صبغه الهی علم (تبیینی از علم دینی در آینه قرآن)
یادداشتی از دکتر رمضان علیتبار عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه
در زمینه دینیبودن علوم انسانی، دیدگاههای مختلفی، مطرح است. در برخی دیدگاهها تنها به یک عنصر به عنوان ملاک دینیبودن علم، اکتفا شده و در برخی رویکردها، ترکیب چند عنصر اساسی، هویت دینیبودن علم را شکل میدهد. این دیدگاهها، دارای نقاط افتراق و اشترکاند. اختلاف آن ها در عناصر و مؤلفههای دینیبودن است. به عبارت دیگر، دیدگاهها در یک چیز اشتراک دارند و آن اینکه به جای ارائه یک معیارهای اصلی و کانونی، دینیبودن را در عوامل و مؤلفههای علم جستجو میکنند؛ لذا نقاط افتراقشان نیز در دینیبودن همین عناصر و مؤلفهها است. اما به اعتقاد ما، مسأله دینیبودن، خواه درباره انسان و خواه درباره محصولات انسانی، صرفاً به عناصر و مؤلفهها نیست. این مسأله را میتوان بر اساس مبنای قرآنی، تبیین نمود. خداوند در قرآن کریم، میفرماید: «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً» (بقره/۱۳۸). «صبغ» در لغت به معنای فرورفتن در چیزی است که موجب تغییر در حالت و دگرگونی آن میشود؛ خواه ظاهری باشد، خواه معنوی. خطاب آیه به اهل کتاب (یهود و نصاری) است؛ زیرا نصاری (مسیحیان) فرزندان خویش را به عنوان غسل تعمید در آبی رنگین و مخصوص شستشو میدادند و با این طریق نوزاد را تطهیر مینمودند؛ لذا تعبیر به «صبغه» شده تا اشاره به این نکته باشد که رنگ خدایی که همان فطرت پاک انسانهاست، تطهیر بندگان الهی است، نه آن طهارتی که اهل کتاب گمان میکردند. صبغه الهی صرفاً ناظر به خود انسان نیست، بلکه محصولات و نتایج کار آدمی را نیز شامل میشود؛ لذا علم و دانش به مثابه یکی از محصولات معرفتی بشر نیز میتواند رنگ خدایی یا غیرخدایی (سکولاری) داشته باشد. گاهی این رنگ، صرفاً در ظاهر آن است؛ اما در باطن، رنگ غیرخدایی (سکولار) حاکم است.
بنا بر این، اگر رنگ الهی و دینی را بخواهیم به علم نسبت دهیم، باید گفت زمانی علم، رنگ خدایی و الهی میگیرد که اولاً در مسیر غایت الهی قرار داشته باشد؛ ثانیاً روح حاکم بر علم نیز الهی و دینی باشد؛ ثالثاً عناصر و مؤلفههای علم نیز الهی و دینی باشد. توضیح اینکه معیاردینیبودن علم، غیر از عوامل و مؤلفههای دینیبودن است. دینیبودن اولاً و بالذات، وصف روح علم است نه صرفاً ظاهر و محتوای آن (موضوع و مسائل)؛ لذا دینیبودن علم را باید در روح علم جستجو کرد. به عبارت دیگر، روح دینی علم، به ماده و محتوای آن، هویت میبخشد؛ لذا میتوان این معیار و ویژگی را در ابعاد و مؤلفههای مختلف علم نشان داد. آنچه که به علم، روح و رنگ دینی و الهی میبخشد عبارت است از: امتدادهای جهانبینی توحیدمحور در کالبد علم و قرارداشتن علم در مسیر غایت نهایی دین؛ یعنی امتدادهای همهجانبه دین در علم. به عبارت دیگر، دینیبودن علم به جهانبینی توحیدمحور و در راستای غایت نهایی دینبودن است. روح حاکم بر علم دینی، همین معیار کلی است. همان گونه که گفته شد این معیار، درباره دینیبودن انسان نیز مطرح است. بر اساس منظومه فکری اسلام، معیار دینیبودن انسان و رنگ الهی (صِبْغَهَ اللَّهِ)، ایمان و عمل صالح است و این معیار، قبل از آنکه ناظر به ظواهر و نمود و بروزهای بیرونی باشد، اولاً و بالذات یک امر درونی و نفسانی است و ثانیاً و بالعرض، در ظواهر نمود پیدا میکند؛ همان گونه که آیه یادشده نیز به این مطلب تأکید دارد که رنگ خدایی که همان فطرت پاک انسانهاست، تطهیر بندگان الهی است، نه آن طهارتی که اهل کتاب گمان میکردند.
اما دیدگاههای دیگر، دینیبودن علم را در ظاهر علم جستجو میکنند و امروزه برای دینیُسازی علوم در مقام عمل و اجرا، نیز به سراغ محتوا و مواد ظاهری علم میروند، در حالیکه معمولاً چنین علوم تولیدشده به رغم ظواهر دینی (مثل دینیبودن مواد و مسائل)، روح سکولاری بر آنها حاکم است؛ مثلاً ممکن است آثاری به لحاظ محتوا، پر از آیات و روایات باشد؛ اما به دلیل امتدادهای جهانبینی خاص در روح و باطن آن، دارای هویت سکولاری و فاقد رنگ الهی باشد.
بر اساس این معیار، سکولاربودن علم، نه ملازم با خنثیبودن علم است و نه ملازم با الحادیبودن آن؛ زیرا علم خنثی، اساساً بیمعنا و غیرممکن است و علم سکولار نیز علم جهتدار بوده و دارای ارزش و هویت سکولاری است و در نتیجه، علم یا دینی و دارای رنگ الهی است یا سکولار (غیرالهی). علم سکولار، به لحاظ ویژگیهای هویتی، دامنه وسیعی دارد و شامل الحادی و غیرالحادی نیز میشود؛ لذا لزوماً به معنای الحادیبودن نیست. دینیبودن علم نیز لزوماً به معنای دینیبودن ظواهر آن نیست. به عبارت دیگر، دینیبودن محتوا (موضوع، مسائل و مواد)، لزوماً به وجود آیات و روایات در آن یا به معنای قربیبودن، تعبّدیبودن (عبادیبودن) و ایمانیبودن آن نیست؛ بلکه تمامی موضوعات و مسائلی که خارج از حوزه امور تعبّدی و ایمانی است نیز میتوانند در قلمرو علم دینی قرار گرفته و در نتیجه بدون آن که مانعی برای نقدپذیری آنها وجود داشته باشد، میتوانند از تقدّس علوم دینی برخوردار گردند. البته میزان دینیبودن مسائل و موضوعات، به حسب انتظارات از آن علم، متفاوت خواهد بود؛ مثلاً موضوعات و مسائل مرتبط به عقاید، اخلاق، احکام و امثال آن بالذات و بالاصاله دینی بوده و به صورت مستقیم با قلمرو امور قدسی و ایمانی در ارتباطند. محتوا و مسائلی از این دست، از لحاظ رتبی، در مرتبه بالایی از ویژگی دینیبودن قرار دارند و مسائل و محتوای مرتبط با امور مادی و تجربی به عنوان کف و سطح پایین، بالعرض و جنبه ثانوی، میتوانند واجد وصف دینیبودن باشند. این لزوماً به معنای تشکیکیبودن وصف دینی نیست؛ بلکه ناظر به اقتضای خود علم و قابلیت آن و انتظارات از آن است؛ از اینرو در دینیبودن علوم طبیعی؛ نظیر فیزیک، شیمی و امثال آن نباید توقع داشت تمامی عناصر و مؤلفههای ظاهری آن دینی باشد؛ زیرا دینیبودن هر علمی، به حسب شرایط و مراتب آن، متفاوت خواهد بود و نمیتوان همان انتظار و توقعی که از دینیبودن علم فقه و تفسیر میرود درباره علوم طبیعی روا داشت. در علوم طبیعی، در صورت وجود میعار اصلی (حاکمیت جهانبینی توحیدی و امتداد همهجانبه آن در روح علم)، میتوان وصف دینی را بر آن بار نمود.