به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، داستانها سبکی از نوشتار هستند که پند و یادگیری بههمراه دارند. هر داستان از ساختاری مشخص پیروی میکند. در دورههای مختلف این ساختارها تغییر کردند و سبکهای جدید به وجود آوردند اما میتوان گفت اسکلت اصلی داستانها از دیرباز تا به امروز یکسان است. شناسایی این اسکلت کمک میکند تا بدانیم داستان و انواع آن چیست. اگر داستان را یک ساختمان در نظر بگیریم همه ساختمانها اسکلتی مشابه دارند. اما این مصالح و عناصر گوناگون است که آنها را از هم متفاوت میکند.
یکی از انواع داستانها که امروزه نگارش آن در بین نویسندگان مرسوم شده مستند داستانی است؛ گونهای از ادبیات که از تلفیق داستان تخیلی و روایت مستند به خروجی میرسد. اساتید داستان و خاصه اساتید تاریخ نظریههای گوناگونی درباره مستند داستانی ارائه کرده اند و تفاوتهای فاحشی برای این نوع از داستان با دیگر انواع داستان قا ئ ل شدهاند. برای بررسی دقیق و جامع این تفاوتها بهسراغ دکتر محمدرضا سنگری مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه و دانشآموخته زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر حوزه تاریخ رفتیم تا نظر وی را در خصوص مستند داستانی جویا شویم.
تعریف شما از مستند داستانی چیست؟
ما دو واژه را داریم که در کنار هم نشستهاند و هرکدام از آنها هم پیوندی باهم دارند و نیز تفاوتهایی دارند. وقتی سخن از مستند میشود یعنی چیزی که تکیهگاه آن سند است که این سند ممکن است تاریخی یا تکیه بر اقوالی داشته باشد که قابل وثوق و اعتماد هستند یا ممکن است به یک صحنه واقعی برگردد که این صحنه واقعی خودش یک سند برای ما تلقی میشود. چون سند تنها یک امر مکتوب نیست. داستان هم که میگوییم یعنی یک روایت مخیل و بزرگترین و اصلیترین عنصر داستان تکیه بر روایت مخیل دارد. وقتی میگوییم مستند داستانی یعنی داستانی که در عین حال که از عنصر خیال بهره گرفته، تکیهگاه تاریخی و استنادی دارد که این استناد ممکن است استناد به یک مرجع و منبع تاریخی یا استناد به سخنی دارد که آن سخن مرجعی برای نویسنده است.
جایگاه تخیل در مستند داستانی کجاست؟ نویسنده تا چه حد حق تخیل در رخدادها و وقایع تاریخی دارد؟
در مستندهای تاریخی یا داستانهایی که وجه تاریخی یا مستندگونه دارند قلمرو تخیل نویسنده محدود نیست اما وقتی به ساحت اهلبیت میرسیم بهویژه وقتی به معصومین (ع) نزدیک میشویم باید مراقب باشیم که آنچه مستند دقیق و تاریخی است را مخدوش نکنیم یعنی اگر احیاناً همه راویان تاریخ بر یک صحنه و واقعه تاریخی تکیه دارند ما این روایت را نشکنیم مگر اینکه یک شکست هنرمندانه باشد بدون اینکه به آن خدشهای وارد کنیم. بهعنوان مثال کسی آمده بود در جریان کربلا رویدادهای کربلا را بهگونهای دیگر گفته بود ولی در ادامه اذعان کرده بود که روایت تاریخی به گونه دیگری است. در شعرش آورده بود که امام حسین (ع) حضرت علیاصغر (ع) تشنه لب را به میدان آورده بودند. سپاه گفتند که این کودک بیگناه است و سرباز جنگ نیست پس او را بپذیریم و آبش دهیم؛ پس ایشان را از امام حسین (ع) گرفتند و بردند و سیراب کردند و سپس شاعر تصریح کرد که اما تاریخ بهگونهای دیگر میگوید. این یک پرداخت هنرمندانه تاریخی است که ما صحنه را متفاوت نشان میدهیم اما بعد، روایت حقیقی که در تاریخ ثبت شده را میگوییم. اما اگر قرار باشد ما بر زبان معصومین (ع) چیزی را بگذاریم که در تاریخ نیست، نوعی وهن خواهد بود و ساحت قدسی اهلبیت را مخدوش خواهد کرد؛ اما ما یک جاهایی داریم که تاریخ سکوت کرده است و در این لحظات میتوانیم تاریخ را گویا کنیمو در این گویا کردن و یا حدس تاریخی که برگرفته از تخیل است اشکالی وجود ندارد. بهعنوان مثال فرض کنید نویسنده میخواهد لحظه ورود حضرت عباس (ع) به علقمه را بیان کند. به احتمال زیاد در فرات ماهی بوده است. نویسنده میتواند یک ماهی یا یک علقم یا همان هندوانه ابوجهل که بر ساحل فرات روییده است را راوی واقعه آب و سقا و واقعه را از زبان او روایت کند. حتی میتواند یک فضای تخیلی بسازد و یک ماهی را در مشک حضرت تصور کند که تیر دشمن به آن ماهی خورده است. پس هر چیزی که ممکن است، احتمال دارد و استفاده از آن در موقع سکوت تاریخی اشکال ندارد. نکته دیگر این است که ناگفتههایی در تاریخ وجود دارد که در قطعیت وقوع این ناگفتههای تاریخی تردید نداریم اما تاریخ آن وقایع را عنوان نکرده است. به عنوان نمونه اگر درباره شخصیت ابوطالب مینویسید. ایشاندر اکثر اوقات همراه پیغمبر بودند. طبیعتاً در این همراهی اتفاقات زیادی رخ داده که تاریخ آنها را ثبت نکرده است. نویسنده این همراهی را میتواند بپروراند و از عناصر دیگری که در تاریخ گویاست استفاده کند. به عنوان نمونه جایی داریم که پیغمبر موقع غذا خوردن روی زمین مینشستند و بر چیزی تکیه نمیدادند. این عادات را میتوانیم در هنگام هم سفرگی ایشان با ابوطالب بیاوریم. پس بنابراین میتوانیم جغرافیای واقعهای که در جای دیگری از تاریخ اتفاق افتاده را تغییر دهیم و در جای دیگر استفاده کنیم. در واقع برای خلق موضوعات مشابه فرصتسازی میکنیم.
آیا میتوانیم از تکنیکهای دیگری نیز در این زمینه استفاده کنیم؟
بله نکته دیگری که در داستان امکانپذیر است، حیاتبخشی و جانبخشی به پدیدهها یا استعاره مکنیه است. نویسنده میتواند از زبان پدیدهها حرف بزند. بهعنوان مثال امام زمان (ع) در وصف لحظههای آخر کربلا میفرمایند که اسب برگشت و شیهه میکشید و گریه میکرد. ما در تاریخ عرب داریم که اسب احساسات آدمی را درک میکند. سیدمهدی شجاعی در کتاب «پدر، عشق و پسر» عقاب اسب پیامبر را راوی قرار داد و از زبان او واقعه کربلا را روایت کرد. همچنین ما هیچ گزارش تاریخی نداریم از اینکه امام حسین (ع) و یارانشان در ایام واقعه کربلا چه میخوردند؟ اما میدانیم و میتوانیم تصور کنیم که وقتی غذا میخوردند فرزندانشان با ایشان بودند. این چنین فضا را نویسنده میتواد در جای دیگری هم تصور کند. به عنوان نمونه طبق گزارش عبیدالله جُفی امام حسین (ع) در قصر بنیمقاتل با فرزندانشان بودند و نویسنده میتواند این تصویر را در واقعه کربلا بسازد. نکته بعدی بحث زبان حال در کنار زبان قال است که ما در تاریخ کم نداریم. منظورم از زبان حال این است که به حالتها واژه بدهد حال قال نیست. اما حال قابل قال است یعنی میتواند تبدیل به واژه شود، یعنی نویسنده میتواند در داستان حالتها را پیشبینی کرده و تبدیل به واژه کند؛ کاری که شعرا انجام میدهند. به عنوان نمونه حضرت عباس (ع) تشنه بودند و رفتند داخل فرات؛ من در کتاب «ماه در آب» لحظه ورود حضرت عباس (ع) را توصیف کردم. این توصیف، توصیف قال است نه حال و در آنجا گفتم موجها میگفتند «حسین». او به آب نگاه میکرد «حسین» میدید به مشک نگاه میکرد «حسین» میدید. همه چیز در آن لحظه برای او «حسین» بود. این جهان واقعی حضرت عباس (ع) در آن لحظه بود. من این جهان را خلق کردم و هیچکس نمیتواند به من ایراد بگیرد و بگوید مستند به کدام سند گفتید چراکه در پاسخ او میگویم مستند به حال حضرت عباس (ع) در آن لحظه گفتم. اگر نویسنده اصل حادثه را به هم نزند هیچ اشکالی در تخیل کردن نیست. به عنوان نمونه در کتاب «حیدر» نویسنده در جاهایی خطا کرده و مطالبی را از زبان حضرت زهرا (س) گفته که در شأن حضرت نیست و نمیتوان به ایشان نسبت داد. حتی گاه به کار بردن برخی از جملات در داستان سبب افت و ریزش آن میشود. ما نباید در داستان عظمت وجودی معصوم (ع) را فرو بکاهیم و حتی برعکس نباید آن قدر فرا ببریم که قابل تصور نباشد. من همیشه میگویم اهلبیت اسوه هستند نه اسطوره و ما باید از اسطوره کردن اهلبیت پرهیز کنیم. نیابد خروجی داستان من بهگونهای باشد که نتوانم به قلمرو آن شخصیت نزدیک بشوم. انگار او من نیست و من نمیتوانم او باشم. این میشود اسطوره اما اسوه یعنی میشود که مثل او شد. اسطوره فراانسان است اما اسوه، انسان فراتر است. من باید در داستان به انسان فراتر فکر کنم نه فرا انسان و اگر وجه اسطورهای دادم دیگر از حوزه معصوم (ع) خارج شدهام.
آیا در مستند داستانی یک نویسنده این اجازه را دارد که معصوم (ع) را راوی اول شخص قرار بدهد؟ یا خودش را بگذارد جای معصوم و از زبان ایشان یعنی از زاویه دید اول شخص داستان را روایت کند؟
خیر اما میتواند برای حالات واژه درست کند. به عنوان نمونه امام حسین (ع) دارد خداحافظی میکند تا به میدان برود. در دل حضرت زینب (س) چه میگذرد؟ کسی گزارش مفصلی از این لحظه نداده است اما نویسنده میتوانداین جمله را بسط بدهد. روایت است که حضرت زینب (س) دنبال برادر میدوید. نویسنده میتواند از زبان حضرت بگوید که: «برادر از نفس افتادم اندکی درنگ کن.» یعنی اصل ماجرا را تغییری نداده اما توانسته حالات را بپرورد. این فرصت هم در داستان خلق میشود و هم در نمایش و اگر نویسندهای این لحظه را در قالب تصویر ارائه دهد خیلی بهتر است چراکه کار اصلی داستان نمایش است. این تصویرسازی و این ایماژهای زنده را نویسنده باید خلق کند اما باید مراقب باشد که جمله بر زبان امام معصوم (ع) نگذارد.
آیا در مستند داستانی نویسنده میتواند به زمان گذشته برود؟
بله میتواند. حتی میتواند از حادثه دیگری شروع کند و اصلاً ممکن است شروع داستان فلشبک باشد. به عنوان نمونه نویسنده میخواهد از کربلا بگوید از واقعه غدیر شروع میکند که امام حسین (ع) رسیدند به کربلا یک فلشبک میزند به زمانی که در خانه مهمانی دادند و مسکین و یتیم را اطعام کردند. فلشبک میزند به گذشته که در منزل شُراف حضرت به حر آب دادند و دوباره برمیگردد به زمان حال که آب را بستند. این رفت و برگشت هیچ مشکلی در داستان ایجاد نمیکند و اتفاقاً داستان را جذابتر و آشناییزدایی ایجاد میکند.
در مستند داستانی اگر شخصیتی در یک واقعه تاریخی نباشد، آیا نویسنده اجازه دارد شخصی را در آن واقعه وارد کند و از زاویه دید آن شخصیت داستانی یعنی اول شخص مفرد (من راوی) حادثهای را روایت کند؟
هیچ اشکالی ندارد و حتی میتوان پدیدهها را بهعنوان شخصیت وارد داستان کرد. به عنوان نمونه حضرت ابوطالب تاجر بودند. صحنهای را تصور کنید که ایشان وارد بازار شده و با دعوا یا دلقکبازی یک میمون روبهرو میشوند. نویسنده میتواند چنین صحنهای را خلق کند حتی اگر در منابع این صحنه ذکر نشده باشد. ولی نکته اینجاست که باید آن زمینه تاریخی را با تمام اجزایش بشناسد تا بتواند این صحنه را خلق کند. به عنوان مثال در فیلمهایی که با موضوع امام علی (ع) و امام رضا (ع) ساخته شد این دست موارد زیاد بود. اگر شما تاریخ را بررسی کنید میبینید که چنین وقایعی وجود ندارد اما در فیلمنامه آمده است. به عنوان نمونه در فیلم «مختارنامه» در صحنهای یک خوکی را تعقیب میکنند. این صحنه فوقالعاده اصلاً در واقعیت تاریخی وجود ندارد اما فیلمنامهنویس این را مطرح کرده تا بهواسطه آن یک حادثه تاریخی را بیان کند. به عنوان نمونهای دیگر حضرت ابوطالب با همسرشان فاطمه بنت اسد رابطه خیلی عاشقانهای داشتند. آیا نویسنده برای نوشتن درباره شخصیت ابوطالب میتواند داستان را از یک رابطه عاشقانه شروع کند حتی اگر در منابع ذکر نشده باشد؟ بله چراکه بهطور قطع این رابطه عاشقانه در طول زندگی این دو بزرگوار حاکم بوده است. نکته این است که متأسفانه امروزه برای ثبت یک مطلب سریع سر اصل موضوع میرویم و به حواشی آنها و فرعیات مرتبط به آنها نمیپردازیم؛ در صورتی که ما به لذتهای گزارشهای بین تاریخی نیاز داریم. هر نویسندهای که میخواهد درباره یک شخصیت تاریخی قلم بزند باید تاریخ آن زمان، فرهنگ و آیین رسوم، جغرافیای تاریخی محل زندگی فرد و حتی حیوانات آن زمان را بداند و بشناسد.
بهترین زاویه دید برای مستند داستانی چیست؟
اگر اول شخص باشد، باید در آن حادثه حضور داشته باشد و آنچه در بیرون آن حادثه اتفاق میافتد را نمیبیند. پس زاویه دید محدود میشود ولی سوم شخص از این منظر مجال بیشتری به نویسنده میدهد. جریان سیال ذهن یا دوم شخص هم مناسب است اگرچه برخی افراد این زاویه دید را نمیپسندند؛ اما زاویه دید موفقی است. گاهی هم میشود ترکیبی استفاده کرد یعنی به تناسب پیشرفت داستان در طول ماجرا میتوان از هر سه زاویه دید استفاده کرد؛ کاری که محمدرضا سرشار در کتاب «آنک آن تیم نظر کرده» انجام داد و این تغییر راوی مجالی برای پر و بال دادن به داستان و جذاب کردن آن است.
نظر شما در خصوص دادن ارجاع دادن منابع و توضیح برخی کلمات و واژهها در پاورقی در مستند داستانی چیست؟
در متن داستان نباید ایستگاه ایجاد کنیم پس بهتر است ارجاع به منابع را در قالب پینوشت یا منابع به آخر کتاب منتقل کنیم. البته توضیح معانی برخی از واژهها در پاورقی اشکالی ندارد. به عنوان نمونه دیده شده برخی از نویسندهها در پاورقی درباره موضوعی چندین خط توضیح دادند و این کار حس صمیمیت با متن اثر را از مخاطب و خواننده میگیرد چراکه نویسنده با این کار مخاطب را میبرد که در یک متن گزارشی و خبری اصلاً درست نیست.