امام حسین(ع) عارف حقیقی و اصحاب سالکان طریق او بودند

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، «عرفان اجتماعی در نهضت حسینی» نوشتۀ حجت‌الاسلام و المسلمین محمدجواد رودگر، کتاب شایسته تقدیر دومین دوسالانه کتاب عاشورا در رشته تحلیل و تبیین عاشورا است. این تحقیق با تحلیل و تعلیل فعل معصوم (ع) و مجموعه رخدادهای خرد و کلان واقعه عاشورا و نهضت کربلا از زاویه عرفان اجتماعی، نگاه بدیعی به قیام امام حسین (ع) را طرح و آن را بررسی می‌کند.

خبرگزاری ایبنا با مولف این اثر و عضو هیأت علمی گروه عرفان و معنویت پژوهشگاه گفت‌وگویی را درباره این کتاب انجام داده است که که بخش اول آن روز گذشته در اینجا منتشر شد و در ادامه بخش دوم آن را خواهید خواند.

اگر بپذیریم واقعه عاشورا تجلی و مصداقی برای مفهوم عرفان اجتماعی و محلی برای تحقق آن بوده است آیا به جز شخص امام (ع) تجربه‌های عرفانی و مقامات و منازل سلوکی در خصوص سایر اشخاص و افراد حاضر در این رخداد هم قابل مشاهده است یا خیر؟ چه قرائن تاریخی و نقلی برای این مهم وجود دارد؟

یکی از بحث‌های بسیار مهم در خصوص هدف و انگیزۀ قیام اباعبدالله (ع) این بود و هست که آیا امام برای حکومت رفت یا برای شهادت یا احیاناً نه برای حکومت و نه برای شهادت؟ این مسائل پاسخ‌های گوناگونی را در طول تاریخ به خود دیده و کتاب‌ها و مقالات متعددی در این زمینه نوشته شد و اتفاقاً آرای متفاوت و متهافتی در این زمینه بروز و ظهور پیدا کرد.

در قبل از انقلاب اسلامی نیز در حوزه‌های علمیه و برخی محافل دانشگاهی هم این بحث مطرح بود. یکی از پاسخ‌های خیلی مهم و جامعی که وجود دارد این است که انگیزه امام حسین (ع) الهی و توحیدی است و با تمام اخلاص برای خدا قیام کرد. این قیام اگر به شهادت ختم شود با جان و دل آن را پذیرا است و اگر به حکومت هم ختم شود امام (ع) آن را ابزاری برای اقامه عدالت اجتماعی و احقاق حقوق از دست رفته اعم از حق‌الله و حق‌الناس قرار می‌دهد.

در واقع نگاه امام حسین (ع) به حکومت یک نگاه آلی و ابزاری است نه یک نگاه اصالی و هدفی. همان نگاهی است که پدر بزرگوارشان امیرالمومنین (ع) داشتند. آنگاه که در حال دوخت و دوز کفشی بودند که بارها پاره شده بود به ایشان گفته شد که این کفش دیگر ارزشی ندارد و آن را کنار بگذارید. امام فرمودند این کفش نزد شما چقدر ارزش دارد؟ گفتند هیچ. فرمودند حکومت در نظر من از این کفش هم بی‌ارزش‌تر است مگر آنکه وسیله‌ای برای اقامه عدالت و احقاق حق قرار بگیرد.

یعنی حکومت هدف نیست، وسیله است. در نتیجه عرفانی که از دل قیام اباعبدالله (ع) قابلیت استناد، اصطیاد و استنباط دارد و شواهد و قرائن مختلفی را می‌شود در این زمینه مستند کرد، عرفانی است که به سوی تحقق مدینه فاضله نبوی و علوی حرکت می‌کند. در قیام امام حسین (ع) کار ناتمام پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) در تشکیل حکومت باید به اتمام برسد یا حداقل یک مرحله از مراحل آن به کمال خودش برسد تا در نهایت در قیام مهدی موعود موجود (عج) به کمال نهایی خودش دست پیدا کند که همان عدالت اطلاقی است که استاد شهید مطهری هم در کتاب «سیری در سیره ائمه اطهار (ع)» از آن بحث کردند.

آری امام حسین (ع) اگر چه امام است اما امامی است که یکی از وجوه شخصیت او عارف بودن است. عارف حقیقی اوست و حقیقت عرفان در امثال حسین بن علی تحقق و تجلی پیدا کرد. چه در مقام نظر مثل آنچه در دعای عرفه به ما رسیده است و چه در مقام عمل که در قیام کربلا بروز و ظهور پیدا کرد.

برخی از همراهان حسین بن علی (ع) کسانی بودند که به تدریج مقاماتی طی کرده‌اند. حتی برخی گفته‌اند که حبیب بن مظاهر یکی از اصحاب اسرار بود و طی مقامات معنوی کرد. یا حضرت علی اکبر (ع) مقامات بسیار بلندی دارد به گونه‌ای که هم خَلقاً و هم خُلقاً شبیه‌ترین افراد به پیامبر اکرم (ص) است و در ذات الهی فانی شده است. حضرت اباعبدالله (ع) در شأن او فرموده‌اند «فَاِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اللَّه» فانی و محو در جمال جمیل مطلق حق تبارک و تعالی است. یا حضرت سکینه خاتون (س) و حضرت زینب علیها السلام که عقیله بنی‌هاشم بود، عالمه غیر معلمه است و به مقامات عالیه عرفانی دست پیدا کرد.

هم حضرت علی‌اکبر (ع) هم حضرت سکینه (س) و هم حضرت زینب (س) به مقام ولایت الهیه رسیده‌اند که اینجا فرصت توضیح و تبیین آن نیست. من در جای دیگری این بحث را مطرح کرده‌ام. جناب حبیب بن مظاهر به همین صورت. در زیارتنامه حضرت ابالفضل العباس (ع) مقاماتی برای ایشان برشمرده شده که نکات عمیق و دقیقی دارد. دیگر ما دنبال کدام شواه و قرائن می‌گردیم؟

به لحاظ معرفتی امثال این زیارتنامه‌ها می‌تواند برای ما سند قوی و غنی باشد. به لحاظ تاریخی متن و سبک زندگی هر کدام از شهدای در رکاب امام حسین (ع) طوری است که وقتی وارد ماجرای کربلا می‌شوید حضرت اباعبدالله دربارۀ آن‌ها می‌فرماید که این افراد افضل شهدا و بهترین یاران و اصحاب هستند که تاکنون مثل آنها نیامده است.

برخی از اصحاب، «سالکان مجذوب» بودند مثل برخی از اصحاب بنی‌هاشم که از آنها یاد کردم. برخی «مجذوبان سالک» بودند. مجذوبان سالک مثل مسلم ابن اوسجه، وهب، جون و بُریر کسانی بودند که جذبات و جذوات وجودی و مغناطیس وجود حسین بن علی (ع) آنها را به عالی‌ترین مقامات معنوی رساند. برخی از افرادی که از دل لشگر عمر ابن سعد آمدند، جاذبه وجودی امام حسین (ع) آنها را هم گرفت. اینها مجذوبان سالکی بودند که هر چند سلوک آنها پس از جذبه در کربلا فقط چند ساعت بیشتر طول نکشیده است؛ اما توانستند این مراحل را طی کنند؛ ولو یک شبه ره صد ساله را.

کسانی نیز مانند حضرت زینب (س)، حضرت علی اکبر (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) و حبیب ابن مظاهر سالکان مجذوب بوده‌اند. این افراد ریاضت کشیده‌اند، متعبدانه و متشرعانه و مجاهدانه در طول زمان به گونه‌ای خود را تربیت کردند که توانستند اوج کمالات وجودی خود را در رکاب حسین بن علی (ع) به نمایش بگذارند.

پس مولفه‌های شخصیتی سالکان مجذوب و مجذوبان سالک و افرادی مثل حر بن یزید ریاحی که مجذوب محض در وجود حسین بن علی (ع) بوده‌اند کاملاً مشخص است. اگر بخواهیم ماجرای حر ابن یزید ریاحی را تبیین و تحلیل کنیم می‌توانیم در شخصیت‌های مجذوب محض دسته‌بندی کنیم. عبودیت، ولایت‌گرایی، شریعت‌گرایی، جهادی بودن و انقلابی بودن از جمله این مولفه‌هاست، لذا توبۀ حر توبۀ انقلابی و جهادی و حماسه‌آفرین است.

در بخشی از کتاب مدعی شده‌اید که «عرفان متجلی در واقعه عاشورا «مُحکم» برای تاویل همه «متشابهات» عرفان است. این در حالی است که قاطبه سنت عرفانی ما به خصوص در ادبیات بر تصوف و وجهه فردی عرفان تاکید دارد. این موضوع چطور قابل تبیین است؟ و چرا عرفان اجتماعی باید محکمی برای متشابهات عرفان در نظر گرفته شود. گو اینکه تجربه معاصر ما از عرفا به جز مورد خاص امام خمینی، غالباً همان رویکرد فردگرایانه را تایید می‌کند.

من در «عرفان اجتماعی در نهضت حسینی» عرفان را عرفان امامت‌محور و ولایت‌مدار مطرح کردم. یعنی عرفانی که مبتنی بر اصل اصیل امامت است. از همان اول توضیح دادم، عرفان اجتماعی که در اینجا مطرح می‌کنیم، از «حراء» سرچشمه گرفته، در «غدیر» تعیّن پیدا کرده و در «کربلا» تشخص عینی و اجتماعی یافته است.

یعنی در مقام بعثت که رسالت و نبوت را به ارمغان آورد، در مقام غدیر که امامت و ولایت را و در کربلا که جهاد و مبارزه و خون دادن برای خدا در جهت احقاق حق و اقامة عدالت اجتماعی. اباعبدالله (ع) هم در بحث‌های مختلف آن را مطرح کرد که در این بحث‌ها هم از واژه «احیاء» بهره می‌گیرد و هم از واژه «اصلاح» که من در کتاب اینها را توضیح دادم.

لذا عرفان اجتماعی وقتی امامت‌مدار باشد، مُحکم است برای تأویل بسیاری از متشابهات در عرفان‌های دیگر. چون این عرفان، عرفانی است که کاملاً وضوح و روشنایی دارد. هیچ ابهام و ایهامی در آن وجود ندارد و کسی نمی‌تواند شعبه‌ای من‌درآوردی از عرفان متجلی در واقعه عاشورا و جریان و نهضت کربلا را داشته باشد. لذا همینطوری کسی نمی‌تواند یک تفسیر از آن ارائه بدهد. بنابراین عرفان عاشورایی معیار تشخیص عرفان‌های جعلی است.

امام، محور این قضیه است و تمام کسانی که اطراف امام هستند اعم از بنی‌هاشم و غیربنی‌هاشم، همه متولی به ولایت این امام هستند. سالکان طریقتی هستند در صراطی که امام تعیّن و تجسم عینی آن صراط مستقیم الهی است. در این صراط مستقیم دارند سلوک می‌کنند، لذا این عرفان محکم است. قابلیت تأویل و تفسیرهای نادرست ندارد. بنابراین عرفان‌هایی که جزو متشابهات هستند مثل خیلی از عرفان‌ها و سیر و سلوک‌هایی که در میان متصوفه و عارفان در طول تاریخ وجود داشت را باید براساس این اصل محکم تفسیر کنیم.

چطور می‌گوییم در قرآن «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء» محکم محکمات است. و چطور می‌گوییم «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر» از آیات محکم قرآن است که به واسطه آن ما می‌توانیم بسیاری از آیات مثل «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِمْ» و «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَة» را تفسیر کنیم. یعنی این آیات متشابه را بیاوریم در کنار این آیاتِ محکم، بلکه محکمترین محکمات مثل «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» و بعد تفسیر کنیم.

اینجا هم همینطور است. عرفان‌های متشابه یا متشابهات عرفانی را ما می‌توانیم به واسطه عرفان عاشورایی، عرفان حسینی، عرفان سرخ کربلایی که ما از دل آن عرفان اجتماعی را بیرون کشیده و شواهد و قرائن متعددی را در کنار بحث‌های نظری و تبیینی آورده‌ایم و نشان دادیم، تفسیر کرد. این همان چیزی است که بنده به دنبال آن بودم. پس عرفان امامت‌محور است که هم در مقام نظر و هم در مقام عمل می‌تواند به کمک ما بیاید.

همانطور که در سؤال شما هم بود، ما یک تجربه عرفان اجتماعی و عرفان اجتماعی تجربه شده هم داریم که امام خمینی (ره) طلایه‌دار و سردمدار و علمدار آن است. امام هم وقتی این انقلاب و نهضت اسلامی را به پا کرد، فرمود «نهضت ما نهضت حسینی است» و قیام ما، قیام کربلایی است. درواقع سرچشمه این نهضت، همان نهضت اباعبدالله الحسین (ع) است و نظام اسلامی که به پا کرد مبتنی بر ولایت فقیه و براساس اصل امامت است. یعنی حکومت شأنی از شؤون امامت است. امامت سه شأن دارد که شأن سوم آن شأن سیاسی و اجتماعی و حکومتی است و امام نظام ولایی و حکومتی را براساس آن شأن سوم شکل و شاکله دادند که در کتاب «ولایت فقیه و حکومت اسلامی» ایشان هم به آن پرداخته‌اند.

خوانش نهضت حسینی در پرتو «عرفان اجتماعی» چه امکاناتی را به لحاظ تاریخی و تمدنی در پیش روی ما قرار خواهد داد؟

نهضت حسینی اولاً یک نهضت جامع و تمام عیار است. یک نهضت یک بُعدی و یک جانبه نیست. نهضتی چندبُعدی و همه‌جانبه است که یکی از ابعاد مهم آن، بُعد عرفانی است. حتی بُعد عرفانی در ابعاد دیگر و جوانب دیگر نهضت حسینی هم قابلیت ردیابی دارد. یعنی آنجاها هم جلوه‌گری و بروز و ظهور دارد. به هرحال ما وقتی یک تفسیر و خوانشی را از نهضت حسینی مبتنی بر عرفان، اصطیاد و استنباط کردیم و آنگاه عرفان اجتماعی را از دل آن نهضت حسینی که جنبه و ماهیت عرفانی هم دارد درآوردیم، هم به لحاظ تئوریک و نظری می‌تواند یک نظریه پشتیبان برای ما تولید کند تا به سمت یک تمدن نوین اسلامی سوق و سیر پیدا کنیم.

به لحاظ عملی و سلوکی هم می‌تواند یک اسوه و الگوی بسیار مقتدر، پویا و پایایی برای ما باشد. هم سبک زندگی اسلامی، به خصوص سبک زندگی اسلامی–معنوی ما را پوشش بدهد و هم می‌تواند جامعه اسلامی با نگاه عرفانی یا به بیان دیگر، تفسیر و نگاه عرفانی نسبت به جامعه اسلامی، و ترویج گفتمان عرفان و معنویت در متن جامعه را موجب شود. البته معنویت را ما به معنای عام کلمه می‌گوییم که یک بخشی از آن معنویت عرفانی است را می‌توانیم به مثابه بن‌مایه‌های اصیل جامعه اسلامی و تمدن نوین اسلامی قرار بدهیم.

پس دو امکان نرم‌افزاری یک: در حوزه نظری، دو: در حوزه عملی و سلوکی. و امکان دیگری که در کنار اینها برای ما ایجاد می‌کند این است که در عرفان اجتماعی اسلامی از عرفانی سخن به میان می‌آید که این عرفان، منهای سیاست نیست، منهای جامعه نیست، منهای سلوک سیاسی نیست، منهای عقلانیت و عدالت اجتماعی نیست، منهای جهاد و ارزش‌گرایی نیست.

در اینجا یک عارف اجتماعی همه اهتمامش را بر این قرار می‌دهد که بتواند یک: عدالتخواه، دو: عدالت‌گستر باشد. یعنی در کنار عدالت‌خواهی و عدالت‌پذیری، عدالت‌گستری هم داشته باشد. برای عدالت‌گستری باید هزینه بدهد؛ هزینه‌های مادی و معنوی. این امکان را هم عرفان اجتماعی در اختیار جامعه قرار می‌دهد. جامعه را یک جامعۀ آرمانگرای واقع‌نگار و رئالیستیک و در عین حال یک جامعۀ متعهد و یک جامعۀ مسئولیت‌پذیر و یک جامعۀ اهل ایثار و نثار تربیت می‌کند.

عرفان اجتماعی وقتی که در حوزه‌های اقتصادی در جامعه مطرح باشد، غیر از بحث‌های مربوط به وجوهات شرعیه، مواردی مثل مواسات و انفاق را گسترش می‌دهد. وقتی بحث‌های مبارزاتی در جبهه جهاد اصغر مطرح باشد، مثل آنچه که در دفاع مقدس پیش آمد، این عرفان اجتماعی افراد را تربیت می‌کند. اتفاقاً امام دفاع مقدس را با همین عرفان اجتماعی هدایت کرد.

وقتی بحث‌های علمی و فرهنگی پیش بیاید، یک عارف اجتماعی با رنگ و بوی عرفانی افراد را با این قیام لله و انگیزه توحیدی به سمت فعالیت‌های علمی موحدانه و مجاهدانه و نثار و ایثارگرانه سوق و سیر می‌دهد. یعنی جهاد را در جبهه جهاد کبیر، در جبهه جهاد اکبر، مثل جبهه جهاد اصغر، در عرصه‌های مختلف، یعنی عرصه فرهنگی، عرصه اقتصادی، عرصه سیاسی و عرصه‌های مختلف اجتماعی تعیّن و تشخّص می‌بخشد. لذا امکانات گوناگونی را همراه با الزاماتی به صورت بنیادین در متن جامعه ایجاد می‌کند.