نسبت میان قدرت، حاکمیت و مشروعیت

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حاکمیت در نظریه حقوقی و سیاسی کلاسیک به معنای عالی‌ترین اقتدار در دولت است که ممکن است در یک فرد (پادشاه مطلقه) و یا در مجمعی از افراد (مثلا پارلمان) تجلی یابد. نکته مهم در این زمینه چگونگی پیوند حاکمیت با دو مقوله قدرت و مشروعیت است و چگونگی تاثیر پذیری آن‌ها از یکدیگر است. برای تبیین بحث مورد نظر به سراغ آقای دکتر محسن ردادی عضو هیات علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه رفتیم تا ضمن بیان نسبت بیه سه مؤلفه حاکمیت، قدرت و مشروعیت، آن‌ها را بر اساس انقلاب اسلامی بازنمایی نمایند.

از میان سه مقوله قدرت، حاکمیت و مشروعیت کدام یک از ارجحیت بیشتری برخوردار است و کدام یک از آنها رابطه لازم و ملزومی دارد؟

هر سه مقوله قدرت، حاکمیت و مشروعیت به‌نوعی با هم ارتباط دارند، البته ارتباط قدرت و حاکمیت نزدیک‌تر است و مشروعیت می‌تواند خارج از این دو تعریف شود ولی به ‌هر حال این سه با همدیگر ارتباط دارند و تا حدی هم باهم تنازل دارند یعنی معمولاً دوتا از این مقوله‌ها حتماً همیشه با هم هستند.

تقدم مقوله قدرت، حاکمیت و مشروعیت

اگر تقدم به معنای تَرَتُبی باشد یعنی منظور این باشد که کدامشان اول می‌آید، قدرت اول است و آغاز سیاست با قدرت است و قدرت است که در واقع باید وجود داشته باشد تا در مورد حاکمیت و مشروعیت بتوانیم صحبت کنیم. تعریف قدرت کاملاً مشخص است اینکه بتوانیم در تصمیم‌های دیگران تأثیر بگذاریم و کسی که بتواند روی تصمیم‌های افراد دیگر تأثیر داشته باشد فرد صاحب قدرتی است.

حال اگر بتواند این قدرت را در یک منطقه مشخصی اعمال کند یعنی غیر از این که قدرت داریم این قدرت را به نحو مؤثر اعمال کند، در این حال شخص حاکمیت دارد. بنابراین حاکمیت برآمده از قدرت است و اینها تقدم رتبی ندارند بلکه به‌نوعی تقدم ترتُب دارند. اگر این حاکمیت بتواند نظر مردم را جلب کند و یک منبع پیدا شود که این قدرت را برای مردم و برای جامعه پذیرفتنی کند در واقع می‌گویند این قدرت و حاکمیت مشروعیت دارد که منابع مشروعیت می‌تواند متفاوت باشد.

درگذشته زاده شدن از یک پادشاه می‌توانسته منبع مشروعیت باشد اما در حال حاضر پذیرفته شدن توسط مردم مشروعیت تلقی می‌شود تا یک زمانی ممکن است کسی که از همه قدیمی‌تر باشد و بتواند دیگران را شکست دهد و حق است و با این حق مشروعیت دارد، پس حق و مشروعیت با هم هستند و حاکمیت به معنای اعمال مؤثر آن قدرت است.

برای موفقیت یک دولت و مدیریت درست جامعه کدام یک از سه مقوله بیان‌شده مهم‌تر هستند و چه تأثیری در شیوه و توانایی مدیریت دولت دارند؟

در واقع هر سه مهم هستند و همه برای حاکمیت تلاش می‌کنند و هر چه می‌گذرد اهمیت مشروعیت و حاکمیت بیشتر می‌شود ولی به‌هرحال هر سه اهمیت زیادی دارند. ولی در حال حاضر هر چه جلوتر می‌رویم جامعه‌ها پیشرفت می‌کنند، افکار عموم آگاه‌تر می‌شود، اعمال حاکمیت و به‌دست ‌آوردن قدرت بدون داشتن مشروعیت روز به ‌روز سخت‌تر می‌شود.

شاید یک زمانی این اتفاق قابل‌پذیرش بود که یک فردی بتواند بدون مشروعیت قدرت به دست بیاورد و از این قدرت برای اعمال حاکمیت استفاده کند ولی در حال حاضر ما از این فضا فاصله گرفته‌ایم. نمونه بارز اتفاقی است که در افغانستان افتاد. قدرت فراوانی وجود داشت یعنی آمریکا و کشورهای اروپایی و دنیا جمع شده بودند و به دولت مستقر قدرت فراوانی بخشیده بودند چه از لحاظ مالی و تجهیزات میدانی و … ولی این دولت  با وجود قدرت، توانایی اعمال حاکمیت را نداشت به‌خاطر همین بخش‌هایی از آنجا از دستش رفت و از همه مهم‌تر این که توسط مردم پذیرفته نشده و مشروعیت آن زیر سؤال رفت.

علی‌رغم اینکه تصور می‌کنند رأی تنها عامل مشروعیت‌بخشی است اما رأی دادن رئیس‌جمهور افغانستان مشکوک و پر از شبهه بود و زمانی که مردم نپذیرند در واقع انتخابات هیچ معنایی ندارد و فقط یک نشانه است. اگر بگوییم مردم آن را پذیرفتند، خیر نپذیرفتند ولی پیروزی طالبان این را نشان داد که مردم نپذیرفتند و این پیروزی با درگیری و خونریزی است. افغانستان نشان داد که قدرت و انسانیت خیلی مهم است. حاکمیت خیلی مهم است و زمانی که یک حاکم مشروعیت کافی نداشته باشد قدرت و حاکمیت را هم از دست می‌دهد. بنابراین این نوع مشروعیت در حال حاضر اهمیت بیشتری پیدا کرده است. البته به نظر می‌آید طالبان هم نتوانند مشروعیت کامل را به دست آورند و توسط مردم پذیرفته نشوند. آن‌ها هم حاکمیت و قدرت را از دست می‌دهند.

نسبت انقلاب اسلامی با این سه مقوله چیست؟

انقلاب اسلامی نقطه کانونی گردآمدن این سه عنصر در کنار هم بود، خوب است یک مرور تاریخی داشته باشیم و این سه مقوله را کنار هم قرار دهیم.

قدرت، حاکمیت و مشروعیت در زمان قاجار

زمان قاجار قدرت وجود داشت. شاه قاجار قدرت بی‌نهایتی داشت اما از اعمال حاکمیت تا حدی عاجز بود و خیلی جاها فرمان نمی‌بردند و هر چه به انتهای قاجار نزدیک می‌شویم حاکمیت روزبه‌روز کمتر و کمتر می‌شد. از آن طرف مشروعیت هم ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شد. در واقع از شورش‌هایی که در اواخر قاجار، از زمان جنبش تنباکو و جنبش مشروطیت و اتفاق‌های بعدی، نشان داد که مشروعیت قاجار روز به ‌روز ضعیف‌تر می‌شود و مردم دیگر پذیرشی نسبت به قاجار ندارند. پس قاجار قدرت داشت اما حاکمیت و مشروعیت نداشت، پادشاه قاجار خودش را مسئول می‌دید که در واقع علما، بزرگان و شاهزاده‌ها چه می‌خواهند و ملاحظات فراوانی می‌کرد و همه را در نظر می‌گرفت و یک حکمی را صادر می‌کرد و فرمان دولت مرکزی همه جای ایران خوانده نمی‌شد و حاکمیت نداشت.

قدرت، حاکمیت و مشروعیت در زمان پهلوی

حکومت پهلوی قدرت فراوان کسب کرد. چه ‌بسا رضاخان بیشتر از حاکم قاجار قدرت داشت و علما را کاملاً کنار گذاشت و آن ها را تضعیف و سرکوب کرد. مردم را هم به همین ترتیب کنار گذاشت و بزرگان کشور را یکی‌یکی کشت. یعنی زمانی که محمدرضا به قدرت رسید انگلستان و آمریکا هر چه گشتند شخص دیگری را به‌جای محمدرضا بیاورند موفق نشدند چون که رضاخان همه را کشته بود و هیچ‌کس دیگری نبود. بنابراین قدرت فراوانی داشت، حاکمیتش هم حاکمیت بی‌نظیری در تاریخ بود. بی‌نظیر نه از نظر کیفیت بلکه از نظر نفوذی که داشت. یعنی ما تا آن زمان ارتش منسجم نداشتیم و رضاخان ارتش منسجمی را ایجاد کرد ولی این ارتش برای مقابله با یگانگان نبود بلکه برای اعمال حاکمیت دولت مرکزی بود. بنابراین هر کس در هر گوشه‌ای از کشور اعتراض می‌کرد بلافاصله سرکوب می‌شد درحالی‌که زمان قاجار این‌گونه نبود و دولت مرکزی این قدرت را نداشت. زمان رضاخان اعمال حاکمیت بسیار قوی بود ولی درعین‌حال مشروعیت نداشت.

نکته کلیدی درباره محمدرضا  و چه رضاخان این است که خارجی‌ها سه بار آنها را بر سر قدرت آوردند، رضاخان را انگلیس در سال ۱۲۹۹ آوردند، پس از آن بازهم انگلیس‌ها محمدرضا را به تاج ‌و تخت رساندند چون هیچ‌کس دیگری نبود او را معرفی کردند. دفعه سوم ۲۸ مرداد بود که آمریکایی‌ها شاهی که تاج و تختش را از دست‌داده بود مجدد آوردند، یعنی مشروعیت نداشت و مشروعیتش را کاملاً از منابع بیرونی می‌گرفت و پذیرشی در بین مردم نداشت.

قدرت، حاکمیت و مشروعیت در جمهوری اسلامی

زمانی که جمهوری اسلامی اتفاق افتاد حکومت مرکزی قدرت فراوانی داشت و با این قدرت توانست کشور را اداره کند و یکپارچگی خود را حفظ کند و جنبش‌‌ها و شورش‌های تجزیه‌طلبانه را متوقف کند و ۸ سال در مقابل عراق و صدام بجنگد. بنابراین قدرت زیاد، در عین ‌حال حاکمیت داشت. به دلیل اینکه این قدرت را خورد و توزیع کرد و دولت، دولت مرکزی نبود. دولت مرکزی خدمات را به مردم ارائه می کرد. افراد مختلف را در منصب‌های مختلف قرار می‌داد. در بخش‌های مختلف دولت، حکومت و قدرت را در دست داشتند و این باعث شد توزیع قدرتی که اتفاق می‌افتد به‌گونه‌ای باشد که اعمال حاکمیت در بیشتر بخش‌های کشور امکان‌پذیر باشد. در نهایت مشروعیتی بی‌مانند بود که امام خمینی توانست از پیوند زدن بین مردم‌سالاری و اسلام آن را رقم بزند. یعنی به‌نوعی که جهات اسلامی کاملاً رعایت و حکومت غیراسلامی نباشد و از ‌طرف دیگر هم رأی مردم مشروعیت بخش و اثرگذار باشد. این اتفاق افتاد و باعث شد مشروعیت هم افزوده شود و ترکیب این سه شاید مهم‌ترین عواملی باشد که در واقع انقلاب اسلامی را بی‌مانند می‌کند.

منشأ این سه مقوله قدرت حاکمیت و مشروعیت در انقلاب اسلامی چه چیزهایی بوده است؟

اگر بخواهیم یک نقطه مرکزی برای این موضوع در نظر بگیریم مردم مسلمان و مؤمن هستند. مردمی که اعتقاد به ایمان و اسلام و مذهب دارند. اگر قدرتی وجود دارد به‌واسطه حمایت مردم است که اگر مردم نبودند نمی‌توانستیم تاب‌آوری کنیم و تحریم‌ها و شورش‌ها کشور را از پا می‌انداخت. نمی‌توانستیم جنگ را به پایان برسانیم و از کشورمان دفاع کنیم، پس مردم بودند که عامل و کانون اصلی قدرت بودند.

در مورد حاکمیت هم همین‌طور است. واقعیت این است که دولت حضور ندارد. مثلاً در فلان نقطه کشور مثلاً چابهار یا در سیستان و بلوچستان که عملیات تروریستی اتفاق می‌افتد جوری نیست که دولت یک تدبیر ویژه‌ای رقم‌زده باشد. همین مردم بودند که مثلاً اگر یک بمب‌گذاری هست و آن شخص فداکاری به اسلام بوده و ایمان داشته، معتقد است که خودش در این لحظه از تاریخ عامل جمهوری اسلامی است. بنابراین خودش را روی این بمب‌گذار انتحاری پرت می‌کند و اجازه نمی‌دهد که دست به اقدام بزند. می‌خواهم بگویم این مردم هستند که به ‌عنوان جمهوری اسلامی در نقطه صفر مرکزی اعمال حاکمیت می‌کنند. آن‌هم از طریق سربازی که اعتقاد و باور به کشور، وطن و ناموس دارد و به‌عنوان نماینده جمهوری اسلامی و اعمال حاکمیت می‌کند

مشروعیت هم به همین ترتیب اگر مردم، جمهوری اسلامی را نمی‌خواستند هرکدام از این اتفاقات و مصیبت‌هایی که رخ‌داده بارها کشور را از پا درآورده بود. آخرین نمونه آن تحریم‌هایی است که می‌بینیم چه فشاری را بر مردم وارد می‌کند و می‌گویند که مردم بر اساس سرنیزه است که دم بر نمی‌آورند. نه کشورهای دیگری بودند که زورشان خیلی از ما بیشتر بود ولی در مقابل فشارهای اقتصادی دچار فروپاشی شدند. واقعیت این است که بخش مهمی از مردم به‌خاطر شهدا تحمل می‌کنند، به‌خاطر اسلام تحمل می‌کنند و سینه سپر می‌کنند و از جمهوری اسلامی دفاع می‌کنند و تا زمانی که جمهوری اسلامی مردم مؤمن و متدین داشته باشد می‌تواند به آینده خودش امیدوار باشد.

به‌عنوان نکته پایانی اگر صحبتی هست بفرمایید:

بنده به‌عنوان نکته پایانی درباره آینده وضعیت این سه یعنی قدرت، حاکمیت و مشروعیت عرض کنم؛ باتوجه ‌به اینکه هر چه جلوتر می‌رویم لایه‌ها و ابعاد گوناگونی به اینها اضافه می‌شود و پیچیده‌تر می‌شوند؛ اگر از این موارد غافل شویم احتمالاً در تلفیق این سه مثل گذشته موفق نخواهیم بود. چون اگر درگذشته موفق بودیم به‌خاطر این بوده که درگذشته جامعه این‌قدر پیچیده نبود. پس اگر به اقتضائات توجه نکنیم و موارد و پیچیدگی‌ها را در نظر نگیریم نمی‌توانیم موفقیت گذشته را تکرار کنیم و ادامه دهیم.

قدرت در حال حاضر یک مقوله سیاسی صرف نیست بلکه ابعاد دیگری پیدا کرده است. ابعاد اقتصادی، ابعاد رسانه‌ای و الان قدرت را فقط نباید در نماینده مجلس و وزیر بدانیم. این اینفلوئنسرها خودشان یک عنصر قدرت هستند. کسانی که جمع می‌شوند و کارگاه راه می‌اندازند و کمپین‌هایی را به وجود می‌آورند و می‌توانند رأی رئیس قوه قضاییه را کم یا زیاد کنند.

این مهم نیست که رئیس قوه قضاییه دستور اعدام می‌دهد یا اعدام را متوقف می‌کند درهرصورت واکنش آنها نشان می‌دهد که فقط من رئیس قوه قضاییه نیستم که تصمیم‌گیرنده هستم بلکه یکسری افراد دیگر هستند که می‌توانند روی تصمیم من اثر بگذارند.

ابتدا گفتم تعریف قدرت یعنی روی تصمیم‌ها بتوانند اثر بگذارند. این را هم در نظر بگیرید که قدرت ابعاد دیگری پیدا می‌کند و نباید به آن به‌صورت سنتی نگاه کرد. در مورد حاکمیت هم همین‌طور است حاکمیت هم می‌گوید به‌صورت فیزیکی و سطوح عینی نباید این را جستجو کرد. الان حاکمیت در فضای مجازی خیلی مهم است و کاملاً به فرمایش رهبری واقعیت است. من این را نمی‌دانم که چگونه می‌توان این را اصلاح کرد تا به مشروعیت هم لطمه نخورد، ولی به‌هرحال جمهوری اسلامی در حال حاضر از کمترین میزان حاکمیت در فضای مجازی برخوردار است.

بحث آزادی نیست این است که نمی‌تواند اعمال حاکمیت کند. آمریکا می‌تواند چون در حال حاضر طالبان تروریست را از اینترنت حذف کرد، چون اعمال حاکمیت می‌کند ولی جمهوری اسلامی در فضای رسانه داخلی خودش در رسانه‌های مکتوب اجازه نمی‌دهد کسی بنویسد مقام رهبری همه باید بنویسند مقام معظم رهبری یا همه باید به رئیس‌جمهور احترام بگذارند با لقب رئیس‌جمهور را بنامند، اما از انواع و اقسام ناسزاها، دشنام‌ها و توهین‌های بی‌ادبانه و غیرمنصفانه در فضای مجازی ردوبدل می‌شود، دولت و حکومت هم نمی‌تواند مانع آن شود.

یعنی نمی‌تواند اعمال حاکمیت کند و ما نمی‌توانیم از حق حاکمیت خودمان استفاده کنیم و در واقع حاکمیت خودمان را اینجا اعمال کنیم و این را در نظر داشته باشید که این هم یک فعل دیگری است که باید در نظر گرفته شود و در نهایت بحث مشروعیت هم مثل سابق تغییر پیدا کرده است. سابق هم اینکه فردی آدم خوب و لایق و کاردانی باشد کفایت می‌کرد برای این‌که فرد مشروع و پذیرفتنی از سوی مردم باشد. اما الان این‌طور نیست. الان ذائقه مردم در مشروعیت دهی به افراد دخیل است. من نمی‌خواهم به شاخ‌های اینستاگرامی اشاره کنم، اما می‌خواهم بگویم یکسری آدم آمدن که از سوی مردم پذیرفته هستند و درعین‌حال اخلاق ندارند. حتی معتاد هستند ولی چون با خواسته‌های مردم سازگار هستند بنابراین مشروعیت و مقبولیت دارند.

در حال حاضر انطباق دادن خودمان با ذائقه مردم یا حداقل قرار نگرفتن در مقابل ذائقه مردم یک عامل مهم برای مشروعیت‌بخشی است که متأسفانه روی این مسئله خیلی کار نمی‌کنیم. منظور این نیست که کوتاه بیاییم نه، دقیقاً نگاهم همان کاری است که حضرت امام انجام دادند و همان کاری که رهبری در حال حاضر انجام می‌دهند. بدون اینکه کوتاه بیایند امر خودشان را در مقابل ذائقه مردم قرار نمی‌دهند تلاش می‌کنند که به رسمیت بشناسند و به‌گونه‌ای با مردم صحبت کنند که مردم احساس نکنند اینها می‌خواهد منافع ما را به خطر بیندازد و تحت تأثیر قرار می‌دهد و باید به این موضوع خیلی دقت کنیم.