چرا سوره فجر به امام حسین(ع) اختصاص دارد؟
نوشتاری از حجت الاسلام و المسلمین حسین عشاقی عضو شورای علمی گروه فلسفه پژوهشگاه
در بحار و غیر آن در باره سوره فجر حدیثی از امام صادق(ع) روایت شده؛ بدین شرح که امام فرمود: سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحبتان بخوانید و به آن رغبت داشته باشید؛ چراکه این سوره، سوره حسین است؛ ابو أسامه که حاضر در مجلس بود عرض کرد چگونه این سوره به حسین اختصاص یافته؟ امام فرمود آیا به این گفته خدا درین سوره توجه نداری که میگوید: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»؟ مخاطب این خطاب، حسین است؛ و حسین را خدا قصد کرده است «إِنَّمَا يَعْنِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا»؛ حسین و اصحابش هستند که دارای نفس مطمئن، و راضی، مرضیاند «فَهُوَ ذُو النَّفْسِ الْمُطْمَئِنَّةِ الرَّاضِيَةِ الْمَرْضِيَّةِ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ». (بحار ج ۲۴ ص ۹۳)
در این حدیث امام صادق در رابطه با این که چرا این سوره به حسین (ع) اختصاص دارد، فرمودهاند مقصود از نفس مطمئنه در «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ…» حسین (ع) است؛ پس اولین نکتهای که در بیان امام صادق به آن توجه شده است، مسئله مطمئن بودن نفس حسین (ع) است؛ در اینجا این پرسش پیش میآید که حسین (ع) در چه موضوعی دارای اطمینان نفس بوده است که فرمان ورود به حریم حضرت حق، به او داده شده است؟ از فرمان «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ» که بر اطمینان نفس آن حضرت مترتب شده، و نیز از آیات قرآنی مربوط به مسئله رجوع الی الله میتوان حدس زد که متعلَق اطمینان آن حضرت، همین مسئله رجوع الی الله و شرایط و لوازم آن است؛ زیرا تکیه بر وصف اطمینان آن حضرت، مشعر به این است که فرمان رجوع، بخاطر اطمینان حضرت به همین موضوع است؛ این مثل این است که صاحبمقامی به فیزیکدانی بگوید ای فیزیکدان به دانشگاه فیزیک وارد شو؛ یعنی فرمان ورود به دانشگاهِ فیزیک بخاطر فیزیکدانی مخاطب است؛ علاوه بر این که آیات رجوع الی الله مؤید این حدس است؛ که در ادامه به بیان برخی آنها میپردازیم:
۱: «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (۸۸ قصص)؛ در آخر این آیه، اشاره به رجوع الی الله شده اما در ابتدا اشاره شده که هر چه غیر حضرت حق است، هالک و فانی است، و هستی حقیقی ندارد؛ از اینجا روشن میشود یکی از مقدمات مسئله رجوع الی الله همین اطمینان به هالک و ناموجود بودن ماسوا است.
۲: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» (۱۵۶ بقره)؛ درین آیه نیز اشاره به توهمی بودن موجودیت ماسوا شده؛ ابتدا گفته شده «إِنَّا لِلَّهِ» ما مال خدائیم نه مال خودمان؛ پس ابتدا به ما توجه داده شده که موجودیتی که ما به خود و به دیگران نسبت میدهیم مال ما نیست بلکه توهمی است باطل که از اسناد مجازی موجودیت خدا به خودمان شکل گرفته است؛ سپس به رجوع الی الله اشاره شده؛ ازین مقدمه و مؤخره باز روشن میشود حقیقت رجوع الی الله همین خروج از توهم ثبوت موجودیت حقیقی برای خود و دیگران است؛ در توضیح خروج از این توهم میتوان گفت این، مثل این است که شما وسیلهای را از کسی عاریه کردهاید اما کمکم شما فراموش کردهاید که این وسیله، عاریه است لذا آن را مال خود میپندارید اما بعد با تذکر مالک وسیله، متوجه میشوید که این وسیله، عاریه بوده؛ در اینجا شما از پندار مالکیت بیرون میآیید و وسیله به مالک خود رجوع میکند؛ مسئله رجوع الی الله هم همین گونه است؛ البته این باید به صورت شهودی باشد نه صرفا آگاهی مدرسهای.
۳: «وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» (۱۰۹ آل عمران) در این آیه نیز ابتدا اشاره شده که همه آنچه در آسمانها و زمین است مال خدا است؛ بنابراین هیچ شیئی مالک حقیقی هستی نیست و موجودیت حقیقی ندارد؛ سپس تصریح شده که همه آنها رجوع الی الله دارند یعنی از موجودیت پنداری خارج شده و به صورت شهودی مییابند که آنچه به عنوان «موجودیت»، به خود و دیگران نسبت میدادند یک موجویت عاریتی بوده که به مالک حقیقی تعلق دارد.
بنابراین حاصل معنای حدیث این میشود که ای حسین، حال که نسبت به مسئله رجوع الی الله و دربارة حقیقت بازگشتِ به حریم حضرت حق و شرایط و لوازم آن، به اطمینان کامل رسیدهای و مطمئن شدهای که رجوع الی الله وقتی رخ دهد که سالک ناچیزی خود و سایر ماسوا را شهود کند، پس اینک با فرمان «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ» بسوی خدا بازگرد.
از سویی طبق آیه (۸۳ آل عمران) «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ» رجوع الی الله به شکلی که گفته شد برای همه انسانها رخ میدهد منتهی برخی، خودخواسته نفس مطمئنه یافتهاند و به این مرحله میرسند و برخی ناخواسته و با اکراه میرسند؛ و آنانی که خودخواسته به این مرحله میرسند نیز متفاوتند؛ گاهی در همین دنیا دارای نفس مطمئنه شده و به این مرحله میرسند و گاهی در عوالم بعد از مرگ میرسند؛ روشن است اولیاء الهی در همین دنیا میرسند؛ و حضرت سید الشهداء در سرسلسله اولیاء الهی، در همین دنیا دارای نفس مطمئنه شد و به این مرحله رسید «فَهُوَ ذُو النَّفْسِ الْمُطْمَئِنَّةِ الرَّاضِيَةِ الْمَرْضِيَّةِ»؛ بنابراین او در سرسلسله اولیاء الهی مخاطب به «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ» شد.
و سپس با این بازگشت به حضرت حق، مخاطب به دخول در حریم «عبادی» شد «فَادْخُلِي فِي عِبادِي»؛ این عبادی کیستند؟ همان اولیاء و انبیائی که به مقام عبدیت رسیدهاند مقامی که در آن برای این عباد به صورت شهودی روشن گشته است که ماسوا همه عبدند و از خود هیچ ندارند؛ زیرا عبد هر چه دارد مال او نیست «العبد و ما فی یده کان لمولاه».
و سپس حسین (ع) مخاطب به دخول در «جنتی» شد «وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»؛ این جنتی، همان «جنت ذات» است، جایگاهی که جز حضرت حق، هیچ غیری از آن جهت که غیر است، وجود ندارد؛ و همه ماسوا انانیتشان در هویت حضرت حق، منحل و فانی شده و باقی به بقاء الله گشتهاند؛ آنها در این جنت، عالیترین لذت الهی را به عین لذت حق از خود، میچشند.
بشارتی که در این حدیث هست این است که چنین مقامی منحصر به حسین (ع) نیست؛ بلکه شامل حسینیان نیز میشود؛ در حقیقت حسین (ع) قافلهسار کاروان نفوسی است که به اطمینان یاد شده رسیدهاند و آن حضرت در رأس این قافله، این نفوس مطمئنه را به چنین مقامی رهبری میکند؛ شاهد این دعوا تعمیمی است که در پایان این حدیث آمده و میگوید: «هَذِهِ السُّورَةُ فِي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ شِيعَتِهِ وَ شِيعةِ آلِ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً فَمَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَةَ الْفَجْرِ كَانَ مَعَ الْحُسَيْنِ ع فِي دَرَجَتِهِ فِي الْجَنَّةِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.» این سوره به حسین و پیروان او و پیروان آل محمد اختصاص یافته؛ پس هر کس به قرائت فجر حسینی عادت یافت با حسین و در درجه حسین در «جنت ذات» خواهد بود؛ چراکه خداوند قدرتمند و حکیم است.