به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همزمان با دومين نمایشگاه مجازی کتاب تهران، گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي با همکاری خانه کتاب و ادبیات ایران، سلسله نشستهای را برگزار خواهد کرد؛ دومین نشست با موضوع «داستان ایرانی: راهکاری برای برون رفت ادبیات داستانی معاصر از نابسامانیها؛ ویژگیها، امکان یا امتناع» با حضور دکتر کامران پارسی نژاد، دکتر احمد شاکری و میرشمسالدین فلاح هاشمی، روز دوشنبه مورخ ۴ بهمنماه جاری به صورت حضوری و مجازی تحت نرم افزار ادوبی کانکت برگزار شد.
در ابتدای جلسه احمد شاکری، عضو هئیت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه، گفت: در سالهای اخیر شاهد افزایش توجه به «داستان ایرانی» به صورت بالجمله یا فیالجمله به عنوان تنها الگو یا یکی از الگوهای تجویزی برای رسیدن به داستان بومی ـ جهانی یا رسیدن به مکتب ادبی انقلاب اسلامی بودهایم. چنین توجهی که خود نشأت گرفته از مسئلهمندی به چیستی داستان مطلوب و برآیند تجربههای چهلواندی ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی است حائز توجه است. دیرینهشناسی یک مسئله و نحوه بارورشدن فضای ادبیات به آن، زمانه باروری و علل باروری میتواند در درک یک مسئله از اهمیت بسزایی برخوردار باشد. تردیدی در این نیست که دورة ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با وقوع انقلاب اسلامی و رقم خوردن دفاع مقدس همراه بوده است. به این معنی که دورة جدید ادبی که فتح بابی برای ادبیات خاصه ادبیات داستانی محسوب میشود نتیجه و معلول عواملی از جمله مهمترین آن یعنی استقرار جمهوری اسلامی و حوادث مرتبط به آن است. این موضوع بسیار مهمی است که در طول این چهلواندی سال تجارب متعدد قالبی و نوعی در ذیل گونههای ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس محقق شده است. آثار متعددی تولید شده است و در برخی گونهها ادبیات، نوآوریهایی داشته و به توفیقاتی دست یافته است. ادبیات در این دوره با پشتکردن به برخی سنتهای گذشته خاصه در حوزة ادبیات داستانی و بارورشدن به موضوعات و مضامین جدید و ورود نسل نوینی از نویسندگان و مخاطبان راه جدیدی را آغاز کرده است. بنابراین مجموعه این شواهد حاکی از آن است که ادبیات داستانی دورة انقلاب اسلامی بهصورت فیالجمله راه خود را یافته و به سمت افقهای نوینی در حال حرکت است. معنای این سخن این است که ادبیات داستانی از بستر تجربههای انقلابی و با خلاقیت نویسندگان معتقد بدان به جلو قدم گذاشته است. در نتیجه آینده ادبیات و اشکال و گونههای مطلوب ادبی راهی جز گذر از این تجربه غنی چهلواندی ساله ندارند. فهم مسئلهمندی ادبیات داستانی به مقوله «داستان ایرانی» از این جهت قابل بحث و بررسی است. زیرا یکی از دعاوی «داستان ایرانی» توجه به سنتهای روایی گذشته و تلقی بنا نهادن ادبیات آینده با رجوع به ادبیات کهن و اساطیر آن و ساختارهای آن است.
البته باید توجه داشت مقوله داستان ایرانی واجد تئوری مشخص و نظام تحقیقی معینی نیست. تعریف مشخص و متفق علیة برای آن وجود نداشته و مولفههای آن کاملاً استقراء نشده و شناخته نشده است. حتی کرسی مشخص نظریهپردازی نیز برای آن وجود ندارد. لذا نوعاً کسانی که این موضوع را مطرح میکنند صرفا در حد یک «ایده» و نه نظریهای بررسی شده بدان مسئلهمند هستند. یکی از ضرورتهای باریافتگی به «داستان ایرانی» بررسی دقیق تجربه ادبیات داستانی در طول چهل ساله گذشته است. به این معنی که تا این تجربه گرانسنگ و ذوابعاد بررسی و تحلیل نشود و آوردههای آن فهم نشود. مورد نقد دقیق قرار نگیرد نمیتوان از آن به سمت داستان ایرانی عبور کرد.
دیگر آنکه بعضاً گفته میشود تمدن ایرانی اجزاء خاصه خود را در بحث قصهگویی دارد. مراد معتقدان به این نظر آن است که انقلاب اسلامی ادامه تمدن ایرانی بوده و طبعاً ادبیات آن نیز باید از ادبیات کهن ایرانی وام گیرد تا هویت یافته و به نقطه مطلوب واصل شود. در این باره باید به چند نکته توجه داشت. نخست اینکه ادبیات در بستر وقایع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی متولد میشود، رشد میکند و تغییر مییابد. البته عوامل پنهان و پیدای فرهنگی بسیار متعدد و متنوعاند. بهنحوی که میتوان جزییترین نکات در زیست بوم یک نویسنده را نیز در تولید اثرش دخیل دانست. اما بهلحاظ جریانی و کلان در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی تمدن جدیدی را پایهگذاری کرد. اما بهواقع باید گفت ادبیات داستانی چه در زمان مشروطه و چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی از گسستی با دورههای گذشته هویت یافته است. یکی از موضوعات مورد علاقه داستان ایرانی استفاده از اساطیر و شخصیتهای کهن در ادبیات روایی فارسی است. اما باید توجه داشت که ادبیات ایینه تمام نمای فرهنگ یک سرزمین و ملت است. آیا مثلا شخصیتهای حاضر در دفاع مقدس با الگوگیری از قهرمانهای شاهنامه پا در میدان جنگ میگذاشتند؟ یا اساساً با الهام از قصههای شاهنامه که یکی از گرانسنگترین آثار منظوم روایی جهانی است در طول دفاع مقدس یا حتی انقلاب اسلامی مقاومت کرده و ایثار از خود نشان دادند؟ پاسخ روشن این است که خیر. نه رزمندگان ما در طول دفاع مقدس از امثال رستم وام گرفتهاند و الگوگیری کردهاند و نه حتی نوعاً با این داستان آشنایی داشتهاند. آنچه در وصیتنامهها و آثار رزمندگان و شهدا میتوان دید این است که الگوها همگی برگرفته از واقعه عاشورا و بزرگان دینی بوده است. حرف رزمندگان اطاعت از ولی فقیه و حمایت از صدای «هل من ناصر» ابی عبدالله الحسین بوده است. به تعبیری، داستان ایرانی زاییده زمان و زمانه خود باید باشد و شرایط عینی و ذهنی و ادبی خود را تعریف میکند. بدون بازسازی شرایط نمیتوان بهصورت گلخانهای داستان ایرانی را عملیاتی کرد و تجویزهایی برای آن صادر نمود. بله این تصور دور از ذهن نیست که اگر تجربه و سنت روایی کهن ایرانی تا زمان حاضر امتداد مییافت میتوانست صورتهای متفاوت و بومی از ادبیات را در گونه ادبی، نوع ادبی و قالب ادبی رقم زند. اما میدانیم که این سنت در حوزه ادبیات روایی دچار بحرانهایی در دورههای مختلف شد و خاصه با ورود ادبیات داستانی غربی عملاً به این سنت پشت زده شد و با آن مخالفتهایی صورت گرفت. این تلقی بهوجود آمده که سنتهای کهن روایی قابلیت روایت انسان معاصر ایرانی را ندارند. اما حال که با این گسست مواجه شدهایم نمیتوانیم بهصورت تجویزی و بدون فراهم آوردن بسترهای زایش ادبی، ادبیات را به رجوع به سنتهای کهن دلالت کنیم.
طرفداران داستان ایرانی بعضاً در اثبات رهیافت داستانهای کهن ایرانی از نقل قولهای نویسندگان غربی استفاده میکنند که این ادعاها نیز باید با دقت بررسی شود. مثلا گفته می شود که مارکز از هزار و یک شب الگو گرفته است. باید توجه داشت که معیار ما در ادبیات بومی تئوری بومی است نه گفتههای نویسندگان غربی. به تعبیری هویت یافتگی ما نتیجه نگاه تحلیلی و نه ستایشگرانه ما به ادبیات غرب و شرق است.
یکی از نکاتی که باید در تئوری داستان ایرانی مدنظر قرار گیرد تحدید این مفهوم از نظر دامنه زمانی، نوعی و قالبی است. آیا هر آنچه در ادبیات روایی پیش از مشروطه در جغرافیای ایران و به زبان فارسی تولید شده است مدنظر است؟ آیا مجموعه آثار ادبی و تراث روایی از گذشته تا کنون مدنظر است؟ آیا تمامی روایتها اعم از نثر و نظم توامان مدنظر قرار میگیرد؟ آیا مجموعهای از قالبهای تاریخ، سفرنامه، شرح حال، گزارش، قصه، حکایت، مثل و متل و هر آنچه تحت «ادبیات» واقع میشود مدنظر است؟ طبعاً بدون تحدید حدود اینگونه تلقی خواهد شد که ادبیات داستانی نوین از ادبیات فارسی بهصورت بالجلمه باید وامگیری کند.
سئوالی که در این زمینه وجود دارد این است که انتظار میرود داستانهای کهن ایرانی چه آوردهای برای ادبیات داستانی معاصر داشته باشند؟ چون طبعاً طرح رجوع به داستانهای کهن ایرانی به این معنی است که ادبیات معاصر داستانی نواقص و کاستیهایی دارد که با رجوع به منبع غنی ادبیات کهن برطرف شده و به شکوفایی خواهد رسید. میتوان موارد هشت گانهای را مورد بررسی قرار داد.
۱.قالب مشخص روایتهای کهن؛
۲.نوع ادبی مشخص روایتهای کهن؛
۳.عناصر و اجزاء داستانهای کهن؛
۴.مضامین داستانهای کهن؛
۵.اشخاص و شخصیت پردازی داستانهای کهن؛
۶.ابزارهای پرداختی و نحوه استفاده از آنها در ادبیات کهن؛
۷.مکتب ادبی کهن فارسی؛
۸.موضوعات و رخدادهای داستانهای کهن؛
۹.مبانی فکری داستانهای کهن.
این مسئله بهنظر میرسد با دقت مورد بررسی قرار نگرفته است. بعضاً افراد فهرستی از مضامین و موضوعات را که در برخی آثار روایی کهن وجود دارد مطرح میکنند و آینده ادبیات داستانی را به تکرار این موضوعات و مضامین گره میزنند. مثلاً مضمونی چون ایثار و فداکاری. اولاً باید بررسی شود که آیا این مضامین در ادبیات داستانی معاصر ما وجود ندارد و این خلا احساس میشود. ثانیا باید بررسی شود این خلا به چه دلیلی است. طبعاً ما در مفاهیم معرفتی دینی در آیات و روایات غنای چشمگیری از مفاهیم و بلندای حکمی آنها داریم که میتواند مورد استفاده قرار گیرد. از سوی دیگر رخدادهای معاصر ما نیز مظهر تجلی بسیاری از این موضوعات و مفاهیم بوده است. لذا اینگونه نیست که اگر ما به ادبیات کهن توجه نکنیم از بسیاری از موضوعات و مضامین اساسا محروم بمانیم. بلکه بهنظر میرسد گره اصلی که ادبیات داستانی معاصر با آن مواجه است نه موضوعات و مضامین که شکل و ساختار روایی و نمایشی است. یعنی ساختار روایی یا مهارتهای نویسندگان به نحوی نیست که صورت هنرمندانهای به این موضوعات و مضامین ببخشند.
بهنظر میرسد مسئلهمندی فضای ادبی به مقوله داستان ایرانی از پیشینه تحقیقی تنکی نشأت گرفته است و همانطور که گذشت تنها میتوان آن را در حد مسئلهمندی به یک «ایده» برای آینده ادبیات داستانی ارزیابی کرد. با این وجود برخی مراکز ادبی بدون توجه به این پیشینه اندک تحقیقی و روشن نبوده ابعاد مسئله آن را تا حد برنامههای ادبی پیش بردهاند. تبلیغ آنچه برای اهل فن نیز به درستی و وضوح درک نشده است میتواند آسیبهای احتمالی به ادبیات موجود و فرآیند طبیعی آن وارد سازد. برخی آسیبهای این توجه بدین شرح است:
ــ ورود شخصیتها، اساطیر و آیینهای خرافی و خیالی در ادبیات داستانی بهصورت پسزمینههای تفسیری جهان امروزی در حالی که ادبیات داستانی پس از انقلاب اسلامی ادبیاتی واقعگرا است؛
ــ نزول در برخی معارف دینی و تجربههای تاریخی در حالی که فرهنگ اسلامی شیعی و انقلاب اسلامی بلندترین تجربهها و مضامین را نمایشی کرده و ورود برخی عناصر داستان ایرانی میتواند تنزلی در این زمینه به حساب آید؛
ــ جایگزینی اسطوره با اسوه. شخصیتهای خیالی و غیر واقعی جای شخصیتهای واقعی تعلیم یافته در مکتب اسلام و امام راحل را میتوانند بگیرند. نباید فراموش کرد که برخی چهرههای ظاهر شده در انقلاب اسلامی از نظر هویتی بسیار بلندتر و درخشانتر از اسطورههای خیالی در ادبیات روایی کهن هستند.
دکتر کامران پارسی نژاد، نویسنده و پژوهشگر حوزه ادبیات که سخنرانی بعدی این نشست بود با اشاره به این مطلب که اصولاً آشنایی نویسندگان داستان با مردم، محیط، فرهنگ و بافت اجتماعی باعث میگردد تا حوادث و رویدادهای داستانی، باورپذیر و قانعکننده به نظر برسند. بیان نمودند اما متاسفانه عموم مردم خاصه نویسندگان نه تنها از ادبیات کهن بسیار دور افتادهاند، بلکه با ادبیات روز نیز بیگانهاند. در صورتی که مردم عامی حداقل در گذشته با ادبیات این سرزمین آشنا بودند. کنار کرسی نشستنها، شاهنامه خوانیها، داستان امیر ارسالان نامدار، سمک عیار، کلیله و دمنه، حسین کرد شبستری، فرج بعد از شدت، خواندنها تمامی از یادها رفته است.
وی ادامه داد باید به این مسئله توجه داشت که در نقدها و تحلیلها همواره نویسندگان در مضان اتهام قرار گرفتهاند؛ بهزعم بسیاری، این نویسندگان بودند که در اثر کمکاری و ضعف در ساخت آثار ادبی عموم مردم را از جامعه ادبی کشور دور ساختهاند. در صورتیکه رویدادها و پیامدها همواره در اثر روابط دو سویه شکل میگیرند.
ادبیات کهن خاصه اسطورهها، در میان یک قوم و ملت برپایه کسب تجارب ارزشمند انسان از ساحت هستي، رمزگشایی از مکنونات درونی آدمی، کشف حقايق زندگي شكل میگیرد و رفته رفته قوام مييابد.
دکتر کامران پارسی نژاد با اشاره به این مطلب که فاصله افتادن میان اسطوره و ادبیات معاصر لطمات جبرانناپذیری را بر بدنه جامعه، ادبیات و فرهنگ هر کشور میزند، آنچنان که در ایران امروز میان گستره بیمانند اساطیر ایران و ادبیات معاصر کشور دیواری بزرگ قد علم کرده به گونهایی که دیگر نمیتوان از تجارب ارزشمند گذشتگان در کار ساخت ادبیات معاصر بهره گرفت.
وی در ادامه گفت ناآشنایی نویسندگان معاصر ایران از عالم اسطورهها عملاً باعث شده تا پشتوانه ادبی کشور تضعیف شود. بیشک یکی از اهداف درازمدت دول قدرتمند استعماری دورکردن مردم و جامعه ادبی کشور از اندوختهها و تجارب ارزشمند گذشته است. این در حالی است که استعمارگران خود تشنه کسب همان تجارب و اندوختهها هستند، اما بهگونهای ملتها را در بمباران تبلیغاتی خود قرار میدهند که این گمان اشتباه به ذهن هر فرد متبادر شود که رجوع به دستآوردهای ناب گذشتگان، نشانه عقبافتادگی و تحجر است. بر این اساس میبینیم که هر روز که میگذرد میان اسطوره ایرانی و ادبیات معاصر شکاف و فاصله عمیقتر میشود. برخي به اشتباه گمان ميكنند كه اسطوره مختص به گذشته بسيار دور است و دستاورد بشر در دورههاي كهن بهحساب ميآيد. در صورتي كه اسطوره همواره زنده است؛ به رودي پر خروش ميماند كه سكون ندارد و به پيش ميرود. از اين رو، اسطوره را ميتوان به بخش اصليِ اسطوره باستان و اسطوره مدرن يا معاصر گونهبندي كرد. در حقيقت اسطورههاي هر قوم و ملتي با توجه به شرايط اجتماعي، فرهنگي، اعتقادي و… خاص همان منطقه ساخته ميشوند و در گذر زمان كامل ميگردند. هر چند در غالب تمدنهاي باستان، اسطورهها از قهرمانان و سلحشوران ملي ساخته ميشد. در حاليكه در دنياي غرب، امروزه، بيشتر، خوانندگان و هنرپيشههاي هاليوود، حالت اسطوره به خود ميگيرند. و اين نشاندهنده تأثيرپذيري اسطوره از سياست ميباشد. چرا كه سياستمداران غرب و باندهاي بزرگ مافيايي، از چنين شخصيتهايي كه ظاهراً محبوب مردم غرب هستند حمايت ميكنند، و تا آنجا پيش ميروند كه از اين افراد، اسطوره بسازند.
این نویسنده و محقق حوزه ادبیات بیان نمود اسطوره، يكي از راههاي شناخت جهان هستي است، و ميتواند در حد و نهايت يك جهانبيني تمام عيار ظاهر گردد و در كنار جهانبيني علمي، فلسفي و ديني قرار گيرد. اين افراد، چنين اظهار ميدارند كه انسان در دوران باستان، براي شناخت جهان هستي و درك حقيقت، به اسطوره روي ميآورده، و رفتهرفته، پس از گذشتن از فلسفه و دين، به سوي دانش و تكنولوژي رفته است. اسطوره در باطن آدمي وجود دارد و انسان از آن بياطلاع است. در اين ميان، برخي بر آن هستند تا يك شيوه و راه را براي شناخت جهان هستي برگزينند. در صورتيكه ميتوان بدون داشتن تعصب خاص، از هر دانش مطمئن مطرح سود برد؛ و تنها به يك محدوده اكتفا نكرد. اين در حالي است كه انسان همواره بهرغم داشتن شيوه و راه صحيح اشتباه ميكند و به درستي از تجارب گذشتگان سود نميبرد.
دکتر کامران پارسی نژاد بیان نمود تاريخ نشان ميدهد كه بسياري، به اشتباه، بر آن بودند تا تجارب بشري در گذشته را كتمان كرده، آنها را ناديده بگيرند. اين افراد، گمان ميكنند كه تجارب گذشته قابل اجرا نيستند، و بايد آنها را نابود، و تجارب جديدي را دنبال كرد. در صورتيكه بهترين راه، استفاده از تجارب ارزشمند گذشته و تكميل آن است. يعني ميتوان با قراردادن تجارب انسان در گذر زمان در كنار يكديگر، شكل كاملتري از آن را ساخت؛ و بدينترتيب، جهان پيرامون خود را بهتر شناخت. يقيناً هيچ تجربهاي به آساني به دست نيامده، و تنها در يك مقطع زمان، قابل استفاده نيست. از اين رو، بايد به تلفيق اين اندوختهها دست زد، و هيچ تجربة نابي را نابود نساخت. اسطوره سعي دارد به يكپارچگي و وحدت ميان انسان و جهان پيرامونش تأكيد ورزد؛ و بگويد كه ميان اين دو، فاصلهاي وجود ندارد. اسطورهشناسان ميگويند كه ابتدا جهان و تمامي پديدههاي آن، توسط انسان درك و بررسي ميگردد؛ و در پي آن، آراء و آموزههاي به دست آمده، با زبان نماد و تمثيل و با خلق شخصيتهاي اسطورهاي، مطرح ميگردد. اسطورهشناسان بر اين مسئله تأكيد ميورزند كه مطالعه اسطوره، باعث ميگردد تا انسان به ریشه و اصل هر پديدهاي آشنا شود.
دکتر کامران پارسی نژاد گفت: در شرايط كنوني ادبیات داستانی در ایران ميبايست ضمن ترسيم چهره حقايق پیرامون ما، محملي براي طرح انديشهها و تجارب ناب و بدیع باشد و بتواند با ساختاري مستحكم طرحي نو دراندازد و مضامين مهم و ارزشمند را مطرح سازد. در دوره كنونى از ادبيات داستاني بيش از هر زمان توقع مىرود تا بسيار مقتدرانه نقش آفريني كند و در بستر جامعه ادبي جريانساز باشد. بر اين اساس، نويسندگان ادبيات داستاني ميبايست با تغيير رويه در ساختار و بنمايههاي بهكار گرفته نواقص كار خود را بر طرف سازند. و اين كار ميسر نميشود، مگر با ریشهیابی تاریخ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ادبی و در نهایت تعیین نحلهها و جریانهای ادبی، در واقع سنجش و ارزيابي موشكافانه ادبیات داستانی خود ميتواند در بروز جريانهاي سالم و سرنوشتساز اين حوزه و ساير حوزهها تاثيرگذار باشد، اما متاسفانه در ایران تا کنون آنچنان توجهی به شناسایی و رصد آثار خلق شده داستانی در دورانهای مختلف در راستای دست یازیدن به مکاتب ادبی ایران و ارزیابی موشکافانه تاریخ ادبی اجتماعی سیاسی فرهنگی نشده است. و بالطبع اهالی قلم و ادبیات به اشتباه با استناد به مکاتب ادبی غرب به بررسی آثار ایرانی میپردازند. از این رو میطلبد تا روند شکلگیری ادبیات داستانی معاصر که با ظهور جمالزاده مصادف بوده تا دوران شکلگیری انقلاب اسلامی تحلیل و مورد ارزیابی قرار گیرد. در این دوران ایران شاهد حوادث مهم و سرنوشتسازی بوده که تحلیل رویدادهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی میتواند در بازشناخت و ارزیابی ادبیات داستانی در ایران مفید واقع شود. نکته قابل تعمق در این است که تاکنون تحلیلگران ادبیات داستانی به نقد و بررسی ادبیات داستانی در کنار رویدادهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نپرداختند و بالطبع زمینه مناسب تدوین و شکلگیری نحلههای ادبی را هم فراهم نکردهاند. از این رو لازم است در بدو کار یک تحلیل تاریخی از آغاز شکلگیری حکومت پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی ارائه شود. در تحلیل تاریخ سیاسی دوران پهلوی ضمن گونهبندی رویدادهای مهم تاریخی شرایط مناسب برای تحلیل و ارزیابی در سایر حوزههای علوم انسانی چون ادبیات، اقتصاد و علوم اجتماعی فراهم میشود. در نهایت تحلیل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میتواند شرایط لازم برای ارزیابی بهتر ادبیات داستانی و اندیشه و باورهای خالقان داستان را فراهم سازد. در این راستا علت و عوامل خلق انواع داستانها باید بهطور موشکافانهای مورد ارزیابی قرار بگیرد. هچنین زندگی و باورهای نویسندگان داستان، تاثیرپذیری از محیط پیرامونشان، تاثیرگذاری بر جامعه، جریانها و سایر نویسندگان باید به بوته نقد سپرده شود. و پس از آن آثار مهم و ارزشمند خلق شده در دوره پهلوی و انقلاب اسلامی مورد ارزیابی ساختاری و محتوایی قرار گیرد.
دکتر کامران پارسی نژاد در جمعبندی صحبت خود بیا نمود که آگاهی از روند شکلگیری و قوام ادبیات داستانی با تکیه بر رویدادهای عظیم اجتماعی، سیاسی فرهنگی میتواند هم برای نویسندگان این حوزه مفید باشد و هم برای مخاطبان و علاقمندان داستان، چرا که در این گستره عظیم معمولاً جریانهای انحرافی و گاه اشتباه ممکن است ادبیات داستانی را از مسیر اصلی خود خارج کند و تأثیرات مخربی را به همراه داشته باشد. بهطور مثال مدتى است تب تند گرتهبردارى و تقليد كوركورانه از نحلههاى ادبى غرب دامنگير نويسندگان و داستاننويسان شده است. بسيارى از صاحب نظران عرصه ادبيات بر اين اصل تأكيد دارند كه بروز شرایط نامناسب سیاسی، بحرانهای اقتصادی و ظهور دیکتاتوری فاشیسیم، نازیسم و کمونیسم عامل اصلی بروز چنین جریانهای نامتعارفی در غرب شده است این در حالی است که نويسندگان ايرانى با چنین رویدادهایی روبهرو نشدهاند. ایران چون اروپا شاهد دو جنگ جهانی و پیش روی کمونیسم در اروپا نبود. ایران با تجربه صنعتیشدن و بحرانهای عظیم اقتصادی اروپا مواجه نشده است. با اینحال برخی از نویسندگان بیاطلاع از ماهیت اصلی چنین نحلههایی اقدام به تقلید کورکورانه کرده و میکنند. غافل از اینکه خود را از بستر جامعه و فرهنگ ملی و بومی دور ساختهاند. آنها بدون در نظر گرفتن این مسئله که در شرایط کاملاً متفاوتی نسبت به نویسندگان غربی دوران خود را سپری میکنند قصد دارند كوركورانه دنباله روى چنين جريانىهایی باشند.
میرشمسالدین فلاح هاشمی آخرین سخنران این نشست با اشاره به این نکته که داستان اگر بخشی از فرهنگ و تمدن ایرانی باشد که هست به همان اندازه قدمت دارد؛ بیان نمود سیری که داستان ایرانی طی قرون متمادی داشته است آن را بسیار غنی و ارجمند کرده است. داستان یعنی آفریدن یعنی ساختن. ما در زبان فارسی «دا» را برای خداوند بهکار میبریم (حضرت دادار) و ایضاً برای پدر و مادر. پس داستان خلق میشود و ساخته میشود توسط نویسنده خود و خالق اثر است.
وی با بیان اینکه در داستان ایرانی پندها، نکات و ظرایفی است که انسان را و مخاطب را به سوی روشنی هدایت میکند. گفت: داستانهای کهن فارسی همگی ره به سوی تعالی دارند. این غِنا که در ادبیات کهن ماست همواره سبب غبطه بزرگان و ادبای غرب بوده است. بهطور مثال ادبیات روسیه خود را وامدار و مدیون پوشکین میداند درحالیکه پوشکین شیفته سعدی علیه الرحمه است. ما داریم دربارة داستانی صحبت میکنیم که قدمتی چند هزار ساله دارد در حالیکه رمان غرب با ارفاق قدمتش تقریبا چهارصد سال است. (اگر دن کیشون، سروانتس را رمان بدانیم) زبان بیان قصهها در گذشته زبان شعر بوده است. نه تنها در ایران در همة سرزمینهای متمدن، مثل یونان. حتی شکسپیر نیز زبان بیان داستانهایش شعر بوده است و بعدها نثر کم کم خود را عرضه میکند. شاهنامه فردوسی، لیلی و مجنون و قص علی هذا در ایران روایتشان با شعر بوده است. خب این به لحاظ تأثیر کلام موزون و ماندگاری شعر بوده است. اکنون که از ادبیات کهن خود دور افتادهایم و دل در گرو رمان غرب گذاشتهایم به کلی افت کردهایم و ادبیاتمان در بخش داستان و باز در حوزه رمان نازل شده است. ما خیلی موفق باشیم یک مقلد فرمی بیش نیستیم در رمان. رمان اکثراً از اندیشه و مغز تهی است و هیچ نشانی از معانی پرطمطراق ادبیات کهن فارسی که هنوز غرب از آن بهره میبرد نیست. الان ماندهایم که چرا نمیشود مفاهیم دینی و فرهنگی خود را در این قالب رمان که ارمغان مدرنیته است بریزیم. بایستی آسیبشناسی شود که چه بر سر ادبیاتمان آمده است. ذات ادبیات کلاسیک ما مغلق و متکلّف نیست و میبینید که همگان اذعان دارند که زبان فارسی تنها زبانی است که حیات دارد همچون قرون گذشته و مضمحل نشده است. ما حتی در سبک و فرم هم سرآمد بودیم. مثل تو در تو بودن قصههای هزار و یک شبمان که هنوز هم که هنوز بارها و بارها از آن در ادبیاتشان، در انیمیشها و فیلمهاشان اقتباس میشود. سخن بسیار است و به این بیت تمام میکنم که سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.