سلوک توحیدی – ولایی در اندیشه و عمل علامه حسن زاده آملی
نوشتاری از حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد رودگر عضو هیأت علمی گروه عرفان پژوهشگاه
“توحید” روحِ حاکم بر سلوک تا شهود علامه حسن زاده آملی و “ولایت” جوهره آن “فوق فرشته” بود. شخصیتی که فوق فرشتگی را در پرتو “عبودیتِ حبی” بر مدار “شریعت حقه محمدی(ص)” در اثر اعتلای به فهم خطاب محمدی(ص) درک و دریافت کرد. او از مُلک رهید و به مافوقِ مَلکوت رسید، “خود” ندید و در همه احوالِ سلوکی و اطوارِ وجودی اش “خدا” دید، به تعبیر علامه:
مائیم و رخ یار دل آرام و دگر هیچ
ما راست همین حاصل ایام و دگر هیچ(دیوان اشعار، ص۵۵)
این چنین است که “توحیدِ صمدی” گفتمانِ بینشی، جانمایهِ گرایشی و درون مایهِ کنشی علامه در همه مراحلِ سلوکی و طی مقاماتِ معنوی و فتوحاتِ غیبی بود. علامه حسن زاده آملی”سالکِ مجذوب” بود که “کوشش و کشش توحیدی” را با “ربایش ربوبی” درهم آمیخت و از رهگذر “اسحار” با “اسرار” هستی آشنا شد و در اثر دانایی و دارایی با “سرالقدر” و “رق منشور” ارتباط وجودی برقرار کرد. در هر حال علامه عزیز ما منزل به منزل و آهسته و پیوسته قدم در وادی سلوک الی الله نهاد و با استقامت و صبوری، حلم و شرح صدر و باور به گزاره توحیدی “از تو حرکت، از خدا برکت” شهدِ شهود را چشید و از مرتبهِ”عین الیقین” به مقامِ”حق الیقین” و از آنجا به منزلِ”بردالیقین” نائل شد. این است که علامه حسن زاده بر محور تجربیات سلوکی و عرفانی خویش در تبیین سیر و سلوک نوشته اند : «سلوک عبارت از سیر الی الله ، و سیر فی الله است، سیر الی الله نهایت دارد ، اما سیر فی الله نهایت ندارد ، یعنی سلوک عبارت از رفتن است ، از اقوال و افعال و اخلاق بد، یا اقوال و افعال و اخلاق نیک و از هستی خود ، به هستی خدای ، چون سالک با اقوال و افعال و اخلاق نیک ملازمت نماید ، انوار معارف بر وی ظاهر می گردد و حقایق اشیاء گاهی بر وی منکشف شود و از هستی خود بمیرد و به هستی خدای زنده گردد»(حسن زاده آملی، حسن، فصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص۳۰۹). و چه عمیق و انیق امیرمؤمنان(ع) آن امامِ عارفان در توصیف سالکان و اولیاى حق، گذر از خود تا خدا و عبور از ماده تا معنا و ملک تا ملکوت و فوق آن را ترسیم و تصویر کرده اند، آن جا که فرمود:« قَد أَحیَا عَقلَه وَ أمَات نَفسَه ، حَتَّى دقَّ جَلِیلُه وَ لَطُف غَلِیظُه وَ بَرقَ له لَامِعُ کَثِیرُ البَرقِ فَأَبَانَ له الطَّرِیقَ وَ سَلک بِه السَّبِیل ، وَ تَدَافَعَتهُ الاَبوَابُ اِلَى بَابِ السَّلَامَه وَ دَارِ الاِقَامَهِ وَ َثبَتَت رِجلاهُ بِطمَأنِینَهِ بَدَنَه فِى قَرارَ الاَمنَ وَ الرَّاحَه بِمَا استَعمَل قَلبَه وَ أَرضى رَبَّه» .عارف راستین کسى است که عقل خویش را زنده کرده وتمام هواهاى نفسانى را با ریاضت و بندگى حق میرانده است ، تا جایى که اندام درشت او باریک شده و ستبرى قلب او نرم شده و برقى بسیار پرفروغ براى او درخشیده و راه براى او روشن شده و او را به مسیر حق حرکت داده و از درى به درى برده است تا او را به سلامت و خانه اقامت کشانده و دو پاى او در قرارگاه امن و آسایش استوار گردیده ، زیرا انسان عارف قلب خود را در معرفت حق به کار بسته و پروردگار خویش را راضى کرده است.[۱] در دانش زیست شناختی تبیین و ثابت شد که حشرات برای تجربه زندگی های متکثر و متنوع باید شکافتگی و شکفتگی را پشت سر گذاشته و از عمق هستی متحول شوند. تحولی وجودی و ذاتی که به “دگردیسی” موسوم است.
اکنون بدانیم و بیابیم که اگر طالب کمال برتر و فعلیت استکمالی هستیم بایسته است دگردیسی وجودی را درک و دریافت کنیم. دگردیسی که درپرتو حرکت “جوهری اشتدادی” حادث و در سایه “تجدد امثال” حاصل و آنگاه در ظلِ “حرکت حبی” تشخص می یابد(درخصوص فهم هرچه بهتر حرکت های سه گانه جوهری، تجدد امثالی و حبی ر.ک: حسن زاده آملی، گشتی در حرکت،ص۱۶۵-۲۰۳).
در این سنخ تحول و شدن نیز “شکستن و شکفتن” شرط اصلی است از خودشکستن و درخودشدن برای خودشکفتن و خداگونه شدن…واین درد دارد شبیه “درد زایمان” چون قرار است زایش نوینی تحقق یابد و “صورت نوعیه” جدیدی تعین پیدا کند.
آری باید دگردیسی، شدن و تحول وجودی را با “درک و درد” تجربه کرد.
آری این چنین بود که علامه در کنار ریاضت های علمیِ مجتهدانه، ریاضت باطنیِ متشرعانه داشت تا “علم الدِراسه”(ریاضت علمیِ متعارف) را با “علم الفِراسه”(مراقبت نفس= تقوی و نظر به نورِ خدا) و “علم الوِراثه”(ریاضت انفسی= علم لَدُنی و اِفاضی) در حوزه عقل نظری و عملی و عرفان نظری و عملی پیوند زده و بدان ها دست یابد که یافت و به “حکمت کوثری” “يُؤْتِي الْحِکْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً کَثيراً وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ”(بقره-۲۶۹) راه یافت. او نه تنها “عابد” که “عبد” بود و متمسک به ذیلِ ولایت. از “خود” عبور کرده و به “خدا” رسید و از همه قیود، اَعدام و حدودِ اعتباری گذر کرده و عالمِ فانی و باقی را فدای شاهد و ساقی کرد و مصداقِ بارز”وسقاهم ربّهم شراباً طهوراً”(انسان-۲۱) شد. علامه آن عالمِ ربانی و سالکِ توحیدی اسفار اربعه عقلی و عرفانی را یکی بعد از دیگری پشت سر نهاد و در سفرِ سوم و چهارمِ عرفانی نفوسِ مستعده را به کمالِ امکانی علمی و عملی رساند و با فقرِ فرهنگی و فکری مبارزه کرد. او رسالتش را تعلیم و تربیت عالمان دین و فقیهانِ ساحت فقه اکبر و اوسط قرار داد و درعین حال با مردم و از جنسِ مردم بود. با دردهای آنان آشنا بود. اگرچه مردِ ملکوتی و آسمانی بود، لکن در عالمِ مُلک، ناسوت و زمین نیز در میان خلقِ خدا زیستِ دلسوزانه و مشفقانه داشته و به تعلیم و تربیت عمومی نیز اهتمام ورزید. اکنون برخی از کُدها و نکات کلیدی متناظر به سلوکِ توحیدی را در دو مقام “اندیشه ای – بینشی، “انگیخته ای و کنشی”، برخی “توصیه های سلوکی” و به تعداد حروف آیه شریفه:”بِسْمِ ٱللَّه ٱلرَّحْمَنِ ٱلرَّحِيمِ” نوزده گزاره سلوکی(سلوک علمی و عملی) از علامه را گزارش می کنیم:
الف) مقامِ”اندیشه ای – بینشی”:
- علامه حسن زاده آملی به توحید صمدی قرآنی باور داشته و توحید را عصاره معارف وحیانی دانسته و بر این باورند که:”توحيد قرآنى، توحيد صمدى است”(هزار و یک کلمه، ج۵،كلمه ۴۴۳،ص۷۰) و مطرح کرده اند که: «با دقت تمام در كلمه فوق التمام «هو» در سوره توحيد قرآن كريم، دانسته مىشود كه اين «هو» هويت مطلقه است، و همه كلمات و جملههاى بعد آن، وصف و بيان همان هو مطلقاند”( همان، کلمه ۴۴۰) همانگونه که می نویسند:” توحيد در نزد اهل حقيقت وجود مطلق است يعنى مطلق وجود كه از آن تعبير به حق مىشود و مفاد آن اين است كه يكپارچه نظام هستى بيكران يك حقيقت صمد است، و به عبارت ديگر خدا است كه خدايى مىكند. اين توحيد يكى ديدن است، و تعبير قرآن كريم در بيان اين توحيد چنين است كه هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ يعنى همه اوست و او همه است. از اين وجود مطلق در زبان اهل عرفان تعبير به وحدت شخصيه وجود مىشود كه نظام هستى يك شخص است و آن خداست كه خدايى مىكند”( همان، کلمه ۴۴۵، ص۷۴)توحید اطلاقی و صمدی را توحیدی منزه از تنزیه و تشبیه که حق توحید و توحید حق است، می دانند»( رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص ۴۹).
- علامه حسن زاده آملی:”بهترین راه برای فهم وجود صمدی و ارتباط با همه، نفس ناطقه و شئون آن است، اگر نفس ناطقه با همه قوا همراه است و نمی توان برای هیچ قوه ای استقلال قائل شد در عین حال هر قوه، عین نفس ناطقه است و نمی توان گفت نفس در چشم حلول کرده است، بلکه هر کدام شآنی از شئون وی بوده و نفس اگر دریکی به تمام جهت حلول کند دیگر قوا از کار افتاده و هیچ می گردند. پس نمی توان گفت کلی سعی در شآنی از شئون خود حلول نموده است”( شرح فارسی الاسفارالاربعه، ج۱،ص۴۱۴) امیر المؤمنین علیه السلام:” امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: او بی آن که با اشیاء ممزوج شود در آنها قرار دارد و بی آن که از آنها فاصله ای داشته باشد از آنها جداست. برتر از هر چيزی است و نتوان گفت چيزى برتر از او است، جلوى هر چيز است و نتوان گفت جلوى دارد، درون همه چيز است نه مثل آنكه چيزى درون چيزى است و از همه چيز فراست نه چون چيزى كه بيرون چيزى است”(صدوق، ؛ التوحيد، باب ۴۲، حدیث۱، ص ۳۰۶. نیز ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب؛ الكافی، ج۱، ص۸۶). یا فرمود:” خدا با همه اشیا است؛ اما نه با نزدیک شدن به آنها و غیر و جدا از همه اشیا است اما نه با کنار بودن از آنها»( نهج البلاغة، خطبه اول). بنابراین علامه حلول و اتحاد را قبول ندارند.
- علامه برمبنای سخنِ سدیدِ امیرالمومنین علی(ع) که می فرمایند:”توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونه صفه، لابینونه عزله”(طبرسی، احتجاج ص ۲۹۹) به تبیین نسبت حق و خلق اهتمام ورزیده و این را نظریه صائب دانست و نظریه”سنخیت” و” حلول و اتحاد” را قبول ندارند، بلکه نظریه تجلی و تشکیک در مظاهرِ وجود نه مراتبِ وجود و نظریه “توحید اطلاقی” و “معیت قیومیه”را در عرفان مورد توجه قرار داده اند. این گونه است که علامه توحید صمدی را متن نظریه خویش را که منزه از انحراف و شوائب جهله صوفیه است، قرار داده و می نویسند:«توحيد صمدى كمال سير علمى و غايت قصواى عارف بالله است. توحيد صمدى ظهور و شهود سلطان وحدت حق در سير انفسى سالك الی الله است كه به علمالیقین، بلكه فوق آن به عیناليقين، بلكه بالاتر به حقاليقين، بلكه فراتر به برداليقين دريابد كه هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»(هزار و یک کلمه ، ج۵، ص ۲۴۸).
- علامه به وحدت احدی و صمدی قائل است نه وحدت عددی و این را بعد از تبیین و تحلیل های مختلف مبتنی بر کتاب و سنت و صف عرفانی اثبات و ایضاح نمود و نوشته اند: «حق يكى هست و يكى نيست، و به تعبير رایج، يكى بود و يكى نبود، يعنى يكى بود كه حق واحد به وحدت صمدى است، و يكى نبود يعنى واحد به وحدت عددى نيست»( همان، ج۵، ص ۳۲۷). علامه حسنزاده آملی در تبیین توحید صمدی از دیدگاه قرآن میفرماید:”وجود مساوق حق است و حق سبحانه وجود صمدى است: «وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ»(زخرف-۸۴)؛ و «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»(کهف-۴۴)،به این معنا که حق را وحدت صمدى است نه وحدت عددى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ»( توحید-۱و۲)زیرا همه كلمات وجودى به او قائماند: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ». ازاینرو اگر کسی توحید صمدی را نپذیرد در حقیقت قائل به اثنینیت شده چون توحید قرآنی را درک نکرده است چه که خداوند متعال را واحد عددی دانسته درحالیکه واحد عددی صمد نیست(همان، ج۵، ص ۳۳۰). بنابراین اینهمه صورتگریهای بىنهايت دمبهدم از اسم اعظم «مصوّر» است كه يكى از اسماى حسناى الهى است. «هو» در آيه «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ» یعنی حقیقتاً دستخدا است كه در كار است و جاى «نحن» و «انا» نيست، هرچند نفى و القاى وسایط و اسباب نمىكند. پس از وحدت صنع به وحدت صانع برسيد و این تنها برای موحّدان به توحيد صمدى قرآنى میسر زیرا بهتر به سر اين سخن و اشباه و نظایر آن آگاهى دارند”( همان، ج۲، ص ۴۱۰ و۴۸۴). امام حسين (ع) در دعاى شريف عرفه در بيان توحيد صمدى میفرماید: «كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ؟ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؟ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ؟ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَزَالُ [تَرَاكَ] عَلَيْهَا رَقِيباً وَ حَسَرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً»( ابن طاووس، إقبالالأعمال، ج۱، ص ۳۴۹) و در همان دعاى عرفه بعد از عبارت یادشده فرموده است: «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك». آنکس كه تو را دارد چه ندارد، و آنكس كه بىخدا است چه دارد، آنكس كه از دوستى تو بهره ندارد چه لذّتى از زندگى برده است، آنكس به توحيد حقيقى صمدى نرسيده است به چه ارزش و بها است؟”( هزار و يك كلمه، ج۲، ص۴۶۶).
ب) مقامِ”انگیخته ای و کنشی”:
- میزبانی از خدا
درسلوکِ حقیقی و حقیقتِ سلوکی “دل شکسته داشتن” از ضرورت خاصی برخوردار است:
درضرورت “دلشکستگی” همین بس که خدای سبحان درحدیث قدسی فرمود:”انا عند منکسره قلوبهم” که خداوند میهمان قلب های شکسته است. خدا هم میهمانی می دهد و هم میهمان می شود.
آه چقدر زیبا و ابتهاج انگیز است که انسان میزبان و خدا میهمان باشد…یعنی دلِ شکسته فی نفسه دعوتنامه خداست. اکنون سه گزاره گدازنده و جانسوز از علامه حسن زاده آملی:
گزاره گدازنده اول: ” إلهی، هر که شادی خواهد بخواهد، حسن را اندوه پیوسته و دلِ شکسته ده! که فرموده ای: «أنا عِندَ مُنکَسِرَهِ قلوبهم”( الهی نامه، ص۳۴)
گزاره گدازنده دوم :”إلهی، به ۴۳ رسیده ام. چند سال ایام صباوت بود و بعد از آن تا اربعین، دوران نخوت جوانی و غرور تحصیل فنون جنون، اینک حاصل بیداری دوساله ام، آهِ گاه گاهی است. «یا لا اله الاّ انت»، جز آه در بساط ندارم، از من آهی و از تو نگاهی. إلهی، عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم.” “(همان،ص ۳۳)
گزاره گدازنده سوم:”الهی، در راهم و همراه درد و آهم، آهم ده و راهم ده!”(همان،ص۶۵) اینک به دو تعبیر شیرین و دلنشین از لسان الغیب شیراز توجه کنیم که هم دارای آرایه “ایهام” هم آرایه “تلمیح” است:
درکوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازارخودفروشی از آن سوی دیگر است
یکی معامله ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد بصدهزار درست
خدایا بیا با من معامله ای کن و دل شکسته ی مرا خریدار باش اما بدان که این دل شکسته من از هزارتا دل نشکسته بیشتر می ارزد.
پس اولا خدا میزبان و انسان میهمان ثانیا انسان میزبان و خدا میهمان است و این یعنی دید و بازدید بین عبد و معبود. در این دید و بازدید گوش دادن و گوش دل سپردن و ادب حضور بنده در برابر خدا لازم است تا رقائق ملکوتی، حقایق ماورایی، دقایق آنسویی کسب شده و اشراقات الهیه حاصل شود، که درحدیق قدسی فرمود:”لا يسعني ارضي و لا سمايي بل يسعني قلب عبدي”( کافی، ج ۲، ص ۱۲۸، ح ۱۷).
آری به یقین”خدا” با ماست،”معیت قیومیه”(هوَ مَعَکُمْ أَيْنَ ما کُنْتُمْ=حدید-۴) و “قرب وجودی”(فَإِنِّي قَرِيبٌ = بقره-۱۸۶) به ما دارد،
بنابراین بکوشیم که ما “با خدا” باشیم. با خدا باشیم و پادشاهی کنیم و هرکسی با خداست، تنها نیست.
در اینجا با عنایت به “میزبانی خدا از ما و ما از خدا” مناسب است به نکته ای نغز از استاد شهید مطهری درتفسیر جمله ای از دعای افتتاح توجه کنیم:” در دعای افتتاح جمله جالبی هست؛ میخوانیم:
«الَّذِی بَعُدَ فَلا یُرَی وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَی» در این جمله خدا چنین توصیف شده است:«آن کسی که دور است و در نتیجه دیده نمیشود، و نزدیک است و در نتیجه نجواها و سخنان بیخ گوشی را گواه است».
در حقیقت، ما از او دوریم ولی او به ما نزدیک است. معماست! چگونه ممکن است دو چیز نسبت به هم از لحاظ قرب و بعد دو نسبت مختلف داشته باشند؟ بلی، در اینجا چنین است؛ خداوند به اشیاء نزدیک است ولی اشیاء به خداوند نزدیک نیستند، یعنی با نسبتهای مختلف دور یا نزدیکند.
نکته جالبی که در این جمله هست این است که وقتی خدا را به دوری توصیف میکند صفتی از صفات مخلوقات را شاهد آن ذکر میکند و آن دیدن است: «کسی نمیتواند او را ببیند» و زمانی که خدا را به قرب توصیف میکند صفتی از صفات خدا را دلیل آن میآورد و آن حضور و آگاهی خداست. آنجا که سخن از کار ماست، خدا را به دوری نسبت میدهیم و آنجا که سخن از کار او است صفت قرب را به او نسبت میدهیم. سعدی نیکو آورده است:
یار نزدیکتر از من به من است
و این عجبتر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم (مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۵۷-۲۵۶) نتیجه آنکه صِبغه و سِیاقِ زیست معنوی ما چنین باشد که:” قل الله ثم ذرهم فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ “(انعام-۹۱)
- یاد خدا
“عارف حسرت از دست رفتن چیزی جز یادِخدا را نمی خورد؛ زیرا جز خدا را نمی بیند؛ وبرای امور دیگر که فانی اند، متأسّف نمی شود : کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إلَّا وَجْهَهُ”(هزار ویک نکته،ج۵،ص۳۰)
- خداوند هم «ساعت زنگی» دارد.
علامه حسن زاده آملی در یکی از کلمات کتاب هزار و یک کلمه خویش مطلبی را به ساعت زنگی خداوند اختصاص داده اند. ایشان میگویند بنده سالیان درازی است که از این ساعت زنگی استفاده میکنم و چه بسيار پيش آمده است كه ساعت مصنوعى خود را با ایبن ساعت زنگی تنظیم کرده ام!!
ساعت زنگی خداوند آیه « قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» می باشد که به فرموده امام صادق هر کس آن را پیش از خواب قرائت کند در هر زمانی که اراده کرده باشد برخواهد خواست(هزار و یک کلمه، كلمه ۵۳۴)
- چطور بصيرت پيدا كنيم؟
“يكى از مشايخ ما اصرار مى فرمود: اگر مى خواهيد بصيرت پيدا كنيد و چشم دلتان باز شود در محضر قرآن باشيد. درس و بحث نيز مغتنم است،زيرا همه اين علوم، شعبه ها و جدولهايى اند كه به كتاب الله پيوند دارند، ولى اين طور نباشد كه اينها رهزن باشند و ما را از حريم قرآن دور كنند, به طورى كه صبح كه از خواب برخاستيم به فلان درس و مباحثه و يا تأليف كتاب و مقاله برويم و بعد ببينيم كه شب و روز بر ما مى گذرد و در محضر الله و كتاب الله نبوديم و همه گونه درسها را داشتيم ولى درس اصلى را كه قرآن بود فراموش كرديم.
پس درس و بحث باشد ولى در محضر قرآن بودن اصل باشد كه قرآن به انسان ديد و روشنايى و صفا و نور و توحد مى دهد. روايات نيز همانند قرآن اين چنين اند”(دروس شرح فصوص الحکم،ص)
- گوش انسان دهان جان اوست ، از اين دهان ميتوانيم اين كتاب (قرآن ) را تخصيل كنيم و اين قول ثقيل را حمل نماييم و به اسرار آن برسيم. به هر جا رسيده ايد اين كتاب شما را بالا ميبرد . يك آيه براي يك شخص روزنه اي است ، همان آيه براي شخص ديگر دروازه اي است . و براي ديگري جهاني و براي ديگري جهانهايي ، تا بينش و قابليت و قوه ي هاضمه كساني كه در اين سفره نشسته اند چه اندازه باشد . سفره پهن است و قابليت و استعداد هم به انسان داده اند كه اسباب جمع داري و شما را دعوت هم فرموده اند و دست رد به سينه ي كسي نمي زنند، و كبر و ناز و حاجب و در بان در اين در گاه نيست بلكه ناز شما را هم ميكشند. به قول كمال اصفهاني:
بر ضيافت خانه فيض نوالت منع نيست
در گشاده ست و صلا در داده خوان انداخته
اين ضيافت خانه خدا نوالش همواره و قف عام است خوان انداخته اند و صلا هم در داده اند ، چه كسي از روي صدق گفت آمدم و به مقصد نرسيد؟
به مجاز اين سخن نمي گويم
به حقيقت نگفته اي الله (انسان و قرآن،ص۱۰۳)
- روزى در محضر مرحوم علاّمه طباطبايى عرض كردم: آقا! راه ترقّى و تعالى چيست؟ حضرت علاّمه طباطبايى (ره) فرمود:” تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت يعنى كشيك نفس كشيدن. يعنى حريم دل را پاسبانى كردن. يعنى سر را از تصرّفات شيطانى حفظ داشتن.
اين تخم سعادت را بايد در مزرعه دل كاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنى، تخم سعادت اين نهال سعادت را بپروراند. مراقبت، حضور داشتن و حريم دل را مواظب بودن است. انسان است كه بايد دو قوّه نظرى و عمليش را كه به منزله دو بال هستند از قوّه به فعليّت برساند تا بتواند به معارج عاليّه انسانى پرواز نمايد.
- … من یکی از کلمات قصار آن جناب(علامه طباطبایی) را که جمله ای بسیار بلند است یادآور می شوم: «ما کاری مهم تر از خود سازی نداریم». خداوند درجاتش را متعالی بفرماید که لفظ «ابد» را بسیار بر زبان می آورد و در مجالس افادات خویش، چه بسا این جمله کوتاه و سنگین و وزین را به ما القا می فرمود، که ما ابد در پیش داریم؛ هستیم که هستیم «انما تنتقلون من دار الی دار».
انسان، از بین رفتنی نیست، باقی و برقرار است؛ منتها به یک معنی لباس عوض می کند و به یک معنی جا عوض می کند؛ از رحم مادر به دامان مادر، به گهواره، به مکتب، به مدرسه و… انسان موجودی است ابدی و بر اساس قرآن و عرفان و برهان، علم و عمل، انسان سازند. علم و عمل جوهرند، عرض نیستند. و حقیقتاً سرشت گوهر روان می شوند، غذای جان می گردند؛ آن چنان که آّب و نان، غذای بدن می شوند و غذا مطلقاً چه مادی و چه روحانی، از خدمه اسم شریف باقی هستند.
غذایی که طعمة جان می شود اتحاد وجودی با نفس ناطقه که فراتر از طبیعت است، پیدا می کند و برای همیشه باقی و برقرار می ماند. پس انسان، روز و شب در طریق ساختن خویش برای «ابد» است. این انگیزه و هدف و ایده، همواره در مد نظر اولیای الهی بوده و هست و ریشه عرفان عملی، همین حقیقت است(مجله خُلُق، شماره ۶)
ج) دستور العمل های سلوکی از علامه حسن زاده آملی:
- سلوکِ صبورانه
علامه حسن زاده:”از حضرت عيسى عليه السلام آمده است و از زبان ائمه ما عليهم السلام نيز نقل شده است كه:
«علم در آسمان و زمين و ما وراى دريا نيست علم در شما نهفته است به آداب اهل اللّه متأدب شويد تا در درياى علم منغمر گرديد».
سالك بايد بداند كه در سير و سلوكش بايد همت داشته باشد و صابر باشد و در گرفتن تعجيل نكند و بداند زود زود نمىدهند تا كم كم ظرفيت پيدا كند. شايد در همين لحظه بعد رسيدى و يافتى. شيخ عطار گويد: اگر يك انبار پر از ارزن باشد و به تو گويند كه گنجشكى روزى يك دانه ارزن از آن ببرد تا انبار خالى شود آن گاه به تو بخشيم، بايد صابر باشد و بداند كسانى كه زود مىگيرند بيم آن است كه مجذوب اسمى شوند و در آن حد بمانند لذا فرمودند كه اين گونه بودن چندان تعريفى ندارد دير رسيدن قيمت و ارزش بيشترى دارد زيرا قابليت پيدا مىكند براى رسيدن به مقامات و حقايق(ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ؛ ص۱۰۳). همان گونه که نوشته اند:” ذغال نمناكى در كنار آتش بايد بتدريج مستعد بشودتا آتش در او اثر بگذارد و آتش بگيرد و مشتعل بشود، اگر همينكه مقدارى از رطوبت او خشك و تا حدى قابليت براى آتش گرفتن پيدا كرد، آنرا از آتش دور كنند و هزاران بار با آن چنين كنند، هرگز آن ذغال آتش نمى گيرد.
انسانها نیز اينطورند، يكی دو قدم پيش می آيند، يك مقدار حرف مى شنوند، يك اندازه قابليت پيدا مى كنند استعدادى برايشان حاصل مى شود، يك كمى داغ مى شوند، باز مى بينيد به كنار مى روند، استقامت و مقاومت و پايدارى ندارند تا ملكوتى بشوند و به خوى مجاور درآيند، می آيند و زود برمى گردند، حالى موقت پيدا مى كنند و آنرا هم از دست مى دهند.
كسانى كه در سير و سلوك نفسانی، در حضور و مراقبت استقامت دارند، اهل مكاشفات و كرامات و مقامات مى گردند. خداوند سبحان فرمود:”ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه”(مجموعه مقالات،ص) و یا در اشعار خویش نوشته اند:
رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته
مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته
سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم
که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته(دیوان اشعار، ص۱۳۸)
- حیات عقل در پرتو ذکرِ«یا حیّ یا قیّوم یا من لا اله الّا انت»:
” در نزد اولیاء الله مجرب است که إکثار ذکر شریف «یا حیّ یا قیّوم یا من لا اله الّا انت» موجب حیات عقل است. وقتی با خدایت خلوت کن که بدن استراحت کرده باشد و از خستگی بدر آمده باشد و در حال امتلاء و اشتها نباشد. در آن حال با کمال حضور و مراقبت و ادب مع الله، خداوند سبحان را بدان ذکر شریف میخوانی. عدد ندارد؛ اختیار مدت با خود جنابعالی است، مثلا در حدود بیست دقیقه یا بیشتر و بهتر اینکه (تعدادش) کمتر از یک اربعین نباشد؛ بیشترش چه بهتر”.( نامه ها بر نامه ها، ص ۲۲۶)
- بهترین اذکار
علامه_حسنزاده آملی میفرماید:” نسیان مهمترین حجاب سلوک الی الله است و بهترین درمان نیز تخلق به ضد آن یعنی «ذکر» است و بهترین ذکر «لااله الا الله» است. همین مطلب را با تشبیه درمان روحی به درمان جسمی بر اساس طب سنتی چنین بیان میکنند:
“حجب روندگان راه، نسيان است «نسوا الله فنسيهم» و علاج آن بضد آنست «اذكروا الله كثيرا» و بهترين اذكار كلمه «لا اله الا الله» است كه مركب از سركه نفى و انگبين اثبات است به اين سكنجبين دفع صفراى نسيان مىشود و به مضمون وعده «اذكرونى اذكركم» البته شفا حاصل مىگردد.”(هزار و یک نکته، نکته ۸۷)
- توصیههای سلوکی:
۱. قرائت مستمر و انس همیشگی با قرآن: «هر اندازه که به قرآن نزديک شوى، به انسان کامل نزديک شدهاى، به حظ و بهرهات از قرآن بنگر! حقايق آن، درجات ذات و مدارج عروجند.»
۲. دائم الوضو بودن: «اى دوست! بدان که، وضو نور است و دوام در طهارت، تو را به عالم قدس ارتقا دهد. و اين دستور عظيم النفع، نزد اهلش مجرب است؛ بر تو باد مواظبت بر آن.»
۳. قلتـِ طعام: «اى دوست! طعام بسيار، قلب را میميراند و باعث طغيان و لجام گسيختگى خواهد شد. گرسنگى از اجلّ خصال مومن است.»
۴. قلتـِ کلام: «رسول خدا (ص) فرمود: «جز به ذکر خدا، زياده مگوييد، چه سخن بسيار که در آن ذکر خداوند نباشد، قلب را قساوت بخشد.»
۵. محاسبه نفس: امام کاظم(ع): «کسى که هر روز به محاسبة نفس نمیپردازد، از ما نيست: اگر عمل نيکويى از او سرزده باشد؛ از خداوند طلب زيادىاش کند و اگر عمل نادرستى از او سر زده باشد استغفار نموده، توبه کند.»
۶. مراقبه: «بر تو باد مراقبه! بر تو باد مراقبه! بر تو باد مراقبه! مراقبه یعنی اينکه، بنده بداند خداوند بر او رقيب و به او نزديک است و به افعالش علم دارد و حرکاتش را میبيند و اقوالش را میشنود و بر اسرارش اطلاع دارد و نمیتواند خود را از خدا پوشيده نگه دارد و از سلطة او خارج شود.»
۷. رعایت ادب در محضر خداوند: «امام جواد(ع) در تبیین حقیقت ادب فرمودند: «قرآن را همان گونه که نازل شده است قراءت کنيد و سخن ما را همانطور که گفتهايم، روايت کنيد و خداوند را به حالتى که محتاج و نيازمند اوييد بخوانيد».
۸. عزلت: «معناى اصلی عزلت، عزل حواس است به خلوت، از تصرف در محسوسات؛ چه هر آفت و فتنه و بلايى که روح بدان مبتلا گردد، حواس در آن دخالت دارد. با خلوت و عزل حواسّ، مدد نفس از دنيا و شيطان هوا و هوس منقطع میگردد»
۹. تهجد: دستور خدای متعال به پیامبرش برای وصول به مقام محمود است:
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُودا (اسراء، ۷۹)
و علت بهرهمندی پارسایان از نعمتهای اخروی را شبزندهداری آنان معرفی میکند(ذاریات، ۱۵-۱۹)
۱۰.تفکر: الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار (آل عمران، ۱۹۱)
۱۱و۱۲: دائم الذکر بودن: هم ذکر زبانی و هم ذکر قلبی
۱۳و۱۴: ریاضت علمی و عملی(رساله لقاء الله،ص)
و درجای دیگری می فرمایند: ۱- توجه تام به حق ۲- عادت به صدق در همه امور و دوری از خلاف گویی و دروغ حتی به مطایبه و شوخی ۳- نفرمائید سخت است و نمی شود، شدنی است و می توانید.اگر ما لیاقت نداشتیم، ما را دعوت به بالانمی کردند. ۴- هیچ حجابی بین تو و خدایت جز ذنوب و گناهان نیست، وگرنه این نباشد حق نمایان است. ۵- نفس که در اثر تزکیه و طهارت قوی شد افاضات الهی و سپس شهود تام حاصل می شود.(ر.ک: دروس شرح فصوص الحکم، ج۲، ص۱۹۷-۱۹۹)
- اگر به راستی تشنه شدی، آب برایت می فرستند. صابر باش که اگر دیر شودف مسلما دروغ نخواهد د،مجرب است. علاوه اینکه کسانی که دیرتر می گیرندف بهتر و پخته تر می گیرند و وجه آن با تدبر معلوم می گردد.( هزار و یک نکته،ج۱، ص۱۴۹)
- صلوات بر محمد وآل محمد كاري از كارهاي ما به شمار مي رود و علم و عمل انسان سازند و عين حقيقت انسان ميشوند.
بنابراين همانگونه كه ساير اعمال در ساختن ما نقش دارند، صلوات نيز چنين است. در حالي كه انسان كامل، در كمال به فعليت رسيده است و مبراي از امكان استعدادي است.
پس صلوات نصيب كسي ميشود كه از نقص به كمال و از “قوه ” به “فعليت ” مي رود نه عائد كسي كه عاري از “قوه ” است و به فعليت تمام رسيده است(هزار و يك نكته،ص)
- تا دهان بسته نشد دل باز نمیشود.
“از سید کائنات صلی الله علیه و آله روایت است که چون فرزندان و نبیره های آدم بسیار شدند در نزد وی سخن می گفتند و وی ساکت بود. گفتند ای پدر چه شد شما را که سخن نمی گویی؟ گفت: ای فرزندان من چون خداوند جل جلاله مرا از جوارش بیرون فرستاد با من عهد کرد و گفت: گفتارت را کم کن تا به جوار من برگردی”(هزار و یک کلمه. کلمه ۲۴۶)
- رهزنان راه سلوک عبارتند از: ۱- سوء مزاج دِماغ ۲- اشتغال نفس به لذات دنیوی ۳- بکارگیری قوه خیال درمتخیلات فاسده ۴- انهماک(فرورفتن و متوغل و سرگرم شدن) در شهوات ۵- حرص برمخالفات که همه این امور موجب ظلمت و ازدباد حجاب ها می گردد.(ر.ک: دروس شرح فصوص الحکم، ج۲، ص۲۰۷)
- درتوحید پله پله می روند…همه مظاهر اویند و دراین مظاهر هم تشکیک است.پس جدا کردن عالم از حق تعالی به آن نحوی که محجوب می پندارد خلاف توحید کامل اسلامی و قرآنی و روایی است.( دروس شرح فصوص الحکم، ج۲، ص۳۴)
- توجه تام انسان را تطهیر می کند، توجه تام دهن و چشم و عقل را پاک می کند و وقتی انسان تطهیر شد”وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًاطَهُورً”(انسان-۲۲) شراب طهور را به او می نوشانند و او را از ماسوی الله پاک می کنند، حالا بیدار می شود و می بیند که حضرت بقیه الله غایب نبود،بلکه خودش غایب بود و اسم خود را برسرآقا گذاشته است، خودش در حجاب بود…”(دروس شرح فصوص الحکم، ج۲، ص۱۹۳-۱۹۴).
د) گزاره های سلوکی:
منابع گزاره های سلوکی بیشتر کتبی مانند: دروس شرح فصوص الحکم، الهی نامه، صد و ه اشاره، نامه ها و برنامه ها،لقاء الله، تعلیم و تربیت و…می باشذد:
- هیچکس، کسی را نکوهش نکند مگر خودش را و بداند که هرکسی میهمان سفره خودش هست.
- بدان صبر مفتاح فرج است و اگر تلخ است سرانجام میوه شیرین دهد و درهر حال دست از دامن طلب برندار.
- چه بسا عزیزانی به بنده فرمودند که ذکری به ما بدهید ، عرض کردم : مگر خود قرآن ذکر نیست ؟
- خلوت شب را از دست مده و به حقیقت بگو الهی آمدم تا کامروا گردی.
- خویشتن را باش و پندارِ این و آن را از خود به در کن و دل را از وسوسههای بی اساس اهرمن برحذر بدار.
- کسی که زنده به نور علم و معرفت نگردد مرده است و پیش از آنکه به قبر داخل شود بدنش قبر جان مرده اوست.
- در نظام عالم ، بلا ديدن و زجر كشيدن، ارزش آفرين است. كسى كه نظام عالم را نمى داند و از نقش بلا و رنج در كسب كمال غافل است، بلايا را بد و منكر مى داند، مانند بسيارى از مردم كه بلافاصله در برابر مصائب زبان به شكوه مى گشايند و توان تحمل مشقات را ندارند.
- تا کی در خواب غفلت خواهی ماند؟! خلوتی اختیار کن واز خواب بیدار شو! توبه ای نصوح کن!
ای نفس گناهکار و جانی! در دنیای فانی زاهد باش! چه حب دنیا،حب همه چیز و رأس همه گناهان است.
- یک نفس از نفس ایمن مباش که دشمنی سخت رهزن و رهزنی سخت دشمن است. از شهرت و شهوت بپرهیز و از معاشر ناجنس بگریز.
- دیدترین ریاضت، ریاضت شرعی است و بزرگترین مرتاض، مرتاض متعبد به منطق وحی است… انسان تا آخرین مرحله زندگی، باید در حضور، در مراقبت و کشیک نفس باشد…
- نهال وجود خودتان را به دست مربیان و باغبانان اصیل الهی بسپارید و می بینید که نهال شما شجره طیبه طوبی شده است که “اَصلها ثابت و فرعها فی السماء…”.
- چاره ای جُز زیستن با مردم و راهی جز ساختن با آنان نیست ولی دل را به دستِ دلدار دِه و آزاد باش و سر را به پایِ دوست نِه و شاد باش…
- هم درس و بحث داشته باشید و به تعلیم و تعلم که سیره ی مردان خداست مشغول باشید و هم به تزکیه نفس و سیر و سلوک قرآنی بپردازید.
- اگر امروز را مغتنم نشمرده ايم وبه سراغ رهبران دين نرفته ايم و خبيث را از طيب تميز نداده ايم وبه سرچشمه آب حيات نرسيده ايم، حسرتها درپيش خواهيم داشت وكار ما در برزخ خيلى مشكل خواهد بود.
- حكيمان گفته اند كه : اگر نفس را مشغول ندارى، او تو را به خود مشغول مى كند.
- الهی از من آهی و از تو نگاهی.
- تعقل با تعلق نمی سازد ولی با تعبد می سازد.
- همه کوکو زنند و حسن هوهو زند.
- تا جان به لب نیاید، جام به لب نیاید.
آنچه در باب سلوک توحیدی – ولایی علامه حسن زاده آملی به رشته تحریر درآمد، نَمی از یَم و قطره از دریای اندیشه و عمل آن فوق ملک بود تا فتح بابی برای تشنگان معرفتِ عرفانی و معنویتِ سلوکی آن مرزوق به رزق الهی، عبدالله و عندالله باشد.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما بقیه الله فی العالمین(عج)
[۱] . دشتى ، محمد ، نهج البلاغه ، ترجمه خطبه ۲۱۰ ،.