دکتر محمدرضا سنگری
مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
فاطمه بنت حزّام ملقب به امالبنین همسر امیرالمؤمنین و مادر حضرت اباالفضل العباس بودند. امالبنین لقبی بود که اعراب به هر زنی که صاحب ۴ پسر و بیشتر داشت اعطا میشد. اگر مردی هم چندین پسر داشت لقب سعد العشیره دریافت میکرد. حضرت امالبنین ۵ سال پس از هجرت متولد شدند و وقتی ۱۹ ساله بود حضرت علی علیهالسلام به خواستگاری او رفت.
ماجرای خواستگاری به این صورت است که حضرت علی علیهالسلام به برادرش عقیل مراجعه کرد که برای او همسری فهیم و ادیب و شجاع پیدا کند تا فرزندی بیاورد که حسین علیهالسلام را یاری کند. این ثبت تاریخی نشان میدهد که ماجرای کربلا نزد حضرت علی علیهالسلام آشکار بود.
عقیل برادر حضرت علی علیهالسلام با قبائل عرب آشنا بود و خصوصیات هر قبیله را میدانست. او پیشنهاد کرد که فاطمه بنت حزام از قبیله بنی کلاب را خواستگاری کنند. بنابراین به اتفاق هم به محل این قبیله رفتند و ایشان را خواستگاری کردند. فاطمه بنت حزام از طرف پدر و مادر دارای شرافت بودند. از طرف پدر به شخصی به نام عامر بن مالک میرسیدند که فردی شجاع و نامور بود. عامر را ملاعب الاَسنه به معنای نیزهباز نامیده بودند. زیرا در استفاده از نیزه مهارت زیادی داشت. او همچنین مهماننواز و بخشنده بود. این سجایا در حضرت امالبنین و فرزندانش وجود داشت. مثلا حضرت عباس علیهالسلام که در دامان امالبنین تربیت شده بود، مهمانپذیری را تأسیس کرد و به همراه حضرت علی اکبر علیهالسلام آن را اداره میکرد. هنگام غروب، بر فراز تپهای آتشی روشن میکردند تا افراد غریب و نیازمند به آنجا بیایند و رایگان پذیرایی شوند.
حضرت ام البنین از نوادگان لبید بن ابی ربیعه هم به شمار میرفت که شاعری بسیار توانمند بود و صاحب یکی از معلقات سبعه است. لبید مورد علاقه پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله وسلم بود و به خصوص ایشان به این بیت از شعر لبید اظهار علاقه میکردند:
الاکل شیء ما خلا اللّه باطل/ و کل نعیم لا محالة زائل؛
یعنی آگاه باشید که هرچیز جز خدا، باطل است و هر نعمتی سرانجام از دست میرود.
شبیه شعری که حضرت سعدی سروده است: برگ عیشی به گور خویش فرست. کس نیارد زپس تو پیش فرست.
حضرت امالبنین مدام این شعر لبید را برای فرزندانش میخواند و با این بینش آنها را تربیت میکرد:
ما عاتب المرء الکریم کنفسه و المرء یصلحه الجلیس الصالح
هیچچیزی بیش از وجدان فرد کریم و بزرگوار او را سرزنش نمیکند (یعنی انسان بزرگوار دائما باید وجدانش بیدار باشد و خود را سرزنش کند که چرا کارهای خوب بیشتری انجام نمیدهد) و انسان با همنشین صالح اصلاح میشود.
مجموع این دو بیت یعنی اینکه انسان به دو چیز برای تربیت نیاز دارد: از سویی باید یک مربی درونی داشته باشد که به او مدام تذکر بدهد و او را در مسیر صحیح حفظ کند؛ از سویی دیگر باید یک دوست و همنشین صالح داشته باشد که مثل یک مربی او را به کار خیر وادار کند.
این سبک تربیت است که فرزندانی مثل حضرت عباس علیهالسلام پرورش میدهد.
حضرت امالبنین فن شعر را از لبید آموخته بود و به خوبی آن را به کار می برد. اشعاری از آن حضرت باقی مانده که در رثای فرزندانش در کنار قبرستان بقیع سروده بود.
وقتی حضرت امالبنین به ازدواج حضرت علی علیهالسلام درآمد، امام حسن و امام حسین علیهما السلام ۲۳ساله و ۲۱ ساله بودند. حضرت زینب سلامالله علیها همسن امالبنین بود و ۱۹ساله بود. در همان ابتدا این فرزندان دچار بیماری شدند و جناب امالبنین مادرانه از این فرزندان فاطمه سلامالله علیها مراقبت و پرستاری میکند. در آن زمان حضرت علی علیهالسلام دوره سختی را میگذراندند و در دورهای خانهنشین بودند و بعد هم در دوران خلافت جنگهای سهگانه را رهبری میکردند. در تمام این سختیها حضرت امالبنین کنار ایشان بودند.
حضرت زینب به حضرت امالبنین بسیار علاقه داشت و پس از حادثه کربلا هر هفته جمعهّها به ملاقات ایشان میرفت و گاهی دوبار در هفته به ایشان سر میزد. آن دو به اتفاق هم به بقیع میرفتند و رو به کربلا میایستادند و حوادث کربلا را با هم روایت میکردند و میگریستند.
روز جمعه سیزدهم جمادی الثانی سال ۶۴ فضل بن عباس فرزند حضرت عباس علیهاسلام به امام سجاد علیهالسلام خبر میدهد که مادربزرگم از دنیا رفت. حضرت زینالعابدین خودشان مراسم سوگواری این بانوی بزرگوار را برپا کردند و مدینه در سوگ و ماتم فرو رفت.