به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، و به گزارش خبرگزاری مهر، به مناسبت سومین سالگرد صدور بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی به همت اندیشکده سبک زندگی اندیشگاه بیانیه گام دوم پیشنشستی با عنوان تبیین بایستههای سبک زندگی اسلامی در اندیشه مقام معظم رهبری با حضور مهدی جمشیدی عضو هیات علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه چهارشنبه شب مورخ ۲۰ بهمنماه ۱۴۰۰ برگزار شد.
این پیشنشستها هر روز ساعت ۱۸ به صورت برخط از طریق آدرس b۲n.ir/tabeenbayanieh با ترافیک رایگان اینترنت در دسترس عموم قرار دارد. در آخرین شب این برنامه ها حجت الاسلام ذوعلم رئیس اندیشگاه درباره ارزشهای جهانی و فطری انقلاب صحبت خواهد کرد.
در ادامه متن سخنان مهدی جمشیدی را میخوانید؛
شش محور را در مقام تببین بند هفتم بیانیه گام دوم طراحی کردم. بخش اول عرایضم به خود مفهوم سبک زندگی اختصاص دارد. رهبر معظم انقلاب بند مستقلی را به سبک زندگی اختصاص دادند که نشان از اهمیت بالای آن دارد. مقام معظم رهبری اولین بار در سال ۱۳۹۱ در جمع جوانان خراسان شمالی مفهوم سبک زندگی را مطرح کردند. بنابراین نقطه به ۹ سال قبل برمی گردد، معظم له بعد از آن هم مکرراً روی آن تأکید کردند.
مفهوم سبک زندگی چه نسبتی با مفاهیم دیگر مثل هویت، فرهنگ، تمدن دارد؟ حدود بیست موردی که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی سبک زندگی به آنها اشاره می کنند همگی حوزه علی و عینی را دربر می گیرند. بنابراین می توانم این طور استتنباط کنیم که سبک زندگی عبارت است از: لایه عملیاتی و بیرونی و رفتاری فرهنگ.
ایشان معتقدند فرهنگ سه لایه دارد: یک لایه ذهنی نگرشی و بینشی که همان عقاید را تشکیل می دهند، یک لایه منشی، خلقیات، سجایا، ملکات و یک لایه بیرونی که همان رفتارها کنش ها و کردارها را تشکیل می دهد. منظور ایشان از سبک زندگی همان لایه سوم فرهنگی است.
فرهنگ اگر هویت ساز است؛ طبیعتاً پاره ای از فرهنگ هم هویت ساز است، یعنی سبک زندگی هم هویت ساز و هویت پرداز است. اگر سبک زندگی مفهومی اخص مفهوم فرهنگ است، می توان نتیجه گرفت اگر فرهنگ، روح و حقیقت تمدن را تشکیل می دهد. بنابراین سبک زندگی نیز متصف به همین صفت است. سبک زندگی را باید ساحت نرم افزاری نظریه پیشرفت در نظر گرفت. سبک زندگی تأثیر مستقیمی بر دو لایه دیگر فرهنگ دارد، یعنی سبک زندگی غلط عقاید انسان را هم دگرگون می کند، یعنی کنش بر بینش نافذ است. شاید بسیاری از ریزش های انقلاب هم به این شکل پدید آمده است.
وقتی از سبک زندگی اسلامی سخن می گوییم، در واقع قائل به اسلام اقلی نشدیم. قائل به اسلام اکثری و پهن دامنه شدیم که عرصه های زندگی را درمی نوردد و آفریننده نوع خاصی از کنش گری است. ایشان گاهی در کنار سبک زندگی اسلامی از عبارت سبک زندگی ایرانی هم استفاده می کنند. فرهنگ ملی به جز از این است که عبارت است از ارزش هایی که در یک قلمرو ملی نهادینه و تثبیت شده؟ ملیت ذاتاً که دلالتی ندارد فقط عبارت از این است که در این واحد دولت ملت چه سلسله ای از ارزش ها حاکم است.
مقام معظم رهبری معتقدند در این گستره ملی چندین قرن است که ارزش های اسلامی نسبت این همانی با ملیت ایرانی برقرار کرده اند، یعنی وقتی از ملیت ایرانی سخن می گوییم، چیزی جز اسلام نیست و تضاد و تباینی بین این دو وجود ندارد. ایشان می فرمایند هویت ملی ما واجد سه عنصر عقبه تاریخی، اسلام و انقلاب اسلامی است.
ممکن است اشکالی مطرح شود و آن این است که وقتی می گوییم سبک زندگی اسلامی، آیا این تکثرها را درون جامعه از بین نمی برد و بر نوعی انحصارگرایی دلالت ندارد؟ می دانیم که جهان اجتماعی یک جهان گوناگون و چندپاره است ولی نکته حائز اهمیت این است که حتی سکولارترین افراد هم در ایران الهاماتی از سبک زندگی دینی گرفته اند. بنابراین سخن از انحصار نیست چون فرهنگ ملی ما چنین دلالتی دارد و هیچ حاکمیتی سیاسی ای اراده نکرده که اینگونه بشود. این شدن یک اتفاق بوده که در دل تاریخ رخ داده.
یک مفهوم دیگر در بند هفتم وجود دارد که به نظرم شایان توجه است که آن هم سبک زندگی غربی است که ایشان به آن تاخته اند. سبک زندگی غربی ۳ رکن بنیادین دارد. در نامه اول به جوانان غربی هم این موضوع را مطرح کردند. این نوع سبک زندگی در مادیت مبتنی است. به این معنی که انسان و خواسته های انسان در همین شئون ظاهری و جسمی خلاصه می شود. این سبک زندگی مبتنی بر ابتزال و اخلاق گریزی است و نسبتی با عفاف و در نظر گرفتن مرزهای اخلاقی ندارد و می رود که تمدن غرب را زائل کند. این نوع سبک زندگی دارای خشونت نهادینده شده است. در حالی که در سبک زندگی شرقی علایق و عواطف انسان بسیار برجسته است.
ایشان در عین اینکه این مبادی را برنمی تابند و کلیت سبک زندگی غربی را نفی می کنند پاره هایی از آنرا تجویز می کنند و قائل به زبده گزینی هستند. غربی ها مخاطره پذیرند و شجاعت اقدام دارند یا روحیه نظم در آنها برجسته است. ایشان از تهاجم فرهنگی سخنی می گویند، اما تبادل فرهنگی را ممتنع نمی شمارند.
تعبیری که ایشان به کار برده اند تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران است: اولاً این تعبیر حاکی از استعمار نو و فرانو است. غربی ها در سیصد سال اخیر در چند قالب در پی یکسان سازی فرهنگی بوده اند. با این نگاه که دیگران بربرند و ما برتریم و چون چنین است ما حق تحکم فرهنگی داریم. دوم نظریه توسعه بود که بعد از نظریه ترقی شکل گرفت و قالب محترمانه تر و مؤدبانه تری داشت.
به نظر مقام معظم رهبری غربی ها در تعریف توسعه یافته، در حال توسعه و توسعه نیافته زیرکی به خرج دادند و خودشان را مدینه فاضله معرفی کرده اند. به همین دلیل خود را از حق تحکم و تحمیل فرهنگی برخوردار می دانند. بعد از این دو نظریه، نظریه جهانی شدن مطرح شد. هر چه که جلوتر می آییم می بینیم که روایتها ملایم تر و هوشمندانهتر می شوند، یعنی از استعمار فرانو هم پا را فراتر گذاشته اند. در نظریه جهانی شدن می گویند یکسان سازی فرهنگی امری است مهندسی نشده، مهار نشده، فاقد اتاق فرمان، فرهنگ برتر که خود به خود غالب می شود و دست و پا زدن کاملاً بی فایده است و تمام جوامع خواه نا خواه در این روند در حرکت هستند و امکانی برای مقاومت فرهنگی وجود ندارد.
نکته بعدی این است که این تلاش تجددی به صورت خاص از دوره مشروطیت آغاز شده است. در دوره پهلوی اول که نوعی از ریشه در آمدن رخ داد. رضاشاه معماری، پوشش، نهادهای فرهنگی و تمام ارکان کشور را دگرگون کرد. این کار هم حماقت و هم یک جسارت می طلبید که او هر دو را داشت. در پهلوی دوم هم این روند ادامه پیدا کرد و تقریباً با ۵۰ سال غلبه ساختاری تجدد فرهنگی در ایران روبرو بودیم. امام (ره) در اولین دیدار با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فرمودند ما در هر جا که باید از صفر شروع کنیم، در عرصه فرهنگ باید از زیر صفر شروع کنیم. پس ما با یک سیر خطی مواجهیم، البته این را هم در نظر بگیرید که ما بعد از انقلاب سیر تلاش غرب متوقف نشد فقط ساختارهای رسمی بنا شد که در امتداد دیگری قرار گیرند، ولی از اواسط دهه ۶۰ دوباره تلاشها غرب شروع شد. این موضوع جامعه ما را دچار تلاطم کرد. یکسری نظریات هم مطرح شد که از نمونه های آن می توان به نظریه های غربزدگی یا گذار از سنت به تجدد اشاره کرد.
وقتی مقام معظم رهبری از تلاش غرب در ترویج سبک زندگی در ایران نام می برند، این تلاش در مقام ترویج از طریق منافذ فرهنگی صورت می گیرد. به همین خاطر تعبیر نفوذ فرهنگی را به کار می برند. باید برای منافذ فرهنگی که وجود دارد علاجی بیندیشیم. یکی از این منافذ فرهنگی فضای مجازی بیگانه است. علوم انسانی سکولار هم یکی دیگر از این منافذ است. ما با تعلیم علوم انسانی سکولار در حقیقت داریم در خودمان غرب را بازتولید می کنیم.
ایشان می فرمایند ترویج سبک زندگی غربی زیان های بی جبران اخلاقی، اقتصادی، دینی و سیاسی را به همراه دارد. پاره ای از این زیان ها جز در بستر زمان بسیار طولانی علاج پذیر نیست از این رو عبارت بیجبران را به کار می برند. به قول امام (ره) باید آب را از سرچشمه بست، یعنی اصلاً نباید بگذاریم که این اتفاق بیفتد. اگر اتفاق بیفتد در زنجیره ای از آفتهای فرهنگی گرفتار خواهیم شد. همچنین ترویج سبک زندگی غربی آسیب های فرافرهنگی دارد. این تعبیر ریشه در نظریه اصالت فرهنگ دارد. وقتی معضل از حوزه فرهنگ خارج شود یک کلاف سردرگم شکل می گیرد که دیگر نقطه شروعی ندارد.
ایشان می فرمایند یک جهاد همه جانبه و هوشمندانه نیاز است، یعنی کار انبوه گسترده و کمی ضرورتاً کار هوشمندانه نیست. یکی از راه ها انفعال است که در مقابل تجدد هیچ کاری نکنیم و تسلیم شویم. راه دیگر نبرد طبیعی و نه هوشمندانه است، یعنی کار می کنیم اما کار هوشمندانه نمی کنیم. کار هوشمندانه به جا و به هنگام است. در دل موقعیت می نشیند. در لحظه است. اگر از زمانش گذشت آن نتیجه ای که باید داشته باشد را نمی دهد.
هوشمندی با زمان شناسی تلازم دارد. باید ضعف شناسی کرد. باید مزیت های نسبی و ضعف های دشمن را دریافت و روی آنها سرمایه گذاری کرد. کار هوشمندانه تبدیل قوت های دشمن به ضعف است. به قول شهید آوینی این پیچیدگی جامعه تجددی، فروپاشی آنرا هم تسریع می کند و این تناقضهای عالم تجدد او را فروخواهد پاشید. این سپهر اطلاعاتی ضد غرب هم عمل خواهد کرد و او را مثل عقربی که در محاصره آتش هست و خودش را نیش می زند این اتفاق برای عالم تجدد هم رخ خواهد داد. هوشمندی بی محابا وارد میدان شدن و شمشیر کشیدن و تلف شدن نیست.هوشمندی زمانی شکل می گیرد که امکانات محدود و دشمن قوی ای داریم. اینجا نباید سراغ مواجهه مستقیم رفت وقتی امکان محدود است و دشمن قوی است، باید هوشمندانه عمل کرد. همه راه های طبیعی را نباید پیمود باید گلوگاه و بزنگاه ها را دریافت.