اعتماد به غرب رشد و پیشرفتی برای کشور به ارمغان نخواهد داشت

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،  بررسی تاریخ نشان می‌دهد هر زمان سیاست‌مداران و رجال سیاسی به غرب اعتماد کرده و دست نیاز به‌سوی آن‌ها دراز کردند، پیامدی جز خسارت‌های زیان‌بار برای کشور در پی نداشته است. باتوجه‌ به سالروز فرار شاه در ادامه به فرار شاه با تمام حمایت‌های آمریکا از او و نتیجه شاه در قبال اعتماد او به غرب اشاره می کنیم.

از همین رو حجت‌الاسلام دکتر محمد ملک‌زاده عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه در گفتگو با خبرنگار قم فردا با اشاره به سرانجام شاه در نتیجه اعتماد به غرب اظهار داشت: محمدرضا پهلوی، در کارنامه سیاسی خود دو فرار بزرگ دارد؛ فرار نخست وی در مردادماه ۱۳۳۲ رقم خورد و با کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد، به بازگشت وی انجامید. فرار دوم، در ۲۶ دی‌ماه سال ۱۳۵۷ و در پی اوج‌گیری اعتراضات مردمی اتفاق افتاد؛ فراری که فرجامش، مرگ در غربت بود. در هر دو فرار، واکنشی که مردم به گریز وی نشان دادند، تفاوتی با رفتارشان پس از فرار رضاشاه و مرگ او نداشت.

وی ادامه داد: پهلوی‌ها رسیدنشان به قدرت را مدیون خارجی‌ها بودند؛ آن‌ها در شرایط اضطراری و در بحران‌های شدید، خود را ناگزیر از فرار و پناه‌بردن به دولت‌های استعمارگر و امپریالیست می‌دانستند و این در حالی است که در نهایت از اعتمادی که به بیگانگان داشتند پشیمان می‌شدند.

عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه ابراز داشت: رضاشاه را انگلیسی‌ها به قدرت رساندند و در نهایت همان انگلیسی‌ها هم او را از قدرت ساقط کردند. او هنگام خروج از ایران در کشتی انگلیسی عاجزانه از ناخدای کشتی سؤال می‌کند مگر چه خطایی از او سرزده که او را انگلیسی‌ها کنار گذاشتند؟!

وی اضافه کرد: فرزندش محمدرضا هم کاملاً وابسته به غرب و آمریکا بود؛ اما در نهایت غرب نه‌تنها نتوانست مانع از برکناری او از قدرت شود؛ بلکه حتی حاضر نشدند او را پس از فرار از ایران در کشور خود بپذیرند.

حجت‌الاسلام ملک‌زاده افزود: در اینجا دو نکته مهم وجود دارد: نکته اول اینکه وابستگی و اعتماد پهلوی‌ها به غرب رشد و پیشرفتی برای کشور به ارمغان نیاورد و بلکه بر عقب‌ماندگی بیشتر ایران افزود. بررسی عقب‌ماندگی‌های رژیم پهلوی در طول بیش از نیم‌قرن حکمرانی رضاخان و پسرش محمدرضا؛ با جمعیت محدود ایران شرایطی را فراهم می‌کند تا محققان به بررسی عقب‌ماندگی‌های ایران در عصر پهلوی بپردازند که چطور می‌توان کشوری در اوج وابستگی به ابرقدرت‌ها؛ مردمش از ضروریات اولیه زندگی معیشتی بی‌بهره باشند. این در شرایطی است که سکان اداره کشور در دستان آمریکا و انگلیس قرار داشت و شخص رضاخان و محمدرضا پهلوی شدیداً تحت تسلط دو ابرقدرت غربی بودند.
وی گفت: نکته دوم اینکه وابستگی آنها به غرب مانع از سقوطشان نشد و حتی پس از سقوط نیز غرب از آنها حمایت نکرد. شاه در کتاب پاسخ به تاریخ می‌کوشد تا به غربی‌ها بگوید «من چیزی برای شما کم نگذاشتم» پس چرا از من حمایت نکردید؟ در همین کتاب شاه بعد از رفتار تحقیرآمیز دولت آمریکا با شاه بعد از فرار از ایران و راه‌ندادن او به آمریکا، ابراز پشیمانی می‌کند از اعتماد نابجایی که به آمریکا داشته است.

این کارشناس سیاسی خاطرنشان کرد: فریده دیبا مادر فرح در خاطراتش می‌نویسد: هنری کسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا و از دوستان نزدیک شاه و از مردان متنفذ دولت آمریکا بود. شاه در حضور من و فرح به کسینجر زنگ زد و با لحن ملامت‌آمیز گفت: «این چه مملکت آزادی است که شما دارید؟ این چه کشوری است که برای یک دوست خود جا ندارد؟ من (شاه) امیدوارم یک‌بار دیگر موقعیت خود را به دست آورم تا به جبران سال‌ها دوستی با شما به دشمنی با شما آمریکاییان برخیزم». بعد شاه که کلاً از بی‌وفایی دولت آمریکا نسبت به یک دوست وفادار ناامید می‌شود در ادامه به کسینجر می‌گوید: «سرنوشت من درس عبرتی برای سایر رهبران خاورمیانه و کشورهای جهان سوم خواهد شد تا به ایالات متحده دل نبندند».

وی تصریح کرد: محمدرضا شاه بیمار پس از آنکه در ۱۱ آذر ۱۳۵۸ از بیمارستان نیویورک ترخیص شد تا ۲۴ آذر که عازم پاناما شد در امریکا سرگردان بود و حتی مدتی او و خانواده‌اش را در یک بیمارستان روانی نگهداری کردند. در نهایت دولت آمریکا وی را وادار کرد در ۲۴ آذر ایالات متحده را به مقصد پاناما ترک کند. توری‌خور رئیس‌جمهور پاناما بعدها در خاطرات خود از ملاقات با شاه پس از ورود به این کشور گفته است: شاه مانند پرتقالی است که تا آخرین قطره آبش را گرفته‌اند و تفاله‌اش حتی به درد غذای خوک‌ها هم نمی‌خورد. این سرانجام کسی است که کشورهای بزرگ او را چلانده‌اند، شیره‌اش را کشیده‌اند و تفاله‌اش را دور انداخته‌اند.

حجت‌الاسلام ملک‌زاده عنوان کرد: یکی از روزهای آخر عمر شاه در قاهره بود. خبرنگار بی‌بی‌سی از او پرسید: «تجربة تبعید چگونه است؟»، گفت: «امروز من آینده را پشت سر گذاشته‌ام، بیماری وجودم را تحلیل می‌برد و مثل پدرم در غربت خواهم مُرد. ولی یک تفاوت وجود دارد که من توانستم ۶ سال بعد از مرگ او جنازه‌اش را به وطن برگردانم، ولی گمان نمی‌کنم دیگر جنازة من هم به ایران برگردد».