نقطه تلاقی سکولاریسم مدرن و متحجر
نوشتاری از دکتر رمضان علیتبار، عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه
در فرایند سکولارشدن، نقش دین و باورهای دینی، در حوزههای مختلف زندگی اجتماعی به ویژه در حوزه علم و دانش کمرنگ میشود. سکولاریسم در جهان مسيحيت رشد و نمو کرد. منشأ نظری آن عبارت بود از جدایی مبدأ قلمرو ديني از قلمرو دنيوي. زمینه و عوامل فراوانی در این جریان در غرب نقش داشته که در مجموع می توان آن ها را به مشکلات و نقایص موجود در قرون وسطاى مسیحیت ارجاع داد. کشور ایران نیز از تأثیرات مخرب این جریان، در امان نبوده و امروزه نیز آثار آن در حوزه های مختلف اجتماعی از جمله علم و دانش و همچنین در نوع نگاه برخی اندیشمندان و روشنفکران، قابل مشاهده است. امروزه جریان سکولار در کشور، دارای دو رویکرد کلی است: رویکرد سلبی به دین و رویکرد ایجابی و مقدسمآبانه نسبت به دین. آنچه امروزه به عنوان جریان سکولار مطرح است همان رویکرد سلبی به دین است که خاستگاهی غربی دارد که نگاهی التقاطی و فروکاهشی نسبت به دین و یا رویکردی ضد دینی و بعضاً ملحدانه است. رویکرد مقدسمآبانه در تحلیل و بررسیها به عنوان جریانی خزنده در گسترش و پذیرش سکولار تقریباً مغفول مانده است؛
این در حالی است که رویکرد مقدسمآبانه نیز با شعار دینی در دنیای امروز پا به پای جریان اول در انزوا و کمرنگنمودن دین پیش میرود. این دو رویکرد دو لبه قیچی برای طرد و حذف دین در دنیای بشرند. گاهی هم تأثیر نگاه مقدسمآبانه به عنوان زمینهساز و فراهمکننده بستر مناسب در سکولارشدن، مؤثرتر است. این جریان، زاییده توهم و ذهنیت نگاه تاریخي و عصري و تفسیر مقدسمآبانه از دین است. نگاه عصري و تاریخي به دین، یعني تقلیل كاركرد دین و شریعت به زمان و جامعه محدود. گاهی سكولارهاي مقدسمآب نیز به نام دفاع از نورانیت و قداست دین، آن را تا مرتبه یك امر شخصي تقلیل داده و به حاشیه ميرانند. از دیدگاه مقدس مآبان، شأن دین و شریعت حقه، هیچ مناسبتي با دنیا ندارد.
به عبارت دیگر می توان گفت سکولار روشنفکر و سکولار متحجر، هم آهنگند و با کمی تحلیل ریشهای این نتیجه بدست میآید که روشنفکر منحرف، همان متحجر است اما با رنگ و لعاب مدرن. پيامبر اسلام (ص) و برخی از امامان معصوم (ع) در بياني مشابه میفرمایند: « قصم ظهري اثنان، عالم متهتك، و جاهل متنسك، فالجاهل يغش الناس بتنسكه، و العالم ينفرهم بتهتكه»؛ یعنی “دو دسته كمر مرا شكستند: عالم متهتك (بي پرده و بي حيا) و جاهل متنسك (مقدس مآب)“. اين روايت حاكي از نقش كليدي اين دو گروه در ايجاد انحراف در مباني ديني و اخلاقي مردم بوده، و راهی که انتخاب می کنند هر دو به سکولار ختم می شود. عالم متهتك و بي اخلاق، تمامي همت و تلاش خويش را صرف اين مي كند كه مباني فكري و ايدئولوژيكي و قضاياي بنيادين علمي و اخلاقي جامعه را در تمامي عرصه هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي به سمت سكولاريسم و جداسازي از دين و اخلاقيات منبعث از معارف الهي، نمايد.
بسياري از اين افراد با گرفتن ژستهاي روشنفكر مآبانه ادعاي مدرن بودن، به روز بودن و هماهنگ بودن عملي خود با آخرين پيشرفتها، تئوريها و نظريه پردازيهاي دنياي مدرن را داشته و در اين راستا، نه تنها شرع و احكام الهي را در زندگي و فعاليت اجتماعي خويش رعايت نمي نمايند، بلكه در تداوم اين مسير قهقرايي خود، دچار بي توجهي محض به برخي يا حتي بسياري از اصول مسلم اخلاقي نيز مي گردند.
آنان علي رغم اندوخته های علمی، به جهت گرفتار آمدن در دام تفكرات سكولار، با بسياري از مباني ديني و اخلاقي مخالفت نموده و به واسطه بي تقوايي، دچار بسياري از مسائل ضد اخلاقي و ضد شرعي گشته اند. در زندگي اين افراد، ارتكاب انواع گناهان اقتصادي، معاصي لساني، و گناهاني از قبيل قدرت پرستي، ثروت پرستي، شهوت پرستي، عدم تقيدات جنسي و عدم پايبندي به مباني و اصول خانواده، هتك حرمت نواميس مسلمين و… امري عادي و طبيعي است.
تحجرگرایی یا مقدسمآبی نیز از عوامل گسترش و نفوذ سکولار در جامعه است. این جریان نیز همانند جریان روشنفکر، مجال فعالیت عناصر فرصت طلب و شخصیتهاى سودجود و استعمارگر را فراهم مى آورد. از این رو، نه تنها براى فرد متحجر، بلکه براى کل جامعه و نسلهاى آینده پیامدهاى زیان بارى را پدید خواهد آورد. هرگاه پدیده «تحجّر» یعنى جهل و نادانى در فهم مسائل دینى و سیاسى با تعصب آمیخته شود، مولود شومى به نام دگماتیسم متولد مى شود که به مراتب خطرناک تر از جهل و نادانى صرف مى باشد. همان گونه که روشنفکران منحرف نیز با تعصب مشابهی و با رویکرد دگماتیسم نسبت به تقلید و پذیرش پدیده های مدرن، جهل و نادانی خود را به اثبات می رسانند؛ یکى از مظاهر جمود فکردی و تحجرگرایى، ظاهرنگرى و ناتوانى در تحلیل حوادث و پدیده های اجتماعى و اسارت در قالب های ظاهری آن مى باشد.
روشنفکران غربگرا و سکولار ایرانی که شیفته تجدد و تمدن خیره کننده غرب شده، از مشروطه تا کنون بدون تحلیل زیربنایى علل رشد اروپا در عصر رنسانس، صرفا به خاطر همزمانى حذف دین و کلسیا از صحنه سیاست و مدنیت با رشد علمى و اقتصادى و صنعتى اروپا، علت اساسى رشد اروپا را کنار زدن دین و روحانیت مسیحیت شمرده، بر همین اساس، شرط پیشرفت ایرانیان و مسلمانان را کنار زدن دین اسلام و روحانیت شیعه شمرده اند. امروزه جمودگرایی لعابدار به شکل های مختلفی خودش را نشان می دهد، گاهی در پذیرش اندیشه دینی غرب، گاهی با استقبال از اندیشه های سیاسی سکولار و گاهی هم در پائین ترین سطح آن نظیر تقلید از نحوه پوشش، لباس، مد و… تحجر خود را به اثبات می رساند.
مثلاً در حوزه مبانی دینی، میرزا فتحعلى آخوندزاده از روشنفکران مشروطه معتقد بود: الآن در کل فرنگستان این مسئله دایر است که آیا عقاید باطله، یعنى اعتقادات دینیه، موجب سعادت ملک و ملت است یا اینکه موجب ذلّت ملک و ملت است؟ کل فیلسوفان آن اقالیم متفق اند در اینکه اعتقادات دینیه موجب ذلّت ملک و ملت است در هر خصوص.» این سخنان پس از گذشت حدود یک صد سال از انقلاب مشروطه، امروزه نیز به زبان و ادبیات دیگرى بر سر زبانها جارى است. استشهاد به اندیشمندان غربى در مورد افیون بودن و یا ذلّت آفرین بودن دین، در کلام این روشنفکران، بزرگ ترین نشانه سطحى نگرى آنان مى باشد.
بنا بر این پیامد هر دو نوع تحجر، یکی است. جریان ارتجاعى و منحرف روشنفکرى در تاریخ معاصر ایران بدون توجه به تمایزهاى بنیادین مسیحیت و اسلام و روحانیت شیعه و کشیشان مسیحى و دقت در ریشه یابى عوامل زیربنایى تحولات عصر رنسانس، صرفا به تغییرات ظاهرى جامعه اروپا توجه کرده و سعى مى کند با فراهم نمودن همان تغییرات ظاهرى به تمدن غرب دست یابد. تحجّرگرایى مقدس مآب، تحجر در فهم متون دینى و تعالیم آسمانى است. این نوع از تحجر چه در صدر اسلام و چه در دنیاى معاصر بیشتر در جریانهاى مذهبى مشاهده مى شود.
مهمترین پیامد منفى تحجرگرایى مقدسمآب، فراهم آمدن بستر مناسب براى رشد جریان نفاق و فتنهانگیزى است. معمولاً متحجران فراهمکننده بستر براى استعمارگران و فرصت طلبان مى باشند. روشنفکران سکولار متحجر و منحرف در عین داشتن ظاهر و رنگ و لعاب روشنفکرانه، فریب استعمار غرب را خوردند.
تفاوت عوام و خواص در این زمینه این است که عوام به نیت و انگیزه الهی عمل کرده و نا خواسته در مشرب و جریان سکولار قرار می گیرد؛ ولی خواص سکولار، آگاهانه و به نیت منافع سکولاری خویش، نسبت به آن گرایش پیدا می کنند. امروزه متأسفانه از هر دو جریان درباره رابطه حوزه با دولت یا نسبت روحانیت با حکومت به بهانه استقلال حوزه، با ادبیات مختلفی در صددند بین حوزه علمیه و سیاست و دولت و حکومت، مرز ایجاد کنند، این در حالی است که انقلاب و امام و همچنین نظام جمهوری اسلامی، محصول حوزه است. نه دین از سیاست جداست و نه سیاست اسلامی از دین؛ زیرا دین اسلام به عنوان یک نظام و سیستم کامل، دارای ابعاد مختلفی است که سیاست و حکومت نیز یکی از شؤون و لوازم آن بوده و همان گونه که دین در تمام زوایای زندگی حاضر است، سیاست نیز به عنوان بعدی از ابعاد دین، در تمامی زوایای زندگی انسان حضور پررنگی دارد؛ از این رو امروزه کسی از میان مراجع و علمای شیعه، نسبت به سیاست و حکومت بی تفاوت نیست؛ بلکه هر کدام به نحوی در پیشبرد اسلام و حکومت اسلامی نقش دارند. برخی به صورت مستقیم و برخی به صورت غیرمستقیم. در اندیشه اسلامی، عینیت و وحدت دین و سیاست به این معنا نیست که همه عالمان دینی به صورت مستقیم در حکومت و دولت یا در حوزه اجرا حضور داشته باشند؛ بلکه هر کدام در جای خود میتوانند بهترین الگو برای این وحدت و عینیت بین دین و سیاست باشند.
عالمی که با علم و عمل خالصانه خود بدون این که در دولت یا حکومت به صورت مستقیم دخالت یا حضور داشته باشد، با تعلیم و تهذیب، رهبران، حاکمان و مسئولین آینده این کشور را پرورش داده و می تواند بیشترین و مؤثرترین نقش را در سیاست داشته باشد؛ زیرا تلاش او در جهت تعلیم، تعلم و آموزش، عین سیاست است. مثلا در عصر ما عالمان و فقهایی نظیر مرحوم بهجت در عین این که نسبت به جریان حکومت و دولت بی تفاوت نبوده، سیاست و تدبیر را در این دیدند که برای آینده اسلام و حکومت، شاگردانی تربیت و تحویل جامعه اسلامی دهند تا آینده حکومت و کشور را به دست بگیرند. همان گونه که میرزا جواد آقا ملکی تبریزی شاید به ظاهر فردی سیاسی نبودند؛ اما با علم و عمل خالصانه خویش بیشترین تأثیر را در اعتلای دین و ترویج وحدت دین و سیاست داشته و توانسته اند رهبرانی بی نظیر و بی بدیل، مثل امام خمینی(ره) را تحویل اسلام وجامعه اسلامی دادند که پرچم اسلام را در سراسر جهان به اهتزاز در آورند. امام نیز با تشکیل حکومت اسلامی، آینده علم، دین، سیاست و اخلاق را به گونه ای رقم زدند که انبیاء و پیامبران الهی نیز به دنبال همین هدف، تلاش می کردند.