عشقِ سرخ
نوشتاری از حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد رودگر عضو هیات علمی پژوهشگاه به مناسبت ایام سوگواری ماه محرم
در یک نگاه عشق از اول سرکش، سرخ و خونی است تا گریزد آنکه بیرونی است و با نگاهی دیگر عشق در مقام تصور آسان و در مقام تحقق بسیار مشکل است، زیرا عشق پاکباختگی و از خود گذشتگی میطلبد و با عنصر فنای در معشوق معنامند می گردد، بزرگان اهل معرفت چه نیکو گفتهاند که عشق تفسیر ناپذیر و به زبان نیامدنی است اما عینیّت پذیر و واقعیت یابنده خواهد بود یعنی تفسیرِ عشق در تحقق و تجربه آن است. حال اگر بدنبال تعبیر و ترجمه عشق هستیم آنرا در کجا جستجو کنیم؟ اگر خواهان معنای آسمانی و حقیقیاش هستیم سراغ آنرا از چه کسانی بگیریم؟ پاسخ آن است که سر به سرزمین عشق و عاشقان، به خیمههای خراباتیان و مرغانِ لامکانِ کربلا بزنیم که به یقین عشق را پیدا کرده و تفسیر میکنیم که عشق، تفسیر شده و رُخ نماید.
در کربلا داستانِ دوستان خدا و قصه پر غصّه عشق به ظهور رسید، در کربلا سرگذشت لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد و همه داستانِ عشق و عاشقی رنگ باخته است، زیرا در آنجا، اینجاییها عاشق نشدند که آنجا، آنجائیها سر از پا نشناخته و عشق آنجائی و غیبی را فرا روی طالبانِ حقیقت نهادهاند.
در عشقِ کربلائیان عقلِ ناب و خردِ استعلاء یافته حضور داشته و خراباتی شد، در کربلا عشقِ عدالت پیشه و جهادگرانه ظهور یافت، در کربلا “عشقِ سرخ” حاکم بود و گفتمانِ حاکم بر زندگی انسانهای آزاده را تغییر داد، آن عشق تاریخ را به دنبال خویش فراخواند و پایان عشق و عاشقی این گونه را پایان تاریخ معرفی کرد، آری عشق وطنِ اصلی خویش را پیدا کرد و شناسنامه دار شد یعنی در کربلا عشق متولد شد، رشد کرد، بالنده شد، مراحل خویش را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت تا به سر منزل مقصود برسد، گو اینکه عشق از اول کربلایی و عاشورایی بود، عشقِ عاشورایی؟! آری عشق عاشورایی که عشق خونرنگ, خونین و سرخ است، عشقِ قرین عدل و قسط، عقل و خرد، عرفان و سلوک، عشق سوزنده، سازنده و گدازنده است، عشقی است که عالم و آدم طفیلِ هستی آن شدهاند و امثال عمّار، مقداد، سلمان، ابوذر و … نیز دل در گرو آن داشتهاند، اساساً عشق سلمانی و ابوذری و اویسی که در “حراء” متولد شد، نیز کربلایی، عاشورایی و حسینی بوده است.
عشق با چراغ هدایت حسین(ع) دیده شده و با کشتی نجاتش به ساحل لقاء ربّ و ولایت الهیه راه مییابد تا نشان دهد که عشق بی سرو سامان و بی خانمان نیست بلکه عاشق را بی سرو سامان و بی خانمان میکند تا سروسامان دیگر و خانمان دیگری به او ببخشد، “عشقِ سرخ” عینیتِ نماز را در ظهر عاشورا رقم زد, نماز نیز خونین شد، عشقِ سرخِ عاشورایی شمشیر را و نیزه و خنجر را نیز قدسیّت بخشید یعنی “جهاد مقدس”. تا مردان خنده و خنجر، شهود و شمشیر در “بعثتِ سبز عاشورا” و “غدیرِ خونین کربلا” متولد گردند و نبوت سیرتان و امامت صورتان و ولایت پیشگان سرنوشتشان بهم گره خورد، عشق سربازگیری کرد و در روز عاشورا و از آردوگاه خصم تائبانی تک سوار و قهرمانِ توبه گرفت تا توبه هم خونین و توکل، رضا و تسلیم نیز سُرخ رنگ شود و همه و همه ارزشهای الهی ـ انسانی رنگِ شَفَق یافته و با رنگ فَلق هم آوایی و هم نوایی کنند که فلق در شفق زنده گشت یا غدیرِ خُم در غدیرِ خونینِ کربلا پیدا شد تا “غدیر” نیز مانند “حراء”گم نشود و غدیریان در همیشه تاریخ عاشورایی گردند که کربلا، حراء و غدیر را زنده کرد بلکه بیمه کرد و سرخی عشق عاشورایی سَقیفه سَخیفه را به مُحاق کشید.
به هر حال عاشقانِ دلباخته حسین(ع) و پاکباختهِ دین خدا در کربلا مفهوم و مصداقِ « عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» را با همه وجود تجربه کرده و ترجمه نمدند.
اکنون پرسش این است که آیا کاروان حسینی و عاشورایی را دیدهاید؟ آنان که به حقیقت در حسین(ع) فانی شده و حسینی شدند، آنانی که در خلق عاشورا نقش آفرین بوده و سرباز جبهه عاشورا شدند، عاشورایی که علتِ مُبقیه اسلام ناب محمدی(ص) شد و پرده از سیمای نفاقِ اسلام اموی برداشت پس آنان محمدی(ص) و علوی یا مظهر بعثت و غدیر بودند تا در قرارگاه “عاشورا” قرار گرفتند و حلقه وصلِ بعثت و غدیر با عصرِ ظهور نیز شدند.
به قول مَهیار دیلمی آن شاعر شیعی، در سالِ یازدهم هجری حسین (ع) را در سقیفه سربریدند، آنگاه در سال شصت و یک هجری عشق سرخ و قیام حسینی بود که سقیفه را در کربلا خاک کرد و اسلام اموی را دفن نمود تا اسلامِ حسینی، که همان اسلامِ ناب محمدی(ص) از باب “حُسین مِنی و اَنا مِن حُسین” است احیا گردد که یک روز حسین(ع) از آن محمد(ص) بود و روز دیگر محمد(ص) از آن حسین(ع) شد و دیگر محمد(ص) بدون حسین(ع) معنا ندارد چنانکه بعثت منهای غدیر و غدیر منهای کربلا تفسیر ناپذیر است و این عشق خونین کربلا بود که چنین هنری از خویش نشان داد تا نشانیهای حرائی، غدیری، کربلایی بر سر راه یاران طریقت بر مدار شریعت با هدف نیل به حقیقت قرار گیرد و در هیچ زمانی خط سرخ محمد و آل محمد(ص) پنهان نماند. این است که “عشقِ سرخ” طلوع کرد تا “عشق” غروب نکند و در مشرق وجود و آسمان روحِ همه آزاد مردان و مردانِ خدا پرتو افکن باشد.
عشق سرخ کربلا قربانیانی چون میثمِ تمار و هانی بن عروه و غریب کوفه مسلم بن عقیل و مجاهدان مهاجری چون قیس بن مسّهر صیداوی و عبدالله بن بَقطر (یقطر) داشت و پاکباختگانی چون مسلم بن عوسجه، زهیربن قین، حبیب بن مظاهر و… را نیز در صحیفه جان صفحه دل ثبت و ضبط کرد تا پیر و جوان، فقیر و غنی نشناسد و این عشق با علی اصغر و علی اکبر جان دیگر یافته و بدست سقای کربلا عباس بن علی ابوالفضل العباس(ع) سیراب گردد و با چهره بر افروخته و گداخته حسین(ع) چهره گردد و درخشش جاودانه یابد و عشق خونین با نام و یاد حسین(ع)، نام و یاد دیگری یابد و با حسین(ع) عشق نیز جاودانه شود که عشق نیز در جاودانگیاش مدیون خون معصوم حسین(ع) است که این عشق تکامل یافتهی عقل است تا عاشقِ عاقل و عاقلِ عاشق تربیت نماید و حکمت “عشق سرخ” و راز تولد عشق روشن گردد.
حال اگر اهلِ حال باشیم نه درمانده قیل و قال، عشق را باید در کوچههای کربلا پیدا کرده در “بین الحرمین” زیارت کنیم.
اگر در عشق خویش صائب و صادقیم راه کربلا در پیش گرفته و راهی کاروان حسین(ع) شویم و با اندیشه و اشراق، بینش و گرایش حسینی قدم در وادی سلوک نهاده و مقاماتِ معنوی و منازلِ سلوکی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته و صراطِ مستقیم از سلوک تا شهود را درک و دریافت کنیم.
حال اگر در پی کمال و در جستجوی جمال هستیم کمال و جمال در عشق خونین کربلا موج میزند و مرکب راهوارِ سیر و سلوکش را “ذوالجناح” معنا کرد و یالهای خونینش نشانههای ابدی است تا خیمه حسین(ع) را کسی گم نکند … آری ای عاشقان، ای عاشقان بیائیم سروده سِرّ و درونِ خویش را از زبان مولانا نغمه کنیم که:
کجائید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی
کجائید ای سبکبالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جن و جا رهیده کی مر عقل را گوید کجایی؟
کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده کجایید، ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف اوست زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صوتهای عالم زکف بگذر، اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد بِهِل نقش و به دل رو گر زمایی
والحمدلله رب العالمین
محمدجواد رودگر
۲۴/۵/۱۴۰۰ مطابق با ششم محرم الحرام ۱۴۴۳٫ قم