به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست علمی با موضوع «مناسبات اسلام و فرهنگ» به همت گروه فرهنگ پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه و در راستای همایش فلسفه فرهنگ بهصورت حضوری و مجازی روز یکشنبه ۲۸خردادماه جاری در سالن جلسات پژوهشگاه شد.
در این نشست که به عنوان چهارمین پیشنشست همایش «فلسفه فرهنگ» گروه فرهنگ پژوهی و بهطور همزمان در دفاتر تهران و قم پژوهشگاه برگزار گردید، حجتالاسلام والمسلمین علی ذوعلم به عنوان ارائه دهنده و دکتر حسن بنیانیان به عنوان ناقد حضور داشتند. همچنین دبیر علمی این نشست نیز حجتالاسلام دکتر مسعود اسماعیلی بود.
در ابتدای نشست حجتالاسلام ذوعلم به ارائه مباحث خود پرداخت. وی عنوان نمود این نشست تأملاتی است در باب مناسبات اسلام و فرهنگ که میتواند رهیافتهایی برای ارائه نظریه در باب این مسئله ارائه دهد و نظر مختار ما را تعریف کند و بخشی از چالشها را رفع کند.
وی به عنوان مقدمه، این پرسش را طرح نمود که ضرورت این بحث نسبت اسلام و فرهنگ از کجا ناشی میشود؟
وی در پاسخ گفت ما در نظام جمهوری اسلامی یک مبنای اعتقادی، فلسفی، نگرشی و ارزشی را برای خود قرار دادهایم که آن اسلام ناب محمدی(ص) است و درعین حال مواجه هستیم با چالشهای فرهنگی که بعضا از قرنهای گذشته، مبتلابهِ ما بوده است و بعضاً چالشهایی هست که دوران جدید ایجاد شده و بر ما عارض گردیده که تحولات جهانی، این را بر ما تحمیل کرده است. فرهنگ به عنوان یک مقوله بسیار مؤثر که محوریت دیدگاه رهبران انقلاب را شکل میداده، هم برای ما مهم است و امروز ما مواجهیم با نوعی ترجیح فرهنگ بر اسلام، به عنوان یک دین و کمتوجهی بین تفاوتهای بنیادینِ میانِ دین و حقیقت و فرهنگ، به عنوان یک امر بشری و نسبی و گاهی با عدم توجه به این تفاوتها، در سیاستگذاریها و اقدامات و نگاههای بلندمدت در مورد فرهنگ نسبت به دین ـ در تعارضات بین فرهنگ جاری جامعه و آنچه دین اقتضاء میکند ـ نوعی ترجیح داده میشود؛ بنابراین اگر در این باب نتوانیم یک نظریه مبنا ارائه دهیم در سیاستگذاری، در نگرش فرهنگی و… دچار کاستی خواهیم شد؛ و این بحث ضمن آنکه نظری بهنظرمیرسد، یک نتیجه کاملاً عملی خواهد داشت و ضرورت دارد به مناسبات بین فرهنگ و اسلام بپردازیم و این تاملات را به بلوغ برسانیم.
دکتر ذوعلم ادامه داد نکته اول در این بحث این است که میتوانیم دو رویکرد به مبحث مناسبات اسلام و فرهنگ داشته باشیم: یک رویکرد، رویکرد تاریخی اجتماعی است بررسی کنیم ببینیم اسلام در این ۱۴ قرن که شکل گرفته و ارائه شده است در مسیر توسعه خود در جوامع، چه تعاملاتی را با فرهنگ آن جامعه داشته است و برآیند تعامل اسلام با فرهنگ آن جوامع چه بوده است؛ این در ایران، خودش قابل بحث است و بحث محدودی در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» طرح شده که جای کار دارد. در مورد هند، این بحث پررنگ است که چگونه با آن فرهنگ هندی، اسلام توانست ارتباط بگیرد. در عربستان، شمال آفریقا مصر و … قابل بحث است و هم حاوی عبرت و درس است و رویکرد بعدی، رویکرد فلسفی ـ نظری است که محل بحث ما در اینجا است.
وی نسبت بین دین و فرهنگ را پرسشی ریشهدار و سابقهدار دانست که در مسیحیت هم طرح شده است؛ بهویژه به خاطر تعاملاتی که مسیحیت با مدرنیته داشته است. ذوعلم گفت همچنین در نسبت بین فرهنگ و دین آثاری نوشته شده که پرسشی در آنها در مسائل فرهنگ و در مسائل فلسفه دین، مطرح شده است که نوع برخورد و مواجهه دین با فرهنگ جامعه چگونه است؟ همانطور که در نسبت دین و علم این پرسش قابل طرح است.
حجتالاسلام ذوعلم عنوان داشت ما در اینجا دین را به معنای مطلقش طرح نمیکنیم که بیشتر یک مشترک لفظی است؛ بلکه اگر بخواهیم ادیان بزرگ را بررسی کنیم، هریک دنیایی دارد. مثل مناسبات اسلام و جامعه هندو و مناسبات بودائیسم و جامعه هند. ما با ادیان مختلفی مواجهیم که صبغههای متفاوتی دارند، مبادی متفاوتی دارند و از نظر اعتبار متفاوت هستند؛ در اینجا تاکید میکنیم که میخواهیم ببینیم نسبت بین اسلام و فرهنگ چیست و در اینجا باید اشاره کنم که مراد ما از فرهنگ، همان برداشت ادبیات عمومی فرهنگ است: مجموعه نگرشها مبانی فکری، ارزشها، اصول فکری، تعاملاتی که انسانها دارند با خودشان و طبیعت و ماورای طبیعت و برآیند هویتی جامعه را شکل میدهد؛ این را فرهنگ میگوییم. ما نمیخواهیم وارد مناقشات در تعریف فرهنگ بشویم.
حجتالاسلام علی ذوعلم بیان کرد مراد از اسلام در این بحث، اسلام ناب محمدی است؛ اسلام مبتنی بر تعقل و حکمت است و تاکید ما بر هر دو عنصرِ اسلام و فرهنگ است؛ هم مناسبات فرهنگ بر اسلام و هم مناسبات اسلام بر فرهنگ؛ و باید ببینیم این مناسبات را چگونه باید سازمان بدهیم و ببینیم اولویت بندیاش چگونه است و در این زمینه برای شناخت بهتر و ساماندهی اقدام میکنیم.
ذوعلم در ادامه به پیشینه مسئله مناسبات دین و فرهنگ پرداخت و عنوان داشت این پیشینه، بسیار گسترده و نامتعین است. وی بیان نمود که مسئله ما البته محدود به مناسبات اسلام و فرهنگ در نگاه نظری و فلسفی است. این پیشینه، بسیار گسترده است و باید مورد بحث جدی قرار گیرد.
وی در نکتهای دیگر از بحث خود یک صورتبندی عام از اقسام مناسبات بین دین و فرهنگ، و تأثیرات و تأثرات آن دو مطرح نمود و بیان داشت باید ببینیم این صورتبندی، برای اسلام درکدام زمینهها کاربرد و مصداق دارد؟ مناسبات اولیه، یکی نسبت تولید است که نسبت عاملیت است؛ یعنی قابل تصور است که دین، فرهنگ را در جامعه بسازد و در لایههای ارزشی، مفروضات اولیه، رفتارها سبک زندگی مداخله کند و اینجاها دین تولید کننده فرهنگ است؛ نه آنکه دین تبدیل به فرهنگ بشود که این تعبیر مسامحهای است؛ چرا که فرهنگ یک امر بشری و نسبی است؛ در حالی که دین حقیقی، مطلق، و پایدار و فرامکانی و زمانی است. فرهنگ عمدتاً اعتباری است و اگر فرهنگی در لایههای زیرین خود به حقیقت دین متصل شده است، نه آن است که فرهنگ آن را ایجاد کرده است بلکه همان تولید و ظرفیت فرهنگ سازی دین و عاملیت آن است.
دومین محور در مناسبات دین و فرهنگ از نظر ذوعلم، ظرفیت ایجاد اصلاح، تغییر و تحول از جانب دین نسبت به فرهنگ عنوان شد. وی در توضیح این محور گفت دین ممکن است بعضی رفتارها را اصلاح کند و تغییر دهد. از جانب فرهنگ هم امکان تقلیل و تحلیل و تحریف نسبت به دین وجود دارد و در مواجه با دین، ممکن است فرهنگ بر معرفت و شناخت دین تسلط پیدا کند؛ ما وقتی از دین صحبت میکنیم از یک حقیقت صحبت میکنیم که عندالله و عند الرسول است؛ فرامکانی و فرازمانی است؛ ولی گاهی ما از معرفت نسبت به دین سخن میگوییم که غیر از معصومین است و گاهی از تدین و التزام به دین سخن میگوییم که غیر از دین است. در مقام معرفت دینی، فرهنگ، گاهی مداخله میکند در تفسیر از دین؛ بعضا مداخله میکند و تقطیع و تقلیل میکند؛ بهویژه وقتی فرهنگ، ریشههای بسیار عمیقی دارد که باز ما در نگاه بزرگان می بینیم که شهید مطهری در جملهای بیان دارد که فتوای یک مفتی شهری بوی شهر میدهد و فتوای یک عالم روستایی بوی روستا میدهد. البته که این نیست که نسبیت در دین باشد و این تفاوتها و رنگ و لعابها، بر بخش اصلی و استدلالی و استنادی اثرگذار نیست و اینطور نیست که ذوقی و سلیقهای باشد و مرزها رعایت میشود.
دکتر ذوعلم در ادامه محورهای مناسبات دین و فرهنگ، محور سوم را بحث تضییق و توسعه دانست و بیان نمود هم فرهنگ میتواند بخشهایی را در دین تضییق و توسعه دهد و هم برعکس، دین میتواند بخشهایی را در جامعه تضییق و توسعه دهد؛ در بخشی از آداب و ارزشها دخالت کند و از طرفی یک اولویتگذاری کند. و گاهی فرهنگ جامعه یک امر دینی را اولویت داده است و فهم خود را تحمیل کرده است.
محور چهارم مناسبات دین و فرهنگ از منظر علی ذوعلم، بحث تصدیق و رد عنوان شد. وی توضیح داد تصدیق فرهنگی در جامعه توسط دین میتواند صورت بگیرد و از هر دو سو این تصدیق و رد میتواند اعمال گردد. که تا حدودی در مباحث قبل، توضیح داده شد.
محور پنجم نیز از نظر حجتالاسلام ذوعلم، نسبت ظرف و مضروف دانسته شد که گاهی یک فرهنگ میتواند ظرف مناسبی باشد برای رشد و پایهدار شدن یک دین و گاهی بالعکس، شاید یک دین بتواند در جامعهای رشد پیدا کند و جذاب باشد و گاهی نه. از طرف دیگر، گاهی یک دین، ظرف مناسبی برای ارتقاء یک فرهنگ است؛ اما در جامعه دیگر، ظرف مناسبی برای ارتقای یکی از عناصر آن فرهنگ نیست و بهنظر میرسد که کلیت مناسبات دین و فرهنگ را میتوان با این محورهای پنجگانه صورتبندی بررسی کرد.
وی به نکته دیگری از نسبت اسلام و فرهنگ پرداخت و گفت بحث ما اسلام است که ویژگیهایی دارد: اول این که اسلام به مثابه یک دین جامع نگریسته میشود ولذا از اسلام انتظار میرود که در تمام مؤلفههای اجتماعی و فرهنگی وارد شود؛ دوم آنکه اسلام یک دین اجتهادی و فکری است و سوم آنکه اسلام یک دین اجتماعی است و به تعبیر آقای شاهآبادی، قرآن را با اسلام انفرادی نسبتی نیست و اسلام، دین اجتماعی است و ما از اسلام اجتماعی سخن میگوییم نه از اسلام فردگرا و منزوی. این سه ویژگی اساسی در اسلام راستین طرح میشود و برمبنای این برداشت، اسلام یک دین پرظرفیت و عمیقی است و در مواجهه با پنج محورِ طرحشده در بحث مناسبات دین و فرهنگ، اسلام میتواند دیدگاه داشته باشد، نظر داشته باشد و میتوانیم اسلام را معیار فرهنگ قرار دهیم؛ یعنی برای سنجش یک فرهنگ، در میزان کارآمدی فرهنگی، در رشد فرهنگی، در مسیر آینده فرهنگ استفاده شود. ممکن است در نسبت بین دین و فرهنگ، بسیاری از دینها، این نسبتها را نداشته باشند و به همین جهت اگر نگاه ما به اسلام این باشد یک چالشی شکل میگیرد که لزوما تعارض و تهدید نیست؛ بلکه به این معنی است که ما با دیدگاه اینکه اسلام یک واقعیت عینی در جهان هستی است و بهعنوان کسی که به اسلام تعهد داریم، تفهیم کنیم و بحث هدایتگری را تحقق ببخشیم. از زاویه دیگری که اشاره شد اسلام ناب، اسلام حقیقتمدار است، هستیمدار است و عقلبنیان و منطقمحور است و انسانمحور است؛ این اسلام ثبوتاً به یک واقعیت عینی وثابت در جهان و انسان اشاره دارد و به هیچ وجه، اسلام تسلیم فرهنگ رایج جامعه نخواهد شد و اثباتا هم به فطرت و استدلال، مبتنی است و نوع مناسبات بین فرهنگ و اسلام، با توجه به این نکته است.
ذوعلم عنوان داشت نکته هفتم در این بحث این است که اسلام در همه عناصر و ابعاد پنجگانهای که در صورتبندی عرض شد مداخله میکند و خالق فرهنگ است و در جوامعی که وارد شده است یک فرهنگهای مشترکی ایجاد شده است؛ اگر چه آن نقص معرفت دینی در جهان اسلام و التزام ضعیف به اسلام واقعی، مشکل ایجاد کرده است. ولی همان مقدار که ایجاد شده، یک فرهنگ واحدی در جهان اسلام به وجود آورده است و در واقع، تأثیرگذاری اسلام در جامعه را تلقی میکند. این اسلام در بعد معنوی، دعا و مسجد، در باب تعاون و صدقه و اینها فرهنگی را ایجاد کرده است؛ فرهنگ مقاومت، فرهنگ علمآموزی، برای رشد فرهنگِ جامعه و پرورش استعدادهای افراد زمینه ایجاد کرده است و در خود جامعه ما، خلق ادبیات عرفانی و پر اوج و عظمت کار اسلام است و در باب تضییق و توسعه فرهنگها، بسیار نقش داشته است. و این اقتدار معرفتی و انگیزشی بر هر فرهنگی اثرگذار است و نهایتاً هدایت فرهنگی را به دست بگیرد و کلیدواژه ما اینجاست که اگر اسلام یک چهارچوب نگرشی ارزشی و کنشی به جامعه بشری ارائه کرده برای هدایت بوده است و در بعد اجتماعی اسلام میتواند و باید هادی فرهنگ اجتماعی باشد.
وی در ادامه این بحث به این مطلب پرداخت که فرایند تأثیر اسلام بر فرهنگ چگونه است و مشخصات این تأثیرگذاری چیست؟ دریافت ما بر اساس مبانی دین چیست؟ جواب چنین است که اولاً این تأثیرگذاری فرایندی است و مقطعی و بریده نیست؛ این فرایند، تعاملی و تکاملی است که بین فرهنگ و دین شکل میگیرد و هر مقدار، معرفت دینی افزایش پیدا کند و تعهد دینی افزایش پیدا کند، تاثیرگذاری تقویت میشود و باید مبتنی بر کنشگری فعال جامعه باشد و نمیتواند فرمایشی و دستوری باشد و ذومراتب است. این بهتدریج، موجب وحدت جهانی است که در عین تنوع فرهنگی، وحدت جهانی ایجاد میکند و اسلام ناب آن چنان ظرفیتی دارد که میتواند فرهنگهای مختلف را مبتنی بر کنشگری جامعه و در یک فرایند تدریجی به سمت یک تقارب فرهنگی سوق دهد و واگراییهای فرهنگیِ مختلف در جوامع را به سمت همگرایی سوق دهد و در نتیجه، اسلام، ظرفیت تمدنسازی دارد؛ یعنی اگر ما مناسبات بین فرهنگ و دین را با این برداشت ندیده باشیم، خودبهخود تمدنسازی برای اسلام معنا ندارد؛ چرا که باید کل جامعه فرهنگی را به سمت توحید فرهنگی ببرد.
ذوعلم در دو نکته پایانی این بحث، بیان داشت تجربه تاریخی فرهنگ اسلام این را نشان میدهد که اسلام این توانمندی، ظرفیت و اقتدار معرفتی و انگیزشی را داشته است که بتواند نقش هدایت فرهنگی را داشته باشد و این توانمندی در صورتی محقق میشود که دریافت ما و مراجعه ما از اسلام تقویت شود و نکته دیگر، این است که رشد و تعمیقِ معرفتِ معتبر و مستند دینی جامعه است که میتواند تاثیرگذاری اسلام در فرهنگ را تقویت و تسهیل کند که از خودسازی آغاز میشود اصلاح فرهنگ بدون اصلاح افراد خود جامعه اصلا ممکن نیست کسانی که میخواهند سردمدران اصلاح فرهنگی باشند اگر خودشان اصلاح نشده باشند و به یک معرفت عمیق نرسید باشند قطعا نمیتوانند این کار را انجام دهند و بنابراین این خودسازی در جهت تمدنسازی و برای جامعهپردازی که در بیانیه گام دوم هم اشاره شد یک معنای مستدل دارد و ما باید فرهنگ خودسازی و کنشگری فعال و مستقل از جامعه در آحاد برجسته جامعه را ایجاد کنیم از فرهنگ جامعه که خود به خود فرایند تأثیرگذاری اصلاح خواهد شد و در واقع برای اصلاح فرهنگی، از اصلاح فرهنگ فرهنگ آغاز کنیم و صاحبان تریبون فرهنگی، اصحاب فرهنگ، هنرمندان، نویسندگان، معلمان، متولیان، آن نگاه معرفتی عمیق و باور و التزام به ارزشها و باور به مسئولیتی که در این عرصه دارند، رسیده باشند، تا آن فرایند اصلاح فرهنگ تصریح شود و عمر بیشتری پیدا کند.
تاخیر تاریخی حوزه
در ادامه این نشست، آقای دکتر محمد بنیانیان، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه فرهنگ به بررسی و نقد سخنرانی حجتالاسلام ذوعلم پرداخت. محمد بنیانیان، با بیان اینکه در بررسی مناسبات اسلام و فرهنگ ضلع سومی هم وجود دارد و آن نهاد کشف و استخراج و شناخت عالمانه داد و ستد میان این دو است، گفت: وقتی این نهاد تصویر شود، مثلاً حوزه و جریان اجتهاد را قرار دهیم، باز با فرهنگ و دین داد و ستد دارد و در این مثلث، هم میتوان فرصتها و هم تهدیدات را فهرست کنیم.
وی با بیان اینکه این آسیب در حوزه وجود دارد که بخشی از مباحث عالمان دین، از خود دین و برخی سخنان آنان است، افزود: وقتی این بزرگواران را نقد کنیم، به جای اینکه این نقد را متوجه سخنان خودشان کنند، متوجه اصل دین میکنند و ما مکلاها (بیعمامهها) هم که در صحنه اجرا هستیم و علاقهمند هستیم که در جاریشدن اسلام در فرهنگ نقش ایفا کنیم دهانمان بسته است.
بنیانیان اظهار کرد: در ابتدای انقلاب نظام تصمیمگیری کشور در بیشتر امور احساس نیاز میکرد که باید به حوزه و روحانیت مراجعه کند ولی این مسئله به تدریج رو به کاهش رفته است و گاهی نسبت به دعوت روحانی به یک جلسه معترض میشوند و اینکه چرا ما به این نقطه رسیدیم، شاید به خاطر این است که جریان نقد عالمانه نسبت به حوزه شکل نگرفت.
وی با بیان اینکه اگر الان گفته شود بانکهای ربوی را جمع کنید امکانپذیر نیست مگر اینکه بانک جایگزین داشته باشیم، افزود: ساختار بانک طوری است که با این فرایند فعال است و وقتی چنین جملاتی از سوی حوزه بیان شود، مردم احساس میکنند این دین نمیتواند جامعه را اداره کند زیرا تأخیر زیادی دارد.
این پژوهشگر گفت: مردم میگویند این چه دینداری است که برخی میگویند این بانکها ربوی است و برخی میگویند براساس موازین فقهی اداره میشود.
بنیانیان اظهار کرد: وقتی مالیات جایگزین وجوهات شرعی شد، افرادی که قبلاً خودشان با رغبت تمام سراغ پرداخت وجوهات میرفتند و حتی مقداری اضافهتر پرداخت میکردند که مبادا در قیامت مؤاخذه شوند حالا وکیل میگیرند تا جایی که میتوانند فرار مالیاتی داشته باشند و دروغ و پنهانکاری کنند و وقتی مالیات هم میدهند، باز اول انتقادات به نظام است.
بنیانیان اضافه کرد: در جریان مدرنیته یک ساختارهای حکومتی خلق شده است که باید از دل اسلام بیرون میآمد ولی به خاطر تأخیر تاریخی حوزه علمیه عملیاتی نشد و از غرب آمد و ما دائماً به پیامدهای آن حمله میکنیم.
وی با اشاره به مشکلات حوزه علمیه و نبود فضای نقد در آن اظهار کرد: برای اینکه بحث ما کامل شود باید به این آسیبها هم توجه داشته باشیم؛ اخیراً حضرت آقا فرمودند با شمشیر به جنگ تکنولوژی جدید نمیتوان رفت و بلافاصله حواسشان بود که البته روضه و هیئت و مسجد باید همچنان حفظ شود زیرا اینها ابزار انتقال اصلی دین است و متأسفانه وضع امروز مساجد خوب نیست و صدای کسی هم در نمیآید.
بنیانیان تصریح کرد: مساجد فعال اندکی داریم و همان هم صرفاً برای نماز و روضه است و کارکرد اجتماعی چندانی ندارد و تا زمانی که ما در نظام اشتغال و تحصیل و … فرهنگ اسلامی را نگنجانیم، فرهنگسازی مستقیم منفعل خواهد شد؛ ما زن را از خانه بیرون میآوریم و به او دکتری معماری میدهیم، او دیگر هیچ حال و حوصلهای برای کار خانه و بچهداری ندارد و گاهی هم قید شوهر و بچه را هم میزند یا دکترای مکانیک میدهیم و میگوییم خانهداری کن و این تضادها با هم جور در نمیآید، در صورتی که باید اشتغال ویژه زنان تعریف و بستر آن فراهم شود.
عضو سابق کمیته فرهنگی شورای تشخیص مصلحت نظام اظهار کرد: گاهی برخی زنان مجبورند برای کار به صد کیلومتر بیرون از شهر بروند و با مردان کار کنند و آن وقت انتظار داریم بچه تربیت کند؛ اینها مثلهایی از بیتوجهی به مدرنیته است و روز به روز هم بدتر میشود و این ذهنیت در بین مردم ایجاد میشود که دین قدرت اداره جامعه را ندارد و بعد ما به پیامدهای آن حمله میکنیم و بخشی تصور دارند که زمان حاکمیت دین سپری شده است.
وی تأکید کرد: باید جریان عالمانه نقد نهاد حوزه قبل از آن که دیر شود در حوزه داشته باشیم تا جایگاه روحانیت در ساختار به دقت تبیین شود.
در ادامه این نشست دیگر اعضا حاضر در جلسه نکات خود را بیان نمودند.