ناسازگاریِ «هیئت‌های سکولار» با ماهیّت قیامِ عاشورا

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در پی انتشار عکس‌هایی مربوط به چند هیئت عزاداری اهل بیت و عدم رعایت نکات بهداشتی و فاصله‌گذاری در این مراسمات، مهدی جمشیدی عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه در یادداشتی به این اتفاقات واکنش نشان داد که در ادامه متن کامل یادداشت ایشان از منظرتان عبور خواهد کرد:

 

هیئتِ غیرانقلابی، برخاسته از فرهنگِ حسینی نیست:

ناسازگاریِ «هیئت‌های سکولار» با ماهیّتِ قیامِ عاشورا

[۱]. مکتب را می‌توان واجد «شخصیّت» دانست؛ یعنی آن را همانند یک انسان تصوّر کرد و براین‌اساس، به آن صفت «زندگی» و «مردگی» را نسبت داد. ملاک آن نیز برمی‌گردد به این‌که آیا مکتب، «بدنۀ اجتماعی» دارد یا نه؟ مکتبی که در جامعه، «تحقّق» و «خواهان» دارد، یک مکتب زنده است و مکتبی که «حاشیه‌نشین» و «منزوی» است و جز لابه‌لای کتاب‌ها، سخنی از آن به میان نیست را می‌توان مکتب مرده دانست. برای مثال، استاد مطهری در بحث «احیای تفکّر اسلامی»، معتقد نبود تفکّر اسلامی در ذات خود، مرده است یا می‌میرد، چون «حقیقت» نمی‌میرد، بلکه معتقد بود تفکّر اسلامی در «دل و جانِ مسلمانان» جایی ندارد یا وارونه شده است و ازاین‌جهت، مرده و ما نیازمندیم تفکّر اسلامی را احیا کنیم. پس منظور از این موضوع، زنده‌کردنِ اسلام در ذهن و زندگیِ مسلمانان بود، و هر مکتب که اثر و فاعلیّتی در جامعه داشته باشد، زنده است.

[۲]. در دو حالت، مرگ یک مکتب اتّفاق می‌افتد؛ یکی در حالتی که مکتب، «توان کارکردی» خود را از دست می‌دهد، یعنی در تحقّق فلسفۀ وجودیِ خود، دچار ناتوانی می‌شود. هر مکتب آماده است به سؤالاتی پاسخ دهد و خلأهایی را پُر کند، امّا اگر در مقام عمل نتوانست این کارکردها را ایفا کند، مردم از او رویگردان می‌شوند و به‌این‌ترتیب، مکتب در زندگی مردم می‌میرد. حالت دوّم این است که مکتب، «توانِ رقابتِ کارکردی» خود را از دست بدهد؛ به این معنی که مکتب همچنان کارکردهایی که وعده داده است را ایفا می‌کند، امّا مردم توانسته‌اند رقیبی برای آن پیدا کنند که بهتر از مکتب کنونی می‌تواند احتیاجات‌شان را برطرف کند. در این حالت، مردم طی یک محاسبۀ عقلانی، از مکتبی که در ابتدا به آن گرایش داشتند، عبور می‌کنند و سراغ مکتب دیگری می‌روند.

[۳]. خصوصیّت احیاکنندگیِ محرم و صفر، عَرَضی است؛ چون محرم و صفر، پاره‌ای از زمان است و زمان هم در ذات خودش فضیلتی ندارد، و همیشه چیزی بیرون از زمان، به آن در مقایسه با زمان‌های دیگر، اعتبار و ارزش می‌دهد. در نتیجه، خصوصیّت زنده‌کنندگیِ محرم و صفر را باید به اتّفاق‌هایی که در این ماه‌ها افتاده‌اند، نسبت داد و آن عبارت است از قیام امام حسین(ع) که قیامی اصلاحی بود. اگر مکتب در ذهن و زندگی مردم، دچار اختلال و نابسمانی شود، نیازمند «برخاستن» و «شوریدن» یک مصلح است که پرچم اصلاح را بلند و برداشت مردم از مکتب را اصلاح کند؛ چنان‌که امام حسین(ع) هم می‌فرمایند: من هدفی از قیام ندارم به‌جز اصلاح امّتِ جدّم. اصلاح امّتِ جدّم یعنی اصلاحِ دینداری و سبکِ زندگیِ مردمی که پیرو رسول اکرم(ص) بودند. دراین‌صورت، نتیجه می‌گیریم که تعظیم امام حسین(ع)، تعظیم قیام امام حسین(ع) است و تعظیم این قیام، تعظیم پرچم اصلاحی است که ایشان برافراشته‌اند.

[۴]. ازطرف‌دیگر، این تعظیم، «دلالت عملی» نیز دارد و این‌طور نیست که یک امر «باطنیِ محض» یا «تشریفاتی» باشد. ما با تعظیمِ قیام امام حسین(ع)، به «حرکت اصلاحی» در درون جامعۀ اسلامی، اعتبار می‌بخشیم. تکریم و بزرگداشتِ ماه قیام امام حسین(ع)، خودبه‌خود حرکت‌هایی از جنسِ امام حسین(ع) را بازتولید و بازسازی می‌کند.ا ین‌که محرم و صفر، اسلام را «زنده» نگه داشته‌اند، به این معنی است که در برابر هر نوع مفسده‌ای که در دل جامعۀ اسلامی به وجود آمده است – که اسلام را دچار بی‌اعتباری و بدعت می‌کند – این نوع «حرکت‌های اصلاحی»، ورق را به‌نفع اسلام و حقایق آن برگردانده و از «مرگ اسلام»، جلوگیری کرده است.

[۵]. یکی از نتایجی که از این بحث می‌توان گرفت این است که «هیئت‌های سکولار»، خصوصیّت حیات‌بخشی ندارند؛ چون امتمایل هستند به نوعی سوگواریِ «شخصی‌شده» و «باطنی‌شده» که هیچ مخالفی ندارد و تغییری را در جامعه رقم نمی‌زند و کاری با آنچه در بستر جامعه رخ می‌دهد ندارد. این در حالی است که قیام امام حسین(ع) به این دلیل «حیات‌بخش» بود که در برابر عواملِ مرگ‌آفرینِ اسلام ایستاد و آنها را برانداخت. اگر هیئت‌ها، این خصوصیّت را نداشته باشند، منجر به احیای اسلام نخواهند شد، بلکه حتّی باید گفت هیئت‌های سکولار، «تحریف‌گرِ عاشورا» نیز هستند؛ زیرا هستۀ مرکزیِ قیام عاشورا را می‌گیرند و صورتی تحریف‌شده و تقلّبی از آن ارائه می‌دهند که هیچ کارکرد و ثمری ندارد.

[۶]. گذشته از قیام امام حسین(ع) که موجبات احیای اسلام را فراهم کرد، در دورۀ معاصر و در جامعۀ خودمان نیز می‌توانیم به حرکت‌های تاریخیِ بزرگی اشاره کنیم، از جمله «انقلاب اسلامی». انقلاب اسلامی، ریشه در عالمِ معناییِ عاشورا داشت؛ از اساس شکل‌گیری که از هیئت‌های مؤتلّفه و نیروهای مذهبی برآمد و بعد هم که به‌تدریج از طریق همین شبکه‌های اجتماعی که در دل مناسبات و مراسمِ محرم و صفر تداوم یافت و تا سال آخر که عظیم‌ترین تظاهراتِ انقلابی در مراسم عاشورا و تاسوعا برگزار شد. اینها بیانگر آن است که حرکت انقلابیِ سال پنجاه‌وهفت، وابستگیِ جدّی به عالمِ معناییِ عاشورا داشت و این حقیقت در آن، نقشِ «مولّد» و «محرّک» را ایفا کرد. پس از انقلاب، در هشت سال «دفاع مقدّس» نیز عظیم‌ترین انگیزه‌ای که توانست مردم را در خطّ مقدّم نگهدارد و از توده‌های مردم، بسیج اجتماعی بیافریند؛ حماسۀ عاشورا بود؛ چنان‌که پُرتکرارترین واژه در وصیّت‌نامه‌های شهدا، نام مبارک امام حسین(ع) است. آنچه «فتنۀ سال هشتادوهشت» را نیز برانداخت، چیزی نبود جز راهپیماییِ نهم دی که آن راهپیمایی هم ریشه در عاشورا داشت. این بدان معنی است که وقایعِ تاریخیِ پی‌درپی، همه از آبشخور عاشورا تغذیه می‌کنند و این عاشوراست که در بزنگاه‌های تاریخی به سراغ جامعه می‌آید و آن را از ورطۀ سقوط، نجات می‌دهند. ازاین‌رو، بخش محرّک و مولّدِ فرهنگِ ما، همین محرّم و صفر است؛ یعنی اگر قرار باشد انقلابی رخ بدهد از این مایه استفاده می‌کنیم، یا اگر درگیر جنگ و فتنه‌ای شویم، دستاویز ما همین ارزش‌های عاشورایی هستند و نه ارزش‌های دیگر. اگر قرار است پرچم عدالت‌خواهی و ضدّیّت با اشرافی‌گری و دفاع از ارزش‌های اسلامی بلند شود، قیام عاشورا، ظرفیّت کافی برای پشتیبانیِ معرفتی و حماسی از تمام این جنبش‌ها را دارد. بنابراین، کسانی‌که تصویرسازی‌های دیگری از فرهنگِ ما دارند، حقیقت را بازگو نمی‌کنند.