دیدگاه مکتب تفکیک درباره عقل، معرفت دینی را ناکارآمد می‌کند

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت‌الاسلام والمسلمین حمیدرضا شاکرین، مدیر گروه منطق فهم دین پژوهشگاه، دوشنبه ۱۴ آذرماه در سمینار «عقل، اخباری‌گری و تفکیک» با موضوع «بررسی کارکرد عقل در کلام عقلی – فلسفی و کلام تفکيکی» سخنرانی کرد.

در ادامه گزیده سخنان وی را می‌خوانید؛

بحث از کارکرد عقل در حوزه علم کلام، یکی از مباحث بسیار مهم روش شناختی علم کلام است که از دیرباز مورد توجه قرار داشته است. طبیعتاً جریان‌هایی در این زمینه در مقابل هم قرار می‌گیرند که از جمله آنها جریان عقل‌گرا و به خصوص با رویکرد فلسفی که جریان غالب تاریخ کلام شیعه است در مقابل جریان تفکیک است. امروزه جریان تفکیک را با رویکرد بسیار متفاوتی در برابر این جریان می‌‌بینیم و به همین دلیل بررسی تطبیقی این دو در رابطه با مسئله عقل و کارکرد آن به میزان بسیار زیادی در تنقیح و پالایش و تقویت روش‌شناسی علم کلام می‌تواند مفید و موثر باشد.

اشتراکات مکتب فلسفی و تفکیکی

مکتب تفکیک درباره عقل به لحاظ هستی‌شناسی هم نگاه‌های متفاوتی دارد اما در این زمینه کارهای علمی زیادی شده است لذا ما کارکرد و مباحث روش‌شناختی و معرفت‌شناختی عقل را در حد ضرورت دنبال می‌کنیم. در رابطه با کارکرد عقل در حوزه مباحث اعتقادی، ابتدا باید ببینیم این دو رویکرد یعنی عقلی و فلسفی و تفکیکی چه مختصاتی دارند و سپس نتایج هر یک را بیان کنیم. در باب مشترکات میان آنها چند مورد وجود دارد.

یکی از اشتراکات این است که می‌توان گفت هر دو در حوزه عقاید دینی قطع و یقین را لازم می‌دانند. دوم اینکه هر دو عقل فطری را معتبر می‌دانند گرچه تعریف این دو جریان از عقل فطری متفاوت است. سوم اینکه هر دوی این جریانات تأویل متن دینی را در صورتی جایز می‌دانند که حمل بر ظاهر، ممکن نباشد و در غیر این‌ صورت هر دو مخالف تأویل متن دینی هستند. چهارم اینکه هر دو با تفسیر به رای مخالف هستند. پنجم اینکه در حوزه تعارضات، هر دو بر این نکته تاکید دارند که بدون یک امر تقدم‌بخش و رجحان‌آور نمی‌توان دلیلی را بر دلیلی دیگر مقدم دانست. البته در تفسیر و جزئیات و مصادیق این مشترکات، اختلافاتی نیز وجود دارد بنابراین باید اختصاصات کلام فلسفی و تفکیکی را هم بررسی کنیم.

اختصاصات دو نگرش

یکی از اختصاصات نگرش عقلی و فلسفی این است که کلام فلسفی، عقل برهانی را یکی از منابع معرفت دینی می‌داند، دوم اینکه عقل به دلیل قدرت و جنبه منبعیتی که دارد می‌تواند ابزاری برای تشخیص صحت و سقم یا اعتبار و عدم اعتبار نقل اعتباری باشد. سوم اینکه دلیل نقلی در صورتی افاده یقین می‌‌کند که دلیل عقلی در تعارض با آن نباشد. چهارم اینکه عقل قطعی صلاحیت تعیین و پیشنهاد معنای تأویلی متن در موردی که جواز تأویل هست را دارد. پنجم اینکه تفسیر عقلی متن، تفسیر به رای نیست و اگر عقل قطعی چیزی فهمید و براساس آن، متن دینی را تفسیر کرد بتوانیم بگوییم تفسیر به رأی صورت گرفته است. ششم اینکه اگر دلیل قطعی عقلی و نقلی در تعارض قرار گرفتند هیچ دلیلی وجود ندارد یکجانبه دلیل نقلی را مقدم بداریم. اینها اختصاصات کلام فلسفی در برابر مکتب تفکیک هستند.

نگرش تفکیکی هم اختصاصاتی دارد؛ اول اینکه عقل استدلالی، یقین منطقی را فاقد حجیت ذاتی می‌داند و صرفا عقل فطری را موثق می‌داند. به دلیل این نفی حجیت ذاتی، نکته دیگر که مترتب می‌شود این است که پس عقل برهانی هیچ‌گونه منبعیتی برای عقاید دینی ندارد و عقلیات، منحصر به عقلیات فطری هستند. نکته دیگر اینکه عقل استدلالی نمی‌تواند در تعیین اعتبار متن دینی مدخلیت داشته باشد. نکته دیگر اینکه حتی عقل فطری هم که از دید مکتب تفکیک منبعیت دارد در حوزه تاویل قرآن صرفاً کارکرد سلبی دارد یعنی اگر عقل فطری با مدلول آیه در تعارض قرار بگیرد به ما نشان می‌دهد آن معنا مراد نیست اما از منظر مکتب تفکیک، صرفاً از طریق نصوص اهل بیت(ع) می‌توان معنای تأویلی را دریافت.

اشکالات وارده به مکتب تفکیک

اینجا چند اشکال وجود دارد. اول اینکه نگاهی که به عقل در نگرش تفکیکی مشاهده می‌شود و جایگاهی که برای آن بیان شد مبتنی بر انگاره مظلم الذات بودن نفس است و از دیدگاه دینی تائیدیه‌ای برای این وجود ندارد و از انسجام درونی هم برخوردار نیست. بنابراین به لحاظ معرفت شناسی نمی‌توان اعتباری برای آن در نظر گرفت. علاوه بر این به لحاظ کارکردشناختی، مشکلاتی را در فضای معرفت دینی به وجود می‌‌آورد و منجر به بن‌بست معرفتی و ایستایی علم کلام می‌شود و دیگر علم کلام نمی‌تواند در حوزه وظایفی همانند دفاع از دین و باورهای اساسی دینی در برابر انبوه شبهات اصلی توانایی داشته باشد. ایراد دیگر اینکه به تعارض علم و دین و علم و عقل می‌‌انجامد و زمینه برداشت‌های قشری و خرافی از دین را فراهم می‌کند و در مجموع معرفت دینی را ناکارآمد می‌سازد.

از نظر بنده هیچ دلیلی بر رحجان یک جانبه نداریم و اصل بر تقدم دلیل راجح است. اینجا اگر هر دو از هر جهت مساوی بودند جای توقف و انتظار ادله دیگر وجود دارد اما اگر مرجحاتی برای یک طرف پیدا شد آن را می‌پذیریم. در حوزه عقاید نمی‌‌توانیم به صورت دلبخواهی یک حجیت را بپذیریم چراکه عملاً و منطقا امکان‌پذیر نیست و انسان به توقف می‌‌رسد. از سوی دیگر نمی‌توانیم حجیت اعتباری بسازیم بلکه اینجا جای توقف است و این توقف، امری تکوینی است نه اعتباری و نمی‌توانیم بگوییم به دلیلی یکی از حجیت‌ها را می‌پذیریم.