فلسفۀ عرفان یک دانش نوپیداست که به دلیل علاقه وافر و نیاز شدید به درک تجربۀ معنوی و عرفانی، فرانگرانه به نظارت و سنجش عقلی و تفسیر و تبیین فلسفی بر عرفان پرداخته؛ در راستای استخراج و تحلیل دقایق مبانی عرفان از میراث ارباب سلوک و شهود در طول تاریخ گام برداشته؛ با توجه به نوع مکتبها، رویکردها و دغدغهها در غرب و شرق به تحلیل نشسته است؛ از سوی خویش آثار بدیعی با روشهای تجربی، تحلیلی و استدلالی به جامعۀ علمی هدیه داده و زمینۀ برداشتن گامی بس بلند در جهت تحول عظیمی در عرفان به خصوص عرفان اسلامی – چه عرفان نظری و چه علم سلوک – فراهم ساخته که البته تلاش وافر و ورود جدی را به تمامی عرصههای این دانش میطلبد. که میتوان برخی از مهمترین حوزههای آن را برشمرد:
نخست دربارۀ خود فلسفۀ عرفان یعنی ماهیت، امکان، ضرورت، غایت، تطوّر، موضوع، روش، ساختار و مسائل فلسفه عرفان، چه فلسفۀ عرفان نظری، چه فلسفۀ علم سلوک و چه فلسفۀ عرفان ذوقی، حتی نسبت فلسفۀ عرفان با علوم و امور همگن و تبیین جایگاه عرفان در تولید علوم انسانی – اسلامی و در تولید عرفان دینی؛
دوم دربارۀ مسائل فلسفۀ عرفان یعنی درباره مسائل فلسفه تجربۀ عرفانی، مانند ماهیت، اقسام و کارکرد تجربۀ عرفانی و تعبیر عرفانی یا نسبت تجربۀ عرفانی و گزارۀ عرفانی یا ارزش شناختاری تجربۀ عرفانی و گزاره عرفانی، دربارۀ مسائل فلسفۀ عرفان نظری، مانند ماهیت و ساختار عرفان نظری یا مبانی معرفتشناختی و روششناختی عرفان نظری دربارۀ مسایل فلسفۀ علم سلوک، مانند ماهیت و ساختار علم سلوک یا مبانی معرفتشناختی، روششناختی، انسانشناختی، وجود شناختی و ارزششناختی علم سلوک؛
سوم درباره نسبت عرفان با علوم و امور همگن یعنی نسبت عرفان با فلسفههای مضاف، مانند فلسفۀ دین، فلسفۀ اخلاق و نسبت عرفان با علوم همگن، مانند فلسفه، اخلاق، معرفتشناسی، روانشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی و علوم سیاسی و نسبت عرفان با امور متناسب مانند عقل، فرهنگ، معنا و سبک زندگی.