حجتالاسلام والمسلمین مهدی جهان
عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
هفتگان نفس؛
نفس انسان موجب تعیین تحیُّز و تحلیهی حیات انسان و مستلزم حیات مادی و طبیعی است که حیات و ممات انسان در جهان طبیعت و منزل دنیا منوط به سریان و سلب نفس از بدن طبیعی است.
آنچه در منزل دنیا برای انسان اتفاق میافتد در ظرف نفس است و وقوع هر واقعهای در انسان با تصفیه و تحلیه یا آغشتن و آلودن نفس است که اگر این «لطیفهی روحانی» انسان، تلطیف شود آدمی بشارت و رهایی مییابد و اگر مشوش به دنائث و رذایل شود لاجرم انسانی به قهقرای بیچارگی و شقاوت مبتلا میشود بنابراین آنچه در قرآن مجید و در سورهی «تین» بیان میشود انسان دارای استعداد و امکانات عالی است و هر نوع از سعادت و شقاوت برای او ممکن است؛ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ؛ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ؛ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ»؛[۱] اما هر انسانی به «اسفلالسافلین» مبتلا نمیشود بلکه سافلین کسی است که از مقام علم و عمل نیک مهجور بماند و البته کسب مقامات عملی، ناگریزاً محصول معارف انسانی است.
تا تو در بند هوایی از زر و زن چاره نیست عاشقی شو تا هم از زر فارغ آیی هم ز زن
نفس تو جویای کفرست و خردجویای دین گر بقا خواهی بدین آی ار فنا خواهی به تن[۲]
امامکاظم، موسیبنجعفر(علیهمالسلام) میفرمایند: «قالالنبی،(صلّیاللهعلیهوآله): إنّما العلم ثلاثه، آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنّة قائمة، و ما خلاهنّ فهو فضل»[۳] یعنی؛ پيامبرخدا(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «علم سه گونه است؛ آيهى محكمه، یا فريضهى ميانه، يا سنت برپا و جارى و غیراز اينها، همه فضل است.»
آیات محکمه، دانش انسان از آغاز تا پایان هستی است که این معارف اسطقسّات معارف انسانی است و اهمیت آن آنقدر زیاد است که امامعلی(علیهالسلام) میفرمایند: «رحم الله امرءٌ علم من این و فی این و الی این؟» یعنی: «رحمت حق شامل حال کسی که بداند از کجا؟ در کجا؟ به کجا؟ است» بنابراین آنچه در آیات محکمهی عالم هستی وجود دارد را باید دانست و غفلت از آن موجب هلاکت انسان است چون «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ»[۴] یعنی؛ «او خدایی است که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آیات آن، آیات محکم است که اصل و مرجع سایر آیات کتاب خداست.»
فریضهی عادله نیز عِدل در فرایض یا فریضهی معتدله است که عبادت میانه رو است و مصداق أَتَمّ آن فقاهت ناب محمدی (صلّیاللهعلیهوآله) در مکتب شیعه است.
سنت قائمه که آنگونه زیستن شایستهی انسانی است و به قیام خُلق نبوی(صلّیاللهعلیهوآله) منتهی میشود و چه بسا آغاز و انجام حیات انسان به شرط فرایض و معرفت آیات، در همین خلقیات است، چون در یک روایت متواترالمعنی، پیامبر اعظم میفرمایند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق»[۵] من از آن جهت برانگیخته شدم که شرافتهای اخلاقی را کامل کنم،
جان انسان در منزل جهان فرصتی برای جهیدن دارد که آن فرصت به زبان عرفان «هفت منزل است کو این منازل طریق کشف منزل جانان است و این فرصتی در جهان ممکن است.
جان بی جمالِ جانان، میلِ جهان ندارد هر کس که این ندارد، حقّا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلسِتان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد[۶]
جان انسان، در هرمنزل یک شمایل و کارکردخاص دارد و به همین دلیل، جان در منزل جهان مادی عنوان «نفس» را میگیرد و این نفس در ابتدای کار انسان، «امارهٌبالسوء»[۷] و «لوامهالجهتین»[۸] است پس اگر نفس طغیان کند یا در راه سرپیچی قدم نهد، موجب هلاک انسان خواهد شد و انسان تلاشگر[۹] متنبه به تفکر، باید به مساعدت عقل و نقل، لوازم انسان را از منزل حیوانیت و نفس حیوانی و نباتی به منزل عقل و فکر برهاند و آنگاه با ریاضتهای عقلی و فکری، سیری در نفس ناطقه کند تا ظهور اطمینان و حصول رضایت شود و رضایت، همواره عامل تجلی جلالت مرتضوی حق (جلوجلاله) است که مقام و منزل نهایی «مرضیهالهی» است تا ندای «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي، وَادْخُلِي جَنَّتِي،»[۱۰] یعنی: «ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته!، به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد، پس در میان بندگانم درآی، و در بهشتم وارد شو» سر داده شود که مقصد اعلای عارفان و منسب به ائمهیاطهار(علیهمالسلام) است.
اولین منزل جهان طبیعی، نفس اماره
منزل اول از جهان طبیعی و مادی، «نفس امّاره» است که جناب یوسف صدیق(علیهالسلام) از آن به خداوند(جلّوعلاء) پناه میبرد؛ «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ»[۱۱] چون نفس حیوانى در زندگى انسان جریانی کامل دارد و اگر بر زندگی سلطه یابد انسان نمىتواند به رخساره ملکوتى نفس خود که مرتبت نفس ناطقه است، دست یابد چون گاهی مردم مشغول به زندگی حیوانیت هستند و همهی اعمال و رفتار انسان در این مرتبه، نشانى از طبیعت حیوانى است پس در این مرتبه، «نفسأَمّاره» حالتی از حالت نفس انسان است که در آن حال، انسان به عقلش گوش نمیدهد و به گناه روی میآورد.
انسان در این مرتبه تفاوت خاصى با حیوان ندارد و بلکه گاهى خصوصیات حیوانی او شدیدتر و انسانی در این مقام پستتر از حیوان است. «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»[۱۲] این «نفساماره» در اکثر مردم، از گذشته تا امروز، نفوذ و حکمرانی دارد چون ایشان در جذبهی هوسرانى و مادهپرستى محصور هستند.
دومین منزل جهان طبیعی، نفس لوامه
منزل دوم از مراحل رشد و تعالی نفس انسان در جهان طبیعی، منزل نفس لوامه است که در قرآن میفرماید: ؛ «وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»[۱۳] پس انسان با ابتلای به گناه، دچار تغشیش نفس است چون تغذیه نفس با گناه، باعث خسارت ابدى است.
انسان پیش از این در مرتبهی «نفساماره» با قواى حیوانى و مادى جسم سر و کار داشت حالا با توجه به تعلیم و تربیت انبیاء اولیاء و صالحین که گرداننده عالم هستی هستند، قواعد الهى، انسانی و عقلانی، بر قواى حیوانى و مادى جسم غلبه مییابند پس در این مرحله انسان میتواند قواى حیوانى و مادى جسم را از قوای انسانی و معنوی تمییز دهد چون به آهستگی عقل در او رشد و نمو مىیابد و انسان بیدار شده، میان کارهاى نیک و بد تمیز مىدهد و در نتیجه، یک میل درونى در قلب انسان پدید مىآید که انسان از ارتکاب به شرور مىترسد، البته این امر قلبى، ضعیف و منوط به مقدمات است و انسان همواره مشوش و مردد است ولى اگر به نفس خود توجه کند، سبب حقیقى تشویش و بىقرارى خود را مىیابد و از ارتکاب به شرور، پشیمان و خاسر میشود پس همواره به دنبال گناه نفس را مذمّت میکند. این توبیخ و ملامت از نفس حیوانى نیست بلکه مناداى «نفسناطقه» است که از صریر ارواح ملکوتى خبر میدهد و انسان را دعوت به کسب فضیلت مىنماید، بنابراین عالم عارف و سالک طریق الهی، در این مرحله نیز باید به رام کردن و مطیع نمودن همان حس ها و نیروهاى نفس مشغول شود. به تعبیر دیگری، گفته شده است که «نفسلوّامه»، همان وجدان است که پس از ارتکاب به گناه انسان را سرزنش کرده و او را دچار عذاب وجدان میکند.[۱۴]
این دو مرتبت، از احوال حیوانی است و انسان مشغول به اعمال نفوس نباتی و حیوانی است اما به مدد الهی انسان آگاه و بیدار به انزوای شرعی و دورى از زندگى روزانه میپردازد و براى تفکر و تدبیر نفس و التزام عملی به اشتغال به مناجات، نماز و روزه وقت میسازد پس لحظاتى از وساوس نفس حیوانى آزاد میشود تا آتش حرص و شهوت را مدتى از خود دور کند تا شاید در مراحل بعد، این آتش خانمانسوز خاموش شود؛ تا شاید در نهایت، گوش انسان نداى آسمانى روح را بشنود و انسان سیر کند و به منزل انسانی برسد.
سوم منزل جهان طبیعی، نفس ناطقه
منزل سوم از احوال نفس در جهان طبیعت متعلق به نفس ناطقه است چون در این مرحله قوهی تفکر و تمیز در نفس انسانى بخوبى ظهور کرده و پیشرفت محسوسى پیدا مىکند البتّه قدرت نفس در این مرحله نتیجهی کوششى است که انسان نسبت به تربیت، تهذیب و تزکیه نفس داشته است چون «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ.»[۱۵] پس این سه مرحله نخستین از مراقبت و هدایت نفس شروع میشود تا به جنگ براى نفس میرسد و در نهایت انسان بر نفس غلبه و تسلّط یابد چون باید، یقین داشت که هیچ ریاضت، رنج، درد، و کوششى بدون سود و یا مکافات نمىماند.
مقصود و هدف این نوع از ریاضت، رنج، درد و کوشش؛ مرگ نفس نیست، چون منطق دین اسلام اندازه نگاه داشتن است، «لَايُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا، لَهَا مَاكَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَااكْتَسَبَتْ»[۱۶] بنابراین؛ گروهی که به اذن خدای متعال، در ذیل عنایات مرشد اعظم اخلاق و عرفان شیعی، قطب عالم امکان امام زمان(ارواحنالهالفداء)، متربی شدهاند و قدر و اندازهی مرید را میشناسد بلکه هدف ریاضتهای شرعی، رامکردن نفس و سیر دادن قوای نفس در مجراهاى جدید، صالح، سودمندی است[۱۷] که مورد وثوق شریعت علوی و اولاد و احفاد پاک ایشان(علیهمالسلام) باشد؛ به طورى که همه هوسها و حسها، با الهام گرفتن از وحى نبوی، خادم قلب پاک و ارادهی عقلى و الهى «نفسناطقه» شوند.
چهارمین منزل جهان طبیعی، نفس عاقله
منزل چهارم از سیر نفس در جهان طبیعت، ملهم از غیب است و این اولین درجه از سر غیبی انسان است که نفسی سر از خفای طبیعت میگشاید و به دالان الوهیت سر میکشد پس انسان برای اولین مرتبه به الهام از غیبت مفتخر میشود.
در این مرحله، رشد و نمو قوای عقلانی کامل میشود و نفس با قوه اراده عقلى تجلّى و ظهور مىکند که مجلّای این نفس را «نفسعاقله» میگویند پس «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[۱۸] چون حکمرانی طبیعت انسان در این مرتبه، فقط وظیفهی عقل است و به وسیلهی اراده عقلانى، احکام و اوامر عقل در همهی شؤون زندگى جارى خواهد گشت، پس نفس انسان، برای نخستین بار از پرتو الهام ربانى منور مىشود.
هنگامیکه نفس در این احوال و مراتب رشد کند، قواى حیوانى انسان به شدت در مدار ضعف قرار میگیرند و انسان مایل به تزکیه نفس مىشود، البته در این مرحله، قوهی عقل و اراده عقلى به یک تکامل نسبی میرسد ولی انسان، از خطا و گناه آزاد نخواهد ماند، چون که قواى حیوانى از بین رفته است پس همواره، قواى حیوانى خودکامگی میکنند و خدنمایی میکنند چون هنوز قواى نفسانی به روحانى تبدیل نشده است پس به بیان بزرگان اخلاق و عرفان شیعه، در این مقام امکان انقلاب و عصیان در نفس زیاد است ولى بالاخره نفس با مساعدت انوار روحانی در قواى عاقله، بر قوای حیوانی و هوسهاى نفسانى غالب میشود و ظلمت، جهالت و غفلت، مغلوب نورمعرفت و فضیلت خواهد شد. چون حقیقت منور به الهام، در دل عارف ظهور کرده و جان او از فیض آرامش وجدانى تطهیر مییابد تا در نتیجه انسان بر نفس حیوانى پیروزى شود و از این غلبه، تلذذ ببرد پس در این مرحله از تزکیه نفس، محظوظ میشود تا در نتیجهی زحمات، مجاهدتها و ریاضتها، مقاومتها را میبیند که با متانت و توکل و ایمان تحمل نموده است.
این دو منزل سوم و چهارم، جوهر اجلای نفس انسان است که در آن آدمی باید لوازم رشد خود را مهیّا کند و از از مقام و مرتبت دنیوی به مقام و مرتبت ملکوتی برسد تا نفس انسان به مدد این تعالی به روح و ریحان دست یابد.
پنجمین منزل جهان طبیعی، نفس مطمئنّه
پنجمین حرکت نفس در سیرتکاملی نفس انسان، در منزل «نفسمطمئنه» شکل میگیرد که «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي، وَادْخُلِي جَنَّتِي،»[۱۹] یعنی: «ای جان آرام گرفته به اطمینان، در حالی که از خداوند خشنودی و او هم از تو خشنود است، به سوی پروردگارت باز گرد، پس در میان بندگانم درآی، و در بهشتم وارد شو» چون «نفسمطمئنه» حالتی از نفس است که در آن، به جهت مداومت بر پیروی از عقل در دوری از گناه، این کار ملکه یا عادت انسان میشود و در نفس او اطمینان و آرامش پدید میآید.
در این مرحله که نفس متصف به اطمینان میشود، انسان به استوار و وقار روحانی میرسد و دیگر ترسی از لغزیدن، افتادن و فریب نفس حیوانى و وساوس شیطانى ندارد مگر به غفلت که در هر حال ممکن است.
در این مقام جنگ با مراتب حیوانیت در نفس به پایان مىرسد و انسان شاهد دلرباى روح ملکوتى با کمال عظمت و شکوه و جلال مانند آفتاب جهان تاب جمال کبریایى و نورپاش خود را در آن آسمان پاک و صاف تجلّى خواهد داد و آیینه دل غیبنماى عارف بکلّى صاف از زنگ هوس هاى نفسانى گشته، مظهر جلوه هاى روح سبحانى خواهد گردید.
علامه بحرالعلوم در رساله سیر و سلوک، نفس مطمئنه را مرحله ورود به هجرت عُظمی یعنی، «مهاجرت از وجود خود و رهاساختن و ترک آن و مسافرت به عالمِ وجودِ مطلق و توجّه تامّ به آن» میداند؛ همچنین «يَا أَيَّتَهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَةُ» را خطاب به نفسی دانسته كه از جهاد اكبر فارغ و به عالم فتح و ظفر كه مقرّ اطمينان است داخل شده و نفس خود را تسليم حق كرده و اسلام اعظم را درک کرده و به واسطۀ مشاهده نيستی خود در قبال وجودِ ذات حقّ و اعتراف و اذعان قلبی به اين امر، به مرتبه ايمان اعظم كه مقرّ اطمينان و جای سکينه و طمأنینه است وارد شده، و بار خود را در اين جا فرود آورده است و خطاب «ارْجِعِي إِلَی رَبِّك» امر به هجرت از وجودِ خودِ است به سوی وجود حقّ که ربّ است و پس از اين هجرت، راضی به قضا و قدر تشریعی و تکوینی خدا خواهد بود و هیچ سانحۀ خلاف و هیچ معصیت از او سر نخواهد زد.[۲۰] پس نفس حیوانى فرمانبردار میشود و انسان از زنجیر هوس، تحریک و هیجانهاى شدید نفسانى آزاد مى شود.
ششمین منزل جهان طبیعی، نفس راضیه
مرحله ششم در مقام عشق و وادى هولناک رضا و تسلیم است و در این مرحله انسان به محک امتحان سنجیده و در بوته مصائب درونى و روحى در آتش شک و شبهه و تزلزل و بیم و امید که آنها را مغلوب کرده بود یک بار دیگر گداخته خواهد شد تا بکلّى صافى و خلوص خود را ثابت کند و پایدار سازد پس در این مقام و مرحله، جان فرد از آنچه بر او میگذرد خرسند است پس در این میان در فلسفهی نظری؛ بین مشیت الهی و ارادهی بنده تفاوتی نیست و «نفسراضیه» مجری ارادهی الهی و نقشهی آفرینش و تکامل جهان خواهد شد اما در مقام فلسفهی عملی؛ فداى نفس و تسلیم و رضاى محض به همراه تجلّى انوار کشف و الهام و وصال است پس حجاب نورانی، حجاب ظلمانی و ناتوانی وجود ندارد چون نور معرفت و جذبه، در زندگى باطنى و ظاهرى انسان فراگیر مىشود و او فقط در راه رضاى حق و تسلیم شدن به اوامر و ارادهی خدا حرکت میکند بنابراین، این مرحله میدان جانبازى و فداکاری است، چون نفس ناطقه انسانى باید رضایت را اثبات کند پس در راه عشق به خدا از هیچ چیزی دریغ ندارد، حتى از مال جان و ناموس زندگى خود دریغ نمیورزد و مشتاق است.
با اینحال که نفس انسان در کمال مطلق است در دعوای عقل و عشق، نفس از رضایت خداوند مطمئن نیست ولی آثار و نشانههایی از رضایت و پذیرش خدا به تناوب کشف میشود.
هفتمین منزل جهان طبیعی، نفس عاقله
پایان سیر نفس در ملک و ملکوت، بالاترین و آخرین مقام كمال نفس انسانى است، که در آن، نفس ناطقه با روح، یگانگى و اتصال مییابند.
رضا و پذیرش در طرفین پدید میآید پس اطمینان قلبى براى نفس ناطقه حاصل مىشود و نفس ناطقه با یقین عینى و حتی حق الیقین رضایت را مىفهمد، پس نفس ناسوتی در این مقام، مرضی خداوند میشود، تا اینكه خداى متعال رضایت خود را از نفس اظهار و عشق خود را به وى اثبات و اعلام مى نماید و در این مقام ، پرده از روى آن سرّخفّى، كه آفریدگار شیفتهى آفریدگان خویش است، از پیش چشم عالم برداشته مىشود.
آنچه به انسان براى رسیدن به مرحلهى نهایى نفس به انسان کمک میکند در معرفت، اراده و عمل به قواعد و روشهایی است که منحصر در معارفی از طریق انبیای عظام(علیهمالسلام)، رسولالله(صلّیاللهعلیهوآله) و ائمهیاطهار(علیهمالسلام) است و در هیچ مکتب و مسلک دیگری یافت نمیشود.
در این سلوک پیروىكردن از دستورهاى غیرخدا و مكاتب عرفانى غیر دینی، خطرناک و گمراهى است چون انبیای عظام(علیهمالسلام)، رسولالله(صلّیاللهعلیهوآله) و ائمهیاطهار(علیهمالسلام) آگاهترین مردمان به طرق ملکوت هستند.
پینوشت:
[۱] – سوره تین، آیه ۴ تا ۶- که ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال و ارزش آفریدیم. آن گاه او را [به سبب گناهکاری] به [مرحله] پست ترینِ پَستان بازگرداندیم. مگر آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، پس آنان را پاداشی بی منت و همیشگی است.
[۲] – سنایی غزنوی، دیوان، قصاید قصیده ۱۴۳
[۳] – امام کاظم، موسیبنجعفر(علیهمالسلام) میفرمایند: قال: دخل رسول الله، صلّی الله علیه و آله، المسجد فاذا جماعة قد أطافوا برجل. فقال: ما هذا؟ فقیل: علّامة. فقال: و ما العلّامة؟ فقالوا له: أعلم النّاس بأنساب العرب و وقائعها و أیّام الجاهلیّة و الأشعار العربیّة. قال: فقال النّبیّ، صلّی الله علیه و آله: ذاک علم لا یضرّ من جهله و لا ینفع من علمه. ثمّ قالالنّبیّ، (صلّیاللهعلیهوآله): إنّما العلم ثلاثه: آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنّة قائمة، و ما خلاهنّ فهو فضل. کلینی، محمدبنیعقوب، الكافي، طبع الإسلاميه، جلد۱، صفحه۳۲، بابفضلالعلم.
[۴] – سوره آل عمران، آیه ۷ .
[۵]– بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۳۲۳، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ سوم، ۱۴۲۴ق. این سند عامه است ولی در منابع نخستین شیعه در تفسیر «مجمع البیان» آمده است.
[۶] – حافظ، دیوان حافظ، غزلیات، شماره ۱۲۶.
[۷] – سوره یوسف، آیه ۵۳؛ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ.
[۸] – سوره قیامت، آیه ۲؛ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ.
[۹] – عاملی، شیح حر، جهاد نفس، رسولَاللّه(صلىاللهعليهوآله)؛ بَعثَ سَرِيّةً ، فلَمّا رَجَعوا قالَ: مَرْحَبا بقَومٍ قَضَوُا الجِهادَ الأصْغَرَ و بَقِيَ علَيهِمُ الجِهادُ الأكْبَرُ.
[۱۰] – سوره فجر، آیه ۲۷ تا ۳۰
[۱۱]– سوره یوسف آیه ۵۳ یعنی: من هرگز خودم را تبرئه نمیکنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر میکند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.»
[۱۲] – سوره اعراف، آیه ۱۷۹؛ یعنی: به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها [= عقلها] یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند، و) نمیفهمند؛ و چشمانی که با آن نمیبینند؛ و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند
[۱۳] – سوره قیامت، آیه۲؛ یعنی: «و به نفس سرزنشگر قسم میخورم.»
[۱۴] – محفوظی، عباس، «نفس لوامه»، ماهنامه پاسدار اسلام، ش۲۰۶، بهمن ۱۳۷۷ش.
[۱۵]– سوره عنکبوت، آیه۶؛ یعنی:«کسی که جهاد و تلاش کند، برای خود جهاد میکند؛ چرا که خداوند از همهی جهانیان بینیاز است.»
[۱۶]– سوره بقره، آیه۲۸۶؛ یعنی: خدا هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایی او، نیکیهای هر کس به سود او و بدیهایش نیز به زیان خود اوست
[۱۷] – مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، جلد دوم بخش آشنایی با عرفان اسلامی
[۱۸] – سوره شمس،آیه۷و ۸؛ یعنی: « و به نفس و آنکه آن را درست و نیکو نمود، پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد.
[۱۹] – سوره فجر، آیه ۲۷ تا ۳۰
[۲۰] – بحرالعلوم، سیدمهدی، رساله سیروسلوک، صفحه ۶۸، پایگاه علوم و معارف اسلامی سال ۱۳۸۲