ماه رمضان، بهترین زمان برای خودیابی و خودیاری است
سلسله یادداشت های حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد رودگر عضو هیأت علمی گروه عرفان و معنویت پژوهشگاه همزمان با ایام ماه مبارک رمضان
سخن در پیدا کردن “خود” بود، کدام خود؟ خودخدایی یا خودحقیقی و ملکوتی که در لابلای زندگی روزمره ما گم شد. آن خودی در میان انبوهی از آرزوها و تمایلات و تمنیات ما گم شد، افزون براین “ناخود یا خودپنداری” که بصورت قاچاقی بجای “خود واقعی” ما نشسته و چنان ما را در چنبره خود گرفتار کرده که توانایی تشخیص خود از ناخود را از ما گرفته و یک عمر بر ما می گذرد و گمان می کنیم ما، مائیم و خودمان، خودمان هست، درحالی که “غریبه” ای بجای “آشنا” نشسته و ما آن را عین آشنا می پنداریم و این در حالی است که بین خود و ناخود و آشنا و غریبه جدال وجود دارد و ما باید در بین این جدال خودحقیقی و واقعی را از خود پنداری و غیرواقعی جداسازی کرده و برجای اصلی اش بنشانیم نا براریکه قدرت نشسته و برتمام وجود ما حکومت کند و از حاکمیت غیرخود و غریبه یا ناخود جلوگیری کند.
به تعبیر استاد شهید مطهری: “روان شناسان امروز می گویند: انسان گاهی تصمیم می گیرد به انجام كاری كه برخلاف میل و طبیعت نفسانی اش می باشد ولی تشخیص می دهد كه خوب است، مثلاً تصمیم می گیرد كه در غذا خوردن امساك كند یا در خوابیدن زیاده روی نكند و یا سحرخیز باشد. وقتی انسان تصمیم گرفت، میان دو عامل قرار می گیرد: یك عامل كه می گوید كم بخور یا سحرخیز باش و یك عامل دیگر كه طبیعت اوست و می خواهد برخلاف عمل كند. گاهی انسان از آن اراده ای كه تصمیم را گرفته پیروی می كند و گاهی برعكس. وقتی كه اراده اخلاقی اش پیروز می شود احساس رضایت می كند و حتی احساس پیروزی می كند، درست مثل یك پهلوان پیروز.
برعكس وقتی طبیعت او غالب می شود، از خودش بدش می آید و احساس شكست می كند، در حالی كه انسان از خودش شكست خورده نه از دیگری، مثل اینكه انسان فرزند داشته باشد و با فرزندش كشتی بگیرد و بگوید هركدام پیروز شدیم فرق نمی كند. بدیهی است چه طبیعت من بر من غالب شود و چه من بر طبیعتم، در هر دو حال خودم پیروز شده ام. ولی چرا در عین حال انسان وقتی آن اراده اخلاقی اش غالب می شود احساس می كند «خود» ش پیروز شده و گویی بر بیگانه ای پیروزی یافته، اما وقتی طبیعتش غالب می شود احساس می كند كه آن “خود” شكست خورده؟ معلوم می شود كه آن «خود» انسان بیشتر «خود» است تا این «خود» كه «ناخود» است. اینجا در واقع پیروزی خود بر ناخود است؛ یعنی آنچه كه به طبیعت انسان بستگی دارد، با اینكه «خود» است، اصیل نیست.”(مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری . ج۲۲، ص: ۷۵۳ و تعلیم و تربیت در اسلام،ص) و درجای دیگری گفته اند:” این احساس، چیست در انسان؟ در هر دو حالت، انسان خودش از خودش شکست خورده، و در هر دو حالت، انسان خودش بر خودش پیروز شده بنابر این او نه باید احساس شکست بکند و نه باید احساس پیروزی بکند، یا لااقل باید در حالی که از یک جهت احساس شکست می کند، از جهت دیگر احساس پیروزی بکند، و حال آنکه این جور نیست، انسان آنگاه که میلها بر اراده اخلاقی غالب می شود، واقعا احساس می کند که شکست خورده، خودش را ملامت می کند می گوید خاک توسرت، حالا فهمیدم که من چیزی نیستم، ولی وقتی که اراده اخلاقی بر میل طبیعی پیروز می شود، احساس موفقیت و پیروزی می کند و به خودش امیدوار می شود این همانجاست که انسان درک می کند که خود اصلی، خود واقعی، من حقیقی، آن اراده اخلاقی است که تحت فرمان عقل می باشد، و این میل در “من” یک ابزار است در “من”، من واقعی آن نیست، من واقعی من این میل و این طبیعت نیست، این بیگانه است که دارد ” من ” را شکست می دهد این احساس، احساسی است که انسان در درون خودش دارد.
و همان احساسی است که انسان با آن درک می کند که من واقعی من این میلها و این طبیعت نیست، من، این طبیعت با اینهمه میلها نیستم، طبیعت با همه میلها ابزارها و وسائلی است که به این ” من ” داده شده است که از این ابزارها و وسائل استفاده کند ” من ” همان مقامی است که تصمیم را می گیرد، همان عقل و درک است، آن مقامی است که اینها را می فهمد اما آن مقامی که فرمان طبیعت را به من می دهد او بیگانه و غیر است، او من نیستم. حال با توجه به این مطلب، آنجا که با نفس باید مجاهده کرد، با کدام نفس باید مجاهده کرد؟ با ” خود ” باید مجاهده کرد، با کدام ” خود ” باید مجاهده کرد؟ کدام ” خود ” را نباید گذاشت مطلق العنان باشد ومیدان به دستش بیفتد؟
آن، همین خود است، خود حیوانی است که در واقع ناخود است نه خود یعنی تمام جنگ های درون انسان، مبارزه هایی که انسان در درون روح خودش دارد از نظر اخلاقی و ضد اخلاقی، در واقع مبارزه “خود” با “ناخود” است نه مبارزه ” خود ” با ” خود ” آنجا که میلهای حیوانی پیروزند و حکومت مطلقه با آنها است و روی عقل و اراده و فطرت انسانی پوشیده است و یکه تاز شهوات و غضب ها است یعنی همان غرایزی که حیوانات دارند، آنجا خود اصلی انسان مغلوب شده، فراموش شده، گم شده، باید رفت پیدایش کرد آن انسانی که در وجود او جز حیوانیات، اموری که مشترکات حیوانی است، چیزی حکومت ندارد، در واقع خود واقعی را، من حقیقی را باخته: «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ”(زمر:۱۵)خودش را در این قمار باخته، بالاترین باختنها او خودش را فراموش کرده آنچه که همیشه دریا دارد و در نظرش مجسم است چیست؟ چه چیزی بر فکرش حکومت می کند؟ پول، شهوات، مأکولات، مشروبات، ملبوسات جز اینها چیز دیگری بر وجودش حکومت نمی کند پس آن ” خود ” کجا رفت؟ فراموش شد به جای ” خود “، ” ناخود ” را ” خود ” می پندارد خودش فکر نمی کند که خودم را فراموش کرده ام انسان هیچگاه باور ندارد که خودش را فراموش کرده [ می گوید ] من خودم را فراموش کرده ام؟!
من همیشه دم از خودم می زنم: این خودم هستم که اینقدر پول دارم، این خودم هستم که امروز چنین غذایی خوردم قرآن می گوید خودت را گم کرده ای، او خود تو نیست، او یک چیز دیگر است، او طفیلی خود تو است، او خود طفیلی تو است نه خود اصیل تو «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ”(حشر:۱۹) از آن کسانی می باشید که خدا را فراموش کردند و خدا به عکس العمل این فراموشی که قانون حق، قانون عمل و عکس العمل است خود آنها را از یادشان برده، خودشان را فراموش کرده اند”(همو،فلسفه اخلاق،ص). بنابراین این روزها و شبها بهترین روزها و شبها برای خودیابی و خودیاری است، پس مجاهده کنیم و خودحقیقی و خدایی را شناخته و از دست خیالی و خاکی نجاتش دهیم.
قسمت های قبلی و بعدی این سلسله یادداشت ها را در کانال پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بخوانید