به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست علمی “گریز از پژوهش عینی در علوم انسانیِ اسلامی” از سلسله نشستهای هفته پژوهش توسط گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه با مشارکت مجمع پژوهشگاههی علوم انسانی اسلامی و معاونت پژوهشی وزارت علوم برگزار شد.
در این نشست آقای مهدی جمشیدی عضو گروه فرهنگپژوهی به طرح بحث پرداخت و خاطرنشان کرد: فرض بر این است که پژوهشهای قلمرو علوم انسانیِ اسلامی در جامعۀ علمی ما، گرفتار «غفلت از مطالعههای عینی» و «بیاهتمامی به مواجهههای تجربی» است، در حالی که جهان انسانی، افزون بر اینکه لایههای باطنی و معنایی دارد، لایههای عینی و تجربی نیز دارد و نظریهپردازی در علوم انسانیِ اسلامی، باید در نهایت به فهم و تغییرِ همین عینیّتهای جهان انسانی، متّصل شود، نه اینکه در چرخۀ «نظریهبسندگی بریده از واقعیّت انسانی» و «مبادیپردازیِ تمامنشدنی»، متوقف بماند.
وی افزود: البتّه یک سخن موجّه در مقابل این موضع انتقادی، آن است که چون ما نمیتوانیم علوم انسانیِ غربی را به سبب «مبادیِ سکولار»اش بپذیریم، چارهای جز «شروع از مبادی» نداریم. در غیر این صورت، «روساختارهای دینیِ» خویش را بر «زیرساختارهای سکولار» قرار خواهیم داد و به یک مجموعۀ معرفتیِ ناهمگون و چندپاره دست خواهیم یافت. ازاینرو، باید ابتدا در مبادیِ علوم انسانیِ غربی، تجدیدنظر کنیم و متناسب با تفکّر اسلامی، «مبادیِ اسلامی» بیافرینیم تا آنگاه در چهارچوب این مبادی، «مسأله»های علوم انسانی را مطرح سازیم. در این حال است که علوم انسانیِ اسلامی، شکلبندی خواهد شد.
وی در مقام نقد این توجیه تصریح کرد: از یک سو، زمان توقف ما در قلمرو مبادی، به درازا کشیده شده است و توقع این است که پس از دههها، اینک باید پا به حریم عینیّتهای جهان انسانی مینهادیم و دربارۀ آن، نظریهپردازی میکردیم؛ نه اینکه همچنان دلخوش به «تأمّلاتِ مقدّماتی» باشیم و زمانی را برای عبور از «مبادی» به «مسألهها» در نظر نگیریم. از سوی دیگر، بخش عمدهای از پژوهشهای معطوف به مبادی، از سنخِ «مبادیِ مطلق» هستند و نه «مبادیِ مضاف»، و این امر برخلاف غرض فلسفههای مضاف است. آری، برای تولید علوم انسانیِ اسلامی باید از فلسفههای مضاف آغاز کرد، امّا این فلسفهها باید بهراستی، «مضاف» باشند، نه اینکه آنچنان «عام» و «کلّی» باشند که وجه خاص نداشته باشند و با مسألههای علوم انسانیِ اسلامی، «پیوند مستقیم» نخورند. حل مسألههای علوم انسانیِ اسلامی، وابسته به فلسفههای مضاف است، امّا فلسفههای مضاف نیز باید «بیواسطه» و «از نزدیک»، در کنار این مسألهها بنشینند و پشتوانه و حامیِ فلسفیِ آنها باشند. نکتۀ دیگر اینکه حتّی خودِ مبادی نیز در نسبت با واقعیّتهای جهانِ انسانی، صورتبندی میشوند و اینگونه نیست که بتوان در خلاء نشست و بیاعتنا به عینیّتها، رویکرد قیاسی را برگزید و بنیانهای مطالعۀ جهانِ انسانی را پدید آورد. این روند، متقابل است؛ یعنی باید در معبری که این دو طرف را به یکدیگر متّصل میکند، «حرکتهای آمدوشدی» و «نوسانهای رفتوبرگشتی» داشت تا در نهایت، مبادیِ مضاف، ساختهوپرداخته شوند.
جمشیدی یکی از مهمترین دلایل گریز از پژوهش عینی در علوم انسانیِ اسلامی را غلبۀ «ذهنیّت قیاسی» در قلمرو پژوهش دانست و گفت: در ساختار کنشگریِ علمیِ ما، تمایل تاریخی و دیرینه به سوی «پژوهش نظری» وجود دارد و ما به لحاظ «هویّت معرفتیِ» خویش، اعتنا و اهتمام چندانی به پژوهش عینی نداریم. این معضل تا آنجا ریشهدار است که شاید بتوان گفت یکی از زمینههای افول «حکمت عملی» در عالم اسلامی، استقرار همین منطقِ پژوهشی بوده است و بر این اساس، پژوهشهای نظریِ محض، صدرنشین و غالب شدند. ازاینرو، مطالعات نظریِ ما، «امتدادهای عینی» و «دنبالههای اجتماعی» ندارند؛ چنانکه از حوزۀ نظر «آغاز» میشوند و در حوزۀ نظر نیز «متوقف» باقی میمانند. این در حالی است که باید از تأمّلاتِ معرفتیِ محض، «نتایجِ عینی» میگرفتیم و از رویکردهای علمی، «نظامهای اجتماعی» میآفریدیم. امروز نیز یکی از دغدغهها و مسألههای مهم ما، «ترجمه» و «تبدیل» همین مبادیِ نظری به ساختارهای جامعهپرداز است. باید ذهنیّت قیاسی را از حالت «هنجارشدگی» خارج کنیم و مجال بدهیم که در کنار این پژوهشها، تلاشهایی که موجبات نظامسازیِ اجتماعی و تغییر ساختارهای بیرونی را فراهم میکنند، به جریان اصلی و عمده تبدیل شوند.
وی همچنین عامل دیگر را «محافظهکاریِ معرفتی» قلمداد کرد و اظهار داشت: پارهای از اصحاب علوم انسانیِ اسلامی، گرفتار «مصلحتاندیشیهای نابجا» و «احتیاطهای ناروا» شدهاند؛ چراکه دریافتهاند هرچه به واقعیّت انسانی نزدیک شوند و دربارۀ آن، نظروزی کنند، «مخالفت» نیز خواهند آفرید و در مقابلشان، «صفآراییها» و «کشمکشها» و «تضادها» نیز شکل خواهد گرفت. پژوهشهای کلّی و دور از صحنۀ واقعیّتها، معارضان و منتقدان چندانی ندارند و مناقشههای معطوف به آنها، آنچنان غلیظ و جدّی نیستند، امّا تقابلها و اصطکاکهای برخاسته از پژوهشهای عینی، «دردسرساز» و «دشمنپرداز» هستند و پژوهشگر را در «محاصرۀ مخالفان» قرار میدهند. در اینجاست که پژوهشگر، دچار «تعارض منافع» میشود و ترجیح میدهد که بهجای رقمزدن دگرگونیِ اجتماعی و تحوّل ساختاری در سطح واقعیّتهای جهان انسانی، خویش را سرگرم انتزاعیّاتی کند که به «تفنّنهای زبانی» و «بازیهای ذهنی» پهلو میزنند.
در پایان، حاضران در جلسه به طرح سوالات و دغدغههای خود دربارة موضوع بحث پرداختند و ارائه کننده به این سوالات پاسخ گفت.