ارزیابی ادعای ابداع ذیل دعای عرفه توسط ابن عطاء اسکندری
نوشتاری از حجتالاسلام والمسلمین حسین عشاقی عضو شورای علمی گروه فلسفه پژوهشگاه؛
در سالهای أخیر منکران جزئیت ذیل دعای عرفه با استناد به این که این بخش از دعا در کتاب «الحکم العطائیة» ابن عطاء اسکندری تحت عنوان «مناجات» بعینه موجود است گفتهاند اصل این بخش از دعا از ابداعات او بوده و بعد به کتاب اقبال سید بن طاووس و برخی کتب دیگر ملحق شده است.
این دعاوی به وجوهی باطل و ناتمام است؛ زیرا علاوه بر این که ابن عطاء بلحاظ زمانی تقریبا نیم قرن از سید بن طاووس متأخر است؛ و الحاق آثار مؤلفان متأخر به آثار مؤلفان متقدم، بعید است؛ باید توجه داشت که:
اولا مکتوباتی که او در بخش حکم کتابش (که بخش اعظم کتاب او است)، آورده است، نشان میدهد که او بلحاظ علمی در سطح یک نصیحتگر اخلاقی است نه در سطح یک فیلسوف و عارف عالی مقام؛ حال آن که این بخش از دعای عرفه سرشار از مضامین عالی عرفانی و فلسفی است و چنین مضامینی ممکن نیست از ابداعات چنین شخصی با چنین سطحی از معلومات باشد؛ مثلا از مضامین عالی فلسفی این بخش این جمله است که میفرماید «كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْك» که به برهانهای صدیقین اشاره دارد، برهانهایی که سخن گفتن در مورد آنها فقط از فیلسوفان بزرگ انتظار میرود، نه انسانی که فلسفه را در سطح پایه اولیه هم مطلع نبوده است.
همچنین از مضامین عالی عرفانی این بخش، این جمله است که میگوید: «مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِيَ فَكَيْفَ لَا تَكُونُ دَعَاوِيهِ دَعَاوِيَ» که به مجازیت و بالعرض بودن شیئیت ماسوا اشاره دارد که بالتبع به مجازیت و بالعرض بودن حقیقت ماسوا منجر میشود؛ و اگر شأنی حقیقی پیدا کرد فقط در فرض ملازمات حقیقی بین مجازات قابل قبول است؛ روشن است طرح چنین مطالبی، به مبانی فلسفی و عرفانی بسیاری، نیازمند است که فقط از عارفان به عرفان نظری در سطح بالا قابل تصور و قابل طرح است نه از ناحیه کسی مثل ابن عطاء که نسبت چنین مطالبی بیگانه و نا آشنا است؛ چنانکه سایر آثارش نشان میدهند.
ثانیا دعاها و مناجاتهایی که بواسطه غیر معصومین ابداع شده یا میشوند معمولا حد اکثر در حد چند خط است؛ و به ندرت دعایی یا مناجاتی در حد یک صفحه ۳۰۰ کلمهای میتوان یافت و اگر هم در این حد ادعیه یا مناجاتی یافت شود با مضامین تکراری است؛ ولی این بخش از دعای عرفه خود تقریبا سه صفحه ۳۰۰ کلمهای است بدون هیچ مطلب تکراری؛ بلکه هر جمله آن مطلبی بدیع و غیر تکراری است و در عین حال جملاتی متصل و مرتبط با هماند؛ بنابراین نمیتوان این بخش را از ابداعات ابن عطاء یا هر غیر معصومی دانست؛ ازینرو آنچه معقول است این است که او چنین دعایی را در جایی مشاهده کرده و اجمالا آن را با حال وهوای سلوک عرفانی مناسب دیده و لذا آن را به آخر کتابش افزوده است؛
چنانکه در بخش حِکم کتابش نیز مسئله به همین صورت بوده است او جملات برجستهای را در راستای تهذیب و سلوک عرفانی جمعآوری کرده برخی را خود ابداع کرده و برخی را از دیگران گرفته و با تصرفاتی، آنها را در کتابش آورده است مثلا در حکمت ۳۷ جمله معروف «کان الله و لا شیء معه و هو الآن علی ما علیه کان» را آورده که روشن است این حکمت از خود او نیست بلکه در روایات ائمه شیعه آمده و نیز در حکمت ۶۴ جمله «من لم یشکر النعم فقد تعرض لزوالها» منسوب به امیرالمؤمنین است که در کتاب عیون الحکم و المواعظ لیثی با کمی تفاوت بدین صورت آمده است که «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ النِّعَمَ عُوقِبَ بِزَوَالِهَا»؛ بنابراین درست این است که گفته شود همانگونه که ابنعطاء جملاتی را از منابع شیعه یا غیر آن گرفته و بدون ذکر منبع، در بخش حکم آورده است؛ بخشی از دعای عرفه را نیز از منابع روایی شیعه گرفته و بدون ذکر منبع، در بخش مناجات کتابش آورده است.
نکته دیگری را که باید عموم مؤمنان به آن توجه داشته باشند این است که حتی اگر کسی نتواند مطمئن شود که چنین بخشی از ائمه صادر شده است، ولی نباید انتساب این بخش را به ائمه انکار کند بلکه حد اکثر باید توقف کند و از رد یا اثبات بپرهیزد تا وضعیت این جملات برای او روشن شود نه این که آن را رد کرده و به دیگرانی مثل متصوفه نسبت دهد؛ زیرا روایات فراوانی هست که أئمه اطهار از چنین رفتاری منع کردهاند و دستور به توقف دادهاند و شدیدا از انکار صدور آن از ناحیه اهل بیت منع کردهاند؛ به عنوان نمونه دو مورد از اين احاديث را از بحار ميآوريم:
الف : ابوبصير از امام باقر يا امام صادق روايت ميكند كه امام فرمود «لَا تُكَذِّبُوا بِحَدِيثٍ آتَاكُمْ مُرْجِئِي وَ لَا قَدَرِيٌ وَ لَا خَارِجِيٌ نَسَبَهُ إِلَيْنَا فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ لَعَلَّهُ شَيْءٌ مِنَ الْحَقِّ فَتُكَذِّبُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوْق عَرْشِه» يعني حديثي را كه كسي از فرقههاي مرجئه يا قدريه يا خوارج به ما نسبت ميدهد تكذيب نكنيد زيرا شما (واقع امر) را نميدانيد شايد مطلب حقي باشد در اين صورت شما با تكذيبتان خدا را در بالاي عرشش تكذيب كردهايد. (بحار ج ۲ ص ۱۸۷).
ب: سفيان بن سمط ميگويد به امام صادق عرض كردم مردي از ناحيه شما ميآيد و از جانب شما خبري عظيم را نقل ميكند كه موجب تنگي سينه ميشود بگونهاي كه ما او را تكذيب ميكنيم؛ امام فرمود آيا نه اين است كه او خبري از من گزارش ميكند؟ گفتم بلي؛ امام فرمود آيا اين خبر (در بعيد بودن) مثل اين است كه شب، روز؛ و روز، شب گردد؟ گفتم نه؛ امام فرمود پس امر حديث را به ما واگذار و آن را رد نكن زيرا اگر آن را رد و تكذيب كني در حقيقت ما را تكذيب كردهاي. (بحار ج ۲ ص ۱۸۷).
با توجه به اين گونه احاديث كه تعدادش نيز فراوان و برخی آنها صحیح است؛ اشكال به برخی منسوبان به مذهب اهل بیت اين است كه چرا در مورد جزء اخير دعاي عرفه طبق اين احاديث عمل نكرده و در مورد اين بخش توقف نمیکنند؛ بلكه بجاي توقف، آن را انكار كرده و به متصوفه نسبت ميدهند؛ به نظر ميرسد اين انكار، شايسته پیروان اهل بیت نیست؛ غفر الله لنا و لهم .