به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همزمان با سالروز شهادت مظلومانه شهید سیدمحمد بهشتی و یاران ایشان در هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰، واحد محتوا و رسانش سازمان انتشارات پژوهشگاه برآن شد تا معرفی کوتاهی از اثر ارزشمند “خدا از من دفاع خواهد کرد” که در گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه و به قلم دکتر سیدمحمد هاشم پور یزدان پرست نگارش شده است، برای مخاطبان داشته باشیم که این معرفی در ادامه از منظرتان عبور خواهد کرد.
خرده روایتهای یک نفوذ آرام
نگاهی به کتاب «خدا از من دفاع خواهد کرد»
پس از ضبطشدن تجهیزات الکترونیکی منافقین توسط پلیس آلبانی، نظرات زیر پستهای صفحۀ اینستاگرم بیبیسی ۳۱ درصد و ایراناینترنشنال ۴۳ درصد کاهش یافت، همچنین در توئیتر فارسی دو کلید واژۀ «زن، زندگی، آزادی» و «مهسا امینی» دیگر در بخش برچسبهای داغ این شبکه قرار ندارد. در برداشت اول به نظر میرسد چه سرنوشت سخیفی است که چریکهایی که در تشکیلات سازمانی خود، آرمان مبارزه برای خلق داشتند، حالا باید پشت صفحه نمایش بنشینند و برچسبسازی کنند؛ اما این تمام ماجرا نیست، باید درنگ کرد و تمام ابعاد موضوع را در نظر آورد.
روایتسازی
گروهک مجاهدین خلق، در ساختن خردهروایتها تجربه و مهارت زیادی داشتهاست. آنان در دورۀ حیات سیاسی خود توانستند با ساختن روایتها، پروژههای مردمنمایی (آستروتورفینگ) خود را پیش برند و به اهدافشان دست یابند؛ آنان از بهمن ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۶۰ این مسیر را چنان طی کردند که سرانجام در هفتم تیرماه همان سال، شهادت آیتالله بهشتی و یارانشان را رقم زدند. برای مثال پس از اینکه دانشگاهها در ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ در راستای انقلاب فرهنگی تعطیل شد، گروهک مجاهدین خلق، ساختمانهای اصلی دانشگاه شیراز را در دست میگیرند و ماجراهایی رخ میدهد. روزنامۀ وابسته به این گروهک در این باره با عنوان اصلی «چه کسانی این خواهر را به گلوله بستند؟!» و زیرعنوان «یک قربانی دیگر از انقلاب فرهنگی !! که چماقداران و افراد مسلح پرچمدار آن بودند» مینویسد: «تشنجات اخیر دانشگاه شیراز مجروحین بسیاری بر جای گذاشت که حال یکی از آنها وخیم است. در صبح روز شنبه ۳۰/۱ در گرماگرم درگیریهای دانشگاه، افراد مسلح و چماقبدستان و زنجیرکشان، با تهاجمات گسترده بر وخامت اوضاع میافزایند. درگیری به اوج میرسد و تعداد زیادی زخمی میشوند. در این میان، خواهری به نام نسرین رستمی از ناحیۀ کمر مورد اصابت گلوله قرار گرفته توسط اورژانس شیراز به بیمارستان سعدی منتقل میشود. گزارشات پزشکی نشان میدهد که این خواهر قسمت پایین کلیۀ خود را از دست داده و رودۀ بزرگش سوراخ شده و دو مهرۀ کمرش نیز شکسته و از ناحیۀ هر دو پا نیز فلج است…». بااینهمه، حقیقت رخدادهای ماجرای دانشگاه شیراز چیست؟ نسرین رستمی چگونه کشته شد و یا حقیقت کشتهشدن مصطفی ذاکری (یکی دیگر از اعضای مجاهدین خلق) در ماجرای ورزشگاه امجدیه چه بود که حتی برای برخی از خواص آن زمان هم بهعنوان روایت قالب قلمداد شد؟
معرفی نویسنده
کتاب «خدا از من دفاع خواهد کرد» یک مستندنگاری به قلم سیدمحمد هاشمپور یزدانپرست است. ایشان در دورۀ دانشجویی خود از فعالان انجمن اسلامی دانشجویان وقت بود و در جریانهای انقلاب اسلامی شرکت داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ از نخستین روزهای تاسیس، خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی شد و با تسخیر لانۀ جاسوسی به دانشجویان پیرو خط امام پیوست. یزدانپرست یکی از شاهدان عینی رخدادهای سالهای اول انقلاب است که این اثر او را میتوان در آثار تاریخ شفاهی طبقهبندی کرد، هرچند در نگارش کتاب ارجاعات دقیقی به روزنامههای وقت، صحیفۀ حضرت امام (ره) و همچنین برخی کتابهای مرتبط میدهد. به هر روی «خدا از من دفاع خواهد کرد» توالی تاریخی خردهروایتهای مجاهدین خلق را از بهمن ۵۷ تا تیر ۶۰ و به شهادت رسیدن آیتالله بهشتی به تصویر میکشد.
اهمیت تشکیلاتسازی
یکی از مهمترین ویژگیهای شهید بهشتی در حوزۀ فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی، تشکیلاتسازی بود، تا بدانجا که رادیو بیبیسی علت ترور ایشان را در مفهوم «ارگانیزاتور بزرگ» شرح میدهد. شهید بهشتی در زندگینامۀ خود میگوید: «به هر حال بعد از کودتای ۲۸ مرداد در یک جمعبندی به این نتیجه رسیدیم که در آن نهضت، ما در کادرهای ساختهشده کم داشتیم … بنابراین تصمیم گرفتیم که یک حرکت فرهنگی ایجاد کنیم و زیر پوشش آن کادر بسازیم و تصمیم گرفتیم که این حرکت اصیل اسلامی و پیشرفته باشد و زمینهای برای ساخت جوانها گردد». با نقل این عبارتها به وجه دیگری از فعالیتهای منافقین توجه داده میشود: عدم به کمالرسیدن تشکیلات در میان نیروهای انقلابی و توان بالای تشکیلاتسازی منافقین، راههای نفوذ را باز کرد.
گامهای آغاز یارگیری و نفوذ منافقین
۳۰/دی/۵۷
مسعود رجوی با آخرین دستۀ زندانیان سیاسی آزاد میشود و با تعدادی از افراد باقیماندۀ سازمان، به سازماندهی مجدد و جذب نیرو ذیل عنوان «جنبش ملی مجاهدین» اقدام میکنند. آنان خود را پیرو رهبران اولیه سازمان، همچنین پیرو اسلام ناب و اصیل توحیدی معرفی میکنند. از سوی دیگر «بخش مارکسیست ـ لنینیستی سازمان مجاهدین خلق ایران» در هماهنگی با آنان تحت عنوان «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» به فعالیت میپردازد.
۱/اسفند/۵۷
پادگان تیپ سوم لشکر ۶۴ ارتش در مهاباد توسط افراد مسلحی متشکل از کلیۀ عناصر ضد انقلاب اسلامی محاصره و بدون شلیک حتی یک گلوله از داخل پادگان تسخیر میشود. در همین روز سازمان چریکهای فدایی خلق با صدور اطلاعیهای، طرفداران خود را دعوت به راهپیمایی به سمت منزل امام (ره) در روز سوم اسفند میکند: «از تمام کسانی که به وحدت و همبستگی خلق و تشکیل ارتش و تشکیل شوراهای انقلابی معتقدند و از اقدامات بر حق امام خمینی پشتیبانی مینمایند و از همۀ آنانی که نگران بربادرفتن خون شهیدان و ازدسترفتن دستاوردهای انقلاب هستند، دعوت میکنیم که در یک راهپیمایی به سمت خانۀ امام شرکت نمایند».
۲/اسفند/۵۷
حضرت امام خمینی (ره) در واکنش به فراخوان این گروهک میفرمایند: «این برپادارندگان، افراد مسلمان نیستند و با مکتب اعتقادی اسلام در ستیزند. عموم طبقات مردم با آنها همکاری ننمایند. اگرچه ممکن است عکسهایی از اینجانب و دیگر رهبران مذهبی را حمل نمایند … من به این فرصتطلبان اجازه ورود به منزل را نمیدهم».
۵/اسفند/۱۳۵۷
گردهمایی سازمان چریکهای فدایی خلق و هوادارانشان در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار میشود. در اطراف زمین چمن تصاویر امام (ره) دیده میشود و در پایان قطعنامهای صادر میکنند: «ما نیروها، افراد را بر اساس مواضعی که در برابر امپریالیسم میگیرند، داوری میکنیم و تنها همین اعتقاد است که ما را وامیدارد مبارزات پیگیر و حقطلبانۀ روحانیت مترقی به رهبری امام خمینی و آیتالله طالقانی را گرامی داریم و به همۀ نیروهای انقلابی و مبارز ارج نهیم». واکنش رهبران سازمان منافقین به این گردهمایی و طنین شعارهای «سلام بر مجاهد و درود بر فدایی» و «اتحاد، اتحاد، ضرورت انقلاب» مسیری را به آبی گلآلود باز میکند که بسیاری از افراد سردرگم و بسیاری از جوانان جذب این گروهکها شدند.
۶/اسفند/۵۷
مسجد دانشگاه تهران شاهد تجمع طرفداران سازمان مجاهدین خلق است. مسعود رجوی مطالبی را ذیل این عناوین مطرح میکند: مبارزه با امپریالیسم، انحلال ارتش ضد خلقی، ادعای وجود تضییقات برای نیروهای انقلابی، تجلیل از امام (ره) در ظاهر و حمله به راه و هدفهای ایشان، اعلام حمایت از چریکهای فدایی و تمجید از آنان. رجوی چریکهای فدایی را انقلابیون پیشتاز و از «سابقون السابقون» مینامد که در حال حاضر «اولئک المقربون» نیستند و دچار انواع تضییقات شده و طرد گردیدهاند.
به نقل از موسی خیابانی در هفتهنامه مجاهد (به تاریخ ۱۱ آذر ۶۱) آمدهاست: «این سخنرانی در واقع به معنای تعیین و ترسیم بعضی حد و مرزها بود که از ماهیت و هویت ویژۀ سازمان ناشی میشد و مسئولیتهای تاریخی ما در قبال خلق و انقلاب، تعیین چنین حد و مرزهایی را ایجاب مینمود». مهدی ابریشمچی نیز این سخنرانی را سنگ بنای رابطۀ مجاهدین با امام خمینی (ره) قلمداد میکند.
در این فضا، هماهنگی «سازمان چریکهای فدایی خلق» و «سازمان مجاهدین خلق» اعجابانگیز بود و به نظر میرسید به دلیل اعتقاد مشترک به مارکسیسم علیه انقلاب اسلامی و امام (ره) مواضع مشترکی دارند، اما این هماهنگی سرآغاز روایتسازیهایی بود که حقیقت مهمی را در پرده مخفی میکرد؛ حقیقتی که سالها بعد آشکار شد: وابستگی رهبران این دو سازمان به دستگاههای جاسوسی آمریکا.
کتاب، توالی تاریخی رخدادها را تا تیرماه ۱۳۶۰ حفظ میکند و عین متن گفتهها را نقل میکند تا دلایل بدگمانیها به شهید بهشتی آشکار شود و بدانیم چه شد که منافقان مرحوم آیتالله طالقانی را پدر معنوی خود خواندند و شهید بهشتی را قاتل ایشان معرفی کردند.
خردهروایت شهیدسازی
یکی از نکات قابلتوجه کتاب، آشکارکردن فرایند شهیدسازی سازمان مجاهدین خلق است. آنان بسیاری از نیروهای خودشان را تسویۀ درونسازمانی کردند و کشتند. آنگاه پیکر آنان را بر روی دست گرفتند و در آغاز، عوامل امپریالیست را متهم کردند و سپس چماقداران جمهوری اسلامی و سرانجام هم رهبران جمهوری اسلامی را. محمدرضا طلوع شریفی از نخستین افراد سازمان بود که به طور مشکوکی کشته میشود و سازمان، عاملِ مجهول امپریالیسم را مسئول این کشتن معرفی میکند. مسعود رجوی، درحالیکه سه هفته از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، در کنار تابوت طلوع شریفی میگوید: «در دو سه هفته اخیر این ششمین شهیدی است که ما به این صورت از کف میدهیم؛ یعنی بهصورت سوانحی که عمق آن برای ما قابلتأمل است… انقلاب ما ناقص و ناتمام و رو به افول خواهد بود مگر اینکه هیچگونه تضییق نظامی و سیاسی برای انقلابیون اصیل و جانبرکف که از قدیم میجنگیدهاند به وجود نیاید… ما هوادار ایجاد یک گارد مردمی هستیم، اما مبادا تجاربی که در یکی از کشورهای عرب همسایهمان داریم در اینجا تکرار شود».
در این نطقِ ناظر به شهیدنمایی طلوع شریفی، سازمان مجاهدین تا مخالفت با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خلع سلاح کردن ارتش پیش میرود. همچنین آنان مفاهیم انقلاب اسلامی و انقلابیبودن را نیز مصادره به مطلوب کردند. اساساً جعل و تحریف مفاهیم یکی از شگردهای منافقان بود تا جایی که هنوز آثار این موضوع در جامعۀ ما قابل مشاهده است.
خردهروایت «دختر سال»
در پی «انقلاب فرهنگی»، دست سازمان مجاهدین خلق از تحرکات دانشگاهی کوتاه میشد. تمهیدی که در پیش گرفتند اشغالکردن دانشگاه شیراز بود. آنان ساختمانهای اصلی دانشگاه را اشغال، و بر بالای ساختمانهایش سنگربندی کردند. در این میان آیتالله سید عبدالحسین دستغیب ـ امام جمعه وقت شیراز ـ به دلیل عدم استفاده از نیروهای نظامی و همچنین استفادهنکردن از اسلحه، از مردم شیراز درخواست کرد که بهسوی دانشگاه حرکت کنند و دانشگاه را از تصرف منافقین بیرون بیاورند. در پی این اطلاعیه مردم از سراسر شهر به سمت دانشگاه حرکت کردند. منافقین نیز بر اساس برنامه ازپیشطراحیشده، آماده بودند و مقدار زیادی سنگ و آجر به پشتبام بردهبودند و از دیوارهای نسبتا بلند بر سر مردم ریختند و آنان را بهشدت مجروح کردند؛ اما سرانجام مردم دانشگاه را از دست منافقین بیرون کشیدند. در این بین دختری پانزدهساله به نام «نسرین رستمی» از طرفداران منافقین مجروح و به بیمارستان منتقل شد، باوجوداینکه جراحت عمیقی نداشت به ناگهان فوت کرد. فردای آن روز سازمان مجاهدین خلق اعلام کرد او با گلولههای چماقداران از دنیا رفتهاست و قتل او بر گردن انقلاب اسلامی، امام (ره)، آیتالله دستغیب و مردم حزباللهی است. نشریۀ «مجاهد» شروع به مظلومنمایی و بزرگنمایی این رخداد در سراسر کشور کرد. از نسرین رستمی یک قهرمان مجاهد ساختند و عکس او را در اندازههای بزرگ چاپ کردند و به دست دختران نوجوان سازمان دادند و او را بهعنوان «قهرمان مبارزه با ارتجاع» و «دختر سال» و نیز «مجاهد شهید» برگزیدند. در سیل بمباران این روایتسازی، اصل مطلب که اشغال دانشگاه شیراز و جنایت در حق مردم پیرو امام (ره) بود، فراموش شد و سرانجام دختری ۱۷ ساله آیتالله دستغیب را به شهادت رساند.
امجدیه و حرکت بهسوی حملۀ مسلحانه
سخنرانی مسعود رجوی در ورزشگاه امجدیه در ۲۲ خرداد ۵۹، یک ماه و نیم پس از واقعۀ طبس و در همان استادیومی که قرار بود بالگردهای آمریکایی برای فرار گروگانهای لانۀ جاسوسی فرود بیایند و همچنین در حین برنامهریزی برای کودتای نوژه و همزمان با بازی کودتای دکتر حسن آیت و حزب جمهوری اسلامی علیه رئیسجمهور برگزار شد. در این گردهمایی باز هم سازمان مجاهدین خلق با روایتسازی و تغییر در مفاهیم، آنچنان شهیدسازی و مظلومنمایی کرد که با وجود اعلان جنگ علیه امام (ره) و انقلاب اسلامی، بیست نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی، حمله به اجتماع امجدیه را محکوم کردند و خواستار مجازات و به کیفر رسیدن عاملین آن شدند؛ درحالیکه حملهای به امجدیه نشدهبود. رجوی در دهۀ ۸۰ ذیل بیان درسهای تاریخی خود با عنوان «استراتژی قیام و سرنگونی» از واکنش امام (ره) به ماجرای امجدیه ناراحت و خشمگین است و چنین میگوید: «همچنان که گفتم در این نقطه دیگر ارتجاع ]امام و انقلاب اسلامی[ یا باید بساطش را کلاً جمع میکرد و از جلو راه مجاهدین و انقلاب دموکراتیک مردم ایران کنار میکشید یا باید جنگ غیررسمی را که یک سال قبل با صدای خودش در نوارهای کاست اعلام و توزیع کردهبود، اکنون علنی و آشکار میکرد».
پس از واکنش امام به ماجرای امجدیه، سازمان مجاهدین خلق، دفترها و نشریههایشان را تعطیل کرد و به شکلی گسترده به جذبکردن نوجوانان و جوانان اقدام کردند، همچنین روایتسازی شکنجهشدن زندانیان را فریاد زدند و فضای کشور را در این باره متشنج کردند. بهاینترتیب نیمۀ دوم سال ۵۹ زمانی بود که آنان بتوانند تجهیزات نظامی خود را برای رخدادهای بعدی و بهویژه خرداد ۱۳۶۰ کامل کنند. سرانجام خرداد و البته تیرماه ۶۰ رسید و پس از آن جای جلاد و شهید را چنان عوض کردند که هنوز باید برای آن دوره روشنگری و تبیین در کار شود.
به هر روی تاریخ را در خط مستقیم نمیتوان به طور کامل فهم کرد؛ چراکه تاریخ در حجم و به شکل چندصدایی پیش میرود. کتاب «خدا از من دفاع خواهد کرد» یکی از صداهای این تاریخ را که به شهادت جمعی از عزیزترین سرمایههای انقلاب اسلامی منجر شدهاست، دنبال میکند. صدایی که از دیماه ۵۷ لحظهبهلحظه دنبال میشود تا در تیرماه ۱۳۶۰، آماجی از خردهروایتها بر تن و روح آیتالله شهید بهشتی بنشیند و خبر اینگونه بپیچد: «آنچه من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است و آن «مظلومیت» ایشان در این کشور بود».
شاید برای خوانندۀ این متن عجیب باشد که چرا در این معرفی از کتاب مذکور، هیچ نامی از شهید بهشتی نیامده است. زیرا نگارندۀ متن باور دارد برساخت خردهروایتهایی که منجر به رخداد ۷ تیر ۱۳۶۰ شد، در ذهن برخی از مردمان چنان آرام نفوذ کرد و زمینۀ حذف فیزیکی شهید بهشتی را فراهم آورد که بیآنکه حقیقت نام آیتالله بهشتی را بدانند، او را آماج بیمهری و کینتوزی قرار دادند.
کتاب «خدا از من دفاع خواهد کرد؛ بررسی جریانهای منجر به شهادت شهید بهشتی» از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ۵۲۸ صفحه و با قیمت ۲۱۰ هزار تومان وارد بازار نشر شده است.