کرسی ترویجی ساختار حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی برگزار شد

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کرسی علمی ترویجی با موضوع “ساختار حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی“ توسط گروه معرفت شناسی پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه به صورت مجازی و با حضور آقایان دکتر مهدی عباس‌زاده به عنوان ارائه‌دهنده، حجج‌اسلام دکتر علیرضا قائمی‌نیا و دکتر علیرضا پیروزمند به عنوان ناقد برگزار شد.

در ادامه متن اراده شده توسط دکتر مهدی عباس‌زاده در این کرسی، از منظرتان عبور خواهد کرد.

موضوع نسبت حکمت متعالیه صدرالمتألهین و انقلاب اسلامی ایران، از موضوعات مهم برای پژوهش به شمار می‌آید و در کشور ما در سالیان اخیر اندکی موردتوجه محققان قرار گرفته است.

مقدمتاً باید اشاره کرد که پدیده مدرنیته، مبتنی بر بنیاد فلسفی است. در فلسفه مدرن، انسان در مقابل عالم طبیعت قرار گرفته و وظیفه‌اش شناسایی طبیعت و قوانین آن است. در اینجا محوریت با خِرد انسانی است و گویی خرد انسان به جای حکمت الهی نشسته است. این اصل که از آن عمدتاً به سوژه‌باوری (اصالت فاعل شناسا) تعبیر می‌شود، بعداً به قسمی انسان‌گرایی (اومانیسم) افراطی در تفکر غرب می‌انجامد که تأثیرات شگرف خود را در دو سطح فردی و اجتماعی بروز می‌دهد. در ادامه، در دوره روشنگری غربی نیز سعی شد تا جهان‌بینی قرون وسطایی حذف شده، دین در امور دنیا و دولت دخالت داده نشود و آزادی، پیشرفت و مدارا، سرلوحه امور اجتماعی قرار گیرد.

از پدیده‌های مهم در سطح اجتماعی، می‌توان از انقلاب‌ها نام برد و طبعاً از بنیاد فلسفی انقلاب‌ها پرسش کرد. انقلاب های مدرن کاملاً مبتنی بر بنیادهای فلسفی هستند. به نظر می‌رسد، تأثیر فلسفه بر انقلاب مدرن یک تأثیر ذاتی و جوهری است؛ بدین معنا که بدون بنیاد فلسفی اساساً امکانی برای انقلاب‌های مدرن از جمله انقلاب فرانسه، روسیه، چین و … متصور نیست.

اکنون پرسش این است که تأثیر فلسفه اسلامی (خاصه حکمت متعالیه به مثابه نقطه اوج فلسفه اسلامی به لحاظ تاریخی) بر انقلاب اسلامی که برخی از محققان غربی آن را به عنوان یک نمونه ایده‌آل انقلاب پسامدرن به شمار آورده‌اند، به چه نحو است.

طرح یک دوگانه

به نظر می‌رسد، تأثیر فلسفه (خاصه حکمت متعالیه) بر انقلاب اسلامی، یک موضوع دوگانه است:

از یک سو، فلسفه (در قالب مکاتب مشائی، اشراقی، حکمت متعالیه صدرائی، و نوصدرایی)، همواره حضوری جدی در تفکر اسلامی داشته، اما هیچگاه ذات و جوهر تفکر اسلامی را تشکیل نداده است. در تفکر اسلامی، غیر از فلسفه، دانش‌ها و معارف دیگری همچون عرفان، کلام، فقه، تفسیر، حدیث و… نیز وجود دارند که می‌توانند در جای خود بر پدیده‌های اجتماعی و از جمله انقلاب‌ها مؤثر بوده باشند. بنابراین پدیده انقلاب اسلامی را – برخلاف انقلاب های مدرن غربی- نمی‌توان ذاتاً و جوهراً مبتنی بر بنیاد فلسفی دانست.

اما از سوی دیگر، امام خمینی(ره) معمار اصلی انقلاب اسلامی و افراد دیگری که نقش کلیدی در تأسیس و تداوم آن داشته‌اند، از جمله استاد شهید مطهری، شهید دکتر مفتح، شهید دکتر بهشتی و … عمدتاً نظریه‌پرداز فلسفی و در زمره شاگردان مکتب حکمت متعالیه صدرایی، مروجان آن و توصیه‌کنندگان به آن به شمار می‌آیند. حتی عرفان  امام خمینی(ره) که برخی آن را جزء علل اصلی انقلاب اسلامی می‌دانند، در ارتباط کامل با حکمت متعالیه است. پس نمی‌توان انقلاب اسلامی را فارغ از تأثیر ذاتی و جوهریِ تأملات و دغدغه‌های فلسفی دانست.

در اینجا قصد پاسخگویی به این دوگانه را نداریم، اما این بحث در حد یک مسئله همچنان قابل بررسی و واکاوی است.

ساختار اجمالی برای پژوهش حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی

برای بحث و پژوهش در موضوع نسبت حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی، می‌توان ساختاری اجمالی پیشنهاد داد و این موضوع را به نحوی سامانمند مطالعه و بررسی کرد. این ساختاردهی، به نحو پیشینی، باعث نظم و انضباط در مباحثه و پژوهش شده، حدود و ثغور بحث را تاحدی ترسیم می‌کند، و احیاناً جامعیت و مانعیت در پژوهش را فراهم می‌آورد. ساختار پیشنهادی این مبحث به شرح زیر است:

الف. مفهوم‌شناسی

  • بحث از نسبت حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی، نیازمند یک مفهوم‌شناسی دقیق است؛ بدین معنا که در ابتدا باید منظورمان از فلسفه و اجزای آن را مشخص و تبیین کنیم که کدام مکتب فلسفی را در نظر داریم و این مکتب دارای چه ویژگی‌هایی است. ضمناً به مفهوم‌شناسی انقلاب هم احتیاج داریم. یعنی اینکه انقلاب اسلامی چیست و دارای چه مولفه‌هایی است. همچنین باید برداشتمان از انقلاب اسلامی ایران را دقیقاً توضیح دهیم.
  1. چیستی فلسفه
  2. اجزای فلسفه، مشتمل بر: معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، خداشناسی، ارزش‌شناسی، انسان‌شناسی و … به علاوه حکمت عملی
  • انقلاب اسلامی یک عمل و کنش است که مانند هر عمل آگاهانه دیگری، بر مبنای نظر و بینش استوار است. لذا در این مبحث، تأثیر حکمت عملی بر انقلاب اسلامی دارای اهمیت فراوانی است. فلاسفه اسلامی از جمله در حکمت متعالیه، مباحث مهمی در حکمت عملی مطرح کرده‌اند که با بحث انقلاب به طور کلی در ارتباط است. مثلاً بحث «مدینه فاضله» که از زمان فارابی مطرح بوده است.
  1. مکاتب فلسفی
  • مشتمل بر: مشاء، اشراق، حکمت متعالیه (با تأکید بر جمع میان عقل، نقل و شهود)، و جریان نوصدرایی (از علامه طباطبایی به این سو)
  1. چیستی انقلاب، انقلاب اسلامی، انقلاب اسلامی ایران

ب. تأثیر حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی

  1. مبانی فلسفی انقلاب اسلامی
  • «مبانی»، غیر از «پیش‌فرض‌ها»ست. روشن است که انقلاب اسلامی دارای پیش‌فرض‌های فلسفی بوده اما آیا بر مبانی فلسفی نیز استوار بوده است؟ در واقع منظورمان مبانی‌ای است که همواره در بناها (انقلاب و دستاوردهای آن) تأثیر دارد. توجه داشته باشیم اینها (پیش‌فرض‌ها و مبانی) دو بحث مستقل، هرچند مرتبط هستند.
  • در اینجا منظورمان صرفاً «مبانی فلسفی محض» است، نه «مبانی معرفتی به معنای عام» مانند مبانی عقیدتی یا کلامی، عرفانی و … بنابراین باید دقت داشته باشیم، مبانی فلسفی را با مبانی معرفتی خلط نکنیم.
  1. نسبت حکمت متعالیه و معماران انقلاب اسلامی
  • در اینجا باید بررسی شود، معماران انقلاب اسلامی به لحاظ «آموزش» و «پژوهش» چه نسبتی با حکمت متعالیه داشته‌اند و چگونه به «ترویج» و «کاربست» آن مدد رسانده‌اند.
  1. تأثیر آموزه‌های حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی
  • در اینجا باید بررسی شود که آیا آموزه‌های فلسفی در حکمت متعالیه می‌توانند بر ایده انقلاب اسلامی در اذهان معماران آن مؤثر باشند یا نه. پس باید هم از «امکان» (امکان ذاتی و امکان وقوعی) و هم از «تحقق» (در مقام ثبوت/ در مقام اثبات)‌ این تأثیرگذاری و نحوه آن بحث کرد.

۳/۱. امکان (ذاتی/ وقوعی) و تحقق (ثبوتی/ اثباتی) تأثیر آموزه‌های حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی

۳/۲. آموزه‌های مؤثر حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی، از قبیل:

  • سفرهای چهارگانه (خاصه سیر انسان به سوی خدا و بازگشت انسان به خلق)
  • عوالم وجود (ناسوت، ملکوت، جبروت و لاهوت) و نسبت عالم ماده با عوالم مافوق آن
  • اصالت وجود (وحدت و بساطت وجود، اصل‌بودنِ وجود در تحقق، وضعیت خاص ماهیت، ظهور و بطون وجود، و …)
  • تشکیک وجود (شدت و ضعف وجود در هر مرتبه‌ای از مراتب آن، عامل اختلاف و اشتراک در میان این مراتب، و …)
  • حرکت جوهری (سیر دائمی عالم نه فقط در اَعراض بلکه در جوهر آن، حرکت جوهری بنابر اصالت ماهیت، حرکت جوهری بنابر اصالت وجود به نحو اشتدادی، سیر تکاملی عالم و انسان از مادیت تا تجرد، و …)
  • حرکت ارادی (حرکت جوهری انسان به نحو ارادی به سوی تکامل)
  • انسان‌شناسی (نوع نگرش خاص حکمت متعالیه به انسان)
  • فلسفه‌های مضاف (خاصه فلسفه اخلاق و فلسفه سیاست)
  • و …

۳/۳. نقش حکمت متعالیه در علل اربعه انقلاب اسلامی

  • باید بررسی شود که حکمت متعالیه در کدامیک از ماده انقلاب، صورت انقلاب، فاعل انقلاب و غایت انقلاب نقش داشته است (به نظر می‌رسد این فلسفه، دست‌کم در فاعل و غایت انقلاب نقش داشته است).

۳/۴. تأثیر علّی حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی

  • باید بررسی شود که تأثیر حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی، از سنخ علّی و معلولی است یا نه (به نظر می‌رسد این تأثیر از سنخ علّی و معلولی است).

۳/۵. حکمت متعالیه به مثابه علت تامه یا علت مُعدّه انقلاب اسلامی

  • باید بررسی شود که حکمت متعالیه، علت تامه انقلاب اسلامی بوده یا علت مُعدّه آن (به نظر می‌رسد این فلسفه، علت معدّه انقلاب باشد، نه علت تامه آن).

۳/۶. تأثیر حکمت متعالیه صرفاً در مقام حدوث یا بقای انقلاب اسلامی

  • باید بررسی شود که حکمت متعالیه، علت محدثه انقلاب اسلامی بوده یا اینکه در بقای آن هم نقش دارد (به نظر می‌رسد این فلسفه، علت حدوث انقلاب بوده و می‌تواند تحت شرایطی علت بقای آن نیز باشد).

ج. حکمت متعالیه و آینده انقلاب اسلامی

  • در اینجا لازم است آینده انقلاب اسلامی با رویکرد حکمت متعالیه، مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. ما می‌توانیم آینده انقلاب را به نحو فلسفی از منظر حکمت متعالیه، مورد مطالعه و مداقه قرار دهیم.
  1. آینده‌نگری و آینده‌نگاری انقلاب اسلامی
  2. پیش‌بینی وضعیت آینده انقلاب اسلامی، بر اساس قواعد عامه در حکمت متعالیه
  • برخی قواعد عامه در حکمت متعالیه مطرح‌اند، از قبیل اصل ضرورت، اصل علیت، اصل غایتمندی عالم، اصل تکامل عالم، اصالت و تشکیک وجود، حرکت جوهری اشتدادی و … که به نظر می‌رسد می‌توان آینده انقلاب اسلامی را بر اساس آنها تاحدی پیش‌بینی کرد.

د. انقلاب اسلامی و تداوم حکمت متعالیه

  • تا اینجا از تأثیر حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی بحث شد، اما لازم است از تأثیر انقلاب بر تداوم این فلسفه نیز بحث شود. مسئله سهم و نقش انقلاب اسلامی در پیشبرد کمی و کیفیِ حکمت متعالیه خصوصاً در قالب نوصدرایی آن که از علامه طباطبایی به این سو شکل گرفت، شاید یک بحث فرعی (نسبت به موضوع این پژوهش)، اما شایان توجه جدی است.