نظام جمهوری اسلامی به شکل ناخودآگاه مشارکت مردم را مشروعیتبخش میداند. انقلاب سال ۵۷ یک انقلاب اصیل و مردمی بود، لذا شکلگیری جمهوری اسلامی بر پایه مردم بنا شده است، بنابراین این ایده که نظام جمهوری اسلامی مشارکت مردم را مشروعیتساز میداند، ایده بیربطی نیست، چرا که از ابتدا بر این باور استوار بوده و این وجه ممیز جمهوری اسلامی با نظامهای دیگر است.
حجت الاسلام و المسلمین
سیدسجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظام های اسلامی پژوهشگاه در گفتوگو با
«وطن امروز» گفت: «برای بازتعریف مشارکت سیاسی در هر نظامی باید بگوییم مشارکت سیاسی تابع یک مولفه پیشین است. مشارکت سیاسی در نظامهای دموکراسی بر این فرض است که در مقام اداره، چارهای جز تزاحم بین افراد نداریم، بنابراین کارگزار حکومت به واسطه شرکت حداکثر نسبی یا حداکثر موجودین، متعین شده و مشغول کار خود میشود اما در انقلاب اسلامی مسأله ما افزون بر این معناست بلکه بنمایههای نظام بر اساس مردمسالی دینی شکل میگیرد.
مردمسالاری دینی فقط بحث تعین یافتن یک کارگزار برای یک امر سیاسی نیست بلکه اینجا از جهاتی بحث حق و تکلیف و از جهتی امانت بودن حاکمیت از جانب خداوند و مردم و نسبت و تناسب مردم و کارگزار، شایستگی کارگزار، ضرورت بیتفاوت نبودن مردم در اداره جامعه، نظارت بر کارگزار و… در مولفههای ما وجود دارد، لذا برخلاف نظامهای غربی که رای یک حق تلقی میشود، در اینجا رای هم حق و هم تکلیف تلقی میشود. قرآن میفرماید «إِنَّالله لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم» یا در جای دیگر داریم «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ».
اصل مشارکت مردم در فرآیندهای اداره جامعه مقولهای است که مبتنی بر مبانی نظام اسلامی است و نمیشود این ۲ را از هم جدا بدانیم. از قضا تمایز تمدنی نظام اسلامی با تمدن غربی در همین است که در تمدن غربی مردم ضرورتی برای مشارکت حداکثری ندارند اما در نظم مردمسالاری دینی فرض بر این است که مردم باید پایه کار و اداره کشور باشند.
نکته کاربردی و کارکردی این است که تاثیر حضور حداکثری افراد در هر نظامی برای اقتدار یک حاکم مفروض است. اگر نماینده شهری یک درصد آرای شهر را بگیرد با زمانی که ۸۰ درصد آرای شهر را بگیرد، طبیعتا متفاوت است. یعنی اقتدار و کارکرد او متفاوت است و طبیعتا اثرگذاری او میتواند متفاوت باشد.
نکته مهم دیگر این است که انقلاب اسلامی دائما مورد تهدید نظام سلطه قرار دارد. چه بسا آنها از لحاظ سختافزار، رسانه و تجربه حکمرانی وضعیت بهتری دارند و همه به از بین رفتن این منطق و نظام تاکید دارند. شاید اپوزیسیون نظام بخواهد تلاش کند جایگزین جمهوری اسلامی بشود اما منطق پایایی نظام اسلامی اقتضا میکند که هرگاه مردم پای یک منطق و نظام باشند آن نظام، خواه ناخواه پایا و مستمر خواهد بود.
آنچه نظام را از خطر از بین رفتن نجات میدهد، حضور حداکثری مردم است و اینکه مردم نظام را از خود بدانند و پای آن نظام بایستند. در انقلاب اسلامی عملا این اتفاق افتاد. اگر مردم پای کار باشند، با وجود همه تهدیداتی که از بیرون اتفاق میافتد، نظام پایایی خود را حفظ میکند. رمز پایایی نظام حضور حداکثری مردم است؛ فارغ از اینکه کدام کارگزار را انتخاب کنند.
نکته بعد این است که حضور حداکثر مردم است که میتواند پویایی به ارمغان بیاورد. جدا از بحث پایایی، حضور حداکثری مردم –نه حضور حداقلی جهتدار توسط رسانهها – میتواند منجر به پویایی نظام شود. رسانهها میتوانند خلق رای کنند و کسی را از برج عاج پایین بیاورند و تخریب کنند اما فارغ از آن در نظم مردمسالار، توده مردم انتخاب مبتنی بر آگاهی دارند.
یعنی فرق اساسی نظم مردمسالاری دینی با نظامهای دیگر این است که انتخاب مردم مبتنی بر معرفت و آگاهی و ابتنای بر مبانی و حفظ نظام است، لذا در نظام اسلامی بیش از آن مقداری که بر شرکت مردم در انتخابات تاکید شود بر معرفت و آگاهی آنها تصریح میشود. باید همگان نسبت به ماهیت کارگزاران و مقاصد و برنامهها آگاه شوند و خود تصمیم بگیرند. این، مبانی قرآنی دارد و بحث شورا بحث جدی قرآنی است که میتوان حضور حداکثری مردم را بر آن مبتنی کرد».
با توجه به این مباحث میتوان چنین نتیجه گرفت: در سپهر سیاسی انقلاب اسلامی، سیاست دینی هنگامی تحقق میپذیرد که ریشههای این سیاست بر حضور کمی و کیفی مردم استوار باشد. این حضور قطعا باید از نظر کمی دارای درصد قابل قبولی بوده و از طرف دیگر به لحاظ کیفی نیز انتخاب مردم باید مبتنی بر عقلانیت و خرد سیاسی انجام شود، لذا انقلاب اسلامی به دنبال تبدیل کردن مردم از تودههای بیشکل و خمیری مانند که تحت تأثیر جریانهای رسانهای شکل میپذیرند به کنشگران فعال سیاسی و هستههای سخت سیاستورز است. بر همین اساس میتوان گفت دستور کار سیاستزدایی از مردم همواره مورد نقد بزرگان جریان انقلاب از جمله رهبر معظم انقلاب واقع شده است.