گلوله‌ای که بر مغزِ «عقلِ انقلاب» نشست

انگیزه‌های ناپیدای گروهک فرقان از ترور استاد مطهری:
گلوله‌ای که بر مغزِ «عقلِ انقلاب» نشست

نوشتاری از مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه

 [۱]. اکبر گودرزی؛ مطهری به‌مثابهِ مظهرِ «دیکتاتوری آخوندیسم»

گودرزی در اعترافات خود می‌گوید کسانی که هدف ترور گروه ما قرار گرفته‌اند، از نظر ما یا در طبقه سرمایه‌دار و صاحبان زر بوده‌اند، و یا در طبقه روحانی و صاحبان تزویر، و یا در طبقه نظامی و صاحبان زور.  گروه فرقان در صفحه هفتم از شماره هفتم نشریه خود که در شهریور ماه سال ۱۳۵۷، منتشر شد نوشت «دیکتاتوری آخوندیسم»، مخالفان خود را هرچند مسلمانانی آگاه و صادق باشند، به‌عنوان این‌که مارکسیست هستند، طرد و «شناخت توحیدی» آنها را از آیات قرآن با چماق تفسیربه‌رأی، تخطئه می‌کنند. همچنین در شماره سیزدهم این نشریه که در اسفندماه همان سال منتشر شد، تصریح شده که دیکتاتوری آخوندیسم، نه‌تنها هیچ تفاوتی با دیکتاتوری به ظاهر واژگون‌شده قبل ندارد، بلکه خطرناک‌تر است. گودرزی در اعترافات خود تصریح کرد که روحانیّت به علّت آن‌که در تجربه تاریخی خود تلاش کرده با تکیه بر احساسات دینی توده‌های مردم، خود را منشأ تحوّلات و راهبر جنبش‌های انقلابی معرّفی کند، با استبدادگری دینی پیوند دارد. یکی از دوستان نزدیک گودرزی می‌گوید وی از اساس، به روحانیّت اعتقاد نداشت و به این دلیل، گروه فرقان همواره در پی ستیزه‌گری با روحانیّت بود.

گروه فرقان، بنا به دلایلِ زیر، مطهری را دشمنِ برجسته و محوری خود قلمداد می‌کرد: چون او سال‌ها در دانشگاه دولتی که وابسته به حاکمیّتِ پهلوی است، تدریس و از آن‌جا حقوق دریافت کرده است، بنابراین طاغوتی و ضدّ انقلابی است؛ او با اصلی‌ترین چهره‌ها و گروه‌های مبارزه و انقلابی – از قبیلِ سازمانِ مجاهدینِ خَلق و به خصوص، علی شریعتی – به مخالفت برخاسته است؛ چون در منطقۀ قلهکِ تهران، خانه خریده است و با اتومبیلِ شخصی، رفت‌وآمد می‌کند، پس با اشرافی‌گری و سرمایه‌سالاری موافق است؛ او در نظامِ جمهوریِ اسلامی که گروه فرقان آن را «دیکتاتوریِ آخوندیسم» می‌خواند، رهبر در سایه و نفرِ دوّمِ پس از امام خمینی به شمار می‌آید؛ و در نهایت این ‌که سخنرانی‌های خود، به مبانیِ معرفتیِ گروه فرقان تاخته و حتّی در مقدّمۀ کتابِ «عللِ گرایش به مادّی‌گری»، این گروه را به‌عنوانِ «ماتریالیست‌های اغفال شده» معرفی کرده است. گودرزی در دادگاه محاکمه خویش، دلیل ترور مطهری را برشمرده است: همکاری با حکومت پهلوی (به علّت تدریس در دانشگاه دولتی)، بر عهده داشتن ریاست شورای انقلاب و مخالفت با شریعتی.  محمدعلی بصیری، قاتل مطهری در اعترافات خود می‌گوید که هیچ‌گونه شناختی از مطهری نداشته و تنها بر مبنای نظریه دین، دولت و سرمایه – یا زر، زور و تزویر و یا تیغ و ملّا و تسبیح-  و از سوی گروه متقاعد شده بود که مطهری، مغز متفکّر روحانیّت و هسته مرکزی آخوندیسم است و توده‌های مردم را استثمار می‌کند. ازاین‌رو، مسئولیّت ترور او را بر عهده گرفت. وی و همچنین اکثریّت مطلق اعضای گروه فرقان، پس از مطالعه نوشته‌های مطهری و توجیه نظری شدن، همگی اظهار ندامت کردند.

 [۲]. سفارت امریکا؛ دستِ جهت‌دهندۀ پنهان

برخی بر این باور هستند که اکبر گودرزی، درک و شعور طراحی ترور مطهری را نداشت، بلکه احتمال قوی آن است که او را کسانی از بیرون گروه، تهییج به این اقدام کردند. برخی از ناظران و تحلیل‌گران سخت بر این باورند که گروه فرقان و شخص اکبر گودرزی را دست‌هایی پنهان و خارجی به سوی ترور مطهری هدایت می‌کردند. این عدّه معتقدند که ذهن او سبک‌مایه‌تر و فروتر از آن بود که بتواند برنامه ترور را طراحی کند. این افراد به صورت خاص از دولت ایالات متحده امریکا و سازمان سیا نام می‌برند و می‌گویند گروه فرقان، ساخته سیا بوده و مدارک و اسنادی، برای اثبات این مدّعا وجود دارد. یکی از طلبه‌های بسیار نزدیک به گودرزی به شخصی اشاره می‌کند که با گودرزی ارتباط صمیمی برقرار کرده و تلاش می‌کرد تا او را تحریک و تهییج نماید. او می‌گوید این شخص با بیگانگان ارتباط مستمر داشت و با زبانی ستایش‌آمیز، به گودرزی القاء می‌کرد که اندیشه‌هایش نو و راهگشاست و باید آنها را به جامعه، منتقل کرد. همین فرد، جلسات گودرزی را هماهنگ و برگزار می‌کرد. همچنین گفته شده که پس از تصرّف سفارت امریکا در تهران، دادستان انقلاب اسلامی نامه‌ای به وزارت امورخارجه نوشت و درخواست کرد که یک نفر امریکایی به نام ویکتور تامست که در محل وزارت خارجه به سر می‌برد، بری بازجویی به دادسرا تحویل دهد؛ چراکه تحقیقات دادستانی نشان داده بود که این شخص با گروه فرقان ارتباط داشته است. اما وزیر امورخارجه – صادق قطب‌زاده- از تسلیم‌کردن تامست به دادستانی خودداری کرد. ویکتور تامست، مأمور سیا بود که در جریان مطالعه اسناد سفارت امریکا در تهران مشخص شد که وی در قالب جاسوسی، با گروه فرقان ارتباط برقرار کرده است، اما این اتهام پیگری نشد.

 [۳]. سازمانِ مجاهدینِ خَلق؛ تحریک به «مواجهۀ سخت»

دربارۀ وجودِ تعامل و رابطه‌ میانِ سازمانِ مجاهدینِ خَلق و گروه فرقان، ابهامی وجود ندارد؛ چنان که خانه‌های تیمیِ فرقان، سرشار از کتاب‌ها و نشریاتِ سازمان بود که با توجّه به تعدادِ زیادشان، فقط برای مطالعۀ اعضای فرقان تهیه نشده بودند؛ در نشریۀ فرقان، جملاتِ قصاری از رهبرانِ پیشینِ سازمان درج می‌شد؛ یکی از اعضای هستۀ دومِ فرقان به نام محمد حسینی، عضوِ سازمان بود؛ ادبیّاتِ به‌کار گرفته‌شده در نشریاتِ فرقان، شباهتِ کامل به نشریاتِ بعدیِ سازمان – نشریۀ مجاهد – داشت؛ هر دو در قسمتِ بالای اعلامیّه‌های ترور، از آیاتِ قرآن استفاده می‌کرند؛ یکی از اعضای سابقِ فرقان می‌گوید هستۀ اصلیِ فرقان، علاقه و ارادتِ کامل به نسلِ نخستِ سازمان – از جمله سعید محسن و حنیف‌نژاد – داشتند؛ به گونه‌ای که تصاویرِ این اشخاص در خانه‌های تیمیِ فرقان، به‌عنوانِ پیشروانِ مبارزاتِ انقلابی و مسلّحانه نصب می‌شد؛ اکبر گودرزی در راهپیماییِ تاسوعا و عاشورای سالِ ۱۳۵۷، معنای نشانه‌های به‌کار رفته در علامتِ سازمانِ مجاهدینِ خَلق را – که مشتمل بر آیۀ قرآن، سلاح، داس، چکش، شاخۀ زیتون و خوشۀ گندم بود –  به گونه‌ای تبلیغی و تأییدی، برای جمعی از مردم توضیح می‌داد؛ و این‌‌که اعضای فرقان در راهپیماییِ یادشده، پرچمِ سازمان را به دوشِ می‌کشیدند. این مصادیق، نشانگرِ نفوذِ قوّی و انکارناپذیرِ سازمانِ مجاهدینِ خَلق در گروه فرقان است. عزّت‌الله شاهی که قائل به گسستگی میان سازمان مجاهدین خلق و گروه فرقان بود، می‌گوید پس از مشاهده این واقعیّت که در راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ در آن، اکبر گودرزی پرچم سازمان مجاهدین خلق را بر دوش داشت، نظری متفاوت در ذهن وی مبنی بر این‌که سازمان بر فرقان نفوذ دارد شکل گرفت.

[۵]. علی شریعتی؛ سربرآوردن بذرِ اندیشۀ «ماتریالیسم دیالکتیک»

در این ‌که شریعتی، رهبر و مقتدای فکری گروه فرقان بود و اعضای این گروه، علاقۀ وصف‌ناپذیری به نوشته‌های شریعتی داشتند، کمترین تردیدی روا نیست. به دلیل این‌که گودرزی، سخت متأثّر از شریعتی بود، جزوه‌های تفسیری او نیز ترجمانی از اندیشه‌ها و مفاهیم شریعتی بود. گودرزی در کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» – که آن را با نام مستعار صادق داودی منتشر کرد – به تأویلات مادّی و مارکسیستی رو آورده و بیشتر از کلیدواژه‌های شریعتی استفاده کرده بود. گودرزی در بازجویی‌های خود گفته بود ما کوشش داشتیم در میان برنامه‌های خود، اندیشه‌های شریعتی را ترویج کنیم؛ اگر این رویکرد به معنای ادامه‌دادن مسیر معرفتی شریعتی است، معترف به آن هستیم. یکی از اعضای گروه فرقان در زمینه وابستگی عمیق این گروه به شریعتی می‌گوید تا آن‌جا ما را نسبت به اندیشه‌های شریعتی وفادار کرده بودند که تصوّر می‌کردیم اگر شخصی مخالف وی باشد، باید ترور شود. برخی از اعضای اصلیِ گروه فرقان، ارتباطاتِ بسیار نزدیکی با شریعتی داشتند، به صورتی‌ که پس از تعطیل‌شدنِ حسنیۀ ارشاد، در جلساتِ خصوصیِ درس‌های وی شرکت می‌کردند. حمید نیکنام و علی مشکینی، از جمله این افراد بودند. البته این افراد پس از سفرِ شریعتی به اروپا، به این نتیجه رسیدند که باید به واسطۀ امتداد بخشیدن به دغدغه‌ها و اندیشه‌های شریعتی و تکمیل و بسط‌شان، جامعه را هر چه بیشتر به سوی پروتستانتیسمِ اسلامی و انقلاب، سوق بدهند. از این ‌رو، مطالعاتِ خود را ادامه داده و نوشته‌های‌شان را منتشر کردند و به فعالیّت تشکیلاتی در قالبِ گروه فرقان و گروه آرمانِ مستضعفین رو آوردند. از سوی دیگر، شخصِ اکبر گودرزی از سال‌ها پیش، شیفته و مجذوبِ آثارِ شریعتی شده بود؛ چنان که در دورانِ طلبگی‌اش، بیش از آن که به مطالعۀ متون و دروسِ حوزوی اهتمام بورزد، به مطالعۀ نوشته‌های شریعتی علاقه داشت. همچنین در جریانِ بازجویی‌هایی که پس از دستگیریِ اعضای گروه انجام گرفت و همچنین در دادگاه‌شان مشخص شد که پیشینۀ مشترکِ آنها، مطالعۀ نوشته‌های شریعتی و تأثیرپذیری عمیقِ فکری از او بوده است. در نظرِ فرقان، شریعتی از چنان عظمتی برخوردار بود که او را شهیدِ پنجمِ ایدئولوژیکِ شیعه می‌دانستند. علاقۀ آنها به شریعتی در حدّی بود که حتّی برخی از آنها در وصیّت‌نامۀ خود، به خانواده‌‌های‌شان توصیه کرده بودند که به مطالعۀ نوشته‌های شریعتی بپردازند. یکی از اعضای سابقِ گروه فرقان می‌گوید گودرزی درسی به نامِ «ابوذر» داشت که در آن، مشخص بود که در چارچوبِ اندیشه‌های شریعتی بحث می‌کند، و البته سایرِ مباحثِ وی نیز، برخاسته از مفاهیم و گزاره‌هایی بود که شریعتی مطرح کرده بود. به این سبب، نوشته‌ها و بیانیّه‌های گروه فرقان، آکنده از تعابیر و اصطلاحاتی بود که شریعتی، مُبدع‌شان به شمار می‌آمد. گودرزی، آموزه توحید را جنگ برای حلّ تضّادهای اجتماعی  و قیامت را به معنای انقلاب توحیدی – تاریخی در این جهان انگاشته بود. در یکی از کتاب‌های فرقان، «ایمان به غیب» که در قرآن مطرح شده، به عنوان ایمان به غیب انقلاب معنا شده بود. شریعتی، خواسته یا ناخواسته، به خاستگاه شکل‌گیریِ گروه‌های التقاطی همچون گروه فرقان و آرمانِ مستضعفین تبدیل شد. البته نگارنده بر این باور نیست که شریعتی، خواهانِ خشونت‌ورزی بود و از ترورِ شخصیّتی همچون مطهری دفاع می‌کرد، بلکه مدعی این است که شریعتی، آگاهانه یا ناآگاهانه، توجیهات و استدلال‌های لازم برای پدید آمدنِ این قبیلِ اندیشه‌ها و اقدامات را فراهم ساخت.

[۶]. محمد موسوی‌خوئینی‌ها؛ دلالت‌های مصداقیِ «تفسیرِ مارکسیستی از قرآن»

از جمله شخصیّت‌های دیگری که بر ذهنیّتِ ایدئولوژیکِ گروه فرقان تأثیر نهاد، محمد موسوی‌خوئینی‌ها بود. وی که تا حدّ زیادی به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بود و با حضورِ مخاطبانِ زیاد، جلسات ِتفسیریِ مستمری را در مسجدِ جوزستان برگزار می‌کرد. مطهری نسبت به تفاسیرِ وی اعتراض داشت و معتقد بود که وی به دلیلِ مارکسیت شدن، قرآن را در چارچوبِ ایدئولوژیِ مارکسیستی معنا می‌کند. از آن سو، موسوی‌خوئینی‌ها که از روشنگری‌های معرفتیِ مطهری، بسیار ناخرسند بود، از هر فرصتی برای تخریبِ شخصیّتِ وی بهره می‌گرفت؛ به گونه‌ای که مسجدِ جوزستان، به یکی از کانون‌های تبلیغ بر ضدّ مطهری تبدیل شده بود. وی در یکی از سخنرانی‌هایش، در حالی ‌که گودرزی و یکی از اعضای اصلیِ گروه فرقان، به شدّت مجذوبِ کلام او شده بودند، گفت از آن‌جا که مطهری در دانشگاه دولتی تدریس می‌کند، با حکومتِ پهلوی سازش کرده و به ترمزِ انقلاب تبدیل شده و مصداقِ این آیه‌ معرفی می‌کرد: أَلاَ لَعْنَهُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا (هود، ۱۸-۱۹) هان! لعنتِ خدا بر ستمکاران باد؛ آنان که مردم را از راه خدا باز می‌دارند و راه خدا را منحرف می‌خواهند.

گودرزی پس از آن‌ که از طرفِ علمای حوزه‌های علمیّۀ تهران طرد شد، به موسوی‌خوئینی‌ها در مسجدِ جوزستان پیوست و او نیز از گودرزی، صمیمانه استقبال کرد. همگرایی این دو عجیب نبود؛ زیرا موسوی‌خوئینی‌ها از مدّتی پیش در این مسجد، برداشت‌های مارکسیستی از اسلام را به عنوانِ تفسیرِ قرآن مطرح می‌کرد و گودرزی نیز در اثرِ تأثیرپذیری از اندیشه‌های شریعتی، به چنین رویکردی پیدا کرده بود. موسوی‌خوئینی‌ها که از نظرِ فکری با اندیشه‌های گودرزی، هم‌داستان و موافق بود، زمینۀ فعالیّتِ تفسیریِ گودرزی را در مسجدِ خمسه فراهم کرد. از این پس، مسجد خمسه به یکی از پایگاه‌های اصلیِ گروه فرقان تبدیل شد. در عینِ حال، گودرزی همچنان در جلساتِ تفسیریِ موسوی‌خوئینی‌ها نیز شرکت می‌کرد.

همچنین موسوی‌خوئینی‌ها در محافل تفسیری خود، به تفسیر نمادین قرآن رو آورده بود. در سایه این فضای اجتماعی و معرفتی، گودرزی نیز شهامت و جسارت بیشتری برای حرکت غلیظ در این راستا می‌یافت.  همچنین بعضی از برداشت‌های نادرست و حتی مخرّبی که از ساده‌زیستی شکل گرفته بود، برخاسته از مباحثی بود که موسوی‌خوئینی‌ها به عنوان تفسیر قرآن در مسجد جوزستان بیان می‌کرد که البته مطهری به شدّت با چنین تلّقی‌های تنگ‌نظرانه و خشک‌اندیشانه‌ مخالفت می‌کرد.

[۷]. سرنوشت عبرت‌انگیز گروهک فرقان؛ از اعدام تا شهادت

گودرزی در دی‌ماه سال ۱۳۵۸، دستگیر شد. با دستگیری تمام عناصر و نیروهای فعّال گروهگ فرقان، این گروهک در سال ۱۳۵۹ کاملاً متلاشی شد و دیگر موجودیّت نیافت. البتّه پس از تلاشی فرقان، ترورهای به نام این گروهک انجام گرفت، ولی حقیقت این است که عامل این ترورها، سازمان مجاهدین خلق بود که به تازگی به فاز نظامی و مسلحانه برای مقابله با انقلاب اسلامی وارد شده بود. در اثر تلاش‌های فکری شبانه‌روزی شهید اسدالله لاجوردی به واسطۀ انجام مباحثات و گفتگوهای فراوان با اعضای گروه فرقان، بسیاری از آنها از راه رفته بازگشتند و به اشتباهات‌شان اعتراف کردند. جالب این‌که عده‌ای از آنها به نهادهای انقلاب آن دوره وارد شدند و عده‌ای دیگر در زمان جنگ تحمیلی، به جبهه رفتند و به شهادت رسیدند. تنها تعداد اندکی از آنها تا انتها، لجاجت ورزیدند و بازنگشتند که در رأس آنها، شخص اکبر گودرزی بود. مطالعه دقیق نشان می‌دهد که بیشتر رهبران این گروه‌های فکری و ایدئولوژیک منحرف، انسان‌های با استعداد اما بسیار مغروری بودند که تصوّر می‌کردند قادر به انجام کارهای بزرگ هستند. اکبر گودرزی، طلبه‌ای بود که معلومات اندک اما غرور بسیار داشت و همین غرور نیز سبب شد گرایش‌های غلط در او شکل بگیرد و پس از آن نیز که او از اشتباه‌های خود آگاه گردید، تداوم یابد.