به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، محسن ردادی عضو هیئت علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه در یادداشتی با توجه به بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در ارتباط با برتری انقلاب ایران نسبت به انقلاب فرانسه و شوروی، نوشت: رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانی سالگرد رحلت امام خمینی(ره) تأکید کردند که در انقلاب اسلامی ایران، مردم حضور فعال داشتند و پس از انقلاب نیز کنار نرفتند اما «انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی، هر دو به وسیلهی مردم پیروز شدند، مردم آنها را به پیروزی رساندند امّا بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، مردم شدند هیچکاره، مردم کنارزده شدند.» در این یادداشت روند کنار زدن مردم پس از انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه بررسی میشود.
مردم پس از انقلاب فرانسه
انقلاب فرانسه علیه دیکتاتوری پادشاهی شکل گرفت و هدف از آن، کنارزدنِ «اشراف» و کسبِ «آزادی، برابری و برادری» برای مردم عادی جامعه بود. اما در ۲۲اوت۱۷۹۵ قانون اساسی فرانسه معروف به قانون اساسی سال سوم به تصویب رسید و بر اساس آن، قوۀ مجریه در اختیار گروهی پنجنفره به نام هیئتمدیره قرار گرفت. حق رأی عمومی که در قانون اساسی انقلابی وجود داشت، نسخ شد و فقط صاحبان ثروت امکان شرکت در انتخابات را داشتند. یک نماینده در توجیه نقض برابری در قانون اساسی جدید میگوید: «برابری مطلق ناممکن است… . باید بهترینها بر ما حکومت کند…؛ بنابراین شما باید حقوق سیاسی ثروتمندان را تضمین کنید… و از پذیرش حقوق سیاسی بیقیدوشرط برای مردان فاقد ثروت خودداری کنید.»
کنار گذاشتن مردم از حکومت به همینجا ختم نشد. پس از مدتی مجلسهای قانونگذاری فرانسه یک لایحه ساده را به تصویب رساندند:
- ناپلئون بناپارت امپراتور جمهوری فرانسه شود؛
- لقب امپراتور و اختیارات امپراتوری باید در خانواده او موروثی شود؛
- باید دقت کافی در حفظ برابری، آزادی و حقوق مردم به عمل آید.
جالب اینکه تشکیل امپراتوری و کنار زدن مردم به رأیگیری عمومی گذاشته شد و با تأیید ۳.۵ فرانسوی و مخالفت ۲۵۰۰ نفر، مواجه شد. وقتی خبر برقراری امپراتوری به گوش یکی از سلطنتطلبان رسید که بهجرم ورود غیرقانونی به فرانسه و تلاش برای احیای سلطنت زندانی شده بود، گفت: «ما به اینجا آمدیم که به فرانسه پادشاهی بدهیم؛ ولی به او امپراتوری دادیم.» به هر حال، حکومت دیکتاتوری ناپلئون تأسیس شد و این، بازگشت از آرمانهای انقلاب و تجدیدنظرطلبی به شمار میرفت. دیگر ناپلئون مردم فرانسه را «شهروندان» نمیخواند و آنها را «اتباع من» مینامید.
برای تاجگذاری ناپلئون، چنان تجمل و برنامۀ باشکوهی ترتیب داده شد که یادآور امپراتورهای روم بود و پادشاهان مستبد فرانسه هم چنین تشریفاتی را در دربار خود نداشتند. او پس از امپراتوری، فرمان عفو عمومی صادر کرد و تمام سلطنتطلبان و ضدانقلابها را به بازگشت به کشور دعوت کرد؛ چون هدفش صرفاً حکومتکردن بود.
در حکومت جدید، اشرافگرایی دوباره رواج یافت. ژوزفین، معشوقه ناپلئون، در زمان حضور در اپراها و خیابانها آنچنان با جواهرات و کالسکه و تجمل ظاهر میشد که یادآور ملکه ماری آنتوانت بود که در آن زمان منفور مردم بود. القاب اشرافی مانند «بزرگ مهردار»، «امین خلوت»، «رئیس تشریفات دربار» و «میرشکار» که مربوط به دوران سلطنت بود، احیا شد و برای هرکدام از صاحبان این القاب اشرافی، مزایای مالی فوقالعاده در نظر گرفته شد.
انقلاب فرانسه با شعارهای آزادیخواهانه به پیروزی رسید؛ اما تحتتأثیر عواملی مانند خستگی مردم از وضعیت انقلابی، تمایل به خوشی و لذتطلبی، قدرتطلبی سیاستمداران انقلابی و ظهور مستبدی مانند ناپلئون، در نهایت رژیم انقلابی به امپراتوری تبدیل شد و جریان تجدیدنظرطلبی در انقلاب فرانسه موفق شد مردم را کنار بزند.
مردم پس از انقلاب شوروی
انقلاب روسیه با پیشتازی حزب بلشویک، در اکتبر ۱۹۱۷ به پیروزی رسید. رژیم تزاری که علاوه بر ناکارآمدی در ادارۀ کشور، بهدلیل حضور در جنگ جهانی اول، فشار مالی سنگینی به دهقانان و کارگران وارد کرده بود، طی انقلاب سقوط کرد. لنین رهبر انقلاب روسیه بود و پس از پیروزی، در روسیه حکومت کمونیستی اعلام کرد. قرار بر این بود که پس از انقلاب، خواسته و ارادۀ مردم حکومت را اداره کند.
یکی از شعارهای مهم بولشویکها پیش از پیروزی انقلاب، «تشکیل مجلس مؤسسان» و سپردن شکل حکومت آینده به این مجلس نمایندگان مردم بود. در ژانویۀ۱۹۱۸ مجلس مؤسسان با بیانیهای که لنین تنظیم کرده بود، افتتاح شد؛ اما چون برخی از اعضای مجلس مؤسسان با برخی از مفاد این بیانیه موافق نبودند و بلشویکها احساس کردند که نتیجۀ این مجلس حکومت دلخواهشان نیست، با کمک گارد سرخ، مجلس مؤسسان را منحل کردند. این اقدامِ غیردموکراتیک بلشویکها اعتراض سایر رهبران کارگری در اروپا از جمله رزا لوگزامبورگ و کارل تئوتسکی را برانگیخت. بهجای مجلس مؤسسان، سومین کنگرۀ شوراها که اعضای آن بهشکل غیردموکراتیک انتخاب شده بودند و مصوبات آن در اختیار بلشویکها بود، تشکیل شد و ضمن تأیید انحلال مجلس مؤسسان، حکومت جدید روسیه را «جمهوری شوراها» اعلام کرد. انحلال مجلس مؤسسان و نادیدهگرفتن رأی مردم، اولین قدم در کنار زدن مردم بود.
در دوره بعد که استالین به قدرت رسید، اشرافیت حکومت تشدید شد؛ مثلاً رئیس حکومت انقلابی روسیه یعنی استالین، زندگی تشریفاتی و تجملاتیتری از رئیسجمهور کشور سرمایهسالار آمریکا داشت.
چرا انقلاب شوروی دچار انحراف شد و بهسمت مردمزدایی رفت؟ دراینباره علل گوناگونی بیان شده است؛ اما بیش از همه میتوان بر «انحصارطلبی سران انقلاب» تأکید کرد. بهتدریج انحصار قدرت در میان سران حزب کمونیست شوروی شدت گرفت و این به شکلگیری «طبقه جدید»ی منجر شد که متشکل از اعضای ردهبالای حزب بود. در نظام جدید، مردم حاکم نبودند، بلکه اعضای طبقۀ جدید قدرت را قبضه کرده بود.
لنین برای حفظ ماهیت مردمی انقلاب شوروی دستور داده بود اعضای حزب بیش از یکونیم برابر حقوق مقرر، دریافتی نداشته باشند. بهعلاوه آپارتمان خصوصی به اعضای حزب اختصاص داده نشود. اما از دهۀ ۱۹۳۰ بهبعد که تورم در شوروی افزایش یافت، این دستور نادیده گرفته شد و کارمندان عالیرتبه حقوق و مزایای گزاف دریافت میکردند. بر اساس گزارشها، فروشگاههای خاصی برای این عدۀ معدود تأسیس شده بود که کالاها را بهقیمت ثابت به آنها میفروخت. بهعلاوه این افراد از بیمارستان اختصاصی، استراحتگاههای مخصوص و… بهرهمند میشدند. برای سرپوشگذاشتن بر این حقوقهای نجومی، مبالغ اضافه بر حقوق، در قالب پاکت، در محافل حزبی و دولتی داده میشد که اغلب بیشتر از میزان حقوقشان بود.
انقلاب اکتبر۱۹۱۷ با کمک مردم به پیروزی رسید؛ ولی به جای مردم، «طبقۀ جدیدی» حاکم شد که هیچ سنخیتی با مردم نداشت. میلوان جیلاس این طبقۀ جدید را «دیوانسالاران سیاسی» خواند و معتقد بود که این طبقۀ جدید، نه در پی برافکندن روابط اقتصادی و سیاسی نابرابر پیش از انقلاب، بلکه بهدنبال برپایی نظام دلخواه خود و به زیر سیطره درآوردن جامعه بود.
در نهایت این دور شدن از مردم، به ضرر انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی تمام شد. این انقلابها ناکام ماندند و نظام انقلابی از بین رفت.
انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی با محوریت مردم به پیروزی رسید و پس از انقلاب اسلامی نیز حاکمیت مردم حفظ شد. در بیانیۀ گام دوم مهمترین ویژگی انقلاب اسلامی، رسیدن به مردمسالاری توصیف شده است: «[انقلاب اسلامی] در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردمسالاری تبدیل کرد و عنصر ارادۀ ملی را که جانمایۀ پیشرفت همهجانبه و حقیقی است، در کانون مدیریت کشور وارد کرد.» در تمام سالهای پس از انقلاب، مردم تصمیمگیر اصلی بودند.
در جمهوری اسلامی، دخالت مردم در تعیین سرنوشت و اداره امور، تا حد ممکن باید گسترش پیدا کند؛ یعنی تا جای ممکن، خود مردم نظام را اداره کنند. تلاش جمهوری اسلامی این بوده که با حفظ آزادیها، جنبه مردمی بودن نظام حفظ شود. «آزادی اجتماعی به معنای حق تصمیمگیری و عملکردن و اندیشیدن برای همه افراد جامعه است» و این، عطیۀ الهی به انسانهاست و تفضّل و پاداش حکومتها به مردم نیست. حکومتها موظف به تأمین آزادی هستند. آزادیِ خواستهشده توسط ملت انقلابی هرگز خارج از چهارچوب قانون و شرع نبوده است. آنها آزادیای را میخواستند که خدا به ایشان عطا کرده بود و رژیم طاغوت از آنها دریغ میکرد. «آزادی کنونی ایران اسلامی، دستاورد، بلکه خونآورد صدهاهزار انسان والا و شجاع و فداکار است؛ غالباً جوان، ولی همه در رتبههای رفیع انسانیت. این ثمر شجره طیبه انقلاب را با تأویل و توجیههای سادهلوحانه و بعضاً مغرضانه نمیتوان در خطر قرار داد. همه مخصوصاً دولت جمهوری اسلامی موظف به حراست از آن با همۀ وجودند.»