نسل‌کشی و ظلم به مردم فلسطین موجب بیداری مردم جهان شد

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، هم‌اندیشی علمی «ابعاد فرهنگی و اجتماعی عملیات وعده صادق و اعتراضات دانشگاهی ایالات متحده» در دو بخش صبح و عصر به میزبانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد. در بخش دوم این هم‌اندیشی علمی که عصر روز یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ماه برگزار شد؛ آقایان پروفسور جمیل ابراهیم اسکندر، مهدی جمشیدی و حجت‌الاسلام دکتر مسعود اسماعیلی سخنرانی نمودند.

سلطه اخلاقی آمریکا به‌عنوان نماد آزادی و دموکراسی از او گرفته شد

پروفسور جمیل ابراهیم اسکندر، استادتمام و صاحب کرسی فلسفه اسلامی (پست داک فلسفه متافیزیک) در دانشگاه فدرال سائوپائولو در کشور برزیل که به صورت برخط حضور داشتند؛ در ابتدا به این موضوع اشاره داشتند که از کلمه فلسفه فرهنگی استفاده می‌کند که امر جدیدی است و در آن به رشد توانایی انسان و بشریت پرداخته می‌شود.

وی در ادامه با توجه به موضوع نشست بیان داشت که این وضعیتی که در دانشگاه‌های آمریکا و جهان وجود دارد بی‌سابقه است ما شاهد ربوده شدن آزادی بیان در کشوری هستیم که ادعای صدور دموکراسی به جهان و خصوصا کشورهای شرق را داراست هم اکنون بیش از ۱۲۰ دانشگاه که بسیاری از آنها دانشگاه‌های معروف و با ارزش در سطح جهان هستند در حال اعتراض هستند و این‌ها در زمینه‌های مختلف پژوهش می‌کنند و تا کنون ۳۰۰ شخص در آن‌ها دستگیر شدند.

پروفسور اسکندر بیان داشت: می‌دانیم که بر طبق فلسفه فرهنگ انسان باید به سمت با فرهنگ‌شدن و روشنفکر شدن بیشتر به پیش برود، اما این باید با محیطی که در آن زندگی می‌کند و ارزش‌هایی که به آن باور دارد مطابقت کند. فیلسوف در زمینه فکری می‌بایست ورود کند، تا حد فطری انسان و از این حد به نام آزادی بیان نام برده می‌شود و متاسفانه امریکا اکنون این حد را انجام نمی‌دهد فرهنگ در اینجا یعنی دارا بودن اختیار و دموکراسی به انسان اختیار می‌بخشد و اینکه انسان می‌بایست آزاد باشد، ستون فرهنگ است؛ بدون اینکه موجب هجوم دیگران باشد به لحاظ فرهنگی حق هجوم نسبت به دیگران به سبب فرهنگ وجود ندارد، بلکه تبادل فرهنگی یک امر مجاز است، اما اینکه هجوم برده شود این جزء فلسفه فرهنگی نیست، ما باید استقلال فرهنگی را بپذیریم و این چیزی است که آمریکا به آن پایبند نیست.

وی با توجه به اعتراضات دانشجویان تصریح کرد آنچه که امروز در دانشگاه‌های آمریکا و جهان رخ می‌دهد در حقیقت یک مانع جدی از آزادی بیان است، این در حالی است که بیش از سی هزار نفر از مردم فلسطین که شامل زنان و کودکان بیگناه هستند توسط ارتش اشغالگر صهیونیست کشته شده‌اند و دنیا در سکوتی عمیق فرورفته است و این سکوت بخصوص در کشورهای عربی دیده می‌شود، البته منظور من در اینجا روسا و حکام کشورهای عربی نیست، بیشتر منظور من ملت‌های عربی است که در این زمینه سکوت کرده‌اند. اما روی دیگر اینست که دموکراسی ادعایی آمریکا در این هنگام که می‌خواهد از صهیونیسم دفاع کند به ناگاه تبدیل به یک دیکتاتوری بسیار خشن می‌شود و این آن حقیقتی است که اکنون در حال وقوع است. و به دنبال این رخداد سلطه اخلاقی آمریکا به‌عنوان نماد آزادی و دموکراسی از او گرفته شده است و در واقع دانشگاه‌هایی که در آنها اعتراض برپا شده است، از بعد از اعتراضات صرفا یک دانشگاه نیستند، بلکه به مرکزی برای بلرزه درآوردن ستون‌های این آزادی و دموکراسی تبدیل شده‌اند که این لرزه را الان به شدت بر این نماد دموکراسی و آزادی وارد کرده است و این به تمام جهان نشان داده شد.

پروفسور جمیل ابراهیم اسکندر با اشاره به دستگیری دانشجویان و اساتید دانشگاه‌ها به صورت وحشیانه‌ای گفت: که این‌ افراد به عنوان طلایه‌داران فناوری و فکر مطرح‌اند و این دانشجویان و اساتید بدون هیچ احترامی دستگیر می‌شوند و به صورت بسیار زشت به سوی زندان‌ها کشانده می‌شوند، باید گفت در حقیقت بخش بزرگی از جهان نگاه احترام آمیز خود را نسبت به این دانشجویان از دست داده‌اند این دانشجویان پس از این اعتراض‌ها و برخوردهای وحشیانه چگونه به کلاس‌های درس خود بازخواهند گشت؟ اینجا یک حالت روحی و روانی بسیار مهم شکل می‌گیرد که ابعاد آن شامل ورود افراد در آینده به این دانشگاه‌ها و همین‌طور کسانی که در آن‌ها در حال یادگیری هستند می‌شوند.

استاد دانشگاه برزیل گفت: فرهنگ در حقیقت ساخت انسان است و مجموعه‌ای از فعالیت‌ها و کنش‌هایی است که یک رخداد سازنده را ایجاد خواهد کرد و موجب سازندگی می‌شود اکنون این سوال مطرح است که دانشگاه‌ها با وصف فرهنگی‌شان در آمریکا، بعد از این حوادث چگونه این وصف فرهنگی را می‌توانند ثابت کنند و اینکه چه در سطح جهان و چه در داخل جامعه اروپا چگونه می‌توانند از عنوان فرهنگی خود دفاع کنند و همین جا باید این را توضیح دهیم که نسبت آن با فلسفه اجتماعی چه بود و چه خواهد بود. اینجا ممکن است که بگوییم فلسفه اجتماعی بر اساس موضوعات و نقاطی در خود فلسفه عام استوار شده و از آنها ناشی می‌شود مانند تئولوژي که شامل احترام، امانت موضوعات اخلاقی و مانند آن می‌شود همین طور در متافیزیک و معرفت شناسی با همه گستره خود و این سوال شامل یک گستره بسیار وسیعی می‌شود و این موضوع را بار دیگر تاکید کردند و اینجا باز سوال طرح می‌شود که چگونه می‌توان حیات طبیعی در دانشگاه‌ها را استمرار بخشید و موجب ادامه آن شد. فرهنگ عامل پیشرفت انسان در زمینه شخصی و اجتماعی به بهترین روش ممکن است و این آن چیزی است که در دانشگاه‌های آمریکا و برخی از نقاط جهان نه تنها نمی‌بینیم، بلکه شاهد عکس آن هستیم، فرهنگ شامل همة کنش‌های افراد در جامعه و همة واکنش‌ها و رفتارهایی که بر اساس رسوم و آداب موجود در جامعه می‌شود؛ خصوصا هنگامی که در دانشگاه این مشکلات و چالش‌ها در برابر فرهنگ قرار می‌گیرد بروز و ظهور خودش را می‌بایست داشته باشد.

پروفسور اسکندر در ادامه بیان داشت:‌ در دید من این اعتراض‌هایی که در دانشگاه‌های آمریکا رخ می‌دهد عامل تغییرات سیاسی بسیار قدرتمندی خواهد بود و باتوجه به جایگاه مهم فلسفه اجتماعی این اعتراض‌ها و حوادث مورد بررسی دقیق در جهان و جوامع مختلف قرار خواهد گرفت و برخورد جهان و برخورد جوامع مختلف با این اعتراض‌ها و حوادث در دانشگاه‌ها مورد بررسی واقع خواهد شد.

وی در بخش دیگر مباحث خود با اشاره به این موضوع که این اعتراضات خواستار عدالت برای ملت فلسطین است، گفت: اعتراض به نسل‌کشی و ظلم به مردم فلسطین موجب بیداری مردم جهان شد تا به ملتی بنگرد که در زیر عذاب و رنج گرفتار است و همچنین دیده‌ها را به این حقیقت جلب کرد که سازمان ملل در زمینه دفاع از این مردم مظلوم ناتوان است و این ناتوانی آشکار شد این اعتراضات نقطه پایانی برای امپراطوری امریکایی به لحاظ فرهنگی بر جهان خواهد بود. این راهپیمایی‌هایی که ما در تمام قاره‌های جهان در دفاع از مردم مظلوم فلسطین شاهد هستیم به دست تاریخ‌نگاران با شرف و نه آنهایی که موجب تحریف تاریخ می‌شوند و مزدوران تاریخ نگار هستند، ثبت خواهد شد، این حوادث و ظلمی که در غزه اتفاق افتاده است موجب تغییر روابط میان بشریت میان کشورها و روابط انسانی و روابط تجاری شده است و خواهد شد و اینجا این نیاز دیده می‌شود که ما باید به فکر ساخت یک فرهنگ جدید باشیم تا شاهد درگیری بین المللی نباشیم و این فرهنگ مانع درگیری‌های بین المللی بشود؛ از سوی دیگر باید گفت امریکا احترام اکادمیک خود را در جهان از دست داده است وقتی که با دانشجویان خود این‌طور وحشیانه برخورد می‌کند، زمانی که انسان، اخلاق را از دست می‌دهد به یک حیوان وحشی تبدیل می‌شود و تمام وجوه دیگر انسانی خود را نیز از دست خواهد داد و چنین برخوردهای را با دانشجویان و اساتید انجام می دهد، که تربیت جامعه و فرهنگ جامعه به آنها مربوط می‌شود و بالاترین افرادی هستند که در این زمینه حضور دارند و شایسته برخورد بهتر از این هستند.

وی با ذکر آیه «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون» بیان نمود این آیه چه معنایی دارد، آیا شامل اساتید دانشجویان پژوهشگران در کل جهان نمی‌شود؟ و به این معنی است که این افراد می‌بایست و وظیفه دارند که از حق مردم فلسطین دفاع کنند و ظلمی که آنجا اتفاق می‌افتد را توضیح دهند و به همه اعلام کنند که در اخلاق و فرهنگ هیچ جایگاهی ندارد.

وی در ادامه با اشاره به اعتراضات در کشور‌ برزیل و شهر سائوپولو که یکی از بزرگترین شهرهای برزیل است گفت: هر روز یک مجموعه‌ای فردی، افرادی را به خیابان می‌آورد و ضد ظلمی که در غزه رخ می دهد تظاهرات می‌کنند و در کشور‌های دیگر هم شنبه، یکشنبه یا جمعه بسته به تعطیلات، اعترضات و اجتماعات خصوصا در دانشگاه‌های فدرالی وجود دارد؛ در دانشگاه کوبورگ، دانشجویی یکی از پرچم‌های آمریکا را برداشت و پرچم فلسطین را جایگزین کرد و این صحنه جهان را تکان داد؛ در دانشگاه‌ها احزاب کارگری و دیگر احزاب با فلسطین هستند، متوجه هستید که در بسیاری از تجمعات افراد با برداشتن پرچم‌ها بیرون می‌آیند و از فلسطین دفاع می‌کنند خصوصا در شیلی در کلمبیا، البته رسانه به شکل کلی در جهان صهیونیستی است و در اختیار صهیونیست‌هاست ولی در مقابل رسانه‌های محلی اجتماعی، مثل صفحات شخصی انتشار دهنده اتفاقات هستند و فوق‌العاده مهم و گسترده است، خصوصا در دانشگاه‌های فدرالی. اگر از من بپرسید در دانشگاه‌های فدرالی وضعیت به چه شکلی است بنده می‌گویم حدود نود درصد با فلسطین هستند. رئیس جمهور برزیل موضع‌گیری‌های بسیار مثبت درباره فلسطین داشته است و بحث فلسطین و جنایات اسرائیل را طرح می‌کند.

این اندیشمند لبنانی الاصل با اشاره به این مطلب که همه واقعیت فرهنگ در غرب آن­چنان نیست که نظریه‌پردازان لیبرال دموکراسی در غرب گفته‌اند و خواسته‌اند گفت: یعنی نظریه و واقعیت در تطابق کامل نیست،  و این دو متفاوت هستند و جامعه غربی کاملا تسلیم لیبرالیسم نشده است.

وی با تایید این مطلب که اعتراضات دانشجویی در غرب ظاهرا حاکی از حرکتی بر خلاف اقتضائات فرهنگی غرب است بیان داشت: آنچه که در این راهپیمایی‌ها در غرب رخ می‌دهد و من آن‌ها را انتفاضه می‌نامم، قیامی بر ضد حکومت فعلی است و از بین حکومت سیاسی و فرهنگی فکر می‌کنم حکومت فرهنگی بود و این یک نکته بسیار مهم است که هر شخصی که در آمریکا می‌خواهد رئیس جمهور شود، حتما باید مدافع صهیونیست‌ها باشد، چه جمهوری‌خواه و چه دموکرات و این یک سیاست نیست، و هر کس دیگری که به ریاست جمهوری رسیده است با صهیونیست کنار آمده است؛ چرا که صهیونیسم یک سیاست نیست، بلکه چیزی مافوق سیاست و حاکم بر دولت آمریکاست.

فهم رویداد در روایت فلسفۀ تاریخ: در متن جابجایی ساختارشکنانه

در ادامه این هم اندیشی مهدی جمشیدی صحبت خود را به این شکل در چهار نکته صورتبندی‌نمود:

[یکم]. جنگ اوکراین، جنگ غزه، واکنش ایران، تکان‌خوردن جامعۀ غربی دربارۀ وحشی‌گری اسرائیل و … . آنچه که رخ داده است را می‌توان مجموعه‌ای از «رویدادهای پراکنده» و «اتّفاق‌های روزمره» انگاشت که از قلمرو سیاست و حتی سیاستِ معطوف به اکنون فراتر نمی‌روند و از هیچ تحوّلِ گسترده‌ای حکایت نمی‌کنند. کسانی که قادر نیستند میان حادثه‌های «اکنون‌زده» و «ناتاریخی» از یک سو، و حادثه‌هایی که رگه‌های «تمدّنی» دارند و می‌توانند مانند «نقطۀ عطف» عمل کنند از سوی دیگر، تفکیک کنند چنین برداشتی دارند، اما واقعیّت این است که رویدادهای اخیر، بسیار بیش از مناسبات و معادلات سیاسیِ محض و محدود به اکنون هستند. برخی از جریان‌ها و نیروهای اجتماعی، دلالت تاریخی دارند و می‌توانند زنجیره‌ای از رویدادهای تاریخ‌ساز را بیافرینند و به مثابه نقطۀ عطف عمل کنند. جنس این نیروها و رویدادها، متفاوت با هستی‌های اجتماعیِ عادی است و قادر به «ساختارشکنی» و «عبور از اکنون» هستند. نیروها و رویدادها، اغلب در شرایطِ پیش‌ساخته و قفس‌گونه، اسیر هستند و قدرت و بضاعتِ فراروی از آنها را ندارند و می‌خواهند با آنچه که هست و آنچه که اقتضای ساختار است، عمل کنند، درحالی‌که قرار داشتن در «موقعیّت تاریخی»، به معنی درهم‌شکستن ساختار و اراده‌کردن وضعی است که ساختار کنونی، نمی‌تواند آن را رقم بزند. بسیاری از نسخه‌ها و الگوها، در حصار «ساختار» به سر می‌برند و ساختار دیگری را طلب نمی‌کنند و از این جهت، خصوصیّت «انقلابی» و «شکننده» ندارند. تنها نسخه‌ها و الگوهایی که خود را در موقعیّت انقلابی تعریف می‌کنند و می‌خواهند از وضع موجود، عبور کنند، استعداد و امکان گذار تاریخی دارند. ازاین‌رو، باید میان «لایۀ انقلابی» و «لایۀ عادی»، تمایز نهاد و فهمِ «چرخش ساختاری» از تکانه‌ها و تغییرهایی داشت که می‌خواهند زمینه‌سازِ انتقال انگاره‌ای و گذار تمدّنی باشند:

بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم

شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد

[دوّم]. اگر در گذشته دربارۀ امکانِ گذار تمدّنی و تحوّل ساختاری سخن گفته می‌شد و گفتگوها دربارۀ تحصیل شرایط گذار بود، انقلاب اسلامی و تداوم آن نشان داد که وضع تاریخی، دگرگون شده و دیگر تمدّن غربی نمی‌تواند بر ادّعای جهان‌شمول‌بودن خود پافشاری نماید و خود را عالَم‌گیر قلمداد کند. این انقلاب، لحظه‌ای و نقطه‌ای نبود که بتوان آن را یک چرخش تصادفی و انحراف ناگهانی از سیر تاریخیِ تجدّد دانست، بلکه عقبۀ طولانی‌ای داشت که دست‌کم از مشروطه به این سو، صورت‌بندی شده بود. انقلاب ایران، میوۀ یک نهضت اجتماعیِ ریشه‌دار و دیرینه بود که از عمق خاک جامعه برآمد. در مرحلۀ بعد، ماندگاری این انقلاب، فرضیه‌های تجدّدی را با تعلیق و تردید مواجه کرد و روزبه‌روز، بر بی‌اعتباری آنها افزود. این انقلاب، سودای بیرونی و جهانی داشت و باشتاب، پا فراتر از مرزهای خویش نهاد و «خویشتن تاریخی»‌اش را در «ناخویشتن جغرافیایی» گسترانید. خاصیّت پدیده‌های تاریخی، همین است که مرزها را درمی‌نوردند و حصارنشین و بوم‌بسنده نیستند. این انقلاب و درخشش‌های چهاردهه‌اش، مسلمان غیرایرانی را سودایی کرد و همگان را در اندیشۀ رقم‌زدن تاریخ جدیدِ محمّدی فروبرد: «فریب چشم تو، صد فتنه در جهان انداخت». امروز در منطقۀ غرب‌آسیا، جماعات نظامی و سیاسیِ متعدّدی حضور دارند که فارغ از دولت‌ها، ریشه در خواست مردمی دارند و به نیروهای تاریخیِ مؤثّر و تعیین‌کننده تبدیل شده‌اند. ظهورات متأخّر، دلالت بر طلیعۀ تاریخ جدید دارد:

حُسْنَت، به اتفاق ملاحت، جهان گرفت

آری، به اتفاق، جهان می‌توان گرفت

[سوّم]. این‌همه، نشانگر آن است که باید سطح تحلیل را به «فلسفۀ تاریخ» سوق داد و به سطوح فروتر، بسنده نکرد. آن حوزۀ معرفتی که می‌تواند از عهدۀ فهم رویدادهای تاریخی برآید و چرخش و دگردیسی را فهم کند، فلسفۀ تاریخ است. اگر از این سطح فروتر برویم، دچار تقلیل‌گرایی خواهیم شد و جز مشاهدۀ سلسله‌ای از رویدادهای درون‌ساختاری، دریافت و فهمی نخواهیم داشت. مسألۀ پشت‌صحنه، تولّد یک تمدّن دیگر است که از هر جهت، تمدّن غربی را به چالش می‌کشد و «بنیان‌های قدسی» را جایگزین «بنیان‌های مادّی» می‌کند. «تغییر بنیان‌ها»، تغییر ساده‌ای نیست که بتوان آن را به مناسبات سیاسی فروکاهید، بلکه باید برآمدن یک تاریخِ متفاوت را نتیجه گرفت و از دریچۀ فلسفۀ تاریخ به ماجرا و معرکۀ منازعات نگریست. نه علوم اجتماعی و نه علوم سیاسی، هیچ‌یک نمی‌توانند توضیح نظریِ پهن‌دامنه‌ و عمیقی از این موقعیّت تاریخی ارائه کنند و به باطن و غایت آنچه که می‌گذرد پی ببرند. باید رویکردی را برگزید که همزمان، وجه «فلسفی» و «تاریخی» داشته باشد و از تقابل سرنوشت‌ساز دو تاریخ حکایت کند. فلسفۀ تاریخ می‌تواند شدن‌های فربهِ تاریخ را تبیین کند و با غرق‌نشدن در جزئیّات تشویش‌گر، چرخش‌های بزرگ را فهم کند.

[چهارم]. در سال‌های پایانی گام اوّل انقلاب، فرضیۀ غرب این بود که نفس‌های انقلاب ایران به شماره افتاده و کار انقلاب، تمام است و باید برای دورۀ پس از آن چاره‌ای اندیشید و نیروهای سیاسیِ متفاوتی را به صحنه آورد. فرضیۀ رسانه‌ای‌شده و پُرتکرار آنها، پایان‌یافتن حیات انقلاب بود و برای تحقّق آن، وعده‌های کوتاه‌مدّت می‌دانند. در حرکت هماهنگ و متراکم، تصویر متأخّر از نظام جمهوری اسلامی در رسانه‌های غربی، از روند زوالی و انحطاطی این نظام حکایت می‌کرد و حتی در درون ایران نیز کسانی دچار تردید و تزلزل شده بودند و گمان می‌کردند انقلاب، فردایی نخواهد داشت. اما چندی نگذشت که ورق برگشت و از متن تهدیدها و تکانه‌ها و چالش‌ها، افق دیگری سربرآورد که حکایت از پیشروی چشمگیر انقلاب ایران داشت. انقلاب ایران، نه‌تنها ماند و فرونپاشید، بلکه قدرت‌مندتر از گذشته، جلوه‌گری کرد و در برابر سلطۀ غرب، موضع‌گیری کرد. این مواضع، دیگر از جنس سخن نبودند، بلکه تحقّق عملی و بیرونی یافتند و در جبهه‌‌های مختلف، دشمن را به عقب راندند. خاموش‌کردن فتنۀ داعش، یک بارقۀ امیدبخش بود و چندی بعد نیز حادثۀ غزه نشان داد پای یک جریانِ تاریخیِ پیشرونده در میان است و یک روند تثبیت‌شده و مدّعی، شکل گرفته است. دراین‌میان، واکنش‌های دانشگاهی در آمریکا، روی دیگر سکۀ تحوّل تاریخی را عیان کرد که «برافتادن اعتبارِ تاریخِ معارض» است. تاریخِ معارض، در درون خودش به چالش کشیده شده و در معرض پرسش‌های سخت و فلج‌کننده قرار گرفته است. اینک، نیروهایی از درون جامعۀ نخبگانی آمریکا شوریده‌اند و مواضع برون‌تمدّنیِ آن را برنمی‌تابند. این اتّفاق را که «تناقض‌های خویش‌برانداز غرب» را روایت می‌کند نباید ساده انگاشت:

مدّتی معکوس باشد کارها

شحنه را دزد آورد بر دارها.

خیزش دانشگاهی ایالات متحده، کاملا مرتبط با عملیات وعده صادق و دال بر رخدادی وجود شناختی در عرصه فرهنگ مقاومت است.

سخنران پایان این هم اندیشی علمی دکتر مسعود اسماعیلی، رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه بودند که با اشاره به ذات فرهنگ که انسانی می‌باشد و در عرصه اجتماع بروز کرده است بیان نمودند کسانی که به دنبال این هستند تا فرهنگی والا و پایدار داشته باشند باید به ذات انسان توجه کنند؛ اما هستند کسانی که نگاهی نامتعین و متغیر به انسان داشته و دراین‌باره استدلالاتی دارند. به خصوص کسانی که طبیعت‌گرا و ماده‌گرا هستند انسان را فقط در چارچوب تحول جسمی او می‌بینند. اینکه جسم او دائم در حال تغییر بوده و توانمندی‌های جدیدی را اخذ کرده و بنابراین فرهنگ او نیز تغییر می‌یابد. اما می‌توان بعد فراتری را در انسان در نظر گرفت که می‌توان نشان داد این بعد وجودی انسان در طول تاریخ دستخوش تغییر نشده است. سلیقه‌های مادی یا اجتماعی انسان تغییر می‌یابد اما اصل و اساس آن ثابت مانده است. بسیاری از فیلسوفان غربی نیز به این امر اعتراف دارند. بنابراین ذات فرهنگ، انسان و انسانیت می‌باشد و جز این نمی‌توان گفت. بنابراین دید ما به انسان تعیین کننده فرهنگ می‌باشد.

اسماعیلی تصریح کرد اگر صحبت از فرهنگ مقاومت می‌شود این فرهنگ در انسانیت انسان ریشه دارد که در غیر این صورت فرهنگ مقاومت، مقاومت به معنی واقعی نخواهد بود. فرض اینکه در زمان هجوم افرادی به یک جامعه، افراد آن جامعه سنگر یا ابزاری را تهیه کرده و با استفاده از آن مقاومت نمایند. اگر هجوم، از نواحی مختلف و بدون انتها ادامه داشته باد، انسان نمی‌تواند تا ابد و با استفاده از این ابزار به مقاومت خود ادامه دهد. در یک معنی، داشتن ابزار بیرونی به معنی مقاومت نمی‌باشد. بلکه مقاومت، یک فرهنگ بوده و حقیقت ایستادگی به معنی انسانیت ــ که ریشه فرهنگ است ــ است. بنابراین مقاومت با ارجاع به انسانیت معنی خواهد شد. فرهنگ هم که ریشه در انسانیت دارد و لذا دو بروز انسانیت، مقاومت و فرهنگ می‌باشد. بنابراین این دو در نقطه مشترک انسانیت، به یکدیگر گره خواهند خورد.

وی با اشاره به این مطلب که همه تئوریسین‌های دنیا به این نکته اذعان داشته‌اند که مقاومت با قدرت شکل می‌گیرد، گفت: وقتی مقاومت با ارجاع به درون تعریف می‌شود، قدرت نیز با ارجاع به درون باز تعریف می‌شود که معنایی درست و عمیق است. می‌توان گفت مقاومت بدون قدرت قابل تعریف نیست و قدرت نیز به معنی حقیقی با ارجاع به درون تعریف می‌شود. بنابراین باز به درون انسان و انسانیت انسان می­رسیم. بدین­ترتیب باید فرهنگ مقاومت را این طور معنا کرد: فرهنگی که به بهترین شکل، انسانیت انسان و عقل و اختیار و اراده وی را به منصه ظهور می­رساند و به تقویت این وجوه کمک شایانی می­کند. با تحقق واقعیی این فرهنگ، آن استقامت و ایستادگی حقیقی رقم می­خورد و همواره پیروزی به همراه خواهد داشت.

اسماعیلی تصریح کرد:‌ با توجه به اوضاع منطقه، این قدرت مقاوم تا به حال در وضعیت اولیه بوده است. برون‌داد اولیه‌ی یک قدرت مقاوم، این است که در برابر پیشرَویِ نیروی مهاجم سدی را قرار می‌دهد. ارجاع درونی این امر به این معناست که در اثر شرایطی که وجود داشته است، قدرت درونی به عللی ــ مثل قرارگیری در شرایط ابتدایی برای کسب قدرت، نوع تأثیرگذاری قدرت یا شرایط اعمال قدرت ــ به گونه‌ای تعریف شده است که برون داد آن فقط بازدارندگی بوده است. بازدارندگی یادشده، در درجه اول امری درونی است و به معنای عدم رخنه دشمن در روحیات و منویات انسان و پرورش حس درونیِ ایستادگی و پرورش نیروی باطنی بازدارندگی می­باشد که اثر آن، بازدارندگی بیرونی بوده است.

اسماعیلی تصریح کرد نکته کلیدی در این ارجاع درونی (ارجاع فرهنگ، مقاومت و قدرت به انسانیت)، عقل و اراده می‌باشد. مبنای اصلی انسان شناسی دینی در نگاه شیعی، عقل است که این عقل، نوع خاصی از اعمال اختیار را در عالم رقم می‌زند که مختص انسان بوده، اراده نام دارد؛ عقلی که قدرت را می‌پروراند و اراده­ای (اعمال اختیار در اثر تعقل) که آن را در مراحل مختلف به‌کار می‌گیرد. این ارجاع مشخص می­کند که در تشخیص تحولات وجودی در فرهنگ مقاومت، به کدام نقطه باید عطف توجه کنیم: به عقل و ارادة پشتوانه آن. اگر این عقل، عقل حقیقی (عقل نهایت­اندیش سعادت­بین) باشد و اراده، اراده حقیقی (اعمال اختیار در اثر تعقل حقیقی) باشد، مقاومت و قدرت حقیقی شکل خواهد گرفت و هرگاه میزان به­کارگیری تعقل حقیقی و اِعمال اراده حقیقی به قدری افزایش یافت که فرهنگ مقاومت را بسیار قوی‌تر ساخت، می‌توان نوعی تحول وجودی را در این فرهنگ تشخیص داد.

تا قبل از عملیات وعده صادق، در اثر شرایط مختلف و میزان مقدوراتی که وجود داشت، عاقله‌ای که قدرت را می­پروراند، این قدرت را در حد بازدارندگی درونی و بیرونی تعیین می‌کرد و اراده نیز همان را به منصه ظهور می­رساند. اما با وجود تعقلی که اکنون در عملیات وعده صادق رخ داده است (در اثر شرایط بیرونی و مقدورات درونی)، اتفاقی وجود شناختی در عرصه فرهنگ مقاومت شکل گرفته است. همان طور که گذشت فرهنگ، انسانیتِ بروزیافته یا همان عقل و ارادة فرافکن شده در روابط انسانی است که اگر در درون (میزان به­کارگیری آن دو) و در بیرون آنها (فرافکنی آنها) تغییری ایجاد شود، در واقع وجود فرهنگ دستخوش تغییر خواهد شد. انسانیت فرافکنده شده در روابط منظور می‌باشد. بنابراین با توجه به نیروی عاقله و اراده‌ای که پشت این موضوع قرار دارد، قدرت درونی و بیرونی و درنتیجه، مقاومت تغییر اساسی یافته‌اند که می‌توان از آن، به تغییر از حالت بازدارندگی (درونی و بیرونی) به حالت تهاجمی (درونی و بیرونی) تعبیر نمود. این همان تغییر وجودی است که گفته شد. این تغییر عبارت است از به‌کارگیری عقل و اراده به نحوی که دید و نیروی بازدارندگی در درون، جای خود را به حس (شناختی و عملیِ) درونیِ استعلاء و برتری دهد و در نتیجه آن، وضعیت بازدارندگی بیرونی به وضعیت تهاجم بیرونی بدل می­گردد. این در واقع، یک تکانه شدید در وجود فرهنگ، مقاومت و قدرت مقاوم است و نمی­توان و نباید آن را به تحولی صرفاً تاریخی، سیاسی یا نظامی فروکاست.

وی با اشاره به این مطلب که تئوریسین‌های مقاومت فرهنگی بر این باور هستند که بهترین صورت مقاومت فرهنگی، حالتی است که کل اجتماع را در بر می‌گیرد که در این صورت، نگاهی مثبت به مقاومت وجود دارد، گفت: مقاومت فرهنگی در خرده فرهنگ‌ها اغلب با نگاه منفی ناظران می‌باشد، اما در کل یک بوم و جغرافیا، مقاومت فرهنگی، به معنای حفظ هویت و میراث خود بوده، مثبت تلقی می‌شود. اما در این نظریات، نقطه اوج مقاومت، تهاجم می‌باشد و حکایت از این دارد که مقاومت به کمال خود رسیده است. بنابراین طبق این نظریات می‌توان گفت تبدیل وضعیت بازدارندگی به تهاجم در ایران، لبنان و فلسطین، نقطه اوج مقاومت فرهنگی رخ داده است و نباید آن را صرفا تغییری عادی تلقی کرد. با تحلیل وجودیِ یادشده نیز روشن شد که این وضعیت، تحولی وجودی در فرهنگ مقاومت است. به عبارت دیگر در حال حاضر، با تجمیع قدرت و با توجه به شرایط موجود، قدرت عاقله و اراده، قدرت (درونی و بیرونی) را در سطح تهاجم تعریف کرده و در جهت استعلاء به کار گرفته است. اما به دلیل بهره­گیری از ذات تعقل و اراده حقیقی، در همین وضعیت نیز انسانیت است که بروز یافته ولذا می­توان گفت این تغییر وجودی در درون فرهنگ مقاومت است و از دایره مقاومت پا را فراتر نگذاشته و لذا این تحول، با عقل سودمدار مادی قابل تحلیل نیست و از طرفی به دلیل برخورداری از حقیقت انسانیت، فطرت انسان­ها را با خود همراه می­کند. با توجه به این نتایج می‌توان گفت عاقلانه‌ترین تصمیم‌ها حتی از لحاظ مناسبات و منافع مادی نیز با همین نوع از تعقل (عقل آخرت­اندیش) گرفته شده است. چون بیشترین همراهی انسانی و کمترین آسیب و حداکثر سردرگمیِ عقل سودمدار را در پی داشته است. ممکن است بتوان به این موضوع از دیدگاه سیاسی، نظامی یا تبعات اجتماعی نگریست. اما این بحث، از دیدگاه وجود شناسی فرهنگ مقاومت عمیق­تر و پردامنه‌تر و جامع و شامل بر همه آن دیدگاه­های دیگر است.

اسماعیلی تصریح کرد:‌ به‌نظر می‌رسد همراهی‌هایی که در جهان با این موضوع صورت می‌گیرد و حالت تهاجمی دارد (مثل همراهی ملل مسلمان و آزاده و برخی دولت‌های مسلمان و یا آزاده)، انسانی بوده، در نتیجه به وجود شناختی فرهنگ جهانی مقاومت مربوط است. این تکانه‌ها فقط اجتماعی، فرهنگی یا رسانه‌ای نبوده بلکه با تغییر اساسی در ذات آنتولوژیک فرهنگ مقاومت و ربطی که این تغییر با انسانیت انسان و فطرت آدمیان دارد، قابل تحلیل است. ذات فرهنگ حقیقی، انسانیت انسان و بروز ارتباطی آن است و این با فرهنگ ساخته شده توسط رسانه یا تبلیغات یا حکومت‌های جابر سیاسی بسیار متفاوت است و با آن نباید خلط گردد. البته روشن است که در این میان، رسانه در حد خبررسانی اولیه (ولو در ضمن سوگیری‌های استعماری رسانه‌های جهان) نقش ایفا کرده‌اند؛ اما اثر آن، تنها از طریق توجه به این تغییر وجودی و ارتباط آن با انسانیت قابل فهم و تبیین است. وجودات انسانی به این دلیل که مشابه یکدیگر ساخته شده و فطرت واحدی دارند، به طور طبیعی به تغییرات ناشی از فطرت انسانی جذب می‌شوند. پس در این موضوع نیاز به قدرتِ رسانه به عنوان امری سرنوشت ساز در همراهی جهانی، احساس نمی‌شود و رسانه تنها در حد یک ابزار اولیه و زمینه‌ساز ابتدایی نقش ایفا می‌کند.

وی بیان داشت به نظر می‌رسد اعتراضات دانشجویی ایالات متحده نیز، کاملاً در راستای این تغییر وجودی فرهنگ مقاومت در جهان و به ویژه در پیِ عملیات وعده صادق صورت می‌گیرد. اساساً این تکانه فرهنگی از چندی پیش آغاز شده و موضوع تغییر فاز مقاومت به مرحله تهاجم، مدتی است که در کلام آقا مشهود بوده است. شروع عملیاتِ تهاجمی غزه نیز هرچند بدون برنامه‌ریزی قبلی از سوی ایران بوده است اما تحت تاثیر همین تغییر وجودی که از کشور ما و مقام ولایت شروع شده، شکل گرفته است. البته اگر خواسته باشیم این اتفاق وجود شناختی را در عرصه فرهنگ در گستره عوالم ببینیم و طول تکوین را هم در تحلیل خود دخالت دهیم، قطعا می­توان گفت این رخداد، یک نوع تجلی ویژه است که حتی منویات و بیانات حضرت آقا نیز تابعی از آن تجلی و رخداد  محسوب می­شود.

اسماعیلی در ادامه بیان نمود:‌ می‌توان برای این موضوع عوامل این سویی برشمرد یا آن را به علل ماورائی ارجاع داد که در این صورت، علل مادی به عنوان اسباب زمینه ساز مطرح می‌شود. در هر صورت از لحاظ نظریه هیچ مشکلی وجود ندارد که گفته شود این تغییرات وجودشناختی، تابعی از تنزلات عوالم غیبی است یا تابعی از علل و عوامل ظاهری و مادی. هر دو تحلیل به یک معنا درست است. منتها تحلیل دوم، برای روشن کردن وظایف دنیوی ما در ادامه این مسیر، عملیاتی‌تر و اجرایی‌تر است.

نکته جالب در این موضوع، پیش‌بینی ناپذیری حوادث می‌باشد. در این رابطه کسانی که همه چیز را با شرایط و اوضاع مادی اندازه می‌گیرند در این باره حرفی برای گفتن نخواهند داشت؛ چرا که آن‌ها از چنین عقلی (عقل سعادت اندیش و آخرت بین) بی بهره بوده، به ناچار چنین مناسبات وجودشناختی برای آنان قابل هضم نمی‌باشد. بنابراین این رفتار مبتنی بر عقل دوراندیش سعادت­بین، در دراز مدت به سود ایران بوده است. تصور دیگران بر این است که ایران با عقلی مادی به این محاسبات رسیده که در تمامی این صحنه ها پیروز می شود؛ اما در واقع چنین نیست و این صبر بیشتر ایران مبتنی بر انسانیت و عقلانیت و عاقبت اندیشیِ آخرتی، این موفقیت‌ها را در عرصه عمل رقم زده است. آنها می‌خواهند با عقل سودگرایانه مادی این امر را توجیه کنند. لذا رفتار ایران برای آنان کاملاً پیش بینی ناپذیر می‌باشد. از لحاظ استراتژیک شهادت شهید سلیمانی، ضربه شدیدتری را به ایران وارد کرد تا شهادت شهدای کنسولگری در دمشق. ما در زمان شهادت شهید سلیمانی دارای همین قدرت نظامی بودیم، اما عکس العمل متفاوتی نسبت به اکنون داشتیم. تصمیم ایران در این بازه زمانی حمله بود. ایران می‌توانست به کنسولگری اسرائیل حمله کند و کسی منتظر چنین اتفاقی نبود. اگر با عقل سود گرایانه مادی به آن نگریسته شود، این موضوع اتفاق عجیبی بود. اما در واقع، این امر در اتاق فکر جمهوری اسلامی، با عقل سودگرایانه محاسبه نشد که قابل پیش بینی با این عقل باشد. لذا انتظار این عکس العمل را از ایران نداشتند. بنابراین باید توجه داشت در ادامه نیز اگر اقدامات و مسیر ایران از محور انسانیت و عقل آخرت بین خارج شود، موفقیتی که به دست آمده، تکرار نخواهد شد.

وی با اشاره به این مطلب که با وجود این تحلیل وجودشناختی، مخالف این موضوع نیستیم که جریانات اجتماعی، سیاسی و… در پشت این ماجرا قرار گیرد یا روایت و تصویرسازی صورت پذیرد و رسانه وارد عمل شود، بیان نمود این موارد می‌توانند کمک کننده باشند؛ اما نخ تسبیحِ این جریانات (عملیات طوفان الاقصی، عملیات وعده صادق، همراهی ملل مسلمان و ملل ازاده، اعتراضات دانشجویی آمریکا، اعتراضات مردم دنیا به دولت‌های غربی و آمریکا) نباید گم شود؛ چرا که ممکن است در آینده اتفاقی صورت پذیرد و ایران بدون این منطق، تصمیم به تهاجم گیرد. خارج شدن از این منطق، خروج از محور وجود و درنتیجه خروج از مدار موفقیت است. اگر خواسته ما تداوم این امر است، باید دائم ارجاع به عقل راقی و اراده عقلانی داشته باشیم. این مساله، هم آن اتفاق وجودی را تداوم می­بخشد و هم پیش بینی ناپذیری را برای زورگویان و مستبدانی که محاسبات انها توسط این عقل نیست، حفظ می‌کند.

اسماعیلی با اشاره به به این موضوع که در ادبیات ما کشته شدن در راه دفاع، شهادت می‌باشد که در ادبیات انسانی نیز همین امر مشهود است بیان نمود در هیچ فرهنگی این موضوع که فردی در دفاع از مظلومِ دیگری کشته شود، نه قبح انسانی دارد و نه قبح دینی، بلکه وصول به سعادت و سربلندی است. بنابراین مادامی که در این مسیر حرکت می‌کنیم، هیچ یک از ابعاد موضوع به معنی شکست نبوده و در هر صورت (پیروزی مادی یا شهادت)، آن اتفاق وجودی رقم می‌خورد و به‌طور طبیعی ملت‌ها را به حرکت در می‌آورد. البته قطعا ابزار یا اِخباری در حد ایجاد ارتباط نیاز هست؛ اما حرکت اصلی، توسط فطرت آحاد انسانی و از سوی آزادگان جهان می‌باشد. به‌نظر می‌رسد نخ تسبیح همه این موارد (نظیر خیزش‌های مردمی و اعتراضات دانشگاهی)، همان رخداد وجود شناختی می‌باشد که در عرصه فرهنگ مقاومت به وقوع پیوسته و تکانه‌های آن بیش از امروز خواهد بود و ان شاءالله ادامه خواهد داشت. البته منظور نیست که این امر، ساختار اجتماعی یا سیاسی دولت‌ها را تحت تأثیر قرار می­دهد یا بسیار زود، تحولات شگرفی را به بار می‌آورد؛ چرا که همانطور که سالیان سال لازم بوده تا ملت فلسطین از ستم­پذیری به مقاومت تغییر جهت دهند و در عرصه اجتماعات انسانی موثر واقع شوند، برای این موضوع نیز زمان لازم باشد تا اثرگذار باشد. بنابراین نباید به آن به صورت هیجانی نگریسته شود. اما این نگاه عمیق به آن، موجب تشخیص عامل اصلی تداوم بخشی و تقویت آن خواهد بود.

 

لازم به توضیح است در بخش اول این هم‌اندیشی علمی آقایان دکتر ابراهیم متقی، دکتر محمدرضا اخضریان کاشانی، دکتر حمید غلام‌زاده نطنزی و دکتر محمد محمدی‌نیا سخنرانی نمودند.