خلخال به پا دارد و گفته برخی که مراد زینت طبیعی است (که به آن جمال/ زیبایی گفته میشود[۱])، درست نیست؛ زیرا اگر زینت طبیعی مراد بود، میبایست بفرماید پاها را به زمین نزنند تا زینتهای طبیعیشان آشکار شود (به جای دانسته شود)؛ یعنی همه از وجود زینت طبیعی آگاهاند و آنچه با ضربه زدن پا به زمین به وجود میآید، آشکار شدن است نه دانسته شدن؛ اما در مورد خلخال اگر پنهان باشد و زن پایش را به زمین نزند، همچنان پنهان میماند. زینت در این معنا (ملصقات نه زینتهای طبیعی که به آن جمال گفته میشود) در مواضع دیگر قرآن نیز کاربرد داشته است؛ مانند آیه ۷۹ سوره قصص (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم).
نتیجه اینکه وقتی آیه میفرماید کاری نکنند که نامحرمان و بیماردلان از وجود مانند خلخال در پایشان آگاه شوند، یعنی در فرض آیه پاها تا قوذک که محل خلخال و مانند آن است، پوشیده میباشد.
در این آیه در خصوص زینت دستها و حدود آن تا حدودی ابهام وجود دارد؛ آن مقدار که از «إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» خارج است، مشمول حکم است و باید پوشانده شود و آنچه مشمول مستثناست، از دامنه حکم خارج است. روشن است که بیان این گونه موارد بر عهده نبی مکرم اسلام قرار گرفته است؛ مانند رکعات نمازهای واجب.
- «وَ لْيَضْرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلىَ جُيُوبهِنَّ» نشان میدهد مردم پیشتر از خمار استفاده میکردهاند لیکن در آیه به آنها نحوه استفاده از خمار آموزش داده شده است و شأن نزول آیه نیز مؤید این معناست. ضمنا اگر صرفا پوشاندن سینه مراد باشد- چنان که در برخی نگرشهای سطحی به آیه آمده است- معنایی نداشت با عبارت زدن خمار بر هم مسیر طولانی و غیر بلاغی را طی کرده و به اصطلاح «اکل از قفا» کند بلکه به راحتی میتوانست بفرماید «و لیُغطِینَ جیوبهن وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُن»! گذشته که «خمار» بیتردید بر پوششی اطلاق میشده که سر را میپوشانده و این از بررسی سخنان لغویان- که پیشتر به اجمال گذشت- و نیز بررسی کاربست این واژه در روایات اسلامی که بعضا به دوران نزول قرآن باز میگردد، به خوبی قابل استفاده است. (مانند: کان یمسح علی الخف و الخمار (لسان العرب، ماده خمر) که مراد از خمار در این عبارت عمامه یا دستاری بوده که بر سر بسته میشده است.)
- از عبارت «وَ لْيَضْرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلىَ جُيُوبهِنَّ» به خوبی میتوان به طریق اولویت استفاده کرد که پوشش پایینتنه مفروغ عنه است؛ چنان که فراز پایانی آیه یعنی «وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخُفِينَ مِن زِينَتِهِن» نیز بر آن دلالت دارد. در حقیقت، صدر و ذیل آیه نمایی از حجاب ابتدایی را ترسیم کرده که بخشی از آن (پایینتنه) پوشش مرسوم زنان آن روزگار بوده و بالاتنه به آن افزوده شده است.
- همچنین از فراز یاد شده «وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ …» میتوان دریافت که پوشش پایین تنه فراخ و بلند بوده به گونهای که خلخال آشکار نبوده و برخی زنان برای اینکه به دیگران بفهمانند که خلخال دارند، پا به زمین میکوبیدند که خلخالشان به صدا درآید. میتوان این مسئله را به طریق اولویت در پوشش ابتدایی لحاظ کرد؛ یعنی در پوشش ابتدایی غیر از آنچه در خصوص پوشش سر و سینه بیان کردیم، پوشش پایین تنه نیز چه شلوار و چه دامن، میباید فراخ و بلند باشد به گونهای که اگر زنی خلخالی به پا ببندد، دیده و فهمیده نشود.
- از عدم تصریح به زنان پیامبر در حجاب ابتدایی- بر خلاف آنچه در آیه حجاب کامل آمده- میتوان دانست که احتمالا آنها این مقدار را رعایت میکردهاند؛ چنانکه برخی شأن نزولها مؤید این مطلب است.
- این آیه در مدینه و پس از جنگ احد و بر اساس سبب نزولی که واحدی از عایشه نقل کرده، قبل از داستان افک که مربوط به سال پنجم هجری است، نازل شده و این نشان دهنده نیازمندی حکومت به اقتدار برای اجرای آن است وگرنه، میتوانست در مکه و یا دستکم سال اول هجری در مدینه نازل شود. همچنین میتوان دریافت که حجاب نماد اسلامیّت یک جامعه است و صرفا یک حکم فقهی نیست؛ زیرا میتوانست در مکه نازل شود و در عین حال به تقیه امر شود؛ بنابراین، تأخیر این حکم تا زمان به قدرت رسیدن نظام اسلامی و ایجاد شرایط لازم و عدم تمسّک به مثل تقیّه که در اصل ایمان و اسلام آوردن میتوانسته وجود داشته باشد و جائز بوده، نشاندهنده حساسیت بالای آن است. طبیعی است چنین حکمی اجتماعی را که در جایگاه نماد قرار دارد، به هیچ وجه نمیتوان با دیگر احکام فقهی حتی مانند نماز مقایسه کرد، هرچند نماز از اهمیت بیشتری برخوردار باشد؛ زیرا «اجتماعی» و «نماد» بودن خود مستلزم احکام و تعامل متفاوتی از سوی حاکم جامعه اسلامی در خصوص آن است.
- با توجه به نکات یاد شده، میتوان استفاده کرد که آیه همه بدن را مشمول پوشش اجباری قرار داده و تنها صورت، دستها (بنا بر تفسیری که برای زینت با استفاده از قرینه «لیعلم» و آیه ۶۰ سوره نور میتوان ارائه کرد) و مقداری از پاها از انگشتان تا پایین قوذک پا (به گونهای که محل خلخال پوشیده بماند) از صراحت آیه خارج و مشمول ابهام «الا ما ظهر منها» هستند که روشن شدن میزان رعایت اجباری پوشش و چگونگی آن در آنها بر عهده روایات است.
- در آیه به غالب محارم اشاره شده است به جز عمو، دایی و داماد. در این خصوص در برخی تفاسیر (مانند تفسیر نمونه) توجیهاتی بیان شده و افزون بر آنها میتوان گفت:
با توجه به اینکه قرینهای در دست نیست که دلالت کند آیه در مقام بیان تمامی محارم است (چنان که نمونههای مشابه دیگری نیز وجود دارد)، هرچند ظاهر آن بر آن دلالت دارد، چه بسا بتوان مطلوبیت گرفتن حجاب را در مورد افراد یاد شده دستکم در مقاطعی از زندگی و با شرایطی استفاده کرد؛ چنانکه هم اکنون نیز در برخی فرهنگها مادرزن از داماد تا مدتها که جوان است، اجمالاً حجاب میگیرد و برخی نیز این حجاب را تا پایان عمر حفظ میکنند. این مطلب در قبایل پرجمعیت روزگار نزول تأثیر ویژهای در حفظ حریم خانوادهها برجای میگذاشته و در هر صورت، این مطلب بایسته پژوهش مستقل از ابعاد مختلف تاریخی، اخلاقی، روانشناختی، و … است.
توضیح بیشتر
اگر آیه در مقام بیان نباشد، آیه اطلاق نداشته و مشکلی ایجاد نمیشود و حکم افراد یاد شده برعهده سنت است، لیکن اگر آیه در مقام بیان و اطلاق داشته باشد، نیامدن عمو، دایی و داماد نشان دهنده آن است که حکم شامل آنها نیست؛ حال یا مانند دیگر نامحرمان مشمول حکم حجاباند و یا حکم ثالثی دارند که بیان آن بر عهده سنت است. اگر محرم بودن این سه نفر، غیر ضروری دین یا مذهب باشد، روایات دال بر محرم بودن آنها با اطلاق آیه در تعارض قرار میگیرند لیکن با توجه به شهرت بلامنازع محرم بودن افراد یاد شده، و فرض انعقاد اطلاق، ناگزیر باید دنبال توجیه روانشناختی و اخلاقی و حکم ثالثی باشیم که توضیح آن اجمالاً گذشت.
۴-۲. آیه ۶۰ سوره نور
– وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ الَّاتىِ لَا يَرْجُونَ نِكاَحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَير مُتَبرَّجَتِ بِزِينَةٍ وَ أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.
- پس از نزول آیه قبل (۳۱) زنانی که مصداق القواعد (زنان سالمند) بودند، برای رعایت حجاب مذکور به زحمت افتادند که خدای متعال در این آیه آنها را از ضرورت اتخاذ حجاب عفو کرد.
- «غَير مُتَبرَّجَتِ بِزِينَةٍ» (با آرایش و زیورآلات زیورنمایی کننده نیستند) نشان میدهد مراد از «زینت»- چنانکه در ذیل آیه ۳۱ گذشت- زینتهای غیر طبیعی اعم از رنگ آمیزیهای گوناگون و زیورآلات است؛ زیرا زینت طبیعی اولاً: چندان در قواعد بر قرار نیست و جذابیت ندارند و ثانیاً: چندان تحت اختیار نیست؛ بنابراین، به نظر میرسد مراد از «تبرّج» که تکلّف در ابراز زینت است، به زینت غیر طبیعی باز میگردد.
- مراد از «ثیاب» خِمار، جلباب و مانند آن است که فوق شعار و دثار پوشیده میشود. شعار لباس زیر و دثار مافوق آن و ثیاب لباسهای رویین است؛ در برخی روایت نیز به خمار و جلباب تفسیر شده است. (حر عاملی، ۱۴۰۹ق، ج۱۴، ص ۱۴۷، باب ۱۱۰ ؛ مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص ۵۴۳)
تذکر: ثیاب شامل خمار نیست؛ زیرا پیراهن سر را نمیپوشاند، لیکن اجازه کنارگذاشتن آن به طریق اولویت جواز کنار گذاشتن خمار را میرساند. گذشته از این، ذکر «ثیاب» به جای جلباب میتواند به این دلیل باشد که هنوز آیه جلباب نازل نشده و از این رو ذکر جلباب پیش از نزول حکم آن بیمعنا خواهد بود؛ بنابراین، روایاتی که «ثیاب» را به جلباب یا خمار تفسیر میکنند، تلقّی به صحت میشوند؛ زیرا ذکر خمار لازم بین و ذکر جلباب در حقیقت تفسیر ثیاب است؛ زیرا این تفسیر زمانی ارائه شده که حکم نهایی جلباب نازل شده است.
- پوشش و حجاب مایه عفت و ابزاری برای دستیافتن به آن است (وَ أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لهنَّ). در حقیقت این دو لازم و ملزوم هماند؛ بله عفاف مراتب مختلفی دارد لیکن حجاب ابتدایی از نظر قرآن مرز عفت است که میتواند با رعایت حجاب کامل به اوج برسد یا از آن سوی دیگر، با هرزگی و فساد رو به بیعفتی کامل نهد. در خصوص “القواعد”، مفهوم آیه این است که اگر حجاب نداشته باشند، گویا عفت را رعایت نکردهاند، لیکن عدم رعایت عفت از زنان سالخوردهای که امید ازدواج برای آنها نیست و به طور طبیعی از زیبایی ظاهری تحریک کننده نیز برخوردار نیستند (البته به شرط عدم تبرج به زینت که ممکن است آفات دیگری داشته باشد) گویا برای جامعه زحمت درست نمیکند؛ از این رو آسان گرفتن بر چنین زنهایی بر مصلحت رعایت حال جامعه مقدم شده است، و خداوند به مصالح جامعه و افراد آگاهتر است! نکته قابل توجه این است که در آیه سخن از ثیاب است؛
- یعنی تخفیف به این بانوان سالخورده در آن روزگاران کمی بیش از نداشتن خمار است. به همین تناسب، رعایت عفاف که در آیه بهتر دانسته شده، با رعایت پوشش تحقق میپذیرد و ثیاب و مافوق آن خمار و حتی جلبابی را که بعدها نازل شد، شامل است.
۴-۳. آیه ۵۹ سوره احزاب
– يَأَيها النَّبى قُل لّأزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَالِكَ أَدْنىَ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.
- جلباب: معانی متعددی برای آن گفته شده: «پوششی بزرگتر از خمار و کوچکتر از رداء که زن با آن سر و سینهاش را میپوشاند؛ لباسی گشاد که از ملحفه (چیزی شبیه چادر که با وسعتش همه بدن را میپوشاند) کوچکتر است؛ همانند ملحفه. (ابن منظور، لسان العرب، ماده «جلب»؛ زبیدی، ۱۳۰۶ق، ج۱، ص۳۷۴) شیخ طوسی در معنای جلباب آورده است: «جلابیب جمع جلباب، به گفته ابن عباس و مجاهد، پوشش زن و همان مقنعه است که سر و پیشانی زن را وقتی میخواهد پی حاجتی از خانه بیرون رود، میپوشاند، بر خلاف کنیزان که بدون سر برهنه خارج میشوند، و به قول حسن، جلابیب چادر و ملافهمانندی است که زن بر خود میگیرد و جلو صورت نزدیک میکند». (طوسی، ۱۴۰۹ق، ج۸، ص ۳۶۱) علامه طباطبائی نیز آورده است: «جلباب لباسی است که زن همه بدن خود را با آن میپوشاند و یا پوششی است که زن سر و صورتش را با آن میپوشاند». (طباطبائی، الميزان في تفسير القرآن، ۱۴۱۷ق، ج۱۶، ص ۳۴۰) سدّی و بیضاوی نیز پوشاندن صورت را به نحوی در معنا آوردهاند: «عن السدّي: أن تغطّي إحدى عينيها و جبهتها و الشقّ الآخر إلّا العين؛ البيضاوي: مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ: يغطّين وجوههنّ و أبدانهنّ بملاحفهنّ إذا برزن لحاجة.» (مصطفوی، ۱۳۶۸ش، ج۲، ص ۹۵)
بعید نیست معنای اصل «جلب» که راندن از سویی به سوی دیگر است (ابن فارس: جلب: أصلان، أحدهما الإتيان بالشيء من موضع الى موضع، و الآخر شيء يغشيّ شيئا.) در «جلباب» که حامل نوعی مبالغه (در شدت پوشانیدن بدن) نیز هست (ر.ک: مصطفوی، ۱۳۶۸ش، ج۲، ص: ۹۵- ۹۶) نهفته باشد؛ زیرا زن پوشش را دور خود میپیچد و از سویی به سوی دیگر میگرداند و خود را کاملاً در آن پنهان میکند. در برخی روایات آمده که جلباب به قدری فراخ بوده (مانند ملحفه) که دو نفر میتوانستند در آن قرار گیرند (یعنی زنی که جلباب داشته زن دیگری که جلباب نداشته را در جلباب خود قرار می داده و هر دو پوشیده میشدند)؛ مانند: ام عطیه از رسول خدا میپرسد: برخی از ما جلباب نداریم؟ تکلیف ما چیست. حضرت فرمود: مشترکاً جلباب سر کنید و بیرون بیایید: « – عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ، قالَتْ: أَمَرَنَا رَسولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ، أَنْ نُخْرِجَهُنَّ في الفِطْرِ وَالأضْحَى، العَوَاتِقَ، وَالْحُيَّضَ، وَذَوَاتِ الخُدُورِ، فأمَّا الحُيَّضُ فَيَعْتَزِلْنَ الصَّلَاةَ، وَيَشْهَدْنَ الخَيْرَ، وَدَعْوَةَ المُسْلِمِينَ، قُلتُ: يا رَسولَ اللهِ، إحْدَانَا لا يَكونُ لَهَا جِلْبَابٌ؟ قالَ: لِتُلْبِسْهَا أُخْتُهَا مِن جِلْبَابِهَا.»(صحیح مسلم، الصفحه او رقم ۸۸۳)
نکته مهم در مورد جلباب این است که این واژه برای امور معنوی نیز استعاره شده است؛ مثلا برای فقر یا حیا نیز به کار رفته است که پوشش معنوی کامل و فراگیر است. همچنین متناسب مردها نیز به کار رفته که لباسی فوق لباسهای آنها بوده که به طور طبیعی کمی محدودتر از زنها بوده است (احتمالاً مانند عبایی که مردها بر دوش میاندازند و رهایش میکنند و زنها بر سر قرار میدهند و سراسر بدن را با آن میپوشانند؛ از این رو نباید برای تفسیر جلباب زنها از استعمال آن برای مردها استفاده کرد که خطای در تفسیر و نوعی مغالطه در استفاده از مشترک لفظی است؛ ضمناً این کاربست برای واژه گویا متأخَّر از زمان نزول و بر اثر تحول واژگانی صورت گرفته است).
در مجموع به نظر میرسد «جلباب» در صدر اسلام و زمان نزول به معنای پوششی فراگیر بوده است.
- حکم به حجاب کامل از دشواری خاصی برخوردار است و مقاومت جامعه زنان و حتی مردان در برابر آن بسیار است؛ از این رو خدای متعال در این آیه حکم جلباب را در پوشش ارائه اسوه ( قُل لأِزْوَاجِكَ و بناتک) و بیان یکی از حکمتهای تحریض کننده (فَلَا يُؤْذَيْنَ ) نازل فرموده است؛ اسوه قرار دادن برای امور مهم و از جمله آنها حجاب کامل، بخشی از مهندسی حجاب در عصر نبوی است؛ بنابراین، ترویج فرهنگ حجاب در جامعه ما نیز نیازمند اسوهسازی است که میتواند شامل همسران مسئولان و به طور کلی همسران و دختران خواص جامعه باشد.
- پیش از اسوهسازی و آغاز از خانه، در آیات پیشین طرح اسوه بودن زنهای پیامبر با اوج دادن به جایگاه آنها در جامعه (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ؛ يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُن؛ وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُن و … ) و قرار دادن حریم برای آنها (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ)، فراهم شده بود و نزول این آیات با فاصله صورت پذیرفته که بر این اساس، زنان پیامبر به خوبی میتوانستند نقش سازنده خود را ایفا کنند. این نیز بخش دیگری از مهندسی حجاب و عفاف در عصر نبوی است که میتواند در زمانه ما در قالب تشویق مراعات کنندهگان حجاب کامل تجلّی پیدا کند.
- بیان یکی از کاربردیترین حکمتهای حکم حجاب کامل در مقایسه با بسیاری از احکام (مانند حج) که حکمتی برای آن ها بیان نشده، نشان دهنده اهمیّت و دشواری و حساسیت این حکم است.
- خطاب به «نساء المؤمنین» نشان میدهد که این آیه عمومیت دارد بلکه عمومیت این آیه به لحاظ ظاهر و نص از عمومیت آیه ۳۰ سوره نور روشنتر است؛ زیرا مخاطبان این آیه به طور مستقیم شامل زنان و دختران پیامبر نیز شده است.
- به کنیزان و زنان اهل کتاب خطاب نشده است؛ کنیزان به جهت شدت اختلاف طبقاتی و مصلحت نبودن تخریب آن (که دلیل آن بیان خواهد شد) و زنان اهل کتاب یا از جهت پوشش مخصوص خودشان (که پوشش کاملی بوده و آن را رعایت میکردند)، یا از این جهت که زیستگاهشان از مسلمانان جدا بود (برخلاف عصر ما که اهل کتاب و مسلمانان یکجا زندگی میکنند و همین فارقِ نوع تعامل با آنهاست) و یا این که هرچند پوشش داشتند ولی از جهت تشخیص از آنها نام برده نشد؛ یعنی لازم بوده به نحوی پوشش بگیرند که از زنان مسلمان بازشناخته شوند. مورد اخیر همچنین میتواند از جهت ارج ننهادن به آنها باشد، هرچند به نظر میرسد این احتمال دستکم راجح نباشد.
- «يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِن» یعنی جلابیب– هرچه باشد– باید دو ویژگی را همزمان داشته باشد: نه چندان به بدن بچسبد که نتوان گفت از جنس «ادناء» است و نه آنچنان دور باشد که نتوان گفت از جنس «وضع» (یضعن) یا «سدل» (یسدلن) و یا «ارخاء»[۲] (یرخین) است؛ به عبارت دیگر، جلباب- هرچه باشد- باید بدن را کامل فراگیرد و در عین حال به بدن نچسبد. این معنا برآمده از تضمین نحوی و بلاغی موجود در «یدنین علیهن» است که از چشم غالب مفسران دورافتاده و تنها برخی از آنها با صراحت یا با «کنایه» و «مجاز» از آن یاد کردهاند.[۳] منظور از تضمین نحوی و بلاغی این است که فعلی پشت یدنین پنهان شده که نشانه آن یعنی «علی» پیداست (نحویان از آن به اشراب فعلی در فعل دیگر تعبیر میکنند)؛ زیرا «یدنین» با «علی» به کار نمیرود و با «إلی» و «من» و «لام» به کار میرود (ر.ک: زمخشرى، ذیل آیه؛ المعجم الوسیط، ماده دنی) . گفتنی است به نظر میرسد پنهان شدن فعلی و آشکار شدن فعلی دیگر نشانه اهتمام و تأکید بیشتر بر فعل آشکار شده است؛ یعنی نچسبیدن بر بدن و قرار نگرفتن بر آن جلوه و اهمیت بیشتری پیدا کرده است.
تذکر
ترکیب «ادناء» و «علی» به لحاظ مفهومی همایش ندارند و برای برقراری زنجیره همنشینی نیازمند در تقدیر گرفتن فعلی هستیم. وقتی در فارسی میگوییم: “من به تو نزدیک میشوم” مخاطب با تکیه بر شمّ زبانی خود ناخودآگاه عبارت را اینگونه تکمیل و فهم میکند: “من به سوی تو نزدیک میشوم”. وقتی میگوییم: “من از تو نزدیک میشوم”، مخاطب قید «جانب» را به عبارت افزوده و آن را به صورت “من از جانب تو نزدیک میشوم” بازسازی میکند؛ زیرا عبارت “من از تو نزدیک میشوم” را فاقد انسجام مفهومی مییابد. وقتی میگوییم: “من بر تو نزدیک میشوم” (ادنیت علیک) یا وقتی میگوییم: “من برای تو نزدیک میشوم” (ادنیت لک)، مخاطب اولی را با کمک شمّ زبانی خود- مثلاً- به صورت: “من به تو نزدیک و بر تو مسلط میشوم” (ادنیت منک و ولیت علیک)و دومی را به صورت: “من برای یاری رساندن به تو به تو نزدیک میشوم” (ادنیت لک نصرةً؛ ادنیت منک لنصرتک/ لأنصرک) تکمیل و بازسازی میکند. با توجه به توضیحات فوق، اگر گفته شود: «ادنت نقابها علی خدیها» یعنی نقابش را به گونهای بر صورتش گذاشت که به صورتش نچسبید (مانند نقابهایی که جنوب کشور استفاده میکنند که به دلیل لبه داشتن از صورت فاصله دارد). همین طور در آیه «وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا» (انسان، ۱۴)؛ یعنی «دانیة الیهم/ منهم و نازلة علیهم / تنبسط علیهم ظلالها» که گویا کنایه از گستردگی پوشش گیاهی و وسعت سایهانداز آن است. علامه طباطبائی به تضمین این فراز اشاره کرده است: «مضمن معنى الانبساط» (المیزان, ذیل آیه). ابن عاشور در توضیح این فراز آورده است: «و دنو الظلال: قربها منهم و إذ لم يعهد وصف الظل بالقرب يظهر أن دنوّ الضلال كناية عن تدلّي الأدواح التي من شأنها أن تظلل الجنات في معتاد الدنيا و لكن الجنة لا شمس فيها فيستظلّ من حرّها، فتعين أن تركيب دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها مثل يطلق على تدلّي أفنان الجنة لأن الظل المظلل للشخص لا يتفاوت بدنوّ و لا بعد، و قد يكون ظِلالُها مجازا مرسلا عن الأفنان بعلاقة اللزوم.
و المعنى: أن أدواح الجنة قريبة من مجالسهم و ذلك مما يزيدها بهجة و حسنا و هو في معنى قوله تعالى: قُطُوفُها دانِيَةٌ [الحاقة: ۲۳].» (ابن عاشور، التحریر والتنویر، ذیل آیه) وی در مورد «یدنین علیهن» آورده است: «و الإدناء: التقريب، و هو كناية عن اللبس و الوضع، أي يضعن عليهن جلابيبهن» (التحریر والتنویر، ذیل آیه). ابن عاشور به تضمین متفطن نشده لیکن تذکر به وجه کنایی آن نشان دهنده این است که او به خوبی عدم انسجام معنایی ظاهر عبارت را درک کرده است؛ ظاهری که با در نظر گرفتن تضمین، منسجم و در تراز بلاغی خود ظهور مییابد.
- «من» در «جلابیبهن» اگر به معنای تبعضیه باشد که برخی مفسران به آن باور دارند، با ملاحظه بقیه قرائن بدین معنی است که زن بخشی از جلبابش را به حالت «یدنین علیهن» که جمع بین ادنا و وضع است، میگیرد و مابقی آن را آزادتر میگذارد؛ همانند چادر یا عبا که زن بالای آن را از سر تا سینه می گرد و مابقی را آزادتر میگذارد، و اساساً راهی نیز جز این نحوه گرفتن برای پوشش فراخی و بزرگی مانند ملحفه – که بر اساس برخی روایات پس از نزول آیه زنان مدینه بر خود میگرفتند و یک چشمی بیرون میآمدند (یعینی جلباب را تا نمی از صورت میآوردند و با فاصله میگرفتند که اگر کسی از مقابل نگاه میکرد، آنها را یک چشمی میدید)- قابل تصور نیست.[۴]
- ممکن است گفته شود حکمت حکم به جلباب «ذلک ادنی …» شامل زنان پیامبر هم میشود، لیکن به نظر میرسد در مورد زنان پیامبردرست نیست؛ توضیح این که:
اولاً: قبل از نزول آیه، دستور «قرن فی بیوتکن» و «فسئلوهن من وراء حجاب» نازل شده بود و زنان پیامبر پس از نزول این آیات جز به ضرورت از خانه بیرون نمیرفتند و بیرون رفتن آنها نیز- اگر امر خطیری بود و ضرورت اقتضا میکرد- با رعایت پوششی کامل که «فسئلوهن من وراء حجاب» به صورت حداکثر ممکن با آن تحقق داشته باشد، بوده است، و به طور طبیعی زنان پیامبر با چنان جایگاهی اگر به ضرورت از خانه بیرون میآمدند، تنها نبودند و با شخص یا اشخاصی همراهی میشدند.
ثانیاً: زنان پیامبر شناخته شده بودند و شأن آنها شأن مادری امت بود و کسی نسبت به آنها تعرض نمیکرد.
بنابراین با توجه به این که همسران و دختران پیامبر از تعرضهایی مشابه آنچه در شأن نزول آمده ، مصون بودهاند، میتوان نتیجه گرفت که با توجه به مخاطب بودن آنها در این آیه، شأن نزول- بر فرض اعتبار- آیه را تحدید نمیکند و حکمت یاد شده هم انحصاری و تمام سبب و علت نیست.
تذکر:
الف) در ذیل آیه شأن نزولهای متعدد و به لحاظ محتوا مختلف و ناهمخوان با واقعیتهای تاریخی و به لحاظ سند ضعیف، نقل شده که چندان قابل توجه و ملاحظه نیستند هرچند لحاظ آنها نیز تأثیری در نتیجه بحث برجای نمیگذارد.
ب) زنان آزاد از کنیزان با خمار بر سر تمییز داده میشدند، لیکن از آنجا که برخی کنیزان نیز با اجازه صاحب خود خمار بر سر میگرفتند، پوشیدن جلباب در شناسایی زنان حرّه سریعتر و کاملتر بود (چنان که برخی مفسران جلباب را نشانه تمییز زن آزاد از کنیز نیز دانستهاند)؛ همین مطلب و نیز اینکه جلباب و پوشش کامل همراه با نقاب لباس ویژه سلبریتیها و افراد متشخص آن روزگار بود – که که در ادامه به آن خواهیم پرداخت- در گرایش هرچه بیشتر زنان آزاد به جلباب تأثیر گذار بود که در مهندسی حجاب بیان خواهد شد.
- برخی معتقدند که این آیه و فراز «ذلک ادنی …» اصلاً به مسئله کنیز توجه ندارد و به هیچ وجه برای تمییز بین حرّه و کنیز نیست؛ زیرا این فرض بدین معناست که تعدی به کنیزان اشکال ندارد و یا نسبت به آن بیتوجهی صورت گرفته است. بلکه این فراز به شناخته شدن به ایمان، نجابت و حیا باز میگردد (خواه شخص زن شناخته شده و خواه مجهول باشد) و مسئله تمییز ناخودآگاه از دوران جاهلیت با پوشش جزئی سر و بعدها با خمار انجام می شده و به مصالحی که در مهندسی حجاب به آن اشاره میشود، قرآن به آن ورود نکرده و مسکوت گذاشته است.
- چنانکه اشاره شد، در این آیه تنها به یک حکمت روانشناختی غالبی که مورد نیاز مخاطب بوده و آنها را به اطاعت تحریض میکرده، توجه داده شده است و به حکمتهای دیگر که کاملا طبیعی بلکه بسیار قوی است (مانند سالمسازی جامعه) توجه نشده؛ زیرا اگر تنها حکمت نخست ملاک بود، نمیبایست زنان پیامبر اکرم را شامل شود که توضیح آن گذشت؛ از این رو این آیه مصداقی نقضی برای دیدگاه کسانی است که با نگاهی ظاهربینانه و انکار حکمتهای غیر منصوص، حکمت را به جای علت تامه گذاشته و بر اساس این نگرش نادرست، با رفع حکمت، رفع حکم و موقتی بودن آن را نتیجه میگیرند.
- در آیه سخنی از کنیز به میان نیامده و این به اختلاف طبقاتی که در بالا اشاره شد، مربوط است و البته بسا به مسئله نماد بودن حجاب برای زنان حرّه مسلمان نیز مرتبط باشد. برخی گفتهاند که علت عدم مشمول شدن آنها به این دلیل بوده که حجاب مانع کار و فعالیت میشده است، لیکن این سخن درستی نیست و بر فرض که جلباب مانع کار و تلاش آنها شود، لیکن خمار چنین مانعی ایجاد نمیکند بلکه از جهاتی مفیدتر نیز هست و بر فعالیت و افزایش راندمان کار آنها میافزاید همان گونه که این مسئله نتیجه قطعی دریافت جوامع بشری از تجربیات است، لیکن با این وصف کنیزان مخاطبان آیه ۳۱ سوره نور نیز نبودهاند.
- چنانکه اشاره شد، تأخیر در نزول این آیه را میتوان به حساسیت و اهمیت این حکم و نیاز به ایجاد زمینه لازم برای آن حمل کرد مانند برخی آیات که در سال های پایانی عمر شریف پیامبر نازل شدند مانند آیه تبلیغ، اکمال، ربا و … . البته بحث عفاف که این حسّاسیّت را نداشته، از همان مکه مورد توجه بوده است لیکن مهمترین ابزار برقراری، فراگیری و نهادینه شدن عفاف در سطح جامعه حجاب است که نزول آن میبایست با مقدماتی همراه باشد و تأخیر در نزول به فراهم شدن مقدمات باز میگردد و البته یکی از همین مقدمات تبیین ارزش و جایگاه عفاف به دلیل پیوستگی عفاف و حجاب است.
ب) مبانی متّخَذ در بحث
۱. چینش آیات در سورههای قرآن
یکی از مبانی متّخذ در بحث، نحوه چینش آیات در سورههایی است که یکباره نازل نشدهاند. بر اساس برخی روایات که از نظر سند چندان قابل اعتماد نبوده و یا در دلالت تمام نیست (ر.ک: اليعقوبى، تاريخ اليعقوبى، [بی تا]، ج ۲، ص ۳۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۹۲، ص ۳۶؛ عیاشی، ۱۳۸۰ق، ج ۱ ص ۱۹) لیکن مورد توجه علمای قرآن پژوه قرار گرفته، چینش آیات در سورههایی که در فواصل زمانی مختلف و پی در پی نازل شدهاند، چنین بوده که سوره با نزول بسمله و آیات آغازین آغاز میشده و آیاتی که نازل میشده زیر هم قرار میگرفته تا بسمله دیگر نازل و معلوم شود که سوره بعد آغاز شده است. البته در برخی موارد برخی آیات به دستور پیامبر در جای دیگر قرار میگرفته که بعضاً در منابع علوم قرآن به آنها اشاره شده است.
آثار این مبنا در تفسیر آیات حجاب
اگر چنین روشی در چینش آیات سورههای قرآن را بپذیریم و مبنای کار قرار دهیم، طبیعی است میتوانیم از مهندسی حجاب در عصر نبوی بر اساس آیات قرآن سخن بگوییم، لیکن اگر به دلایل فقهی نتوانیم به چنین روشی گردن نهیم که در ذیل توضیح بیشتری در باره آن خواهیم داد، راهی جز تحلیل قرائن آیات و جمع آنها به شیوه تفسیر موضوعی سنتی نخواهیم داشت که البته خوشبختانه بر این اساس نیز شالوده دیدگاه مختار در این مقاله دستخوش تغییر قابل اعتنایی نمیشود و حتی دورنمایی از مهندسی حجاب در عصر نزول نیز از قرائن قابل اصطیاد است، لیکن نوع تعامل با آیات دچار تحول روشی میشود.
توضیح این که اگر حکمی به تدریج نازل شود و در مرحله نخست با تخصیصهایی همراه باشد و پس از مدتی حکم تکمیل شود بدون این که به آن تخصیصها توجهی شده باشد، آیا ما پس از نزول حکم کامل میتوانیم به آن تخصیصها استدلال کنیم درحالی که اصل حکمی که ابتدایی بوده و تخصیص خورده کارایی خود را از دست داده و تکمیل شده است؟ آیات حجاب نیز چنین است. در حجاب ابتدایی حکمی همراه با تخصیص آمد و پس از مدتی حکم کامل شد به نحوی که بدون تصریح استنثاها را پوشش داد، اکنون آیا اگر به روش یاد شده قائل باشیم، میتوانیم به تخصیصهای حکم ابتدایی که خود به مرحله کاملتری تبدیل شده، استناد کنیم؟ طبیعی است که اگر به چنین روشی قائل نباشیم، استناد به موارد یاد شده جایز است.
۲. ترتیب نزول
استفاده از ترتیب نزول آیات در حد قرینه تفسیری جایز بلکه لازم است[۵] (جواهری، ۱۳۹۸، ذهن، شماره ۸۰، «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر») لیکن برخی آن را در مقیاس مبنا اخذ کرده و به طور مستقیم یا غیر مستقیم در تفسیر آیات حجاب دخالت دادهاند که صحیح نیست. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: همان)، افزون بر این، برخی نویسندگان ترتیب بین آیات را از ترتیب بین سور و ترتیب بین سور را از روایات ترتیب سورههای قرآن کریم استفاده کردهاند لیکن اعتماد به این روایات با اشکالاتی همراه است:
اولاً: اسناد این روایات از ضعف شدیدی رنج میبرد. (اسناد روایات ترتیب نزول- که برخی قرآن پژوهان به آنها اعتماد کردهاند- موقوف بوده (یعنی به اهل بیت- علیهم السلام- نمیرسند بلکه غالبا از ابن عباس نقل شدهاند) و افزون بر آن، از سند معتبر و قابل استنادی نیز برخوردار نیستند (برای آگاهی بیشتر ر.ک: جواهری، ۱۳۹۷ش، ص۲۷۱-۲۸۷؛ همو، ۱۳۹۷، پژوهشنامه معارف قرآنی، شماره ۳۳، «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»)
ثانیاً: با قرائن موجود در آیات هماهنگ نیست که در ادامه بررسی خواهد شد.[۶]
ثالثاً: مبنای حقیقی ترتیب نزول آیات است، لیکن آنچه در عمل ملاک قرار میگیرد، ترتیب نزول سورههای قرآن است که میتوان آن را مغالطه در استدلال قلمداد کرد. بر اساس این مغالطه، باید به ملازمه بین ترتیب سور و ترتیب آیات گردن نهیم در حالی که چنین ملازمهای نیاز به اثبات دارد؛ زیرا به صورت موجبه جزئیه میدانیم که ترتیب آیات در برخی سور به صورت قطع یا بر اساس تفاسیر صحیحتر و مشهورتر به ترتیب نزول نبوده (مانند آیات سوره ممتحنه که در سالهای گوناگون نازل شده و در کنار هم قرار گرفتهاند (برای آگاهی بیشتر ر.ک: رجبی و همکاران، ۱۳۸۳ش، ص: ۱۰۵) ، نور، و …) و این به معنای تخریب کلی ملازمه و نیاز احراز حجیت آن به دلیل متقن است. در هر صورت اگر ترتیب متَّخذ از روایات ترتیب نزول را در آیات حجاب لحاظ کنیم، ناگزیریم نزول سوره احزاب را قبل از سوره نور بدانیم که پیامدهای غیر قابل قبولی خواهد داشت.
ج) ترتیب نزول آیات حجاب
دستیافتن به ترتیب نزول آیات حجاب در سورههای نور و احزاب نقشی مهم در تفسیر آنها و کشف مهندسی حجاب و دفع شبهات دارد و چنانکه پیشتر گذشت، یک راه روایات ترتیب نزول بود که بر اساس آنها سوره احزاب بر سوره نور تقدم دارد، لیکن در جای خود روشن شد این روایات قابل اعتماد نیستند (برای آگاهی بیشتر ر.ک: جواهری، ۱۳۹۷ش، ص۲۷۱-۲۸۷؛ همو، ۱۳۹۷، پژوهشنامه معارف قرآنی، شماره ۳۳، «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»)؛ از این رو، بهترین راه برای دستیافتن به پاسخ، بررسی قرائن دو آیه یا متن دو سوره است. اگر بتوانیم به قرائنی در متن آیات یا سورههای نور و احزاب که در بردارنده آیات حجاب هستند، دستیابیم که زمان نزول را به کمک گزارههای تاریخی مشخص کند، خواهیم توانست به نتیجه مطلوب در این باره برسیم و آن را در فهم مراد آیات به کار بندیم. (ر.ک: جواهری، ۱۴۰۰، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، «نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب»، شماره ۹۸) در مجموع شش قرینه بر تقدم سوره نور بر احزاب دلالت دارند که به دو مورد اشاره کرده و باقی موارد را به مقاله پیوستی موکول میکنیم:
قرینه اول: مستثنیات
خوشبختانه در متن آیات حجاب قرینه مهمی وجود دارد که ترتیب نزول آیات حجاب و به تبع آنها ترتیب سورههای نور و احزاب را به صورت قاطع مشخص میکند. این قرینه به قدری مهم است که بر دیگر قرائن تفوّق آشکار دارد و احتمالاً به جهت همین قرینه بوده که برخی مفسران و قرآنپژوهان همچون استاد شهید مطهری به صورت قاطع به تقدم سوره نور بر احزاب باور دارند. (ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۱۹، ص ۵۰۵)
قرینه یاد شده واکنش مخاطبان در برابر نخستین آیه حجاب است و آن این است که از چه کسانی باید حجاب گرفت؟ آیا در برابر پدر، پدربزرگ، برادر و برادرزاده، خواهرزاده، و … نیز باید حجاب داشت؟
پاسخ به این پرسشها بیتردید همراه نخستین آیات حجاب است؛ زیرا نمیتوان پذیرفت که نخستین آیه حجاب نازل شود و بدون این که به این سؤالات پاسخی داده شود، مدتهای طولانی مردم به زحمت بیفتند و آنگاه پاسخ به این پرسشها با آیات دیگر حجاب نازل شود! (در این خصوص به پیامدهای تقدم احزاب بر نور که پیشتر گذشت، مراجعه شود.) نکته مهم این است که پاسخ به پرسش فوق همراه با آیات حجاب ابتدایی نازل شده و از دستور حجاب ابتدایی به لحاظ متنی جدا نشده است تا این شبهه پیش بیاید که در ترتیب آیات حجاب در سوره، تغییری صورت گرفته است و مثلا پاسخ به پرسشهای فوق میبایست در سوره احزاب قرار داده شود، لیکن در سوره نور قرار داده شده است (هرچند با توجه به ادبیات قرآن و سیاق ادبی، چنین شبهه ارزش طرح ندارد)؛
بنابراین، هر آیهای که حامل پاسخ به پرسشهای فوق باشد، آن آیه نخست نازل شده است و میدانیم که پاسخ به پرسشهای فوق در آیه ۳۱ سوره نور آمده است که حامل حکم ابتدایی حجاب است. جالب این است که بدانیم مدتی بعد وقتی آیه ۵۳ سوره احزاب نازل شد که در آن به زنان پیامبر ص دستور داده شد با هیچ مردی رودررو نشوند (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب؛ و زمانى كه از همسرانش چیزی خواستيد از پشت پرده و حجاب از آنها بخواهيد) بیدرنگ بعد از یک گریز کوتاه چند کلمهای، در آیه بعد موارد استثنا بیان شده است تا زنان پیامبر ص به زحمت اضافی مبتلا نشوند: «لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيداً».
قرینه دوم: دلالت به کار رفتن ثیاب در آیه ۶۰ سوره نور به جای جلباب
چنان که در توضیح آیه ۶۰ سوره نور گذشت، ثیاب لباسی است که روی لباسهای دیگر پوشیده میشود و چون تا زمان نزول این آیه، حکم جلباب نازل نشده بود، از این رو در این آیه «ثیاب» آمد. بله، اگر آیه جلباب پیش از آن نازل شده بود، به طور طبیعی میبایست از «جلباب» سخن به میان میآمد و از این رو است که در برخی روایات به «جلباب» تفسیر شده است؛ زیرا روایات ناظر به پوشش رویین است. یادآور میشویم که جلباب پوشش فراگیر است و با فرض آن، فرض وجود ثیاب ضرورتی ندارد؛ یعنی ممکن است به ویژه در فصل گرم سال جلباب روی دثار پوشیده شود به خصوص که پارچهها در آن روزگاران به لحاظ ضخامت قابل قیاس با پارچههای امروزی نیست.
د) پوششهای مردم در زمان جاهلیت
قبل از اسلام زنان چهار دسته بودند:
- کنیزها که به اجبار سرشان پوشش نداشت و این نوعی تحقیر برای آنان بود.
- زنان آزاد از خانوادههای معمولی که پوشش سادهای مانند روسری بر سر میبستند و معمولاً از پشت گوشها آویزان میکردند و با همین پوشش از کنیزان شناخته و متمایز میشدند.
- زنان متشخص و سلبریتیهای آن روز و زنهای امراء و بزرگان قبیله که پوشش کامل همراه با نقاب داشتند و کسی نمیتوانست صورت آنها را ببیند.
- زنان یهودی و مسیحی که اولاً: محل زندگیشان از مشرکان جدا بود و ثانیاً: پوشش ویژه و کاملی داشتند.
ه) مهندسی حجاب بر اساس قرائن آیات حجاب
خدای متعال با توجه به بازتابهای وسیع حجاب در جامعه و تأثیر فراوانی که در زندگی مردم بر جای میگذاشت و واکنشهای منفی احتمالی که روی روند رشد اسلامخواهی تأثیر منفی میگذاشت، نزول حکم حجاب را تا زمان برقراری حکومت اسلامی و اقتدار اجمالی آن و نیز آمادهسازی جامعه از جهت مطالبه عمومی عفاف و حیا در جامعه و ایجاد زمینه لازم برای حجاب- که بیش از یک دهه به طول انجامید- به تأخیر انداخت. آنگاه با نزول حکم ابتدایی حجاب و سکوت از تدریجی بودن این حکم (بسان آنچه در مورد شراب رخ داد) زمینه مساعد را برای حجاب کامل فراهم کرد. در مرحله نخست با محدود کردن بانوان و بیان استثناها شرایطی را فراهم آورد که در فعالیتهای پیشین زنان تغییر یکباره و کلی ایجاد نشود.
حتی بانوان سالخورده را با قید ساده اجتناب از نمایش زر و زیور و تبرج به زینت از حجاب معاف کرد. جامعه زمان نزول در عادات فرهنگی خود کم و بیش با این نوع حجاب قبل از نزول این قانون آشنا بود و این قانون را به نوعی غلبه یک عادت بر عادات دیگر تلقی میکرد؛ به ویژه که این عادت جزو عادات طبقه برتر جامعه به شمار میرفت. نکته درخور توجه سکوت آیات حجاب در مورد کنیزان است. این نشان میدهد در مهندسی حجاب، عادات و باورهای فرهنگی عرب آن روز ملاحظه و از آنها در جهت ایجاد یک نماد شخصیت و دینداری و جهش فرهنگی کمال استفاده شده است. افزون بر این، پیامبر وظیفه آگاهسازی و تعلیم و بازشمردن فواید عفاف و حجاب (که مطابق با آیه ۶۰ سوره نور لازم و ملزوم هماند) را در جامعه به عنوان یک معلم و مفسر قرآن انجام میداد و به این ترتیب زمینه رفتهرفته برای حجاب کامل فراهم میشد.
خدای متعال در فاصله حجاب ابتدایی و کامل به ایجاد اسوه پرداخت. این اسوهسازی از دو جهت قابل بررسی است:
اولاً: هرکار دشواری اگر با اسوه همراه باشد، به سهولت در جامعه رواج مییابد، به ویژه اگر الگو به لحاظ اجتماعی از طبقه برتر انتخاب شده باشد، خصوصاً اگر از خانواده و نزدیکان مجری آن کار دشوار باشد.
ثانیاً: درخصوص حجاب کامل چون این نوع پوشش شباهت زیادی به پوشش خاص زنان طبقه برتر زمان جاهلی داشت و معمولاً چنین زنانی حریم داشتند و دیگران معمولاً حریم نگه میداشتند و به حریم آنها وارد نمیشدند- چنان که زنان آزاد نیز به سهم خویش حریم داشتند و اجازه نمیدادند کنیزان پوششی روی سر داشته باشند تا از آنها بازشناخته شوند- در چنین وضعیتی نزول آیه حجاب کامل بدون انتقال الگو از آن زنان به زنان دیگری که حریم نداشتند، ممکن بود با بروز مشکل و مانع در برابر این حکم الهی روبهرو شود؛ از این رو انتقال الگو پیش از نزول حکم حجاب کامل این مانع احتمالی را از میان برمیداشت.
مطابق آیاتی از سوره احزاب که در چینش آیات پیش از آیه حجاب کامل قرار دارند، خدای متعال زنان پیامبر را در جایگاه مادران امت قرار داد (احزاب، ۶) و به آنان فرمود: «اى همسران پيامبر! شما اگر پرهيزكارى پيشه كنيد [از نظر منزلت و موقعيت] مانند هيچيك از زنان نيستيد…» (احزاب، ۳۲)؛ حسناتشان مضاعف و گناهانشان مضاعف خواهد بود. حتی به آنان دستور داد «در خانههايتان قرار و آرام گيريد، و [در ميان نامحرمان و كوچه و بازار] مانند زنان دوران جاهليت پيشين [كه براى خودنمايى با زينت و آرايش و بدون پوشش در همهجا ظاهر مىشدند] ظاهر نشويد» (احزاب، ۳۳) و کمی قبل از نزول آیه حجاب کامل حریم ویژهای برای آنها قرار داد: «و زمانى كه از همسرانش متاعى خواستيد از پشت پرده و حجابى از آنان بخواهيد» (احزاب، ۵۳)؛
هنوز حجاب کامل نیامده بود لیکن آنها به دستور پروردگار میبایست با مردان نامحرم رودر رو نشوند؛ یعنی از جهتی در اوج عفاف و چیزی مافوق حجاب کامل! مردم اینها را به چشم میدیدند و این مستوری و حریم در نگاه آنان بزرگ و باعظمت جلوهگر شد. اکنون زمان نزول حجاب کامل است؛ قانونی که ابدی شد؛ قانونی که حتی زنان پیامبر را نیز شامل شد! این حکم چه ویژگیهایی داشت که حتی زنان پیامبر را با آنکه حتی از رو در رو شدن با مردان نامحرم نیز منع شده بودند، مخاطب قرار داد؟ این نشان از مرحله کامل حجاب است که اگر ضرورتی پیشآمد زنان پیامبر از خانه بیرون روند، به آن شیوه خود را بپوشانند؛ این جاست که تفسیری از شیخ طوسی از جلباب – که ابتدای این مقال گذشت- به خوبی فهم میشود.
مهندسی خدای متعال در آیه حجاب کامل همه جانبه است؛ از یک سو به الگو توجه دارد و زنان و دختران پیامبر را به طور ویژه مخاطب قرار میدهد؛ یعنی پیامبر! این حکم سنگین است و به الگوسازی نیاز دارد، تو باید با همه امکاناتت به میدان بیایی و همسران و دخترانت را برای این کار الگو قرار دهی. در مرحله بعد، به یکی از مهمترین حکمتها که بسامد زیادی در جامعه دارد، اشاره میکند که خیل عظیم مخاطبان را به این حکم ترغیب کند: «اين [پوشش] به اينكه [به عفت و پاكدامنى] شناخته شوند نزديكتر است، و در نتيجه [از سوى اهل فسق و فجور] مورد آزار قرار نخواهند گرفت» (دقت شود چنین حکمتی برای حجاب ابتدایی یعنی خمار بیان نشده است و این نشان میدهد این حکمت در حجاب ابتدایی به شکل مطلوب حاصل نمیشود)؛ در پایان هم وعده غفران و رحمت میدهد که این خود از بزرگترین تشویقها به شمار میرود: «وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا» و با این مهندسی بدون هیچ مشکل خاصی جامعه به سوی یکی از مهمترین نمادها مسلمانی و ابزارهای سالمسازی و تعالی جامعه که بستر ترویج و گسترش نیکیهاست، سوق داده شد.
و) نقش پیامبر(ص) در مهندسی حجاب در عصر نزول
آنچه تا کنون بیان شد، مهندسی حجاب مستفاد از آیات قرآن بود، لیکن شخص پیامبر نیز به علم الهی نقش مهمی در جاری کردن این حکم دارد. مطلب را با تشبیه به یک معلم با تجربه و یا بیتجربه پیمیگیریم. یک معلم با تجربه آرامش کلاس را با سخنان و تنوع در سخن و تعامل با شاگردان و مانند اینها و به طور خلاصه با روشی روانشناختی حفظ میکند بدون اینکه نیازی به اعمال زور پیدا کند ولی یک معلم بیتجربه با زور و اخراج از کلاس درس و تنبیه آرامش را در کلاس درس برقرار میکند و تفاوت این دو از زمین تا آسمان است. پیامبر با استفاده از فرهنگ آن روز عرب که کنیزان را همرتبه زنان آزاد که گاه مالک آنها بودند، قرار نمیدادند، نماد مسلمانی بودن حجاب را به تراز شخصیت و ارزش و جایگاه رفیع اجتماعی توسعه داد و به این ترتیب مجالی را گشود که حتی اگر زنی به اسلام اعتقاد نداشت، برای حفظ شخصیت و شأن خود در جامعه، اگر میتوانست، به پوشش حجاب کامل اقدام میکرد؛ از این رو پیامبر بدون نیاز به برخورد حکومتی با کشف حجاب، جامعه را به شدت به سوی اجرایی شدن حکم الهی سوق داد، و این خود در فرایند مهندسی حجاب در عصر نبوی نقش داشته است، لیکن در زمان ما که شرایط آن روز جامعه عرب بر قرار نیست، باید از عناصر جایگزین در مهندسی حجاب و عفاف در عصر کنونی بهره جست. عناصر جایگزین خود محل پژوهش و بررسی است، لیکن مثلا حجاب را میتوان شرط بهرهمندی از خدمات دولتی و حکومتی و ورود به اماکن خاص قرار داد؛ یعنی بدون این که لازم باشد الزام به شکل خشونتبار گسترانیده شود، آهسته و با ملایمت این حکم در جامعه اجرا شود.
آنچه مهم است این است که بر اساس آنچه گفتیم، نمیتوان از عدم اجبار پیامبر ص عدم جواز را نتیجه گرفت زیرا شرایط دو زمان یکسان نیست. در حقیقت پیامبر ص نیازمند استفاده از زور نشد اما ممکن است در زمان ما حکومت اسلامی به نحوی که صلاح میداند مصادیقی از اعمال جبر و الزام را در دستور کار قرار دهد.
[۱] . در صحیحه فضیل بن یسار آمده: «روى الكليني في الصحيح عن الفضيل قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الذراعين من المرأة هما من الزينة التي قال الله تعالى وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَ؟ قال: نعم و ما دون الخمار من الزينة و ما دون السوارين». همین سؤال فضیل نشان میدهد عرفاً ذراعین از زینت به شمار نمیرفته و او خواسته محل زینت را از امام بپرسد. جالب اینکه حضرت این گسترش معنایی از زینت الصاقی به محل الصاق را با «دون السوارین» تا «دون الخمار» تفصیل میدهند؛ یعنی «خمار» در آن زمان به قدری وسیع و بلند بوده که عادتاً بخشی از ذراعین را میگرفته و حضرت پاسخ را با تفصیل بیان فرمود.
[۲] . نزد زمخشری فعل پنهانی «یرخین» است و اصل عبارت چنین بوده: «يرخينها عليهنّ و يغطين بها وجوههنّ و أعطافهنّ» (زمخشری، ۱۴۰۷: ۳/۵۶۰)
[۳] . برای مثال, ر.ک: روح المعانی، آلوسی, (ج۱۱, ص۲۶۴): «تجلببت من سواد الليل جلبابا و قيل هو ثوب أوسع من الخمار و دون الرداء، و الإدناء التقريب يقال أدناني أي قربني و ضمن معنى الإرخاء أو السدل و لذا عدي بعلى على ما يظهر لي».
برخی در ذیل « وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ » به آن اشاره کردهاند.
[۴] . گفتنی است برخی فقهای نامدار در گذشته بر اساس این آیه به وجوب پوشاندن صورت نیز فتوا دادهاند . آیت الله العظمی بروجردی به نقل از تقریرات آیت الله صافی گلپایگانی (تبیان الصلاة، ج۳، ص ۲۴۹): «الجلباب اکبر من خمار المرأة و هو الذی یغطی رأسها و وجهها، فالظاهر من قوله تعالی هو وجوب ستر الرأس و الوجه بالجلباب» و در تقریر دیگری از آیت الله اشتهاردی (تقریر بحث السید البروجردی، ج۱، ص ۵۷) آمده است: «یحب [یجب] علیهن اسدال [مقاییس: السين و الدال و اللام أصلٌ واحد يدلُّ على نزول الشىء من علوٍ إلى سُفلٍ ساتراً له] الجلباب و لا فائده فی هذا الاسدال الا ستر الوجه». که اسدال نشانه فراگیری و پوشاندن نیمی از صورت است؛ چنان که در زمان حیات این مرجع بزرگ به ویژه در شهر مقدس قم، زنان مؤمنه که بالاتفاق مقلد ایشان بودند، به همین شکل چادر میگرفتند و هم اکنون نیز بین زنان سالمند قمی این شهر دیده میشود.
[۵] . قرینه زمان نزول در دریافت اولیه مفاهیم ممکن است مؤثر باشد ولی وظیفه مفسر آن است که پس از دریافت معنا، از چهارچوب محدود کننده با تنقیح مناط، تخریج مناط و … خارج شده و در پی فهم معانی بر اساس جری و تطبیق باشد؛ چنانکه در روایات آمده است: «إِنَّ الْقُرْآنَ حَیّ لَمْ یمُتْ وَ إِنَّهُ یجْرِی کَمَا یجْرِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ وَ کَمَا یَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ یجْرِی عَلَی آخِرِنَا کمَا یَجْرِی عَلَی أَوَّلِنَا؛ قرآن زندهای است که هرگز نمیمیرد و جاری است همانگونه که شب و روز در جریان است و همانطور که خورشید و ماه در جریان است و بر آخر ما جاری است همانگونه که بر اوّل ما جاری است» » (مجلسی، ۱۳۷۴ق.، ج ۳۵: ۴۰۴؛ بحرانی، ۱۴۱۶ق.، ج ۳: ۲۳۱ و عروسی حویزی، ۱۴۱۵ق.، ج ۲: ۴۸۴).
[۶] . در این خصوص نگارنده مقالهای با عنوان «نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب» نگاشته که در مجله پژوهشهای قرآنی، شماره ۹۸، بهار ۱۴۰۰ منتشر شد. دانلود مقاله