به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست علمی «اندیشه محمد مجتهد شبستری در بوته نقد و نظر» عصر پنج شنبه ۱۵دی در خبرگزاری رسا با حضور حجت الاسلام قاسم ترخان عضو هیأت علمی گروه کلام پژوهشگاه و استاد محمد محمدرضایی استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و سردبیر فصلنامه علمی- پژوهشی قبسات پژوهشگاه برگزار شد.
در این نشست به تلاش های متناقض محمد شبستری برای کنار گذاشتن اندیشه های دینی با استفاده از علوم روز اشاره شد و این تناقض ها بررسی شد؛ همچنین تأکید شد این روشنفکر دینی بر خلاف بسیاری از نواندیشان که سخن خود را چند پهلو می گویند تا در وقت لزوم خود را از اتهامات وارده تبرئه کنند، بسیار شفاف حرف خود را در کنار گذاشتن قرآن، دین و اندیشه دینی بیان می کند.
مشروح این نشست را در ادامه می خوانید:
وی مبانی ای را انتخاب کرده است که در نهایت وی را به این نتیجه میرساند؛ لذا این مبانی وی باید بررسی شود.
برخی از این مبانی، پایه برای همه سخنان وی است؛ مانند مباحثی که ایشان در باب هرمنوتیک مطرح میکند. این مباحث گرتهبرداری از اندیشه های مختلف است؛ چیزهایی را از مکاتب متفاوت و متناقض گرفته که با هم قابل جمع نیستند؛ زیرا وی گاه از هرمنوتیک روشی استفاده کرده، گاه روش شناختی و گاه نیز هرمنوتیک فلسفی که همه را سر هم کرده است تا بگوید علم اصول روش درستی برای استنباط فقه نیست.
مجتهد شبستری خشونت داعش را هم از مسیر اشتباه استنباط می داند
وی احکامی مانند سنگسار کردن و دیگر احکام اجتماعی اسلام را مناسب جوامع امروز نمیداند و این را ناشی از آن میداند که از طریق روشی غیرقابل قبول از سوی فقها استنباط شده است.
مجتهد شبستری حتی کارهای خشونت آمیز داعش را نیز به اشتباهات طریق استنباط بر می گرداند و با این سیر می خواهد به نتیجه همگامی با حقوق بشر برسد. دیگران چند پهلو صحبت می کنند و از شاخه ای به شاخه دیگر می پرند تا اشکالات به آن ها وارد نشود اما محمد مجتهد شبستری بسیار شفاف حرف می زند هر چند گاهی به لوازم حرفش التفات ندارد.
وی از مباحث فلسفه زبانی معاصر استفاده میکند تا کلام خدا بودن قرآن را رد کند. وی بیان می کند که قرآن تفسیر و قرائت خود پیامبر از جهان، تاریخ و جامعه است؛ مثلا افعال گفتاری و استعاره را مطرح می کند و از اینجا پل می زند به اینکه قرآن تفسیر خود پیامبر است. هم لفظ از اوست هم معنا؛ لذا می توان ایشان را ناواقع گرا دانست که جنبه خبری بودن و قابلیت صدق و کذب قرآن را زیر سؤال می برد.
مجتهد شبستری وحی را فعل گفتاری نمیداند و برای آن ماهیت زبانی قائل نیست بلکه اشاره ای خفی میداند که پیامبر تفسیر خود را از آن آورده است قرآن شکل گرفته است. در واقع وحی تجربه دینی است که پیامبر را قادر کرده است چنین کلماتی را بگوید؛ بنابراین قرآن محصول وحی میشود نه خود وحی. بر اساس این مبانی وی در ادامه هم عصمت و علم نبی اکرم را زیر سؤال می برد.
همه این مبانی برای این است که حرکتی به سمت اعلامیه جهانی حقوق بشر صورت بگیرد؛ وقتی در مبنای وی، وحی را تجربه نبوی معنا می کند، به روبناهایی می رسد که تلاش می کند کلام فقها را در مقایسه با علوم روز جهان غیر منطقی قلمداد کند.
مجتهد شبستری دین را با زبانی محترمانه کنار می گذارد
در ادامه جلسه نیز استاد محمدرضایی گفت: جامعه ما دچار روشنفکرانی شده است که به جای احیا دین نظریاتی مطرح می کنند که در عمل دین را از صحنه اجتماع و هدایت فرد و جامعه خارج می کند؛ عموما حرف های این افراد متناقض است و در هر موقعیتی مطلبی جداگانه بیان می کنند؛ این سرنوشت کسانی است که از آغوش وحی جدا می شوند. این اندیشمندنما ها خود را به هلاکت می اندازند و دیگران را نیز با خود به سمت هلاکت می برند.
هر کس که مدعی طرفداری از دین و دیانت شد لزوما طرفدار دیانت نیست؛ در اندیشه محمد مجتهد شبستری دین از عرصه نقش آفرینی در زندگی بشر با تعابیر محترمانه کنار گذاشته می شود؛ اساس دین و دین داری را تجربه دینی می داند و اگر تجربه با حس تعامل کند تجربه حسی می شود و اگر این تجربه به خداوند ارتباط پیدا کند تجربه دینی معنا می شود.
عامدانه می خواهد هر چیز که نام خدا دارد را کنار گذارد
تجربه کردن دین آرزوی قشنگی است و تعبیر قشنگی نیز به کار رفته است اما با این تعبیر به دنبال کنار گذاشتن کتب آسمانی و علمای دین هستند؛ وقتی هم قرآن را تجربه نبوی می داند و دین داری پیامبر را تجربه خود پیامبر قلمداد می کند خود را مستقلا در تعامل با خداوند قرار می دهد. یکی از محوری ترین تفکرات وی تجربه دینی است و به تعبیری یعنی همه مردم به خودی خود پیامبر هستند و می توانند معارف خاص خود را داشته باشند و تجربه ای از دین به دست بیاورند. من به عنوان یک انسان با خداوند همراه می شوم و تجربیاتی به دست می آورم و ذکر می کنم؛ سپس لزومی ندارد که تجربه من با دیگران یکسان باشد.
افکار مجتهد شبستری بسیار متناقض است
انگار عامدانه می خواهد هر چیز که نام خدا دارد را حذف کند و بشر را یک موجود بی منطق می داند که اگر نام خدا مطرح شود از آن فرار می کند؛ شاهد هم می آورد که بشر از انبیا فرار کرده است زیرا اسم خدا را می آوردند. در اندیشه های محمد مجتهد شبستری به نظر می آید که با خدا هم مشکل دارد و در تعبیری گفته است: در عصر حاضر بحث های دقیق فلسفی نشان می دهد که ما وجود خدا را نمی توانیم با دلیل اثبات کنیم … نمی توانیم ادعا کنیم که خداوند در یک زمان معین با الفاظ مشخص با یک فرد سخن گفته است» معتقد است که ایمان مؤمنان به خدا معقول است اما تفسیری ارائه می دهد که معقول نیست.
ایمان گراها در حوزه دین با عقل مخالف هستند زیرا درگیر شدن با استدلال عقلی را وقتگیر می دانند و مرتبه ایمان و عبودیت را فوق عقل معرفی می کنند. افکار مجتهد شبستری متعارض است و تجربه دینی را مواجهه انسان با الوهیت می داند و سؤال می شود وقتی انسان با الوهیت مواجه می شود آیا باور دارد که خداوند هست که چرا احتیاج به مواجهه دارد و اگر باور ندارد چگونه مواجهه خود را قبول می کند.
اگر ادعا می شود با بحث های فلسفی نمی توان خدا را اثبات کرد باید شاهد هم آورد
ادعا می کند که قرآن قانون نیست و نمی توانیم یک قانون برای بشر داشته باشیم اما می خواهد نتیجه بگیرد که به قانون حقوق بشر تمسک کنیم؛ سراسر تناقض. معتقد است مبانی تئوریک داعش و فقیهان اسلامی یکسان است زیرا به نظام های ابدی معتقد هستند و راه چاره این است که همه این ها را کنار بگذاریم؛ در حقوق بشر امروز زورگویی بر اساس قدرت بیشتر پذیرفته شده که مؤید آن به رسمیت شناختن حق وتو است اما در قرآن وقتی با کسی هماورد می کند خداوند می فرماید اگر صادق هستید دلیل بیاورید.
حقوق بشر نتوانسته جلوی خونریزی را بگیرد
عجیب آنجا است وقتی هیچ قرائتی را قطعی نمی داند چاره را حقوق بشر می داند و خنده دار آنکه ۸میلیارد نفر در زمین قرائت واحدی از آن دارند؛ در ادامه معتقد است که حقوق بشر جلوی خونریزی را می گیرد و این هم عجیب است زیرا در اطراف ما هیچ اثری از این ادعا نیست؛ حقوق بشر امروز به گونه تفسیر می شود که نظام اسلامی ما را به دلایل واهی، متهم به دیکتاتوری می کنند؛ نظامی را که ۴۰ انتخابات برگزار کرده است. در جایی دیگر رژیمی که هیچ انتخاباتی نداشته مترقی قلمداد می شود.
هرمنوتیک انواعی دارد که با یکدیگر تعارض دارند
حجت الاسلام ترخان در نوبت دوم ارائه خود با بیان انواع هرمنوتیک و نقد مبانی هرمنوتیکی، گفت: هرمنوتیک انواعی دارد که نوع روشی آن مربوط به قرن ۱۶ تا ۱۹ میلادی است و می گوید برای فهم کلام نویسنده احتیاج به قواعدی داریم تا آن را بپذیریم؛ مشکل این نوع هرمنوتیک، نبود نظریه مبنا بود؛ زیرا قاعدهها بر اساس ارتکازات زمانی تنظیم میشد. «شلایرماخر» سعی کرد این نقیصه را برطرف و نظریه ای پشتیبان را مطرح کند. به این نوع هرمنوتیک روش شناختی گفته می شود.
هرمنوتیک یعنی علم تفسیر متن. این علم، قواعدی را برای فهم متون مطرح میکند. در هرمنوتیک روششناختی علاوه بر آن قواعد، فردیت نیز لحاظ میشود؛ یعنی برای فهم مراد نویسنده باید خود نویسنده و جهانبینی حاکم بر وی و… را هم شناخت. پس امثال «شلایرماخر» و «دیلتای» در قرن ۱۹ و برخی مانند «بتی» و «هرش» به دنبال فهم مراد نویسنده بودند که معتقدند این قواعد به علاوه شناخت فردیت سبب شناخت متن می شود.
حال با این مقدمه باید به سراغ نوشته های آقای مجتهد شبستری رفت.
آیا باور دارد انسان امروزی با انسان گذشته اشتراکاتی دارد؟ وقتی باور به این مسأله باشد راهی برای فهم گذشته وجود خواهد داشت؛ وی معتقد است انسان تاریخ مند نیست و فهم انسان نیز تاریخی نیست و یعنی فهم مشترک امکان پذیر است و انسان می تواند فهم فرازمانی و فرامکانی داشته باشد؛ از این جهت در مبانی انسانشناختی همسو با هرمنوتیک روشی و روششناختی است؛ در حالی که هرمنوتیک فلسفی انسان را تاریخمند می داند که موقعیت جزء ذاتیات انسان است یعنی انسان را پرتاب شده در موقعیت می داند و چون موقعیت متفاوت است انسان گذشته نیز متفاوت از انسان امروز است و از این جهت فهم هم سیال و تاریخمند است.
مجتهد شبستری طبق ادعای خود با هرمنوتیک فلسفی پیش می رود و طبق گزاره های این نوع هرمنوتیک فهم سیال است و هر موقعیتی فهمی متفاوت را در پی دارد. هرمنوتیک فلسفی تولید معنا را در دیالوگ می داند در حالی که مجتهد شبستری در جاهای مختلفی ادعا می کند که هر متنی معنای اصلی و مرکزی دارد که باید برویم آن را بفهمیم و مراد نویسنده را پیدا کنیم. طبق هرمنوتیک فلسفی اساسا اگر یک متن بخواهد معنایی داشته باشد باید دید آن معنا کی تولید می شود؟ معنا پس از دیالوگ و امتزاج افق متن با مفسر تولید میشود. این مجموعه ای از تناقضات را باعث میشود.
از یک طرف همسو با هرمنوتیک روش شناختی بیان می دارد که همه جا به تفسیر نیاز نداریم و از طرف دیگر همسو با هرمنوتیک فلسفی همه متون را محتاج به تفسیر می داند.
شبستری قرائت پیامبر را بر محور توحید می داند
از حیث مبانی معرفت شناختی این مسأله مطرح میشود که «آیا امکان فهم فرازمانی وجود دارد یا خیر»؟ ماهیت فهم چیست؟ هرمنوتیک روششناختی معتقد است امکان چنین فهمی وجود دارد؛ زیرا انسان را دارای جهاتی مشترک می داند؛ اما بر اساس هرمنوتیک فلسفی این فهم امکان پذیر نیست. شبستری از یک سو می گوید باید معنای مرکزی را پیدا کرد و قرائت نبی اکرم از جهان بر اساس توحید است که جهان را آیه خدا می بیند و از سویی دیگر مبتنی بر هرمنوتیک فلسفی معنا را زاییده دیالوگ میداند و میگوید که معنای مرکزی باید در شرایط کنونی توسط مفسر ترجمه شود. بیگمان با این کار قصد اصلی نویسنده نادیده گرفته میشود. حرف های او از سه پایگاه متناقض بیان می شود که در مکاتب مختلف بر اساس مبانی انسانشناختی، معناشناختی و معرفتشناختی، لوازم مختلفی دارد. این اشکالات مبنایی وی در بعد هرمنوتیک است.
مجتهد شبستری می گوید اگر قرآن بخواهد برای بشر قابل فهم باشد نباید به خداوند مستند شود؛ زیرا کلام خدا برای بشر قابل فهم نیست و این ها را از زبان شناسی می گوید؛ زبان را فعالیت زبانی می داند که انسان معنایی را ایجاد می کند که مقوماتی دارد و از این مسیر جلو می رود که ثابت کند قرآن کلام بشر است. زبان، مقوماتی مانند گوینده، شنونده، زمینه متن، اهل زبان و محتوا دارد و اقتضای همه بشری بودن زبان است.
قرآن طی دو واقعه وحی و ابلاغ به این شکل آمده است
مشکل ایشان این است که دلایل قوی و قانع کنندهای در اینگونه موارد ارائه ندادند. وی با استناد به فلسفه زبانی معاصر نظریه فعل گفتاری را مطرح میکنند که اقتضای این دیدگاه این نیست که حتما قرآن کلام پیامبر باشد.
هر چند ایشان در دیدگاههای اخیرشان در اینکه قرآن به پیامبر هم استناد داشته باشد تشکیک کردهاند و گفتند از نظر تاریخی این قابل اثبات نیست.
در هر حال فعل گفتاری سه محور اساسی دارد: فعل سخنی (اظهار جملهای معنادار)، فعل در سخنی (فعل مضمون در گفتار مانند حکم کردن و تقدیر و ستایش و … و فعل پساسخنی مانند خشنودی شنونده.
پرسش ما این است که آیا خدا نمیتواند بر اساس قواعد زبانی این افعال را انجام دهد و مقصود خود را به مخاطبان تفهیم کند؟ در اینجا چه مانعی وجود دارد؟ آیا نمی شود معاون فرمانده به مردم خطاب کند و بگوید که فرمانده اینگونه امر کرده است؟ در اینجا دو فعل گفتار اتفاق افتاده است: فعل گفتاری نقل قول به وسیله واسطه که مال معاون فرمانده است و فعل گفتاری امر کردن که منسوب به واسطه نیست و به فرمانده مربوط است.
خداوند نمی تواند منظوری را قصد و در قالب زبانی بیاورد
دو واقعه زبانی داریم اول وحی است که به نظر ما ماهیت زبانی دارد و مردم در آنجا حضور ندارند. انتظار اینکه مردم در اینجا به طور مستقیم مورد خطاب باشند غیرمعقول است اما واقعه دیگری هم داریم که عبارت است از نقل وحی یا ابلاغ آن. در اینجا مخاطب مردماند و فهم بین الاذهانی وجود دارد.
عناصر دیگر زبانی هم حرف ایشان را اثبات نمیکند: اصل بیانپذیری و عنصر قصد میگوید نیاز به قصد معانی و اظهار کلمات است، آیا خدا نمیتواند منظوری را قصد کند و در قالب زبان آن را بیان کند؟
از بنیانهای نظری نگره افعال گفتاری این است که معنا تابع قصد و قرارداد رکن دیگر است. این هم در خدا امکان پذیر است. خدا هم معنایی را قصد کند چون آگاه مطلق است و هم آن را در قالب نشانههای زبانی بریزد و به مردم برساند. بقیه بنیادهای زبان هم مشکلی را ایجاد نمیکند.
نکته مهم در سخنان ایشان خلطهایی است که صورت گرفته است به عنوان مثال مقتضای افعال گفتاری این است که گوینده در فرایند ارتباط زبانی افعال گفتاری مختلفی را انجام میدهد چه این فعل مال خودش باشد یا از جایی دیگر نقل میکند. در اینجا تنوع افعال است؛ اما هرمنوتیک فلسفی میگوید شخص تجربهای از جهان دارد و دارد تجربه خودش را برای دیگران روایت و تفسیر میکند. تفسیر و روایت یکی از افعال گفتاری است نه همه آن. این مبانی چگونه در قرآن جمع میشوند؟
هیچ دلیلی بر رمزی بودن زبان دین ارائه نشده است
علاوه اینکه در اینجا خلطی بین دلالت پدیدارشناختی و نشانهشناختی در مفهوم آیه صورت گرفته است. مشکل این نگاه ایشان نسبیت است. یعنی واقعیت اینگونه است که همه چیز نشانه و آیه خدا هستند نه اینکه در نظر پیامبر این آیه است. این صرفا تفسیر پیامبر نیست بلکه واقع هم اینگونه است. یعنی پیامبر خبر میدهد که صدق و کذب بردار است نه اینکه تفسیر و روایتی باشد بدون انتقال واقعیت.
شبستری می گوید تفسیر هیچ متنی بدون پیش فرض نیست و یا تفسیر نهایی نداریم و من از وی سؤال می پرسم اگر کسی از متن شما تفسیر دیگری کند، خود آقای شبستری پاسخ نمی دهد؟ در متن خود می نویسد مسلمات هرمنوتیک می گوید که هیچ متنی بدون تفسیر نیست خب خود این متن نمی تواند تفسیر دیگری داشته باشد؟
اگر کسی طلای تقلبی ساخت، طلا از ارزش می افتد؟ داعش هم اسلام را از ارزش نمی اندازد
در روایتی از امام باقر آمده است کسی که گمان کند قرآن مبهم است خود را هلاک کرده و با نظریه خود دیگران را نیز به سمت هلاکت انداخته است.
ما ابدیت و زندگی جاودانه در پیش داریم و می خواهیم اطمینان پیدا کنیم که راه آن دین و ذکر خدا است. قرآن برای بشر ذکر است و این آموزه های دین قلب ما را آرام می کند. عقل انسان گاهی چیزی را درک می کند اما اطمینان ندارد که وحی این اطمینان را می دهد.
دین در گذشته گفته است که حق دیگران را نخوریم و به حقوق دیگران تجاوز نکنیم، آیا الان چنین حقی داریم؟ به این دلیل که قرآن متعلق به آن زمان است؟ اخلاقی بودن پشتوانه می خواهد و آموزه های دین پشتوانه اخلاق است. نمی شود دین را از صحنه زندگی بشر دور کرد و گفت اخلاقی باش. نماز از فحشا و منکر انسان را دور می کند و این ۵ وعده هشداری است برای انسان که حواس خود را جمع کند و اخلاق مدار تر باشد.
در جایی دیگر بیان می کند که داعش از اسلام گرفته شده و این نشان از اندیشه هایی در اسلام است که به درد زمانه امروز نمی خورد؛ سؤال می پرسم اگر کسی از چیز خوبی سوء استفاده کرد، خوبی آن چیز از بین می رود؛ همین حقوق بشر را که شما خیر می دانید، مورد سوء استفاده قرار نگرفته است. داعش را خود آمریکایی ها ایجاد کردند. اگر کسی طلای تقلبی درست کرد باید کلا طلا را کنار گذاشت؟ حضرت علی در دادگاه از حق زره خود گذشت چون دلیل محکمه پسند نداشت و ما این عدالت را ول کنیم و خود را به دامان حقوق بشر بیاندازیم.
حجت الاسلام ترخان نیز ادامه داد: قبول داریم که قرآن در یک فرهنگ و زمانه خاص نازل شده است اما این آموزه ها را عصری نمی دانیم بلکه آن عصر را ظرفی برای تحقق قرآن می دانیم؛ می توانیم پیام فرازمانی داشته باشیم و امکان تفکیک پیام از شرایط زمانه وجود دارد، زیرا ما قائل به فطرت هستیم و انسان امروز و گذشته جنبههای ثابت فراوانی دارند و زبان فهم قرآن زبان عقل و فطرت است و این زبان همیشه بشر جاری است.