زکات آبرو و جایگاه اجتماعی
نوشتاری از حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا پیوندی مدیر گروه فقه و حقوق پژوهشگاه به مناسبت سالروز شهادت حمزه سیدالشهداء علیه السلام
حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب، ملقب به اسدالله، اسد رسول الله و سیدالشهداء، عموی پیامبر اکرم(ص) و از شهدای اُحُد است. ایشان از حامیان و طرفداران سر سخت پیامبر عظیم الشان بودند و از جایگاه اجتماعی خود در مکه و مدینه برای حمایت از رسول خدا هزینه میکردند؛ ایشان یکی از حامیان مهم پیامبر در هجوم دشمنان و کفار به شخصیت پیامبر و اذیت و آزار ایشان نسبت رسول خدا، بودند.
حمزه از حامیان مهم دعوت پیامبر اکرم(ص) بود و گفتهاند که او حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، از پیامبر(ص) در مقابل آزار مشرکان حمایت میکرد. وی از بزرگان قریش بود و از این رو، با مسلمان شدنش، از میزان آزار قریش نسبت به پیامبر(ص) کاسته شد. (ر.ک: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۹) او در شعب ابی طالب همراه مسلمانان بود و در غزوه بدر و غزوه احد شرکت داشت و در احد در سال سوم هجری به شهادت رسید.
حضرت حمزه (ع) در زمان جاهلیت از میان فرزندان حضرت عبدالمطلب (ع)، از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بود و عهده دار ریاست قبیله قریش بود و چنان جایگاهی داشت که عدهای با ایشان پیمان بستند؛ در سال قطحی و خشکسالی قریش به پیشنهاد رسول اکرم (ص) برای کمک به حضرت ابوطالب (ع) که فردی عیال وار بود، حضرت حمزه (ع) سرپرستی جعفر بن ابوطالب (ع) را به عهده گرفت؛
ماجرای دشنام دادن ابوجهل به پیامبر و خبردار شدن حمزه و حمایت صریح و روشن از پیامبر در تاریخ نقل شده است:
روزی ابوجهل نزدیک کوه صفا به پیامبر (ص) برخورد و سخنانی ناشایست به آن حضرت (ص) گفت. پیامبر (ص) به او پاسخی نداد. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید و برای حمزه این ماجرا را نقل کرد؛ حضرت حمزه (ع) به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که در مسجدالحرام در میان مردم نشسته است، کمان خود را بر سر ابوجهل کوبید، چنان که سر او زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: تو محمد را دشنام میدهی، مگر نمیدانی من به دین او درآمدهام. هر چه او بگوید من هم میگویم. بنی مخزوم خواستند به یاری ابوجهل برخیزند، لکن وی گفت: حضرت حمزه (ع) را رها کنید، چون من به برادرزاده او دشنامهای ناخوشایند دادهام. این پیشامد سبب شد که حضرت حمزه (ع) مسلمان شود. از آن پس، قریش، چون دیدند پیامبر (ص) پشتیبانی قوی مانند حضرت حمزه (ع) دارد و ایشان را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، کمتر معترض شدند.
ابن هشام، السیرة النبویة، قسم۱، ص۲۹۱ـ۲۹۲
نتیجه این بحث آن است که انسان دارای آبرو و جایگاه اجتماعی باید در راه حق و حقیقت که یکی از آنها دفاع از رهبر جامعه است از جایگاه و آبروی خود هزینه کند ؛ در ادامه به روایتی در همین زمینه اشاره می کنم
عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَيَسْأَلُ الْعَبْدَ فِي جَاهِهِ كَمَا يَسْأَلُ فِي مَالِهِ فَيَقُولُ يَا عَبْدِي رَزَقْتُكَ جَاهاً فَهَلْ أَعَنْتَ بِهِ مَظْلُوماً أَوْ أَغَثْتَ بِهِ مَلْهُوفا
همانا خداوند از آبروی بنده اش سؤال می کند چنانکه از مالش پرسش خواهد نمود . پس می فرماید: ای بنده مؤمن آبرو و اعتبار را من به تو دادم، آیا با آن مظلومی را یاری و یا گرفتاری و درمانده ای را فریادرسی نمودی؟
شبیه همین روایت از امام صادق نیز نقل شده است ( عوالى اللآلى، ج ۱، ص ۳۶۳؛)
طبق این روایت نورانی از ما خواهند پرسید زکات آبرویت را چه کردی؟ آیا حاضر شدی آن را برای دفاع از یک مظلوم خرج کنی؟ آیا حاضر شدی با آبرویت دل شکستهای را بهدست بیاوری؟ آیا حاضر شدی آبرویت را برای بندهی مؤمن من بدهی؟ خرج کردن آبرو خیلی سخت است. ما در طول تاریخ آنقدر انسانهای مخلص داشتهایم که تا وقتی اعتباری نداشتند، این خلوصشان ادامه داشته، اما وقتی اعتبار پیدا کردند دیگر حاضر نشدند آن را برای خدا خرج کنند.
در روایتی دیگر رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«… فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ مَالٌ فَمِنْ جَاهِكُمْ تَبْذُلُونَهُ لِإِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ تَجُرُّونَ بِهِ إِلَيْهِمُ الْمَنَافِعَ وَ تَدْفَعُونَ بِهِ عَنْهُمُ الْمَضَار؛ اگر شما را مالی نیست پس از آبرویتان برای برادران مؤمن خود بذل کنید تا به آنها منافع و خیر رسانده و مضرات و مشکلات را از آنان دفع نمایید .
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: ۵۲۰ ؛ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۰ .