در تفسیر آیه «ما رمیت اذ رمیت…»
نوشتاری از حجت الاسلام والمسلمین حسین عشاقی
مراد از آیه «فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی ….»(انفال/۱۷) چیست؟
اشاعره این آیه را مطابق عقیده خود تفسیر میکنند؛ آنها میگویند فاعلیت، منحصر در خدا است «لا مؤثر فی الوجود الا الله» و در سایر فاعلیتها قائل به نظریه عادت هستند یعنی میگویند در سایر فاعلیتها هم فاعل حقیقی خدا است جز این که عادت الهی این چنین جاری شده است که در ظاهر امر به دنبال هر فاعلی، معلولی تحقق مییابد؛ اما وجود این معلول، به آن فاعل غیر الهی، وابسته نیست؛ آنها آیه مورد بحث را شاهد صدق گفتار خود میدانند.
ولی این دیدگاه در فرض موجودیت حقیقی ماسوا پذیرفته نیست؛ زیرا فاعلیت، در فاعل نخستین عین وجود اوست؛ و وجود او چیزی جز حقیقت و طبیعت وجود نیست؛ بر این اساس فاعلیت در فاعل نخستین عین حقیقت وجود است؛ در این صورت اگر وجود دومی هم تحقق داشته باشد بدلیل این که حکم الامثال فیما یجوز و ما لایجوز واحد و یکسان است؛ و فاعلیت، عین حقیقت وجود است باید فاعلیت آن وجود دوم را حقیقی دانست؛ چون وجود دوم هم مصداقی از طبیعت وجود است و فاعلیت، حکم اصل طبیعت و حقیقت وجود است، و نه حکم وجود با خصوصیت معینی؛ پس وجود غیر الهی هم باید فاعل حقیقی باشد؛ بنابراین دیدگاه اشاعره در اصل فاعلیت و در مورد آیه مورد بحث درست نیست.
تفسیر دیگری که از آیه شده است این است که مفاد این آیه بیانگر توحید افعالی است؛ یعنی همانگونه که وجودات امکانی از شؤون وجود حقانی هستند؛ و وجود دومی در قبال وجود حق نیستند؛ فاعلیت وجودات امکانی نیز از شؤون فاعلیت وجود حقانی هستند و فاعلیت دومی در قبال فاعلیت او نیستند.
اما این تفسیر هم پذیرفتنی نیست؛ زیرا اگر وجودات امکانی واقعا وجودند اشکالی نظیر اشکال وارد به اشاعره به این دیدگاه نیز وارد است؛ و اگر وجودات امکانی واقعا وجود نیستند پس از سنخ عدماند و درین صورت نمیتوان آنان را از شؤون وجود حقانی دانست؛ علاوه بر این که این تفسیر با جمله «اذ رمیت» که فعل را به پیامبر نسبت داده چندان سازگار نیست.
نظریه سوم نظر علامه طباطبائی است که میگویند این آیه ناظر به این است که پیروزی مسلمانان در جنگ بدر بدلیل کمی عِدّه و عُدّه آنها و زیادی عِدّه و عُدّه کفّار، مستند به امدادهای غیبی الهی بوده است؛ پس در حقیقت آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» بیانگر این نکته است که این شما نبودید که پیروزی را اکتساب کردید بلکه خداوند بود که با امدادهای غیبی، حقیقتاً قتل و رمی را انجام داده است و پیروزی را حاصل کرد.
بیان علامه گرچه تا حدودی پذیرفتنی است اما به نظر میرسد که این تفسیر هم چندان موافق مضامین موجود در آیه نیست؛ زیرا اولا جمله «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» دلالت واضحی بر پیروزی مؤمنان ندارد؛ چون کشته شدن برخی کفار لزوما به معنای پیروزی مسلمانان در جنگ نیست؛ تا معنی آیه این باشد که این شما نبودید که پیروزی را اکتساب کردید بلکه خداوند بود که پیروزی را تحقق بخشید؛ ثانیا بین جمله «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» و جمله «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» فرقی هست و آن این که در جمله اول قتل مطلقا از مسلمانان سلب شده اما در جمله دوم رمی به کفار، هم از پیامبر سلب شده و هم اثبات؛ و این باید نکتهای داشته باشد اما تفسیر علامه بیانی برای این اختلاف ندارد.
بر این اساس تفسیر برگزیده این است که بگوییم محتوای این آیه ناظر به توحید وجودی است؛ زیرا هستی حقیقی منحصر به وجود خدا است و ما سوای او از آن جهت که ماسوای اوست باطل و پوچ است؛ ولی با انتسابِ بالعرضِ وجود حقیقی خداوند به ماسوا یک نحو موجودیت بالعرض و اعتباری برای آنها شکل میگیرد؛ لذا با توجه به بطلان و پوچی واقعی ماسوا، در جملة «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ..» کشتن از مؤمنان سلب شده؛ زیرا آنان واقعا موجودیت حقیقی ندارند تا چنین کاری را انجام دهند و از سوی دیگر گفته شده ورای این موجودیت مجازی ماسوا، واقعیت حقیقی خداوند قرار گرفته که همه آن موجودات اعتباری و روابط بین آنها مستند به موجودیت حقیقی خداوند است؛ زیرا هر مجازی مستند به حقیقت است لذا دنبال جملات قبلی گفته این خدا بود که آنان را کشت «وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ»؛ و در جمله «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ…» در مورد پیامبر رمی به کفار نفی و اثبات شده نه فقط نفی؛ و این بخاطر این است که پیامبر به مقام فناء و بقاء بعد الفناء رسیده لذا بخاطر لاشیئیت و بیچیزی ماسوا استناد رمی به پیامبر نفی شده، و بخاطر شیئیت و بقاء او، به عین شیئیت و بقاء ذات حق، استناد رمی به پیامبر اثبات شده است.