به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مرحوم آیت الله مصباح یزدی بهعنوان یکی از پرچمداران حوزه در دوران ما شناخته میشوند. ایشان در عرصههای متنوعی چون فقه و تفسیر و علوم اجتماعی آثار ارزندهای از خودشان به جا گذاشتهاند. یکی از وجوه شخصیت آیتالله مصباح چهره عرفانی ایشان است. در همین خصوص و بهمناسبت اولین سالگرد رحلت ایشان، سایت «فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی» گفتگویی را با حجتالاسلام دکتر محمدجواد رودگر، دانشیار و عضو هیئت علمی گروه عرفان پژوهشگاه انجام داده است که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
علاوه بر ابعاد فلسفی مرحوم علامه مصباحیزدی، وجه عرفانی ایشان نیز زبانزد است. لطفاً ابتدا توضیحی از بُعد عرفانی ایشان بفرمایید؟
عرفان اسلامی هم بهعنوان دانش در دو دانشِ عرفان نظری و دانشِ عرفان عملی و هم بهعنوان حقیقتِ شهودی و تجربه باطنی همواره مورد توجه ویژه استاد مصباحیزدی بود، بهگونهای که هر از چندگاهی در مباحث حِکمی، هستیشناختی و معرفتشناختی، اخلاقی، اخلاقِ عرفانی، تفسیری و سلوکی دانشها و تجربیات یاد شده را با نهایت دقت تبیین و تحلیل میکرد و البته «سیر و سلوک»، «معنویت عمیقِ دینی»، «عبودیت در برابر خدا» و «قرب وجودی به حق تعالی» مورد قبول و اقبال همیشگی ایشان بود. از نظر ایشان عرفان و تمایلات عرفانی درون ذات فطری و یکی از اصیلترین تمایلات آدمی است و معنای اخلاق، سیر و سلوک و عرفان صحیح این است که انسان نیرو و استعداد مرموز و ناشناختهای را که در درونش وجود دارد و او را به سوی خدا سوق میدهد، با تلاش خود بهصورت آگاهانه درآورده و آن را کمال بخشد. از این رو عرفان حقیقی را تلاشی برای رسیدن به عالیترین مقامی میدانند که برای انسان ممکن است، زیرا «تمایلات عرفانی» از آن سنخ تمایلاتی نیستند که خود به خود شکوفا شوند، بلکه برای رشد و شکوفایی نیازمند توجه و تلاش خود انسان هستند. ایشان در سلوکشناسی دینی فعلیتیافتگی و شکوفاسازی استعدادهای درونی و تعالی و تکاملِ عینی تمایلات عرفانی در پرتو طی مراحل و منازلِ سلوکی با التزام عملی به باید و نبایدها و برنامۀ سلوکی که شریعت حقه محمدیه(ص) تبیین، تنظیم و تدارک دیده و در واقع نقشه راه سلوک تا شهود است، را ممکن می داند. از نظر ایشان تنظیم رابطه با «خدا» در عنوانِ «عبودیت»، رابطه با «خود» با عنوانِ «خودشناسی» و «خودسازی»، رابطه با «خلقت» با عنوانِ هدف شناسی «آفرینش» و «نگاهِ توحیدی» و رابطه با «خلقِ خدا» تحت عنوانِ «خدمتِ خالصانه» تحقق یابنده است که اولین گام در طی طریقتِ حق تعالی، حصولِ مقامات معنوی و وصول به مقام قرب وجودی و لقاءالله «یقظه» یا بیدار شدن از خواب غفلت و «قیام لله» است که منهای گام یادشده هیچ حرکتِ سالم و سازندهای صورت نخواهد گرفت. استاد مصباح اعتقادِ صائب، اخلاق و معنویتِ صادق و عملِ صالح را بنیاد سلوک الیالله در اسفارِ انفسی و صیرورتِ وجودی میداند.
همچنین در منبعشناسی معرفتی و سلوکی نیز بر این باور بود که حقیقتِ عرفان عملی و واقعیت سلوک باطنی در معارف و آموزههای ناب اسلام، از جمله حدیث معراج بیانشده و چنین گفتهاند: این روایت (حدیث معراج) یک دوره سیر و سلوک کامل است که با شیوههای تربیتی خاصی، هم راه معرفت و محبت خدا را معرفی میکند و هم برای حرکت انگیزه ایجاد میکند و تألیف کتابهایی مانند «در جستجوی عرفان اسلامی»، «خودشناسی برای خودسازی»، «سجادههای سلوک» در دو جلد، «در پرتو نور»، «بر درگاه دوست»، «به سوی او»، «راهیان کوى دوست»(شرح حدیث معراج)، «رستگاران»، «سیمای سرافرازان» در دو جلد، «شکوه نجوا»، «عروج تا بىنهایت»، «فازهای پرواز» در دو جلد، «لقای الهی»، «یاد او» و… توسط علامه مصباحیزدی شاهدی روشن بر اهتمام ایشان به سیر و سلوک عرفانیِ مبتنی بر منابعِ وحیانی و اهمیت و ضرورت آن نزد ایشان است.
استاد در این مسیر تنها عرفانپژوهی و عرفانشناسی نمیکرد، بلکه صراطِ سلوک را از اخلاق تا عرفان عملی در طول حیات طیبهاش تجربه کرد. و این تجربه عینی را در رفع و دفع انانیت بیان و تبیین نموده و راه رسیدن به مرحله والای توحید را فنای اراده خود در اراده خدا یافتن و همهچیز و همهکس و درواقع کل عالم هستی را از خدا دانستن را از راه ریشهکنکردن انانیت ممکن الوصول میدانست. وی براساس آموزههای دینی و تجربههای معنوی به این جمعبندی عینی رسید که آنچه باعث شده است میان ما و خدا حجاب بهوجود بیاید همین اعمال و رفتار ناشی از انانیت و منیت است. و همواره این نکته را یادآور میشد که «من میخواهم» است که نمیگذارد خدا را ببینیم و اجازه نمیدهد که احساس کنیم و ببینیم که کار، کار اوست.
جالب است که بدانیم آیتالله مصباح در نیل به مقاصدِ معنوی و رهیدنِ از خود و رسیدن به خدا فقه اکبر(اعتقادیات)، فقه اوسط(اخلاقیات) و فقه اصغر(احکامیات) را از حیث علمی و معرفتی شناخته و در هر سه ساحتِ یاد شده به مقامِ «اجتهاد» رسید و از حیث عملی و عینی به تزکیه نفس، تذکیه عقل و تضحیه نفس در سایه هدایت و حمایت معلمِ راه و استادِ سلوکی اهتمام ورزید و در واقع به مقامِ «مجاهد»(مجاهدی در “صراطِ سلوک”) نائل شد. ایشان از راه اخلاق عملی به عرفان عملی و از طریق اکتساب فضائل و اجتناب از رذائل به سلوکِ باطنی و سیر وجودی دست یافت و در این مسیر استاد دیده بود و خود در مورد اساتید اخلاقشان فرمودند: «از بزرگانى که من به عنوان اساتید اخلاق مىتوانم نام ببرم، این سه بزرگوار بودند: آقاى طباطبایى، آقاى بهجت و مرحوم آقاى انصارى همدانى…» که از برخی استادان طریق معنویاش نکاتی در شخصیت اخلاقی و عرفانی ایشان نقل شد، مانند اینکه علامه طباطبایی فرمود «مصباح در میان شاگردان من، مانند انجیر در میان سایر میوههاست، چرا که فکر او هیچ چیز زاید و دور ریختنی ندارد» یا از آیتالله بهجت نقل شد که «آقای مصباح مورد تأیید من است. بروید از ایشان بخواهید و من هم از ایشان می خواهم که درس اخلاق را بیان کند».
تعریف آیتالله مصباح یزدی از عرفان چه بود؟
استاد مصباحیزدی در یکی از دیدارهایی که با ایشان داشتیم، ناظر به اهمیت و نقش تعریف عرفان و عارف، یکی از مسائلی که حل آن میتواند به روشنشدن سایر مسائل کمک کند و خودش احتیاجی به دیگر مسائل ندارد، را تعریف عرفان میدانست و بر عرفان و کاربردهای آن در کلمات صاحبنظران و موارد استعمال آن تاکید داشت و از این رهگذر معتقد بودند که میتوان مصادیق عرفان در قرنهای گوناگون را یافت که در کل افراد معدودی هستند. ایشان میگفتند که ما برای اصطلاح عرفان، که متداول بین اهل علم است، تعریفی نداریم و بیان تعریفی جامع که همۀ اهل علم بر آن توافق داشته باشند، بسیار مشکل است. افزون بر این، از سویی عرفان بهگونهای تعریف یا برداشت میشود که بزرگانی از اهل تحقیق و دقت در مقابل آن قرار میگیرند و حتی حاضر نیستند نام آن را بر زبان بیاورند. از سوی دیگر، برای برخی بزرگان دیگر عالیترین مقاماتی است که انسان میتواند به آن دست یابد. بهگونهای که تعریف عرفان از پایینترین درجات «کفر» تا بالاترین مراتب «ایمان» متفاوت و متهافت را شامل میشود و اگر بتوانیم به تعریفِ مشترکی بهدست بیاوریم به روشنشدنِ مسئله کمک میکند. در این صورت حتی اگر یک مشترک لفظی بود، باید بدانیم چند اصطلاح وجود دارد. سپس طبق هر اصطلاح پاسخ مشخص شود. حتی ممکن است پاسخها ضدّ یکدیگر باشند.
استاد مصباح در این مسیر تنها عرفانپژوهی و عرفانشناسی نمیکرد، بلکه صراطِ سلوک را از اخلاق تا عرفان عملی در طول حیات طیبهاش تجربه کرد. و این تجربه عینی را در رفع و دفع انانیت بیان و تبیین نموده و راه رسیدن به مرحله والای توحید را فنای اراده خود در اراده خدا یافتن و همهچیز و همهکس و درواقع کل عالم هستی را از خدا دانستن را از راه ریشهکنکردن انانیت ممکن الوصول میدانست. وی براساس آموزههای دینی و تجربههای معنوی به این جمعبندی عینی رسید که آنچه باعث شده است میان ما و خدا حجاب بهوجود بیاید همین اعمال و رفتار ناشی از انانیت و منیت است.
یکی از مباحث مهمی که علامه مصباح یزدی آن را دنبال مینمود، «نسبتسنجی عرفان اسلامیِ موجود با اسلام» است. لطف بفرمایید این نظریه را از دیدگاه ایشان توضیح دهید؟
بله از مسائل بسیار مهمی که استاد مصباحیزدی آن را مورد تحقیق و تدقیق خویش قرار داده و در آن زمینه دارای نظریه هستند، نسبتسنجی عرفان اسلامیِ موجود با اسلام است. ایشان در پاسخ به پرسش بسیار مهمی که جنبههای تاریخی، دینشناختی و فلسفهِ عرفانی دارد، براساس نگاه و نگرش فیلسوفانهاش دو سوالِ بنیادین را طرح کرده و سپس بدان پاسخ میدهند. سوال اول این است که آیا در اسلام چیزی به نام «عرفانِ اسلامی» وجود دارد، یا مسلمانان آن را از دیگران گرفته و درواقع «عرفانِ مسلمانان» است، نه عرفانِ اسلام؟ سوال دوم نیز این است در صورتی که اسلام چیزی به نام «عرفان» آورده باشد، آیا این همان چیزی است که اکنون در میان مسلمین رایج است یا در طول تاریخ دستخوش تغییر و تحول شده است؟ حضرت استاد در این زمینه بحث نسبتاً مستوفایی را مطرح کرده و بر این باورند که در پاسخ به این سوال، برخی بهطور مطلق، منکِر وجود عرفان در اسلام شده و آن را بدعتآمیز و مردود شمردهاند و برخی دیگر آن را خارج از متن اسلام، ولی سازگار با آن دانستهاند. سپس استاد در میان گروهها و نظرات یادشده، معتقدند گروه و نظریه سومی وجود دارد که عرفان را جزئی از اسلام، بلکه روح و مغز آن دانستهاند که مانند سایر بخشهای اسلام از قرآن و سنت نبوی سرچشمه گرفت، نه اینکه اقتباس از سایر مکاتب و مسالک باشد. بنابراین در این دیدگاه وجود «مشابهت» بین عرفان اسلامی و سایر عرفانها دلیل اقتباس عرفان اسلامی از آنها نیست، چنانکه مشابهت پارهای از احکام و قوانین شریعت اسلام با سایر شرایع آسمانی، بهمعنای اقتباس اسلام از آنها نمیباشد. استاد مصباح بعد از بیان دیدگاههای سهگانه پیشین: ۱- اسلام مطلقاً عرفان ندارد و فاقد آن است؛ ۲- عرفان خارج از اسلام ولی سازگار با آن است؛ ۳- عرفان جزئی از اسلام و برگرفته از کتاب و سنت است؛ دیدگاه سوم را پسندیده و عرفان اسلامی را با دو ویژگی: الف) اصالت ب) استقلال قبول داشته و درعین حال این قید را نیز زدهاند که اصالتداشتن عرفان اسلامی، بهمعنای صحت هر آنچه در عالم اسلام به نام «عرفان» و «تصوف» نامیده میشود، نیست. استاد میفرمایند در عینحالکه اعتراف به عرفان اصیل اسلامی، آن هم عرفانی که مرتبه عالی آن را پیامبراکرم(ص) و جانشینان راستین آن حضرت(ع) دارند، در عینحال منکر وجود عناصر بیگانه در میان عُرفا و متصوفه مسلمان نبوده و بسیاری از آرای نظری، شیوههای عملی و رفتاری طوایفی از متصوفان را قابل مناقشه میدانند.
ناگفته نماند که از نظر استاد، آیات کریمه قرآن، سخنان پیامبراکرم(ص) و اهل بیت طاهرینش(ع) حاوی مطالبی ژرف در قلمرو عرفان نظری، آداب و دستورالعملهای فراوانی در سیر و سلوک عرفانی خواهند بود که نمونههایی از آنها را در توحید و تسبیح ذات خدای متعال مانند آیات سوره توحید، ابتدای سوره حدید و انتهای سوره حشر، هم چنین آیاتی مشتمل بر آداب و سننی که میتوان آنها را آیین سیر و سلوک نامید.
تقسیمبندی علم عرفان در منظومه فکری علامه مصباحیزدی چگونه است؟
استاد مصباحیزدی نیز طبق متعارف، عرفان را به دو قسم کلی: عرفان نظرى و عرفان عملى تقسیم کرده و در تعلیل و تحلیل تقسیمبندی مورد نظرش میگویند: «عرفان» در اصطلاح، به شناختى از خداوند اطلاق مىشود که از راه شهود درونى و یافت باطنى حاصل مىگردد. گفتنى است که عرفان در معانى و اصطلاحات دیگرى نیز به کار مىرود که البته بین آنها و معناى اصطلاحى مذکور نوعى ارتباط و تناسب وجود دارد.
گرچه اصل عرفان همین کشف و شهود باطنى و قلبى است؛ ولى در یک اصطلاح، به گزارههاى حاکى از آن مشاهدات و مکاشفات نیز «عرفان» اطلاق شده است، توضیح اینکه: روشن شد که اصل عرفان، یافت حضورى و ادراک شهودى خداوند، صفات و افعال او است. از اینرو، همچنان که گفتیم، این شناخت از سنخ مفاهیم و صورتهاى ذهنى و الفاظ نیست؛ بلکه دیدن و یافتن است. اما کسى که چنین مشاهده و شناختى برایش حاصل مىگردد، اگر بخواهد آنچه را که دریافت کرده، براى دیگران بازگو و توصیف کند، چارهاى ندارد جز اینکه آن را در قالب الفاظ و مفاهیم درآورد تا براى دیگران قابل فهم باشد. از اینرو در این اصطلاح، به این نقلها و گزارههایى که به قصد حکایت از آن دریافت و شناخت حضورى بیان مىگردد نیز «عرفان» گفته مىشود. در واقع این همان چیزى است که از آن به «عرفان نظرى» تعبیر مىشود و برخى، مانند آنچه در فلسفه اشراق آمده، آن را با نوعى استدلال عقلى نیز توأم ساختهاند.
علاوه بر آن، از آنجا که حصول چنین کشف و شهودهایى معمولاً متوقف بر تمرینها و انجام برخى کارها و ریاضتهاى خاص است، این روشهاى عملى یا «آیین سیر و سلوک» را نیز «عرفان» نامیدهاند و آن را با قید «عملى» مشخص کردهاند. بنابراین، بهطور خلاصه، «عرفان عمل» عبارت است از: دستورالعملهاى خاصى که انسان را به شناخت حضورى و شهودى خداوند رهنمون مىشود.
از این بیان روشن شد که عرفان نظرى از سنخ الفاظ و مفاهیم است. از اینرو با عرفان نظرى هیچگاه دل ارضا نمىشود و جان و روان انسان به آرامش نمىرسد. عرفان نظرى تنها مىتواند عقل را اقناع کند و ارزشش حداکثر در حد فلسفه است.
به تعبیر فلسفى، عرفان نظرى عبارت است از گرفتن علم حصولى از علم حضورى، و ریختن علم حضورى و شهود باطنى در قالب الفاظ و مفاهیم ذهنى. اگر کسى به حقیقت عرفان که همان شهود باطنى خداوند و علم حضورى به ذات اقدس او است؛ راه یافته باشد، به هنگام بیان آن براى دیگران، چارهاى ندارد که از الفاظ و مفاهیم استفاده کند. در این حالت اگر فردى که آن حقایق عرفانى براى او بیان مىشود، خودش آن حقایق را نیافته باشد، انتقال حقیقت آن معانى به او ممکن نخواهد بود و تنها مىتوان با ذکر برخى مقدمات، تشبیهات و تمثیلها و اوصافى، او را به آن حقیقت نزدیک کرد.
استاد مصباح بعد از بیان دیدگاههای سهگانه: ۱- اسلام مطلقاً عرفان ندارد و فاقد آن است؛ ۲- عرفان خارج از اسلام ولی سازگار با آن است؛ ۳- عرفان جزئی از اسلام و برگرفته از کتاب و سنت است؛ دیدگاه سوم را پسندیده و عرفان اسلامی را با دو ویژگی: الف) اصالت ب) استقلال قبول داشته و درعین حال این قید را نیز زدهاند که اصالتداشتن عرفان اسلامی، بهمعنای صحت هر آنچه در عالم اسلام به نام «عرفان» و «تصوف» نامیده میشود، نیست.
راه نیل به مقاماتِ عرفانی در نظر ایشان چگونه است؟
استاد مصباحیزدی با عنایت به معنای اصطلاحی عرفان، یعنی معرفت شهودی به حق تعالی از راه دل و با تمام وجود که در زبان دین از آن به «قرب الهی» تعبیر میشود، معتقدند که در فهم و شهود قرب حق و مفاهیمی مانند «عندالله»، «لقاءالله» و «فناء فیالله» که به تعبیر ایشان دارای معانی متشابهیاند و انسان تا آنها را تجربه نکند، حقیقت آن برایش مکشوف نیست، و آن را باید از راه عقل و نقل بشناسد. البته راه عقل در اینجا برای شناختن راه است نه برای پیمودن آن، زیرا آنچه سالک را به هدف میرساند دل است و عقل کمک میکند که دل، خودِ مقصد و راه را بشناسد، هم چنانکه نقل نیز همین نقش را ایفا میکند.
استاد راه نقلی و دسترسپذیر بودن آن را مورد بحث قرار داده و بر لزوم رجوع به اهل بیت(ع) در یافتن راه صحیح عرفان تکیه و تأکید کردهاند.
جالب این است که استاد یکی از موانع مهم سیر الیالله که امری قلبی و سیری در باطن انسان و حرکت روح در طی مراتب کمال تا مرتبه «عندالله» است و یافتنی است نه بافتنی، چشیدنی است، نه شنیدنی و گفتنی و خواندنی را دل خوش کردن به چند اصطلاحِ عرفانی مانند «فنای فی الله»، «بقای بالله»، «مقام محو» و امثال آن و درک عقلی و حصولی «فقروجودی» و نه باور قلبی و درنتیجه گرفتار «من» شدن دانستهاند و این حقایق را با تکیه بر آیات و احادیث تبیین کردهاند.
همچنین استاد بیان داشتهاند که اگرچه راه یک کلمه و یک قدم است که با یک مفهوم و عنوان یعنی «بندگی خدا» از آن یاد میشود، لکن برحسبِ حالات مختلف دوری و نزدیکی انسان، همین یک قدم به منازل و مراحلی تقسیم میشود که برخی از بزرگان منازلی را تعیین کردهاند و معروفترین آنها «منازل السائرین» با بیان یکصد منزل است که اولین مرحله یا منزل «یقظه» به معنای بیداری درمقابل غفلت است که سالک اهل بیداری، حرکت انفسی و باطنی داشته و قدم به قدم پیش رفته و «حالاتی» در این سیر درونی برایش حاصل میشود که آن حالات به تدریج «ثبات» پیدا کرده و و به صورت «ملکه» در میآید و تبدیل به «مقام» میشود و این سیر درونی مقام به مقام ادامه مییابد و درنتیجه منازل سلوکی و مقامات معنوی و مراحل عرفانی شکل میگیرد که برخی از عارفان «چهل»، برخی «هفت» منزل را برای سیر و سلوک برشمردهاند.
به هرحال در اندیشه استاد مصباح برای رهایی از تنگنای «خودپرستی» و راه یابی به مقام وصالِ معبود و لقای محبوب سه مرحله کلی و کلان وجود دارد که عبارتند از:
مرحله توحید افعالی
هدف از رسیدن به توحید افعالی این است که انسان شهود کند که اساس کارها از لحاظ وجود خدای متعال است. اوست که کارها را هرچند از راه اسباب و از جمله، خود انسان ایجاد میکند. حالا چه کنیم که شهود کنیم؟ راه کلی برای رسیدن به این مرحله از توحید، این است که آنجا که کار را به خود مستند میکنیم و انانیت ما ظهور میکند، این انانیت را بشکنیم و به تعبیر دیگر، اراده خود را تابع اراده خدا کنیم. آنچه موجب شده است که میان ما و خدا حجاب به وجود بیاید، همین اعمالی ناشی از انانیت و منّیت است. «من میخواهم» است که نمیگذارد خدا را ببینم و نمیگذارد ببینیم که کار، کار اوست. میگوییم «من» این کار را انجام میدهم، «من» پول به دست میآورم، «من» اختراع میکنم. اگر در مرحله عمل، «من» را حذف کنیم و وقتی «من» میگوید که این کار را بکن، بگوییم: خدا اجازه نمیدهد و این «من» را بکوبیم و اراده خود را تابع اراده خدا کنیم، به مرحله توحید افعالی میرسیم.
مرحله توحید صفاتی
اگر کسی به مقامِ توحید افعالی برسد، تازه یک مرحله از سیر و سلوک را پشت سر گذاشته است و خدا را کارگردان میبیند، اما هنوز علم، قدرت، لذت، شادی و غم و اندوه را از خود میبیند. کارکرد این جهان و کارها را از او دیده است، اما حالات، صفات و ملکات را به خود و به دیگران نسبت میدهد. پس مرحله دیگری از سیر و سلوک وجود دارد که باید طی شود و آن این است که نه تنها کارها بلکه صفات وجودی و همه صفات کمال و جمال را از خدا میداند و برای هیچ موجودی، زیبایی استقلالی قائل نمیشود. برای هیچ دانشمندی، دانش استقلالی قائل نمیشود، بلکه این دانشها را پرتویی از علم الهی میداند، پرتویی بسیار ناچیز از اقیانوسی بیکران از او و مال اوست.
مرحله توحید ذاتی
توحید ذاتی است که کلّ هستی را از او میداند، نه تنها صفات را به مخلوقات نسبت نمیدهد، و صاحب اصلی آن صفات را خدا میداند. بلکه در این مرحله، همه هستی موجودات را طفیلی میبیند. بعضی این را به دریا و رطوبت تشبیه کردهاند و بعضی به موج دریا و بعضی به سایه و شاخص، ولی همه اینها کوتاه و نارساست. موج و رطوبت حالتی از یک جسماند و عرض از یک جوهر؛ بههمین دلیل نمیتواند رابطه مخلوق را با خالق نشان دهند.
هرچه در این زمینه گفته شود، از حد تشبیه و استعاره و مجاز تجاوز نمیکند. هیچ عارفی با هیچ لسانی قادر به بیان آن رابطه نیست. نه تنها هیچ عارفی، بلکه هیچ پیامبری نیز قادر نیست؛ زیرا هیچ مفهومی نمیتواند آن واقعیت را بیان کند. تنها، کسانی که به آن مرحله برسند، خواهند یافت که چگونه رابطهای است که روح همه این سه مرحله کلی، «بنده شدن» است.
عناصر عرفان اسلامی بر اساس اندیشه علامه مصباحیزدی چگونه است؟
استاد مصباح یزدی بر این باورند که در حوزه عرفان، دستکم، سه عنصر را مىتوان شناسایى کرد:
• دستورالعملهاى خاصى که به ادعاى توصیهکنندگان، انسان را به معرفت شهودى، باطنى و علم حضورىِ آگاهانه نسبت به خداى متعال، اسماى حسنى و صفات علیاى او و مظاهر آنها مىرساند. این چیزى است که «عرفان عملى» نامیده مىشود؛
• حالات و ملکات روحى و روانى خاص، و در نهایت، مکاشفات و مشاهداتى که براى سالک حاصل مىشود که اصل و حقیقت عرفان، همین معنا است؛
• گزارهها و بیاناتى که از این یافتههاى حضورى و شهودى حکایت مىکند و حتى براى کسانى که شخصاً مسیر عرفان عملى را نپیمودهاند نیز کمابیش قابل دانستن است، هرچند یافتن حقیقت و کُنه آنها مخصوص عارفان راستین مىباشد. این همان «عرفان نظرى» است از سوى دیگر، با نوعى مسامحه و توسعه در اصطلاح، مىتوان همه سیر و سلوکهایى را که به انگیزه یافتن حقیقت و رسیدن به رستگارى انجام مىگیرد، حالات روحى و شهودهاى ناشى از آنها را عرفان نامید. به گونهاى که شامل عرفانهاى هندى، بودایى و عرفانهاى بعضى از قبایل ساکن سیبرى و قبایل بومى آفریقا نیز بشود.
آیتالله مصباحیزدی معتقدند که اگرچه راه سلوک یک کلمه و یک قدم است که با یک مفهوم و عنوان یعنی «بندگی خدا» از آن یاد میشود، لکن برحسبِ حالات مختلف دوری و نزدیکی انسان، همین یک قدم به منازل و مراحلی تقسیم میشود که برخی از بزرگان منازلی را تعیین کردهاند و معروفترین آنها «منازل السائرین» با بیان یکصد منزل است.
بهعنوان سؤال آخر، شاخصههای عرفان اسلامی و راستین در منظومه فکری علامه مصباح یزدی چگونه است؟
یکی از دغدغههای استاد مصباحیزدی این بود که از یک سو نیاز فطری و معنویتگرایانه انسان در ساحتِ عرفان پاسخ صائب و صادق داده شود و از دیگر سو کالاهای تقلبی به جای کالای اصیل با رنگهای مختلف و تدلیس و تلبیس ابلیسی به نام عرفان ناب جامعه اسلامی، بهویژه نسل جوان تشنه معنویت زلال و عرفانِ حقیقی عرضه نشود، یعنی تقاضای صادق با عرضه کاذب مواجه نشود. ایشان در این زمینه براین باور بود که هرچه نفیستر و باارزشتر باشد، دشمن بیشترى دارد. هر قدر کالایى گرانبهاتر باشد، نوع تقلّبى و غیرواقعى آن بیشتر ساخته مىشود؛ مثلاً، الماس چون سنگى قیمتى است، زیاد سعى مىکنند تا سنگهاى دیگرى را مانند آن درست کنند و به جاى الماس بفروشند. عرفان نیز گوهر گرانبهاست که شیادان بسیاری در مسیر آن کمین کرده اند تا طالبان واقعی آن را به کمند کشیده و با فریبکاری سوءاستفاده کنند. به دلیل محبوبیت این کالا و پر مشترى بودنش، زیادند افرادى که نوع بدلى و تقلّبى آن را به دیگران عرضه مىکنند و متأسفانه امروز بازار عرفانهاى تقلّبى در دنیا رواج زیادى دارد. و این خلاف انتظار نیست . حال چه باید کرد؟ ایشان معتقدند در ساحتِ سلوک و عرفانِ عملی هیچ راه دیگرى براى رسیدن به این مهم وجود ندارد، جز اینکه راه اهل بیت علیهمالسلام را بهتر بشناسیم و همه چیز را با آن محک بزنیم و در ساحتِ علمِ عرفان نظری و علمِ عرفان عملی، هر معرفتى را که عرضه مىشود و هر دستورالعملى را که ارائه مىگردد با معارف آنان و دستوراتشان بسنجیم؛ اگر متناسب با آنها بود حقیقى است، وگرنه از نوع غیرواقعى آنهاست. با این محک، مىتوانیم بفهمیم که در میان روشهایى که براى سیر و سلوک و تکامل انسان عرضه مىشود، کدام یک سالمتر و مفیدتر است . به تعبیر استاد مصباح باید بسیار مراقب بود تا نامها و عناوین سالک راه خدا را فریب نداده و به انحراف نکشد، زیرا هرجا اسم عرفان و عارف و سیر و سلوک هست، معلوم نیست از حقیقتِ عرفان نیز خبری باشد. بنابراین باید عرفان حقیقی و عارفان واقعی را شناخت و برای درک درست و دقیق و شناخت عرفان راستین از دروغین نیاز به معیارها، علائم و مشخصات یا شاخصهها و ملاکهاست. آنگاه استاد برای بیان و ارائه شاخصهها، بحث نسبتاً مبسوطی را در خصوص پیشینه عرفان در جوامع انسانی مطرح و سپس با دو روش به تبیین مهمترین شاخصههای عرفان اسلامی اهتمام میورزند:
• بیان عقلی و تحلیلی؛
• استناد به آیات و روایات و سیره معصومین(ع).
استاد آیتالله مصباحیزدی بیان عقلی و تحلیلی را با سه مقدمه، مقدمه اول حقیقتِ عرفان شهود قلبی ذات اقدس باریتعالی بهصورت حضوری نه غائبانه است . مقدمه دوم اینکه آخرین مرتبه کمال انسانی، بلکه هدف نهایی خدای متعال از خلقت انسان، «عبد شدن» و به سرمنزل مقصود یعنی «عبودیت» رسیدن است. مقدمه سوم اینکه چون خدای متعال «حکیم» است، هرچه در وجود انسان تعبیه کرده و قرار داد، برای رسیدن به هدف خاصی از خلقت اوست . به این نکته منتهی میکند که عرفان جامع و کامل باید ویژگیهای زیر را دارا باشد:
• همه جانبه بودن؛
• مطابقت با فطرت یا عدم مخالفت با فطرت؛
• مطابقت با شریعت.
آنگاه استاد مصباح ویژگیهای عرفان اسلامی را در آینه کتاب و سنت بیان و تبیین کردهاند که کاملاً با بیان عقلی و تحلیلیاش هماهنگ است؛ زیرا عقل و شرع در عرض هم نیستند. وی ویژگیهای مطابقت با فطرت، همهجانبهبودن و عدم مخالفت با شریعت را با استناد به آیات، احادیث، ادعیه و سیره معصومان(ع) تشریح کرده است. البته در این بین برخی انحرافهای سلوکی و اشتباهاتی که در فهم و عمل نسبت به معارف و آموزههای معنوی اسلامی وجود دارد را نیز مورد نقادی قرار داده و نظر صائب را بیان کردهاند.
جالب این است که در نقد علمی و عملی خبط و خطاهای معرفتی-سلوکی برخی آدمیان به سخنان و سیره امام محمدباقر(ع) در کارکردن و کار را عبادت دانستن و پاسخ امام صادق(ع) به کجاندیشان راه عرفان در مرزبندی و تفکیک و جدایی بین دنیا و آخرت و یک جانبهگرایی استناد کرده و مسائل معنوی و سلوک صادق، زهدِ واقعی و جامعهگرایی را تبیین فرمودهاند.
استاد برای اینکه الگوی عرفانِ صائب و سلوکِ صادق را که هماهنگ با فطرت، شریعت و همهجانبهبودن است. در عینیت جامعه ارائه نماید، امام خمینی (ره) را تجسمی از عرفان راستین معرفی میکند.
در فرجام این مصاحبه از ابحاث عرفانی که بیان شاخصههای عرفانِ اصیلِ اسلامی بود، ضروری است به این نکته توجه داده شود که آیتالله مصباحیزدی مسائلی مانند کشف و کرامات، واقعیت داشتن و نداشتن آنها، حقیقت کشف و مکاشفه، مکاشفه رحمانی و شیطانی، عدم ملازمه مکاشفات رحمانی با کامل و بینقص بودن فردِ مکاشف، کرامت و ماهیت و حقیقت آن، تفاوت کرامت و سحر، راههای تشخیص کرامت از موارد مشابه آن، مسئله قطب و شریعت و طریقت و مسئله مهم نیاز به استادِ سلوکی را با تکیه و تأکید بر منابع وحیانی و نقد مشکلات و اشکالات برخی مسائل یاد شده در تصوف و عرفانهای نوپدید و دروغین مورد تحقیق و تدقیق قرار داده و مسیر درست و راه صواب و ثواب را به روی تشنگان معرفتِ عرفانی و حقیقتِ معنوی و کشف و کرامات واقعی در پرتو شریعت حقه محمدیه (ص) نشان دادهاند.