تفسیر تنزیلی، گامی به سوی تحول علوم انسانی

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مجله صدرا در گفتگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین عبدالکریم بهجت‌پور، عضو هیأت علمی گروه قرآن‌پژوهی پژوهشگاه، نظر ایشان را در رابطه با جایگاه تفسیر تنزیلی در تحول علوم انسانی جویا شد. حجت‌الاسلام‌والمسلمین بهجت­‌پور مدعی ابداع روش جدیدی در تفسیر با نام «تفسیر تنزیلی» هستند. در روش تفسیر تنزیلی به عنصر زمان نزول و ترتیب نزول آیات توجه شده است و از این رو، تفسیر را بر اساس ترتیب نزول آیات قرآن انجام داده­ که برای این کار به دنبال استخراج قواعد، اصول و روش­ها و ارائه آن به جامعه علمی بوده است.

ایشان مسیر خود در ارائه روش تفسیر تنزیلی را مستقل از جریان­‌های غربی و مباحث شرق­‌شناسان و در راستای تعمیق و گسترش مباحث دانشمندان اسلامی از جمله اهل سنت و شیعه می­‌داند و معتقد است نسبت کارش منفعل از جریان‌های غربی نیست و کارش صرفاً تأیید نتایج آنها نخواهد بود؛ برای مثال، بر خلاف نظرات شرق­‌شناسان که عنصر زمان را در پدیده تحول دخیل می‌­دانند، وی برای تحول فرد و اجتماع، اهمیت قائل شده است. حجت‌الاسلام‌والمسلمین بهجت‌­پور در توضیح تفاوت روش تنزیلی با روشی که علامه طباطبایی در تفسیر ترتیبی خود برای یافتن غرض سوره­‌ها در پیش گرفته بودند به دو نکته اشاره کرده است؛ نکته اول اینکه ایشان در راستای یافتن غرض، سوره­ای از قلم نینداخته و سعی کرده برای هر سوره،­ فقط یک غرض استخراج نمایند. نکته دوم اینکه ایشان در تعیین غرض سوره، فقط به داخل سوره اکتفا نکرده، بلکه به ترتیب نزول سوره­ها و مباحثی که قبل و بعد از آن نازل شده نیز توجه نموده است.

 ایده تفسیر تنزیلی به چه صورت به ذهن جناب‌عالی رسید؟

حدود سال ۱۳۷۴ بود به ذهن بنده رسید فضایی که برای ساخت نظام و پرداختن نظام اسلامی در حال انجام است، با آن چیزی که باید اتفاق بیفتد، بسیار فاصله دارد. از آنجا که مسئولیت‌هایی را در این سال‌ها تجربه کرده بودم و از حدود سال ۱۳۵۸ درگیر مسائل نظام بودم و به تدریج، مسئولیت‌ها و نقش‌های ملی پیدا می‌کردم و به نظرم می‌رسید هر چه جلوتر می‌رویم، شرایطی که برای تربیت و برای به نتیجه رساندن مفاهیم دینی و مفاهیم اسلامی انجام می‌شود، شرایط سخت‌تر می‌شود و به‌عبارتی، به‌هم‌ریختگی ملموسی در نظام فرهنگی و فرهنگ‌سازی مشاهده می‌کردم. این به‌هم‌ریختگی دو جهت داشت: یکی اینکه احساسم این بود کسانی که در معرکه و میدان هستند، گاهی تلقی روشن از وظیفه و مسئولیت اسلامی خود نداشتند. آنها با اینکه دوست داشتند کاری انجام دهند، اما درک کاملی از کار نداشتند. در این شرایط باید مطالعات خود را ارتقا دهیم و آن را تخصصی‌تر کنیم که در این صورت، حوزه فرهنگ دینی از حالت‌های عادی خارج می‌شد. هر کسی مسائل دینی را به تعبیر عوامانه، دم دستی بلد است و اظهار نظر می‌کرد. باید اینها را درست می‌کردیم.

مسئله مهمی که بنده بسیار با آن مواجه بودم، بهم‌ریختگی روشی فعالیت‌های فرهنگی و فعالیت‌های تربیتی دینی بود؛ یعنی در تلقی روش‌هایی که به ما کمک کند هر یک از مفاهیم دینی یا مجموعه‌ای از مفاهیم دینی را چگونه به عنوان بخشی از زندگی مردم قرار دهیم، دچار مشکل شده بودیم و نمی‌دانستیم اولویت کنونی ما چیست؟ نمی‌دانستیم آن چیزی که اکنون آن را اولویت، تشخیص داده و انتخاب می‌کنیم، به چه زبانی و چه روشی باید پیگیری شود و آن را از کجا شروع و به کجا ختم کنیم؟ حقیقت امر این است که این وضعیت، ذهن بنده را بسیار درگیر کرده بود و مخصوصاً اینکه در دوره‌ای بنده با جوانان عزیز، قشرهای تحصیل کرده در محیط‌های دانشگاهی در این سال‌هایی که با آنها ارتباط برقرار کردم و از فضای عمومی به فضای دانشگاهی که از سال ۱۳۷۴ به این طرف پر رنگ‌تر بود، این احساس به من دست داد که ما برای مدیریت این جریان و حضور قابل قبول جذاب این جریان، توانمندی لازم را نداریم. این بود که به سمت کشف روش‌ها رفتم؛ یعنی وظیفه ما ضمن اینکه باید تعمیق مطالعات دینی باشد، باید روش‌ها را نیز به دست آوریم که در آنها اولویت‌ها و شیوه انتقال این مفاهیم دینی و نیز درونی‌سازی و جامعه‌پذیری آنها مشخص باشد. به همین دلیل معقتد بودم حتما اسلام برای «روش» هم کاری کرده است و این‌گونه نبوده که با ۲۳سال رسالت پیامبر اعظم (ص) این همه اثر ماندگار، صرفاً در گفتگوهای پراکنده معرفتی و دینی از طرف ایشان صورت گرفته باشد.

بر اساس آنچه عرض شد، مطالعات خود را در باب روایات و قرآن در باب کشف روش‌ها متمرکز کردم و الحمدلله به نتیجه رسید و نزول تدریجی قرآن را بهترین راه برای چگونگی و چرایی تقدم و تأخرها در حوزه مفاهیم دینی یافتم؛ یعنی خدای متعال دقیقاً به سؤالات امثال حقیر جواب داده و ما باید این را در قرآن جستجو کنیم و بیابیم. در واقع برای کشف روش‌ها به سمت قرآن کشیده شدم و نزول تدریجی قرآن را به مثابه متنی که ۲۳سال بر آن گذشته، مورد توجه خودم قرار دادم. در این مواجهه عزیز به این نتیجه رسیدم که خود نزول تدریجی به تنهایی برای ما کافی نیست و ما باید این نزول تدریجی را مطابق آن روشی که خدای متعال بیان کرده، تعقیب کنیم و همین بود که بنده مسئله تنزیل قرآن را مطرح کردم.

اگرچه ما یک مصحفی به نام «قرآن تدوینی» داریم، اما این سر جای خودش است و حرفی در آن نیست؛ اما من به این نتیجه رسیدم که قرآن یک نزول طبیعی هم دارد و باید آن را در نظر بگیریم که من به این نزول طبیعی «تنزیل» می‌گویم؛ لذا تلاشم را به سمت مطالعات تنزیلی بردم تا از آن طریق بتوانم به کشف روش‌های فرهنگ‌سازی ، رو‌ش‌های تحول آفرینی، روش‌های تربیت دینی و سامان دادن مفاهیم دینی در زندگی مردم جامعه خود بپردازیم و البته ادامه‌ای هم داشته است؛ یعنی در واقع خود این، سؤال اول و بزرگ بود و به تدریج شاخه‌هایی پیدا کرد؛ مثلاً از جمله توجه به جری و تطبیق بود که بالاخره خود جامعه معاصر پیامبر اعظم (ص) مسائل و روشی داشته که حالا باید ببینیم این روش را چقدر می‌توانیم در جامعه امروز پیگیر شویم که اینجا بحث جری و تطبیق مفاهیم دینی مطرح می‌شود. پس خاستگاه اصلی این قضیه، کشف روش‌هاست و سؤال اصلی بنده در این سال‌‌‌‌های طولانی این بود که چطور می‌توانیم روش‌ها را کشف و استخراج کنیم و از راه‌های مؤثری با جامعه خود ارتباط برقرار کنیم.

از توضیحات جناب‌عالی متشکرم. در اوایل کار، چه بازخوردی از مجامع علمی حوزوی و دانشگاهی داشتید؟

در آغاز کار در چند مجموعه این مسئله را مطرح کردم که ابتدا مورد استقبال مجامع دانشگاهی واقع شد و شاید به دلیل این بود که آنها درگیر مسائل جامعه‌پردازی بودند. حتی به یاد دارم با وجود این که تازه کار را شروع کرده بودم در سفری که به ترکیه داشتم در دانشکده الهیات دانشگاه آنکارا در جمع اساتید، گزارشی از کار خود را ارائه کردم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و حتی ادعا می‌کردند آنها نیز به چنین جایی رسیده‌اند. در جامعه حوزه سؤالات زیادی مطرح شد و طلاب جوان استقبال بسیار خوبی داشتند.

روحانیونی که درگیر مسائل فرهنگی و اجتماعی بودند نیز از روش من به گرمی استقبال کردند، اما اشخاصی بودند که برداشت‌ها و انتقادهایی از اقدام بنده داشتند، گویا۱۴۰۰ سال تفسیرنگاری جامعه مسلمانان زیر سؤال رفته است. آنها می‌گفتند اگر این روش درست است، پس چرا اهل بیت (علیهم‌السلام) به آن اشاره نداشتند و چرا قرآن بر این اساس تنظیم نشده و یا مشروعیت این کار از کجاست؟ اهل بیت (علیهم‌السلام) ما را به این مسیر نکشاندند. سؤالات فراوانی را در این میدان از علما و هم قطارانم و عزیزانی که با خود من در فضاهای تفسیری و قرآنی بودند، می‌شنیدم و نشست‌های متعددی با این دوستان داشتیم.

در خصوص طرح بنده، جلسات متعدد مناظره برگزار شد که هدف من از برگزاری این جلسات، شناخت سؤالات و ابهاماتی بود که وجود داشت و برای آن باید پاسخ‌هایی داشته باشیم. من از آن استقبال سریع که در بعضی از کشورها ـ غیر از کشور خودمان ـ در دانشگاه‎ها می‌شد و از سؤالات نسبتاً زیاد و گسترده‌ای که داخل حوزه‌ها صورت می‎گرفت، به این نتیجه رسیدم تا زمانی که در حوزه علمیه نتوانم این کار را به نتیجه برسانم، گویا کار، پخته نیست و به نتیجه نرسیده است و حوزه نیز به دلیل آن تجربه بالا در این گونه موارد، به سادگی از یک سبک یا روش و نظریه، استقبال نمی‌کند؛ ازاین‌رو، بر حوزه متمرکز شدم و تلاش کردم به سؤالات جامعه علمی به‌ویژه سؤالات حوزه علمیه پاسخ دهم.

شاید اگر عزیزان دو اثر بنده را که یکی «اصول تحول فرهنگی با الهام از نزول تدریجی قرآن» است و دفتر تبلیغات اسلامی قم آن را به چاپ رسانده است و دیگری «کتاب تفسیر تنزیلی مبانی اصول قواعد و فوائد» که توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به چاپ رسیده ملاحظه بفرمایند، به خصوص در اثر دوم، تمرکز خود را بر این قرار دادم که مجموعه‌ای از سؤالات و شبهات وارده در مورد این سبک و گره‌های به‌وجود‌آمده در ذهن جامعه علمی به‌ویژه حوزه علمیه را پاسخ دهم و خوشحالم از اینکه خود حوزه، این کتاب تفسیر تنزیلی را به عنوان «کتاب سال حوزه» مورد استقبال قرار داد و نشان داد که اگر اندیشه‌ای به نحو شایسته بتواند خودش را بر اساس مبنا و ضوابط مطرح کند، مورد استقبال قرار خواهد گرفت که من در این مرحله توانستم این موفقیت را به دست آورم.

مهم‎ترین چالش‌‎هایی که پشت سر گذاشتید و حتی در آینده احتمال دارد در این مسیر، پیش روی شما باشد چه چالش‌هایی است؟

به نظرم بزرگ ترین چالشی که از آن عبور کردم، این بود که قبل از بنده این سبک اجمالاً در قلم برخی از نویسندگان و محققین به خصوص در بین روشنفکران، به نحوی مطرح شده بود و خود این شاید بزرگ‌ترین چالشی بود که برای حقیر وجود داشت. حالا یک حوزوی وارد میدانی شده که در این میدان، هم اهل تسنن چند اثر داشتند، هم روشنفکرانی مثل آقای مهدی بازرگان صاحب چندین اثر بود و هم شرق شناسان در این میدان ورود پیدا کرده بودند و بحث کرونولوژی و تاریخ‌ گذاری قرآن را مطرح کرده بودند.

یکی دیگر از چالش‌های فراروی بنده، سؤالاتی در خصوص انتخاب مسیر و چگونگی برخورد و پاسخ به سؤالات پرسشگران است؛ به این تعبیر که اکنون که می‌خواهید بر اساس دانش علوم قرآن و روش‌ها و گرایش‌های تفسیری چنین کاری را انجام دهید، چه مسیری را انتخاب می‌کنید و با انواع سؤالاتی که در این راه وجود دارد، چگونه برخورد می‌کنید؟

به نظرم موارد پیش‌گفته، اصلی‌‎ترین چالش‎هایی بود که سر راه من قرار داشت؛ یعنی اولاً می‌بایست به گونه‌ای عمل می‎کردم که آن انفعالی که گاهی از جریان‌های غربی و به اصطلاح شرق شناسان قرار است اتفاق افتد، رخ ندهد. ثانیاً در کنار برداشت‎های متأثر از این نگاه‎های غربی و روشن‎فکرمآبی قرار نگیرم. ثالثاً بتوانم در مقابل نگاهی که اهل سنت به بحث تفسیر تنزیلی داشتند و آن سطح بسیار نازلی که از بحث‌‎ها مطرح می‎‌کردند، راهی پیدا کنم و عمقی را نشان دهم که گویای آن نگاه عمیق حوزوی شیعی باشد. رابعاً بتوانم به دستگاه روشی مناسب در انجام تفسیر تنزیلی برسم؛ به دلیل اینکه وقتی شما کار تفسیری را انجام می‌دهید، باید هم در مباحث نظری آن و هم در تفسیر ترتیبی و هم در تفسیر موضوعی آن موفق باشید. این سه شاخه را باید تأمین کنید؛ بنابراین، چالش‌‎های پیش روی بنده این بود و برای من بسیار مهم بود کاری که یک طلبه حوزه شیعی انجام می‎دهد، هیچ یک از این قالب‎ها را به خود نگیرد و از نظر اتقان و ریشه‌داری به گونه‌ای باشد که در فرهنگ حوزوی و چارچوب‌‌‌‌‌های پذیرفته شده منطق حوزوی، جای خودش را باز کند.

طبیعتاً مسیری سخت را طی کردم. به یاد دارم شاید تلخ‌ترین برداشتی که من با عزیزان در حوزه علمیه داشتم این بود که برخی از افراد، در سال ۱۳۸۰ با من ملاقاتی داشتند و به من گفتند مشغول انجام چه کاری هستی؟ به آنها توضیح دادم می‎خواهم، رویکردهای فرهنگی را از قرآن برداشت کنم. یکی دو ساعت بین ما بحث درگرفت. من آن بزرگ را فردی می‎دانم و شاگردانش را هم افرادی می‎دانستم که نگاه روشمند و روش‌شناسی به دستگاه دین داشتند و تلاش می‎کردند این روش‎ها را کشف کنند. تصورم این بود که مثلاً آنها تلقی درستی از قصه خواهند داشت و من را یاری خواهند کرد، اما در آن جلسه لبخندهای تلخی را دریافت کردم و احساسم این بود که این آقایان با یک پیش‌فرض بی‎فایدگی و یا خامی و ناپختگی این سبک با من مباحثه کردند. این مسئله برای همیشه در ذهن من باقی مانده است و برای این به شما می‌گویم که بدانید هرگز نباید از مسیر، هراس به دل راه داد. واقعاً افرادی بودند و هستند که در آغاز چنین تلقی را خواهند داشت، اما شما اگر راه را درست بروید، خدای متعال به تدریج کار را بر شما آسان خواهد کرد.

ان شاء الله اگر ما مجاهد فی سبیل الله باشیم و این کار را به خاطر او انجام داده باشیم، قطعاً خداوند راه خودش را به ما نشان می‎دهد: من جاهد فینا لنهدینّهم سبلنا. کافی است که ما محسن و نیکوکار باشیم، درست عمل کنیم و پشت تصمیمات ما اراده‌های درست باشد و کار نیز برای خدا باشد، قطعاً خداوند نیز یاری خواهد کرد. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ». از این جهت می‌خواهم عرض کنم که وقتی کار شروع شد، انبوهی از مشکلات پیش روی بنده بود و شاید اگر به شما عرض کنم که اولین و بزرگترین مشکلی که پس از همه اینها برای من وجود داشت، مشکل استادم حضرت آیت الله معرفت(رضوان الله تعالی علیه) بود که در آن زمان به تازگی کتاب «تفسیر و مفسران» ایشان چاپ شده بود. ایشان در جلد دوم بحثی از تفاسیر تنزیلی ـ تفاسیری که به ترتیب نزول هستند ـ آوردند. در آنجا ایشان مطرح کردند که برخی ادعا کرده اند این سبک بسیار کارآمد است و فلان و مثلاً تنها مشکلی که علامه طباطبائی مطرح کرده بود، این بود که رسیدن به جدول ترتیب نزول سخت است و حجت نیست. ایشان فرموده بود جدول که بسیار راحت به‌دست می‎آید و حتی خودشان نیز جدولی را در التمهید بیان کرده بودند، اما خب از آن طرف هم فرمودند که این چند تفسیر به ترتیب نزول، تفاسیری مفید از قرآن نیست؛ زیرا اینها صرفاً سوره‌ها را جابه جا می‌کرده‌اندو هیچ حاصلی برای ما نداشت. یا آقای بازرگان یک جدولی را از پشت یک قرآن در آوردند که به اصطلاح اصلاً سندی ندارد و بر اساس آن قرآن را تفسیر کرده بود.

برای یک شاگرد، گذر از استادش یا قانع کردن او بسیار سخت است و من حقیقتاً در این فضا مجبور شدم با حضرت استاد گفتگو کنم و در توضیحاتم تفاوت‌ها را روشن کنم و خاطرم هست که به اتفاق ایشان در دیداری خدمت مقام معظم رهبری بودیم که من راجع به این سبک سخن گفتم. بعد که با هم از دیدار حضرت آقا برگشتیم، ایشان من را بسیار تشویق کرد و شاید دو سه هفته به وفات ایشان بود که من بخشی از تفسیر را که نوشته بودم خدمت ایشان دادم، ایشان در منزل، به دقت آن را ورق زدند و ضمن تأیید کار و اینکه حالا این ارزشمند شد، توصیه‎هایی برای نگارش تفسیر همگام با وحی داشتند که من همه آنها را اعمال کردم؛ یعنی کسب رضایت ایشان در این مسیر برای بنده مفید و آرام‌بخش بود، هرچند دغدغه‌ بسیار جدی من بود. ایشان شاید یک هفته قبل از وفا‎تشان در سال ۱۳۸۵ به من فرمود: آرزو می‎کنم روزی شما تفسیر خود را تدریس کنی و این واقعا برای من آرام‌بخش بود.

از نظر چالش، کار ما بدون چالش نبود و این‌طور نبود که وقتی این کار را شروع کردیم، مثل اکنون باشد که مراکز مختلف علمی و پژوهشی تلقی به قبول کنند. هنوز هم البته اما و اگر دارد. چالش‌های آینده ما هم کم نخواهد بود؛ یعنی حالا که این سبک، مدعی فرهنگ‌سازی است، اولاً باید تعداد زیادی از فضلای تفسیری قرآن به سمت فعالیت‌های بین رشته‌ای بروند و روی رشته‌هایی مانند مدیریت و تفسیر، علوم اجتماعی و تفسیر، سیاست و تفسیر، علوم تربیتی و تفسیر کار کنند. اینها باید کاملاً تخصصی شوند تا در لایه‌های تخصصی بتوانند از سیر نزول سوره‌ها، معارف مورد نیاز را بیرون بیاورند.

این سبک وقتی می‌تواند در مدیریت فرهنگ ملی و شیعی ما و حتی در سپهر جهانی مؤثر باشد که متخصصانی که در زمینه‌های به‌ویژه علوم انسانی و اجتماعی تجربه و دانش دارند یا مطالعه کافی داشتند، قدرت و مهارت تفسیری خودشان را با توجه به حساسیت‎های نظری که در حوزه آن دانش‎ها دارند به کار بگیرند و شروع به تولیدات علمی کنند.

کاری که امثال بنده فعلاً در حال انجام آن هستیم، از آنجا که در رشته‌های مختلف تخصص نداریم، پس بر اساس یک برداشت عمومی که از نیازهای مختلف داریم، مشغول به دست آوردن مجموعه‌ای از مطالب هستیم. اگرچه این کار مطلوبی است، اما باید تخصصی شود و تخصصی شدن هنگامی است که بخشی از طلاب ارجمند یا بخشی از دانشمندان حوزه در علوم انسانی این سبک را فرا بگیرند و در این زمینه، تولیدات تخصصی داشته باشند.

من فکر می‌کنم حجم کار زمین مانده، بسیار زیاد است. من اگر خودم را در این حلقه‌ها یا در این زنجیره تعریف کنم، باید بگویم کار من این بود که دستگاه روشگانی تفسیر را بر اساس ترتیب نزول تولید می‌کنم. کار من این است، اما برون‌دادها و کارهایی که باید بر اساس این سبک انجام شود، از طرف من عمدتاً مثال است؛ یعنی من در حال مثال زدن هستم. کار علمی و استخراج انبوه، کار متخصصین قرآن و فهم‌آشنا با علوم انسانی اجتماعی است که اینها بتوانند به نحو شایسته‌ از این فضایی که ایجاد می‌شود استفاده کنند. من باید مبانی، اصول، قواعد و روش‌های این راه را استخراج کنم و در اختیار جامعه علمی قرار دهم، اما در خصوص تولیدات تخصصی فاخر اثر بخش، این کاری است که باید انجام شود و امیدوارم در این چالش بتوانیم جامعه علمی و تخصصی را متقاعد کنیم که مطالعاتشان درباره قرآن باید به سمت مطالعات تنزیلی برود تا در این چالش بزرگ موفق باشیم.

من یک سؤال دیگر از خدمت شما میپرسم و آن هم این است که تا اسم تفسیر تنزیلی میآید، ذهنها به سمت مطالعات تاریخ گذاری یا کرونولوژی می‌رود و هم در مطالعاتی که شرقشناسان داشتند در گذشته و هم مؤسسات بزرگی که اکنون در اروپا وجود دارد و مشغول این کار هستند؛ مثلاً فکر میکنم در شهر هامبورگ، خانمی مؤسسه بزرگی راجع به مطالعات تاریخگذاری دارد. بعضی از افرادی که در ایران، کتابهایی تحت عنوان تاریخ‌گذاری و از این جنس دارند و شاید کتاب مرحوم بازرگان را هم بتوان ذیل این موضوع قرار داد، ذهن‌ها را به این سمت می‌برد. یکی اینکه نسبت خودتان را با این مطالعات بیان کنید که به نظرم اگر برای ما روشن شود، بسیار خوب است. نکته دوم اینکه آیا تا اکنون در مقام گفتگو یا مناظره با این افراد قرار گرفته‌اید، یا صلاح میدانید که این گفتگوها انجام شود؟ آیا امکان تجمیع وجود دارد و اگر امکان تجمیع نیست، از این لحاظ که سبک مطالعه آنها با شما متفاوت است، آیا می‌توان نقدی بر این گروه داشت؟ راجع به این مسئله قدری توضیح بفرمایید.

آقای نولد، محقق آلمانی که شاید در شمار اولین افرادی بود که مجموعه‌ای از مطالعات انتقادی را راجع به قرآن که رساله دکتری وی بود، آغاز کرد و تحت عنوان تاریخ القرآن ترجمه شده است. یک متن آلمانی اخیراً به عربی ترجمه شده که به نظرم ترجمه فاخری است. اینها در واقع تجربه‌ای را از مباحث مرتبط با کتاب عهد‌عتیق و عهدجدید شناسی داشتند و خواستند تورات و انجیل و دیگر مکتوباتی که تحت عنوان منابع اهل کتاب بود را بررسی کنند و آنجا به این نتیجه رسیدند مواردی را که گفته می‌شود وحی و از طرف خدا و بیانات اوست را زیرسؤال ببرند. این بحث تاریخ کتب مقدس، قرار بود در رابطه با قرآن تجربه شود. آنها در اولین مواجهه خود تلاش کردند با توجه به نوع نزول سوره‌های قرآن در نزول تدریجی که در وضع موجود، یعنی در مصحف تدوینی دیده نمی‌شود، اولین کار خود را بر این بگذارند که تاریخ نزول هر یک از قطعات قرآن را در طول تاریخ ۲۳ سال مشخص کرده و حتی قرآن را به این نحو تنظیم کنند که دانش کرونولوژی از همان زمان شروع شد.

اصطلاح تاریخ قرآن یک اصطلاح انتقادی است؛ یعنی مطالعات انتقادی در باره قرآن. بعد ما مسلمانان این اصطلاح را در علوم قرآن گرفتیم و سعی کردیم از آن، فهم اثباتی و مثبت داشته باشیم. خب این مرحله پیش رفت؛ یعنی بعد گریم و مولر و امثال اینها تا رژی بلاشر، بحث تاریخ‌گذاری را ادامه دادند و تلاش کردند قطعات نزول را بر حسب زمان مطرح کنند.

چیزی که بنده درپی آن بودم، دخالت زمان نبود. هرچند گاهی در آغاز کار در نوشته‌‌های غیررسمی یا حتی در نوشته‌‌های رسمی خودم مانند جلد اول تفسیر همگام با وحی، گاهی از تعبیر زمان نزول استفاده می‌کردم و بعداً دریافتم که هدف من بحث محتوا و ترتیب مفاهیم است، نه زمان نزول که البته از واژه زمان هم در نوشته‌های خود استفاده کرده‌ام.

اصلی‌ترین چالش من این بود که مسئله ما زمان نیست، بلکه تحول مفهومی و محتوایی است که مسئله یا دغدغه اصلی ما باید باشد. قرآن موضوع بحث خود را روی «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» گذاشته است. تکالیفی که بعداً می‌آید، بر اساس توسعه‌ای است که در افراد به ودیعه قرار داده می‌شود؛ «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» تا آدم‌ها از درون تغییر نکنند، نعمت‌ها و عنایت‌های ما تغییر نمی‎کند.

وقتی مطالعات تنزیلی را شروع کردم، دیدم مثلاً بحث‎هایی را که قرآن با مشرکین بر سر توحید دارد، در مدینه هم ادامه داده است؛ یعنی شما می‌بینید باز همان بحث‌های توحیدی که در آغاز مکه مطرح بوده در سوره‌هایی مانند سوره حدید و سوره حج که ناظر به مکه و مدینه هستند، اینجا باز هم مطرح می‎شود. این نکته را متوجه شدم که اصلاً عنصر زمان در پدیده تحول دخالت ندارد، بلکه مهم تحول فرد و اجتماع است و این همان افتراق جدی بین ما و شرق‌شناسان در بحث کرونولوژی است. حتی اگر فرض را هم بر این بگذاریم که بتوانیم زمان را به دست آوریم، اما ما اصلاً به دنبال زمان نیستیم، بلکه همان‌طور که عرض کردم ما به دنبال ترتیب چینش مفاهیم هستیم، به گونه‌ای که اگر فرد آمادگی داشت، سپس گام بعدی را بردارد.

شاید در نوشته‌‌ها و یا در جلسات ابتدای حرکت، مثل دهه هشتاد که بحث تنزیل علنی شده بود، آنجا می‌گفتم مَثَل ما مَثَل کسی است که می‌خواهد خطاطی یاد بگیرد. او از استاد خوشنویسی یک سرمشق می‌گیرد. ممکن است یکی از هنرجویان همان لحظه بگوید من این سبک خطاطی را بلدم و همین الان مانند آن را می‌نویسم و این کار را هم به خوبی انجام دهد. درحالی‌که ممکن است به هنرجوی دیگر که هفته بعد مشقش را می‌آورد، بگویند چیزی که نوشته‌ای اصولی نیست و باید یک هفته دیگر همین سرمشق را تکرار کنی. کار ما در بحث تغییر و تحول، مثل کار خط آموز است و زمان دخالتی ندارد. استاد حوصله به خرج می‌دهد تا من تغییر کنم. او به تغییرات من را نگاه بررسی می‌کند. در واقع تربیت را تتبع و توالی تغییرات می‌دانستم و آن را کشف کردم و به دست آوردم. از این روست که گفتم اولاً تاریخ گذاری اصلاً مسئله ما نیست. ثانیاً برای تاریخ‌گذاری باید ابتدا ازمنه‌ای از تاریخ مسلمانان را از داخل قرآن باید به دست بیاوریم و حقیقت این است که در بخش بسیار زیادی آن تاریخ ریز شده و تاریخِ چندان قابل اتکایی نداشتیم و نداریم و این ممکن است ما را به سمت برداشت‌های شخصی و اجتهادیِ شخصی سوق دهد. ازاین‌رو، من از اول با این جریان فاصله گرفتم و در تفسیر تنزیلی، مبانی و قواعد فوائد بخش مستوعبی را به بخش کرونولوژی اختصاص دادم؛ چون در ایران هم عزیزانی مانند آقای نکونام بودند که اجمالاً در این مسیر پیش می‌رفتند.

من با نقدی که در این کتاب از جریان تاریخ گذاری داشتم، جدایی خودم را از این جریان و نحله اعلام کردم. مذاکراتی که فرمودید آیا بوده یا خیر، یکی دو جلسه با همین عزیزی که اسمشان را آوردم، داشتم و احساسم این بود که با وجود اینکه خوب شروع کرده بود، اما برداشت‌هایی داشت که محل تأمل بود. من در یکی دو گفتگو با برخی از دوستان، خدمت ایشان بودم. حالا چون اسم ایشان رفت، با برخی دیگر از دوستان هم در اولین رونمایی جلد اول کتاب همگام با وحی، گفتگویی داشتم و سعی کردم توضیح دهم مسیر ما تاریخ‌گذاری نیست و اصراری هم نداریم که زمان‌ها را به دست بیاوریم. یک توالی طبیعی است که آن توالی طبیعی باید به ما بگوید سیر تحول را چگونه دریافت کنیم.

به نظرم حتی جاهایی در تفسیر همگام با وحی، وقتی به تاریخی که از سوره شعراء یا از سوره حجر به صورت تنزیلی نگاه میکنیم، میبینیم مخالف می‌شود.

بله درست است. دقیقاً همین طور است.

برای دوستان، جای این تحقیق باز است که بتوانند این موراد را بیشتر بررسی کنند؛ مثل یکی دو مورد که آقای قاسمی و خانم یوسفی کار کردند.

بله این بحث خوبی است. در بحث روش‌ها هم همین است. مشهوراتی در تاریخ وجود دارد، مانند نزول قرآن بر قلب پیامبر اعظم (ص)، اما پنهانی بودن خود و دعوتش یا آغاز دعوت به اسلام از عشیره اقریبن و سپس دعوت عمومی مردم. این امور را که به مشهورات تاریخ معروف هستند، باید بررسی کرد. مواردی راجع به جنگ‌ها و تصمیمات ایشان وجود دارد که به نظر می‎رسد باید به تاریخ مسلمانان از منظر قرآن نگاه تخصصی کرد.

یکی از موارد نیازمند بررسی تخصصی، مباحث تاریخی قرآن توسط متخصصین است؛ زیرا قرآن در طول ۲۳ سال رسالت رسول اعظم (ص) نزول نجومی داشته است و باید تکلیف دقیق برخی از این مسائل روشن شود.

آقای یوسفی غروی (حفظه الله) در سه جلد اول موسوعه تاریخ اسلام، تلاش کرد رابطه بین قرآن و تاریخ پیامبر را تا حدودی بیان کند، اما آنچنان که باید در این بخش فرو نرفتند و در مباحث نفوذ نکردند. به نظر من، عرصه برای تلاش در جهت فهم بهتر تاریخ، بسیار زیاد است و می‌توان کار کرد.

یکی از منابع بسیار ارزشمند برای فهم تاریخ اسلام که معمولاً عکس آن برداشت می‌شود، قرآن است. قرآن می‌تواند برخی از گزاره‌ها و آموزه‌ها درباره تاریخ اسلام را اصلاح کند که این بر عهده مورخین است و می‌توانند روی آن کار کنند و البته ما معمولا عکس آن را می‌گوییم؛ یعنی می‌گوییم تاریخ بیرون در فهم قرآن مؤثر است. شاید این به طور کلی درست باشد؛ چون قرآن، متنی ناظر به واقع و خارج است، اما قطعاً بین تاریخ و قرآن باید تعاملاتی انجام شود و برخی از برداشت‌های مشهور از تاریخ نیز اصلاح شود.

 آثار اقتباسی یا استفاده‌هایی که از کتابهای شما و این نظریه شده، چقدر بوده و جامعه علمی تا چه اندازه توانسته از آن مقاله و کتاب و تولیدات دیگری داشته باشد؟

اعتقاد بنده آن است که چون وظیفه من ایجاد یک دستگاه روشگانی است، باید نظام نظری این سبک را به بر عهده بگیرم؛ کاری که در آثار گذشتگان انجام نشده است. شاید اگر مثلاً بنده را صاحب این سبک می‌دانند، تفاوتم با دیگرانی است که در تفسیر نگاری بر من سبقت گرفتند. اولین تفسیر را ملاحویش در بیان المعانی نوشت و بعد از او دروزه در الحدیث و یا امثال آقای بازرگان نوشتند. منتها آن کسی که یک دستگاه معرفتی روشی از دل این در بیاورد، همه مسائل نظری آن را بیاورد و نسبت به آنها موضع بگیرد و تلاش کند در چارچوب‌های پذیرفته شده اجتهاد تفسیری کار را سامان دهد، شاید این کار را بنده بر عهده داشته باشم؛ البته ما نیز نواقصی داشتیم.

بعضی از آقایان مستقیماً سراغ تفسیر ترتیبی نگاری رفته بودند؛ یعنی تفسیر تنزیلی نوشته بودند. مقدمه آنها بسیار محدود بود و یکی دو نکته اصلی داشت؛ مثلاً صاحب بیان المعانی که البته از اهل تسنن است می‌گوید من دیدم مولی علی (ع) قرآنی با ترتیب نزول داشته است. با خود گفتم شایسته است من هم قرآنی با تفسیر نزول داشته باشم. یا آقای دروزه می‌گوید که من از دو نفر، ظاهراً از فقهای سوری و لبنانی یا هر دو سوری، نسبت به جواز یا عدم جواز تفسیر به ترتیب نزول شرعی پرسیدم. ایشان فرمودند جایز است؛ یعنی درهمین حد. کار جدی در این باره صورت نگرفته است. در این راستا سه کار را وظیفه خود دانستم: اول این که مباحث نظری مهم را احصا کنم و در موردشان نظر بدهم. دوم اینکه مثل همین تاریخ‌گذاری، تفاوت این سبک را با تفاوت سبک اقرانش بیابم و سوم اینکه حالا که می‌خواهیم در این کار ورود کنیم، از نظر علوم قرآن چه دانش‌هایی می‌توانند از نظر روش‌ها و گرایش‌های تفسیری، با آن مرتبط باشند؟

هرچند ممکن است اکنون از سؤال شما دور شویم، اما کار دیگری که به نظر خودم باید انجام می‌دادم این بود که وقتی تفسیر را می‌نویسیم، بحث فرهنگ‌سازی را که ادعایی بود که در دستگاه روشگانی داشتیم، در خود تفسیر پیاده کنیم. من باید تفسیری از قرآن ارائه می‌دادم که در آن، ضمن اینکه مسائل مربوط به جایگاه سوره و آیات استثنایی و این موارد را مطرح کند، از قرآن یک چهره پیوسته در سیر نزولش هم ارائه دهد به گونه‌ای که کاملا آیه به آیه منظم چیده شده باشد؛ یعنی خواننده مثلاً بداند آیه دوم زمینه آیه سوم و آیه سوم زمینه آیه چهارم است. من این چهره پیوسته را باید نشان می‌دادم و یک غرض برای همه سوره، به‌مثابه یک کل توضیح می‌دادم.

من باید می‌توانستم بین سوره فعلی و سوره قبلی ارتباط برقرار کنم و بعد چون بحثم فرهنگ‌سازی بود، گام‌های تحول و تغییر جامعه و حرکت به سمت فرهنگ‌سازی را هم از دل آیات بیرون آورم و در هر سوره، روش‌های فرهنگ شدن هر مفهومی را که قرآن تعقیب کرده یا هر غرض دیگری را در پایان سوره‌ها بیاورم.

به نظر بنده کاری که ما کردیم عبارت بود از اولاً آن دستگاه روشگانی را اجمالاً توضیح دادیم که هنوز هم در حال تکمیل است. ثانیاً خود تفسیر را از حالت متن‌محور به معنای تمرکز روی محتوا و معارف قابل استخراج به سمت یک مجموعه پیوسته به سمت تغییر و تحول پیش بردیم و در ضمن کار، سعی بر نشان دادن روش داشتیم.

نظر استادم، مؤید آن چیزی بود که من در حوزه نظر ارائه دادم. وی می‌گفت: اینها ـ امثال آقای بازرگان ـ حرف‌هایی را زدند، اما در کار چیزی از آب در نیامده است؛ از باب مثال، ایشان البته راجع به سوره‌ها نمی‌گفت این قسمت از سوره، اینجا باشد یا آنجا باشد. مثل این است که شما وقتی به این تفاسیر یا رساله علمیه مراجعه می‌کنید، مثلاً بگویید که این چه حرفی است که ما اول باید اجتهاد و تقلید را بگوییم و بعد هم اول از عبادات شروع کنیم. چرا اول از سیاسات شروع نکنیم و بعد بحث‌های سیاست را بیاوریم و سپس اطعمه و اشربه را بیاوریم. وظیفه من این بود که نشان دهم هر چه برای تفسیر تنزیلی گفته می‌شود، در حین تفسیر باید خودش را نشان دهد. آن چهره پیوسته نشان داده شود. آن غرض‌ها و اهداف متعالی که پشت سر این آیات بوده و برای تغییر است، باید خود را نشان دهد. روش‌های تغییر باید اجمالاً توضیح داده شوند. گام‌های تغییر باید اجمالاً دیده شود.

کتاب همگام با وحی تلاشی است برای اینکه این دستگاه خودش را در یک قرائت اولیه از یک چهره تأثیرگذار فرهنگی نشان دهد. این دقیقاً همان کار دوم بود که من انجام دادم.

کار سوم که بر آن تمرکز کردم و به نظرم نیز بسیار مهم است و امروز باید همه روی آن فکر کنیم، مسئله تفسیر موضوعی است؛ یعنی این که ما باید یک تفسیر تنزیلی موضوعی باید داشته باشیم و بدانیم که هر مفهوم را چگونه باید به فرهنگ تبدیل کنیم و آن را در جان جامعه جاری سازیم؛ چون سؤال من همان‌طور که اول جلسه عرض کردم در باب روش فرهنگ‌سازی و روش تحول فرد و جامعه بود. پس وقتی من دنبال این هستم، آنگاه باید به سمت تفسیر موضوعی بیاییم که این در دنیای اسلام بی‌نظیر است؛ یعنی هیچ کس وارد این عرصه نشده بود. التبه ما چند کار موضوعی مانند بحث پوشش اسلامی، پاکدامنی و اهداف قرآن در قرآن با توجه به سیر نزولشان ارائه کردیم؛ مثل همین تربیت توحیدی که در حال نگارش آن هستم یا مثل بعضی از پایان‌نامه‌ها که طلاب عزیز و دانشجویان محترم انجام دادند، یا مثل روش احیای امر به معروف و نهی از منکر و آسیب‌شناسی جامعه‌پردازی دوره نبوی در سوره ‌های نبوی و مسائلی از این دست.

به نظر من آنچه را که بدان اشاره کردم باید انجام می‌شد تا حلقه‌ها کامل شود و چرخه تولید مباحث تفسیر تنزیلی به کمال برسد؛ بنابراین، با تلاش در اینکه بتوانیم این دستگاه روشگانی را به جایی برسانیم، ورود کردم و قاعدتاً امیدوارم که توانسته باشم نمونه‌ها و نمودهایی از این کار را در اختیار جامعه علمی قرار دهم و ان شاء الله دوستان عزیز ما این مسیر را کامل خواهند کرد.

 آیا این سبک به یک رشته تبدیل شده است؟

بله. الحمدلله اکنون در سطح ملی به سبک تفسیر تنزیلی، مقالات نسبتاً خوبی نوشته می‌شود که یا صراحتاً از منابعی که حقیر به آنها اشاره کردم، استفاده شده یا از جای دیگر به دست آمده است. آنها آن دستگاه روشگانی را گرفتند و احیاناً در مباحث نظری شروع به تفسیر نگاری موضوعی کردند که البته برخی از اینها نیز گاهی دچار اشتباه می‌شوند. علتش هم احتمالاً این است که فهم آنها از این سبک هنوز به کمال نرسیده است. پایان‌نامه‌‌ها و مقالاتی معتنابه می‌دیدم که به این شکل نوشته می‎شود. الحمدلله این حرکت شروع شده است.

افتخار من این است که این دستگاه را تولید کردم و صدالبته خدا را شاکرم که این دستگاه تولید شد و این فضا را در کشور ایجاد کردم. حالا برخی استناد می‎کنند و برخی دیگر به نظرشان می‎رسد که استناد نکنند، اما اصل کار را انجام دهند. حتی گاهی من مقالاتی را می‌بینم که شاید مکتوبات بنده است، اما نمی‌بینم که مستند شده باشد و البته این برای من مهم نیست، بلکه مهم این است که این سبک پیش برود و جای خودش را پیدا کند.

در حوزه علیمه، حضرت آیت‌الله خزعلی هم به این سبک علاقه نشان می‎دادند؛ چون در رشته تخصصی تفسیر از قرآن تفسیری ارائه می‌کردند که بر اساس ترتیب نزول بود. خود ما هم در بحث تفسیر سوره حمد به حضور ایشان مشرف شدیم. البته ایشان این مطلب را مطرح فرموده بودند، اما طرح این بحث آن جایگاه لازم را در حوزه پیدا نکرده بود. مرحوم ‌هاشمی رفسنجانی نیز وقتی از کار من مطلع شدند، بسیار خوشحال شدند و از آن استقبال کردند.

وقتی درختواره دانش‌های تفسیر بسته شد، اخیراً سروران عزیز، سطح چهار تفسیر ترتیبی با رویکرد تنزیلی را پذیرفته بودند. این سطح چهار، جزء رشته‌هایی است که به تصویب شورای گسترش حوزه رسیده و اکنون در حال رایزنی هستند که سرفصل‌ها و محورهای این رشته با مشورت مؤسسه تمهید نوشته شود و شاید اولین جایی هم که این رشته را تقاضا کند و سطح چهارش را فعال سازد، خود مؤسسه تمهید باشد. امیدوارم این کار زودتر به نتیجه برسد و بتوانند این را به عنوان یک رشته تخصصی در حوزه فعال کنند.

در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی که خود بنده عضو هیئت علمی آنجا هستم، این مهم به رسمیت شناخته شده و بحث تفسیر تنزیلی و توضیحات پیرامون آن در آثار موجود در آنجا و نیز در آثار موجود در دانشنامه قرآنی که پژوهشگاه بیرون داده است، تثبیت و مطرح شده است.

بنده بسیار خرسند هستم از اینکه در مسیری حرکت می‌کنیم که ان‌شاءالله رشته آموزشی و پژوهشی آن هم فعال خواهد شد، اما نباید عجله کرد و باید به جامعه علمی حق داد. فعلا آنچه که وجود دارد این است که باید پایان‌نامه‌‌هایی با رویکرد تنزیلی به رشته تحریر در آید و برای انجام این مهم، گاهی تدریس دو و چهار واحدی توسط اساتید محترم مؤسسه تمهید در مراکز تخصصی انجام می‌شود و حتی اکنون برخی از سرفصل‌ها با رویکرد تنزیلی بیان می‌گردد.

فکر می‌کنم باید اجازه داد ادبیات دانش به خوبی شکل بگیرد تا بتواند به عنوان یک رشته، جایگاه خودش را پیدا کند و همچنین باید برای این سبک در رشته‌های مختلف تفسیر یا رشته‌‌های هماهنگ با رشته قرآن و تفسیر فرصتی پیدا کنیم و تمرکز ما روی تولید ادبیات علمی مناسب باشد؛ زیرا وقتی ادبیات علمی تولید شود، سپس می‌توانیم یک رشته با نشاط در حوزه یا دانشگاه تأسیس کنیم. به همین دلیل است که عجله‌ای برای این کار نداشتم و امروز بحمدالله در نقطه‌‌ای حضور داریم که ادبیات مورد نیاز یک رشته به اندازه کافی تولید شده است.

آن غرضمداری که مورد اشاره جناب‌عالی بود، در سوره‌ها وجود دارد. تفاوت کار شما با کار علامه طباطبائی در المیزان چیست؟ شما سوره‌ها را بر محور غرض می‌بینید. برای ما بفرمایید تفاوت کاری که شما با کاری که مفسر گرانقدر علامه طباطبائی دارد در چیست و این شبهه‌ای که در همان اوایل به ذهن جامعه علمی می‌آمد و این هنوز در ذهن یکی دو نفر وجود دارد که آیا روش تنزیلی می‌تواند جایگزین روش تفسیر ترتیبی کنونی باشد یا خیر؛ یعنی آیا به آن نیاز است و آیا به نظر شما قابل جمع است و یا اصلاً باید جایگزین شود و به این سمت باید برویم. این را توضیح بفرمایید. در نهایت هم یک پیشبینی از افق آینده تفسیر تنزیلی بفرمایید که حسن ختام جلسه ما باشد.

سؤالاتی بسیار خوب نظیر بحث غرض‌مداری مطرح شد. به نظر من موضوع کشف اَغراض، مسئله‌ای است که جامعه قرآنی و جامعه علمی به تدریج به سمت آن رفته است. حجت‌الاسلام‌والمسلمین حامد معرفت، پایان نامه خود را زیر نظر حقیر، درباره نقش نظریه غرض‌محوری در انسجام سوره‌ها نوشت. در این پایان‌نامه، تتبعی بسیار خوب صورت گرفت و معلوم شد یک درک مبهم درباره نگاه جامع به سوره کار شروع شده است. مفسرین گاهی تحت عنوان موضوعات سوره، اغراض سوره، فضای سوره، جوّ سوره و رویکرد سوره و امثال این تعابیر را مانند شیخ شلتوت و علامه طباطبایی در مسئله غرض مطرح کردند و گفتند عامل انسجام سوره، غرض است و این غرض است که سوره را گاه کوچک و گاه بزرگ می‌کند و مثلاً سوره‌ای سه آیه، سوره‌ای ده آیه، سوره‌ای صد آیه و سوره‌‌ای ۲۸۶ آیه است. خب اینها به دلیل اغراضی است که تعقیب می‌شوند.

به نظر من علامه طباطبایی جزء بزرگانی است که به این مسئله توجه داشت و سعی کرد در آغاز هر سوره، این غرض‌محوری را تحت عنوان بیان توضیح دهد. آنچه بنده انجام دادم، اضافه بر کار ایشان این بود.

نکته اول این بود که علامه طباطبایی معتقد بود ممکن است نتوانیم در هر سوره دو غرض یا یک غرض به‌دست بیاوریم که البته از نظر مبنا و منش، حرکت علامه به سمت تک غرضی بود، اما به نظرشان رسید جاهایی مثلاً مانند سوره بقره این کار را نتوان انجام داد. به نظرم رسید در شناخت‌نامه تنزیلی سوره‌های قرآن و بعد در مقدمه ۶۸ سوره‌ای که تاکنون از قرآن تحت عنوان همگام با وحی نوشته ایم، توانستیم به وحدت غرض سوره‌ها دست یابیم. این شاید نقطه فارقی بود که پیدا شد.

نکته دوم این بود که علامه طباطبایی در داخل سوره، پیِ غرض بودند. ایشان می‌فرمود یا اول سوره یا آخر سوره به غرض توجه شده و غرض‌ها را از آنجا در می‌آورد. بنده معتقد بودم درست است که غرض یا اول است یا آخر، اما من حیث المجموع را هم باید بببنیم و انسجام داخلی آن را برقرار کنیم که در این صورت، کشف غرض بهتر می‌شود و از سوی دیگر در سیر نزول باید پیوست سوره‌ها را در این سیر نزول مورد توجه قرار دهیم؛ یعنی برای فهم غرض سوره فعلی باید دید قبل از آن چه سوره‌ای نازل شده است؛ به عنوان مثال، فرض کنید خداوند راجع به توحید سخن می‌گوید و مثلاً در فلان سوره نباید سخن از توحید محض باشد، بلکه سویه‌ای از توحید در حال بیان است که مفسر باید قبلش بداند راجع به توحید چه بحث‌هایی صورت گرفته است. وقتی آنها را به دست می‌آورد، اینجا می‌تواند بگوید توحید در مقام استعانتِ مثلاً سوره سوره مؤمن است که این توحید در مقام استعانت از خدای متعال مطرح است. آن هم با مخاطبی که رسول خدا را تکذیب می‌کند و جدال بی‌دلیل در آیات الهی دارد. با این مخاطب، غرض توحید استعانت مطرح شده است؛ توحید استعانتی که مخاطبش این گروه هستند و درباره این گروه است.

با توجه به مطالب پیش‌گفته اگر در این زمینه کاری انجام داده باشم و تفاوتی کرده باشد، یکی این است که ظاهراً امکان آن بود که از هر سوره یک غرض بیرون بیاید و دیگر اینکه من برای کشف غرض فقط به سوره نگاه نکردم، بلکه به سیر نزول سوره نیز توجه داشتم و این کمک کرد تا سویه‌ها و شاخه‌های مورد توجه در سوره‌ها را شفاف‌تر بتوانیم به‌دست آوریم. این مطلب اول بود که شما به آن اشاره فرمودید.

اینکه آیا ما می‌خواهیم تفسیر ترتیبی را کنار بگذاریم و تفسیر تنزیلی را به جایش مطرح کنیم، به توضیح نیاز دارد. گاهی شما در خرید یک خانه با نگاه مشتری عادی که می‌خواهد خانه‌ای بخرد و در آن زندگی کند وارد این خانه می‌شوید که در این صورت می‌خواهید از جای پذیرایی، اتاق‌ها، آشپزخانه و حمام اطلاع پیدا کنید، اما وقتی به عنوان یک مهندس وارد این خانه می‌شوید، نوع نگاه شما متفاوت می‌شود؛ به عنوان مثال به دنبال کیفیت زیرساخت و تحمل بنا در مقابل زلزله هستید و از کیفیت سیستم برق کشی و سایر امور مهندسی مطلع می‌شوید. پس نوع اول، مطالبات کسی است که می‌خواهد خانه را در وضع موجودش مطالعه و بررسی کند و مثلاً خانه را بخرد و در آن زندگی کند، اما نوع دوم خرید با نگاه کارشناسی و مهندسی است که ما در تفسیر تنزیلی کار دوم را انجام می‌دهیم؛ یعنی به دنبال چگونگی مهندسی این تغییر و تحول هستیم. چه چیزی قبل از چه چیزی و چه چیزی بعد از چه چیزی آمده است.

ما در سیر تنزیلی آیات به دنبال سؤالاتی هستیم که برخی از آنها عبارت اند از:

  1. با هر مخاطبی که از او ترسیمی در سوره شده، چگونه برخورد شده است؟
  2. آیا مخاطب شبهه‌ای داشته و به آن پاسخ داده شده است؟
  3. آیا مخاطب کینه‌ورزی کرده و اگر این طور بوده، چگونه با کینه ورزی او برخورد شده است؟
  4. نقش پیامبر اعظم (ص) در این میان چه بوده است؟

به نظر بنده قائل شدن به رقابت بین تفسیر تنزیلی و تفسیر ترتیبی از ابتدا اشتباه است. در تفسیر ترتیبی، مفسرین به دنبال فهم معارف و وضع موجود هستند. دغدغه ما مهندسی و سیر تحول است. مطالعات تنزیلی که به دنبال فرایندها، سیرها، روش‌ها و مسائلی از این دست نرود، آن مطالعات مفید نخواهد بود؛ یعنی به نظر من اگر تفسیر موضوعی یا تفسیر ترتیبی کار می‌کنیم، همان کفایت می‌کند. تفسیر تنزیلی موضوعی یا سوره‌ای ومانند آن به دنبال کشف روش‌ها و فرایندها هستند. پس باید گفت اینها دو ساحت هستند و جایی برای نگرانی نیست.

من در آثارم به این نکته اشاره کردم که مفسرینِ تفسیرِ ترتیبی نیز باید نیم‌نگاهی به سیر نزول سوره‌ها داشته باشند. وقتی مثلاً به ما می‌گویند مفسر باید به مکی و مدنی بودن سوره توجه کند و یا به آیات استثنایی باید توجه کند، منظور این نیست که سبب نزول را از هر جایی که شده بیاورد. سبب نزول باید متناسب با سیر نزول سوره باشد.

بد نیست بدانیم سبب نزول‎های ناصواب، فراوان است. مفسر برای اینکه دقیقاً بفهمد مثلاً ایمانی که در اینجا مطرح شده است، مقدار و اندازه‌‌اش یا به قول معروف دُز آن چقدر باید باشد تا خداوند وقتی ایمان به آیات و نشانه‌‌ها را مطرح کرده یا ایمانی را که خروجی و ثمره آن، اهل نماز شدن یا اهل زکات شدن و اهل یقین به معاد شدن انسان است، این ایمان تا چه اندازه و دُز بوده که کارساز شده است. پس در تفسیر سوره، باید به این امور توجه شود.

با توجه به آنچه گفته شد، تفسیر تنزیلی دانستن، برای دانشِ افزوده می‌آورد که البته در تفسیر ترتیبی و در تفسیر موضوعی محض باید این را توجه کرد، اما به هیچ وجه این سبک، رقیب خودش را تفسیر ترتیبی نمی‌داند؛ مثلاً مثل کارآمدی تفسیر موضوعی است نسبت به تفسیر ترتیبی. خب آن تفسیر ترتیبی یک وظیفه‌‌ای دارد و تفسیر موضوعی، وظیفه دیگری دارد. ما در تفسیر تنزیلی به دنبال شناسایی روش‌ها و کشف آنها هستیم؛ چون روش‌ها را نمی‌توانیم از تفسیر ترتیبی بدست بیاوریم، به سمت تفسیر تنزیلی می‌رویم. پس موضوع بحث ما متفاوت است و بدون اینکه تفسیر ترتیبی را مورد بی‌مهری قرار دهیم، باعث عبور ما از این تفسیر شده است.

در آن افق آینده‌ای که اشاره فرمودید، با توجه به اینکه جامعه جهانی و جامعه اسلامی به سمت حکمرانی اسلامی و به سمت تمدن‌سازی می‌رود و متدینین را در چارچوبی می‌خواهد که بتوانند به خوبی، کشورهای اسلامی و مسائل آنها را اداره کنند، مشاوره‌های دینی بدهند و مانند بسیاری از این حرکت‌ها انجام شود، معتقدم این روزی و رزقی را که خدای متعال اکنون نصیب جامعه قرآنی کرده است، ان‌شاءالله سفره این روزی بسیار گسترده خواهد شد و هر میزان که مطالعات تخصصی و توجه جامعه علمی ما به حوزه دین برای حل مسائلی در عرصه اخلاق قرآن‌بنیان، مدیریت و سیاست قرآن‌بنیان بیشتر شود و هر کس بخواهد به این سمت برود و بخواهد از دانش‌های تجویزی قرآن استفاده کند، لاجرم در چارچوب فرایند‌ها، تربیت و تحول، خواه‌ناخواه به سمت تفسیر تنزیلی خواهد آمد و من معتقدم جامعه ما این حرکت را شروع کرده و انتظارش از قرآن و روایات به سمت کشف روش‌ها رفته است؛ چون ما قصد جامعه‌پردازی داریم و در پی ترویج حکمرانی اسلامی و مانند آن هستیم. پس بی‌تردید در چارچوب تفسیر تنزیلی، ان‌شاءالله مطالعاتی بسیار گسترده شکل خواهد گرفت.